✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
الهی العفو...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



پرسش: من می خواهم از شما بپرسم که آیا قم مسجد جمکران آن چاهی که امام زمان نامه های یک جوان پاک را می گیرد راست است یا دروغ ، اگه راست است از طرف من یک نامه برای امام زمان بنویسید و بگویید جهان در انتظار دیدار پاک شماست .

پاسخ: داستان مسجد جمكران حقيقت دارد. در پشت مسجد چاهي هست كه برخي براي عرض حاجت، نامه‌اي نوشته و درون آن مي‌اندازند. بايد توجه كرد:

اولاً، براي رساندن پيام به حضرت، نوشتن نامه لازم نيست؛ بلكه انسان مي‌تواند در خلوت خود، با توجه تمام به امام(ع) با حضرت صحبت كند و قطعاً حضرت صداي او را مي‌شنود.


ثانياً؛ لازم نيست نامه در داخل آن چاه انداخته شود، بلكه انسان مي‌تواند به حضرت نامه نوشته و در مقداري گل قرار دهد و داخل چاه آب يا نهر آب بيندازد. انشاء الله به دست ايشان مي‌رسد؛ هر چند نامه در هر كجا باشد ايشان از آن آگاه مي‌شود.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: مکان زندگي حضرت مهدي در دوران غيبت کجاست؟ آيا جزيره خضرا و مثلث برمودا حقيقت دارد؟

پاسخ: الف. آن چه درباره محل زندگي حضرت مهدي(ع) گفته مي‌شود بر اساس حدس و گمان است؛ زيرا، غيبت امام، خود دليل روشني بر آن است كه آن حضرت، جاي مشخصي براي زندگي ندارد، بلكه در شهر‌ها و اماكن گوناگون و به صورت ناشناس زندگي مي‌كنند.


داستان جزيره‌ خضراء كه در بحار الانوار آمده است، اعتباري ندارد و علما و كارشناسان ديني آن را رد كرده اند و دلائل سستي و بي اعتباري آن را بيان كرده اند.(ر.ك: به دادگستر جهان و جزيره خضراء: افسانه يا واقعيت)


در اين داستان، ادعا شده است كه امام مهدي(ع) و فرزندانش، در جزيره‌اي سبز و خرم زندگي مي‌كنند! اين مطلب، با آنچه در باره امام معصوم(ع) شنيده‌ايم، از همراهي و همساني با شيعيان ـ كه در سختي‌ها و رنج‌ها زندگي مي‌كنند ـ سازگاري ندارد و نيز اين داستان مشتمل بر مطالبي متناقض و متضاد است، و در آن سخن از تحريف قرآن به ميان آمده است. به علاوه راوي اين داستان نيز ناشناس است. مرحوم مجلسي، خود مي‌گويد: داستان جزيره خضراء را در كتاب معتبر نيافتيم.(بحار، جلد 52، صفحه 159).
مقابل داستان فوق رواياتي داريم كه مي‌گويد آن حضرت، در ميان مردم زندگي مي‌كند و در راه‌هاي آنها قدم مي‌گذارد و بر فرش‌هاي آنان پا مي‌نهد. و اين‌ها، حاكي از حضور مداوم و مستمر حضرت در ميان شيعيان است.


امام علي(ع) مي‌فرمايد: سوگند به خداي علي! حجت خدا، در ميان مردم هست و در راه‌ها (كوچه و بازار) گام برمي‌دارد، به خانه‌هاي آنها سر مي‌زند و در شرق و غرب زمين رفت و آمد مي‌كند و گفتار مردم را مي‌شنود و بر ايشان سلام مي‌كند و مي‌بيند و ديده نمي‌شود، تا وقت (معين) و وعده (الهي). (الغيبة، نعماني، باب 10، حديث 3، صفحه‌ 146).


ب. درباره‌ اين مسأله به نكاتي توجه داده مي‌شود:


1. در شمال غربي اقيانوس(نزديك قاره آمريكا) جزاير كوچكي (حدود 360 جزيره كه 20 جزيره آن مسكوني است) وجود دارد اين جزاير به برمودا معروف هستند. برمودا نام يكي از جزاير بزرگ آن مجموعه است.


2. مثلث برمودا به منطقه‌اي مثلث شكل مي‌گويند كه يك راس آن، جزيره‌ برمودا(33 درجه شمالي و 64 درجه غربي) است. و يك راس آن بندر ميامي در ساحل شرقي ايالت فلوريدا از مهم‌ترين بنادر ايالات متحده است.راس ديگر آن نيز سن خوان(سن ژاون) پايتخت پورتوريكو يكي از جزاير بزرگ درياي كارائيب است كه در شرق كشور دومينيكن قرار دارد.


3. از آنچه در بالا گفتيم وجود محلي به نام جزيره برمودا و ناحيه‌اي به نام مثلث برمودا ثابت مي‌شود. اين جزاير از لحاظ جغرافيايي، محل مشخصي دارد و در نقشه‌ها ثبت شده است.


4. اصل نكته درباره اين جزيره و مثلث برمودا اخباري است كه مخابره و ثبت شده است. در حدود 1355 ش يعني دو سال قبل از انقلاب اسلامي در ايران در تمام مطبوعات و راديوها اخباري عجيب و غريب از حوادث دردناك و اسرارآميز از اين جزيره و منطقه نوشته و اعلام شد و به تبع آن در مجلات داخلي ايران نيز چيزهايي ترجمه و بيان گرديد. اما اينك ديگر از آن خبر‌ها نيست و در سال‌هاي اخير ديگر از چنين حادثه‌هايي سخن گفته نمي‌شود در حالي كه با گسترش ارتباطات بايد اخبار بيشتر و دقيق تر از گذشته ارائه شود.


5. بعضي درباره پخش گسترده اين اخبار استدلال كرده‌اند كه چون كشور كوبا رابطه خوبي با شوروي سابق داشت و از طرفي نزديك بودن آن به ايالات متحده آمريكا خطر جدي براي آمريكا محسوب مي‌شد و مي‌توانست جايي براي نصب ابزار جاسوسي و جنگي و در واقع پايگاهي براي شوروي در نزديكي آن كشور باشد، لذا آمريكا به اين فكر افتاد كه در نزديكي كوبا(مثلث برمودا) با شايعه كردن اين اخبار، منطقه خطرناك و نا امني ايجاد كند و در آنجا پايگاهي بسازد كه كوبا را از نزديك زير نظر بگيرد و اگر كسي خواست نزديك شود، او را از بين برده و آن را به نيروهاي اسرار آميز منتسب سازد.
بنابراين اخبار مخابره شده همه جنبه سياسي و امنيتي داشته و در واقع ساختگي بوده است. البته امكان دارد براي واقعي جلوه كردن، چند هواپيما و كشتي را نيز از بين برده باشند. زيرا از آن جنايتكاران چنين چيز‌هايي بعيد نيست.


6. متاسفانه بعضي با شنيدن اين اتفاقات و مشخصات ادعا كردند يا احتمال دادند كه آن منطقه همان جزيره خضراء و محل زندگي اهل بيت امام زمان است در حالي كه اين احتمالي بيش نبوده و عقيده‌اي شخصي است كه ابراز گرديده است. و مي‌تواند نشان كج سليقگي افراد باشد. زيرا وقتي اخبار درد‌آور و غم انگيز كشته شدن عده‌اي افراد بي گناه كه بعضا راه را گم كرده‌اند يا سوار بر كشتي تجاري بوده‌اند دنيا را گرفت (بر فرض واقعيت داشتن اين جريان‌ها) و همه متاسف و ناراحتند و اظهار همدردي مي‌كنند معلوم است كسي كه بلند شود و ادعا كند كه آنجا جزيره امام است و حضرت و يارانش چنين كار‌هايي را انجام داده‌اند از روي ناآگاهي است! به راستي اين ادعا به شنوندگان و خوانندگان چه پيامي را القا مي‌كند؟ آيا جز اين است كه به خشونت طلبي و خونريزي دين اسلام و پيشوايان دين تاكيد مي‌كنند.


7. وقتي از مدعيان وجود جزيره خضرائ مي‌پرسند چرا تا به حال آن را كسي روي كره زمين نديده است؟ مي‌گويند از قدرت خدا دور نيست كه آن را به حالت معجزه آسا و خارق العاده از چشم‌ها دور كند و كسي آن را نبيند.


بايد از اين‌ها پرسيد اگر خدا چنين كاري مي‌كند، پس چه لزومي براي نابود‌سازي هواپيما‌ها و كشتي‌ها در آن منطقه هست و چرا بايد اين افراد بي گناه كشته شوند در حالي كه مي‌شود آنجا را نبينند و رد شوند؟ در حالي كه آنچه در حديث جزيره خضراء آمده(بنا به صحت آن) اشاره به كشته شدن دشمنان دارد. آيا كسي كه راه را گم كرده و اتفاقا به انجا رسيده دشمن و مستوجب قتل است؟ آيا ارائه چنين تصويري از اسلام و امام صحيح است؟


نتيجه
يكم: مثلث برمودا وجود دارد، اما اخبار نقل شده درباره‌ آن ساختگي و براي مقاصد سياسي بوده است.


دوم: تطبيق آن بر جزيره خضراء ادعايي شخصي است و فقط توسط يك فرد ناشناخته به نام ناجي النجار ابراز گرديده است. به نوشته خود او فقط به خاطر تشابهاتي كه بين جريان جزيره خضراء و اتفاقات نقل شده درباره مثلث برمودا وجود داشته به اين نتيجه گيري رسيده است و طبيعي است كه چنين نتيجه گيري، ارزش علمي ندارد.


سوم: پذيرش چنين چيزي، خدشه دار كردن چهره دين و خشن و خطرناك جلوه دادن امام رحمت و رأفت است كه با قوانين مسلم دين سازگاري ندارد.


براي آگاهي بيشتر رك:
1. فصلنامه انتظار ش1 تا 4، مقاله بررسي افسانه جزيره خضراء، مجتبي كلباسي؛
2.جزيره‌ خضراء از افسانه تا واقعيت، سيد جعفر مرتضي ترجمه ابوالفضل طريقه دار.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




داستان دختر زیبایی که شب در حجره طلبه خوابید…

دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید… طلبه جوانی شب هنگام در حجره خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری زیبارو وارد اتاق شده، در را بست و با انگشت به طلبه اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید … دختر خود را از بزرگ زادگان اصفهان معرفی می کند و می گوید: اگر در برابر بودنم مقاومت کنی ترا به سیاست سختی دچار می‌کنم. طلبه جوان از ترس او را جا می‌دهد، دختر غذا می‌طلبد، طلبه می‌گوید جز نان خشک و ماست چیزی ندارم، می‌گوید بیاور. غذا می‌خورد و می‌خوابد.
در چنین شرایطی وسوسه های شیطانی به سراغ طلبه جوان می آید اما محمدباقر هربار با پناه بردن به خداوند و سوزاندن تک تک انگشتان دست با آتش چراغ، آتش هوس را خاموش می کند.
مأموران تجسّس که تا صبح به جستجوی دختر شاه صفوی مشغول بودند، گذرشان به مدرسه دینی می‌افتد، در این هنگام دختر را در حجره محمدباقر یافته و همراه طلبه جوان نزد شاه عباس می برند.
شاه عصبانی می پرسد: چرا شب به ما اطلاع ندادی؟ محمد باقرگفت : شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟
خبر سلامتی دختر را که از اهل حرم می‌گیرد از طلبه پرسید: چطور توانستی با وجود جوان بودن در برابر هوای نفس مقاومت نمائی؟
محمد باقر ۱۰ انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و علت را پرسید طلبه گفت : چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کردیکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند وایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده خانم را به عقد میرمحمد باقر ـ طلبه فقیر مازندرانی ـ درآورند و به او لقب «میرداماد» داد.
میر برهان الدین محمدباقر استرآبادی، مشهور به «میرداماد»، معلم ثالث و متخلص به اشراق، فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه و از ارکان مکتب فلسفی اصفهان است. از شاگردان وی می توان به ملا صدرای شیرازی ـ صاحب اسفار ـ اشاره نمود.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




دست و پاهایم را ببندید و به طرف قبر بکشید!

«حبیب الله شاکرمی» به سال 1343 در بروجرد متولد شد. وی 22 سال بعد،مشرف به خلعت بسیجی، در سرزمین «شلمچه»، و طی عملیات «کربلای 5»، به تاریخ 26 دی ماه 1365، پنجه بر بام عرش گرفت و بر بساط «عندربهم یرزقون» نشست.
از «حبیب الله شاکرمی» وصیت نامه ای بر جای مانده است که در این روزهای پایانی سال، به کار دل تکانی، بسیار می آید. وصیت نامه ای ساده، خالی از ظرافت های ادبی، اما تاثیر گذار و روح نواز. متن کامل این وصیت نامه به قرار زیر است:
بسم الله الرحمن الرحيم
هرفردي از افراد بشر وقتي به خود مي آيد از خودش مي پرسد به كجا مي روم به جز از اين زندگي ؟به كجا مي انجامد این زندگی؟
همان طوري كه پرسش از مبدا نيز فطري است این که من نبودم، پيدا شدم، چه كسي مرا پديد آورد؟ اين جانب كه يك تحليل عقلي مختصر کردم، دریافتم ،کسی که به مبداء آفرينش معتقد است نمي تواند معاد را انکار كند و اين افكار مرا وادار به نوشتن وصيت نامه مي كند .چون حس مي كنم كه چند روزي ديگر در اين دنيا هستم بنابراين بر آن شدم كه وصيت نامه خودم را تعيين كنم كه شايد اين وصيت نامه بر روي يك سري از افراد تاثير گذارد.
پدر و مادر! چند روز ديگر به ميدان انتخاب مي روم. جایي بايد انتخاب كرد که با چه كسي مي خواهي معامله كني و من با توجه به آن كه چند سالي است كه خدايم را كه رب و همه چيز من مي باشد شناختم، جز ندامت و توبه به درگاهش و سجده كردن در درگاهش و درخواست استغفار چيزي نداشتم .
تصميم گرفتم در اين ميدان و در اين عرصه تجارتم ،تجارتی سودمندانه كنم و به خاطر همين در این بين هر چه داشتم؛ پدر و مادر ،خواهر ،برادر - گذاردم تا آن چيزي را كه نداشتم به دست آورم .براي ساختنش از خانه ام به سوي نور هجرت كردم و اكنون در ازاي لقاء يار، جانم را مي دهم كه البته آن هم متعلق به يار است و امانت است در پيش من.
چون وعده الهي حق است كه هر كس به جان و مال با خداوند تبارک و تعالي معامله كند خدا نيز او را وعده خوشبختي مي دهد، لذا انتخابم را با ورود در گروه نور كه مقدمه معامله با خداست، آن هم با جان قرار دادم .
مي خواهم دعا كنيد تا خداوند كريم مرگ مرا شهادتم قرار دهد، چرا كه به راستي ديوانه «الله» هستم و براي لقايش جان بي ارزشم را نثار مي كنم و افسوس كه جز اين تحفه ناچيز ،چيز ديگري در محيط ندارم و از خداوند مي خواهم كه شهادتم را طوري قرار دهد كه بدنم در راه رسيدن به او پودر شود چون مي دانم تنها به اين وسيله است كه شايستگي ظهور در پيشگاه خداوند را خواهم داشت و از خداوند مي خواهم كه در آخرين لحظات عمرم امام زمان را به من نشان دهد، چون خيلي علاقه عجيبي به آن مولا دارم .
پدر و مادر! مي خواهم امتحان كنم شما را كه چه قدر به اسلام پاي بند هستند و آن امتحان اين است:
در نبودم خنده بر لبهايتان باشد تا اين خنده تيري باشد بر قلب كور دل ها و در ضمن مي خواهم در مجلس بزرگ داشتم سخن از مظلوميت امام علي( ع)گفته شود و همچنين مظلوميت سرور و سالارمان امام حسين (ع).
اي مردم! «حبيب» يك عمر بنده به درگاه خداوند يكتا بود.«حبيب» را يك عمر خداوند مي خواند ولي از درگاهش فراري بود. «حبيب» را يك عمر معشوق از بلا نجات مي داد ولي سپاس نمي گفت. از شما يك تقاضا دارم؛ تو را به خدا در اين آخرين لحظات كه به خاكم مي سپاريد ،مانع فرار من از درگاه خداوند شويد دست ها و پاهايم را اگر دست وپايي داشتم با يك طناب ببنديد و مرا بر روي زمين بكشيد و به طرف قبر ببريد تا خداوند به خاطر شما انسان هاي مخلص مرا عفو كند .


والسلام
حبيب شاه كرمي
بنده ي كوچك خداوند

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




این طوری شرمنده «آقا» نمی‌شوم

حاج احمد کریمی خیلی طالب شهادت بود. یعنی برای رفتن خودش روزشماری می‌کرد. در ایام عملیات کربلای 4 بالاخره صدایش درآمد و گفت: «هر نمازی که شنیدم اگر کسی بخواند شهید می شود، خواندم؛ هر دعایی، هر ذکری، حتی در این اواخر شنیدم که اگر کسی ازدواج کند و بعد به جبهه بیاید، شهید می شود، ازدواج هم کردم؛ ولی نمی دانم چرا شهید نمی شوم!»
یادم هست یک بار دیدم کنار قبر آماده ‌ای نشسته و بدجوری توی خودش فرو رفته. قد بلند و رشیدی داشت. زدم روی شانه اش و گفت: این قبر برای تو خیلی کوچکه. با این قد بلند، توی این قبر جا نمی‌گیری. به فکر یک قبر دیگه باش.
خیلی راحت و خونسرد جواب داد: من به شما قول می دهم که این قبر برای من بزرگ هم باشه.”
یک بار که با هم رفته بودیم بالای سر یک شهید، با دیدن جای ترکش کوچکی که به شهید خورده بود، گفت: “به نظر من شهادت با یک تیر و ترکش لذت نداره، آدم باید مثل امام حسین (ع) شهید بشه تا شرمنده آقا نباشه، من دوست دارم روز قیامت، اگر قرار شد مرا به امام حسین (ع) معرفی کنند، تیکه‌های بدنم رو روی پارچه بریزن و بگن این احمد کریمیه.”
همان هم شد. در کربلای 5 گلوله توپ چنان تکه تکه‌اش کرد که هر چه سعی کردیم همه‌ی قطعات بدنش را جمع کنیم، آن قد رشید و بلندش بیشتر از یک کیلو نشد.

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




اقا جون به داداشت بگو شهادت بند اخرش بودا ..
يه چيزي هم از امام حسين عليه السلام و حضرت ابالفضل عليه السلام بگم، آدم که اولش که ميره کربلا خواسته هايي دارد و با گريه هم ميگه، بنده‌خدايي ميره طرف حرم حضرت امام حسين(ع)، بنا مي‌کنه گريه کردن و راز و نياز و يه نامه هم مينويسه، مي اندازه تو ضريح امام حسين عليه السلام ، ?? تا خواسته داشته، آخرين بند خواسته اش توفيق شهادت بوده، زن خوب و ماشين خوب، پول خوب و … خلاصه ميندازه تو ضريح، زيارت امام حسين عليه السلام که مي خونه، مياد بره خدمت آقا ابالفضل عليه السلام، به محض اينکه از در حرم امام حسين عليه السلام ? قدم اومد بيرون، يه بمب منفجر ميشه. اين بنده‌خدا مي‌دوه تو ضريح آقا ابالفضل عليه السلام ، مي گه آقا جون دستم به دامنت! به داداشت بگو کاغذ و برعکس گرفتي شهادت بند آخرش بود.
خدا ان شاءالله نصيب همه¬مون کربلا و نجف و سامرا و کاظمين بکنه صلوات ختم کنيد.

مثلا آموزش آبي خاکي مي ديديم. يکبار آمديم بلايي را که ديگران سر ما آورده بودند سر بچه ها بياوريم ولي نشد. فکر مي کردم لابد همين که خودم را مثل آن بنده خدا زدم به مردن و غرق شدن، از چپ و راست وارد و ناوارد مي ريزند توي آب با عجله و التهاب من را مي کشند بيرون و کلي تر و خشکم مي کنند و بعد مي فهمند که با همه زرنگي کلاه سرشان رفته است. براي همين در يک نقطه اي از سد بنا کردم الکي زير آب رفتن و بالا آمدن. دستم را به علامت کمک بالا بردن. و خلاصه نقش بازي کردن. نخير هيچکس گوشش بدهکار نيست. جز يکي دو نفر که نزديکم بودند. آنها هم مرا که با اين وضع ديدند، شروع کردند دست تکان دادن: خداحافظ! اخوي اگه شهيد شدي شفاعت يادت نره!

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




خدای من :


این روزها بیشتر حواست به من باشد…


می گویند بزرگترین شکست از دست دادن ایمان است… حواست باشد که من شکست نخورم…


من هنوز هم تو را به نام قاضی الحاجات می خوانم, حتی اگر همه التماس هایم را نادیده بگیری…


هنوز هم تو را ارحم الراحمین می دانم, حتی اگر سخت بگیری…


هنوز هم… تو همان خدایی…


اما من…
مگذار از دست بروم… امیدم به توست…


برای دلم امن یجیب بخوان…تا آرام شود…


خدایا…
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که…


” تو “
تنها پناهگاه امن و همیشگی هستی…


خدایا تنهایم مگذار..


من به امید رحمت توست که تا به حال در برابر هر مشکلی توانستم مقاومت کنم…


خدایا سرنوشت همه را نیک قرار بده و همه را عاقبت بخیر کن…


آمین یا ارحم الراحمین…

 

 

موضوعات: مناجات  لینک ثابت