✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
جمعه یعنی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



ما آدمها همیشه خوب را برای یافتن خوبترین رها میکنیم..
غافل از اینکه خوب ،
همانیست که وقتی از همه چیز و همه کس بریدی یادش می افتی..

همان کسی که که هرروز حالت را میپرسد و تو سرسری میگویی خوبم…

همان کسی که تو حضورش را همیشه دیدی و حس کردی اما ساده گذشتی…

همان کسی که وقتی که کم حوصله ای زمین و زمان را به هم میدوزد تا تو لبخند بزنی…

خوب همان کسی است که بی منت تو را دوست دارد…
که تو صدبار دست رد به سینه اش میزنی اما یکبار هم خواهشت را رد نمیکند…

خوب همانیست که طاقت قهر ندارد…
میگوید قهر اما دلش دوری ات را تاب نمی اورد…

خوب همانیست که همه احساسش را خرج تو و اطرافیانش میکند…

خوب همانیست که به جرم احساسش هرلحظه غرورش را میشکنی
دلش را میشکنی و او دم نمیزند…

کجا با این عجله ؟! لحظه ای درنگ کن
خوب خود را با خود نمیبری؟!

خوب یک نفر است و هرگز تکرار نمیشود
مبادا از دستش بدهی….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مست مستم ساقیا دستم بگیر

تا نـیـافـتـادم ز پـا دسـتـم بـگـیـر

بـر در مـیـخـانـه با زنـجـیر

عشق بـستـه ای پای مـرا دستم بگـیـر

دردمـنـدم عاشـقـم افـسـرده ام ای به دردم

 

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیارمشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش

و او یکریز وپی در پی دم گرم وچموشش رادر گلویم سخت بفشارد

وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگبار را ……..!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




تو كه دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ماست

دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي

دل ما رو بنويس

بنویس هر چه كه ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما كه به زندگي دچاريم

لحظه ها را مي كشيم نمي شماريم

بنويس از ما كه در حال فراريم

توي اين پاييز برگ فكر بهاريم

دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي

دل مارو بنویس

دست من خسته شد از بس كه نوشتم

پاي من آبله زد بس كه دويدم

تو اگر رسيده اي ما رو خبر كن

چرا اونجا كه تويي من نرسيدم

تو كه از شكنجه زار شب گذشتي

از غبار بي سوار شب گذشتي

تو که عشق و با نگاه تازه ديدي

باد ه بان به سينه دريا كشيدي

دل دريا نوشتي همه دنيا رو نوشتي

دل ما رو بنويس بنويس

بنويس از ما كه عشق و نشناختيم

حرف خالي زديم و قافيه باختيم

بگو از ما كه تو خونمون غريبيم

لحظه ، لحظه در فرار و در فريبيم

بگو از ما كه به زندگي دچاريم

لحظه ها را مي كشيم

نمي شماريم

دل دريا نوشتي

همه دنيا رو نوشتي

دل ما رو بنويس

دل ما رو بنويس

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

آورده اند بازرگاني بود اندک مايه، که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستي به رسم امانت گذاشت و رفت.اما دوست اين امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.بازرگان، روزي به طلب آهن نزد وي رفت.

مرد گفت:آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم اما آنجا موشي زندگي مي کرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.بازرگان گفت:راست مي گويي!موش خيلي آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.
دوست اش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته.پس گفت:امروزبه خانه من مهمان باش.بازرگان گفت:فردا باز آيم.

رفت و چون به سر کوي رسيد پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.چون بجستند از پسر اثري نشد.پس ندا در شهر دادند.بازرگان گفت:من عقابي ديدم که کودکي مي برد.مرد فرياد برداشت که دروغ و محال است،چگونه مي گويي عقاب کودکي را ببرد؟بازرگان خنديد و گفت:در شهري که موش صد من آهن بتواند بخورد،عقابي کودکي بيست کيلويي را نتواند گرفت؟مرد دانست که قصه چيست،گفت:آري موش نخورده است!پسر باز ده وآهن بستان.هيچ چيز بدتر از آن نيست که در سخن ، کريم و بخشنده باشي ودر هنگام عمل سرافکنده و خجل.

مکن کاری که بر پا سنگت آید
جهان با این فراخی ننگت آید
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت آید

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات، به پروردگار خود عرض کرد: خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است؟
جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محل فلانی همنشین تو خواهد بود.
حضرت موسی به درب دکان قصاب آمده، دید جوانی شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است.
شامگاه که شد جوان مقداری گوشت برداشت و بسوی منزل راهی شد.
موسی از پی او تا درب منزلش آمد و به او گفت:مهمان نمی خواهی؟جوان گفت: خوش آمدید او را به درون برد.
حضرت موسی دید جوان غذایی تهیه نمود آنگاه زنبیلی از سقف به زمین آورد و پیر زنی بس فرتوت و کهنسال را از درون آن بیرون آورد او را شستوشو داده غذایش را با دست خویشبه او خورانید.
موقعی که خواست زنبیل را بجای اول بیاویزد زبان پیر زن بکلماتی که مفهوم نمی شد حرکت نمود. بعد از آن جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند.
حضرت پرسید حکایت تو با این پیر زن چگونه است؟
عرض کرد: این پیر زن مادر من است چون بضاعتی نیست که جهت او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام.
حضرت پرسید آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟
جوان گفت: هر وقت او را شستوشو می دهم و غذا به او می خورانم می گوید:خداوند تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی. به همان درجه و جایگاه.
موسی (ع) فرمود: ای جوان بشارت می دهم به تو که خداوند دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده.
جبرئیل به من خبر داد که در بهشت تو همنشین من هستی.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




امید یعنی :
بدانی تا هستی می توانی تغییر کنی و دنیا را تغییر بدهی .

امید یعنی :
بدانی خداوند دوستت دارد و اگر به تو زمان داده معنیش این است که در این فرصت می شود یک کارهایی کرد.

امید یعنی:
این که همیشه بخشش خداوند را از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.

امید یعنی:
این که اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار محکم تر گام برداریم.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطه‌هامون می‌کنیم این است که:

 نیمه می‌شنویم
 یک چهارم می‌فهمیم
 هیچی فکر نمی‌کنیم
 و دوبرابر واکنش نشان می دهیم….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت