✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
محراب کوفه امشب در موج خون نشسته


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

روزی روزگاری سه ماهی در دریاچه‌ای زندگی می‌کردند که با هم دوست بودند. یکی از آن‌ها عاقل بود و قبل از هر کاری فکر می‌کرد. یکی باهوش بود و وقتی مشکلی پیش می‌آمد برای حل آن مشکل چاره‌ای می‌اندیشید، اما ماهی سوم با آن دو فرق داشت. او هیچ‌وقت از فکرش استفاده نمی‌کرد. چون عقیده داشت اگر قرار باشد اتفاقی برایش بیفتد، می‌افتد و نمی‌تواند کاری انجام بدهد. یک روز، ماهی عاقل داشت در دریاچه شنا می‌کرد که صدایی شنید. خوب گوش کرد. صدا، صدای دو ماهیگیر بود.
اولی گفت: «این دریاچه خیلی بزرگ است. حتماً ماهی‌های زیادی در آن زندگی می‌کنند.»
دومی گفت: «بله، پس بهتر است فردا برای ماهیگیری به این‌جا بیاییم.»
ماهیگیرها از دریاچه دور شدند. ماهی عاقل هم شناکنان خودش را به دوستانش رساند و همه چیز را گفت. بعد، از آن‌ها خواست تا از آبراهی که به دریاچه دیگر می‌رسید فرار کنند.
ماهیِ باهوش گفت: «دوست خوبم. من از این‌جا نمی‌روم، اما اگر ماهیگیرها آمدند و برایم مشکلی پیش آمد برای نجات خودم فکر می‌کنم.»
ماهی سوم گفت: «اما من از این‌جا تکان نمی‌خورم. من این‌جا به دنیا آمده‌ام و بزرگ شده‌ام. من این‌جا می‌مانم. هرچه قرار باشد اتفاق بیفتد می‌افتد و از دست ما هم کاری ساخته نیست.»
ماهی عاقل خود را به آبراه رساند و به سوی دریاچه دیگر حرکت کرد، اما آن دو ماهی در دریاچه ماندند. فردای آن روز، خورشید که از پشت کوه‌ها بیرون آمد.
دوماهیگیر خود را به دریاچه رساندند و تور را در آب پهن کردند. آن دو ماهی که در دریاچه مانده بودند همراه ماهی‌های زیاد دیگری در تور گرفتار شدند. ماهیگیرها تور را به ساحل بردند.
ماهی باهوش و زرنگ برای نجات خودش فکر کرد. او خودش را به مردن زد و ماهیگیرها که ماهی مرده نمی‌خواستند، او و دیگر ماهی‌های مرده را در ساحل انداختند. ماهی باهوش وقتی خود را در ساحل دید، هرطور بود جست‌وخیز کرد و خود را دوباره به دریاچه رساند
ماهی سوم که هیچ‌وقت از فکرش استفاده نکرده بود در تور پایین و بالا می‌پرید، اما دیگر دیر شده بود و راهی برای نجات نداشت.
ماهیگیرها او و بقیه ماهی‌ها را برای فروش با خودشان بردند

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




از گره های بی شمار زندگی گله نمیکنم
در اولین لحظه ای که بدنیا آمدم
گره ای به نافم زدند که معنای گره را بفهمم!
همان لحظه دانستم که همیشه گره معنای بدی ندارد…
شاید حکمتی در این گره هاست!
با خوشبینی و صبر هر گره را با رنگی زیبا کنار گره بعدی میگذارم و خدا را شکر می کنم که توانایی مقابله با آنچه سرنوشت برایم رقم زده دارم؛
شاید روزی برسد که با این همه گره فرشی زیبا ببافم
فرشی که خالق هستی نقشه اش را کشیده و مرا برای بافتنش برگزیده؛
چرا که استعداد و توانایی لازم را در من دیده!
و من هر لحظه شکرگزارم
خداوندا شکرت !

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




به زندگی فكركن ولی برای زندگی غصه نخور ،
ديدن، حقيقت است ولی درست ديدن فضيلت ،…!
ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد !
زندگی معلم بی رحمی است كه اول امتحان ميكند و بعد درس ميدهد!!
با شروع هر صبح فكر كن تازه به دنيا آمدی ،
مهربان باش دوست بدار شايد كه فردایی نباشد ،
شاید هم فردایی باشد ولی عزیزی نباشد…!!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




هرگــــــــــــز
 از بخشندگیِ الله ناامید نشو
تا می توانـــــــی
اسـتـغـفـار کن
مگــــــــذار
 شیطان و نفس با ترفند ترساندنت از بزرگی گناهت و ادعای نبخشیدن از سوی حق
تو را از درگاهِ بسیار بخشاینده و بسیار مهربانی چون الله جل جلاله دور کنند
اوست که وعده کرده
ای بنده بسوی من بیا و بخشش بخواه تا ببخشمت

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ﻏﻨﭽﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﺮﯾﺴﺖ
غنچه ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻧﺪﺍنست ﺍﯾﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﺯ ﭼﯿﺴﺖ !


ﺑﺎﻍ ﭘﺮ ﮔﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﮔﻞ ﺷﺪ ﺗﺒﺪﯾﻞ
ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﻍ ﻓﺰﻭﻥ ﺗﺮ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮ ﮔﺮﯾﺴﺖ


ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮏ ﯾﮏ ﻫﻤﻪ ﮔﻞ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﯿﺪ
ﺑﺎﻍ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ


ﺑﺎﻍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺪﻥ ﮔﻞ ؟
ﮔﻔﺖ : ﭘﮋﻣﺮﺩﮔﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﮕﺮﯾﺴﺖ


ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻧﭽﯿﻨﻢ ﮔﻞ ﺭﺍ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻭ ﭼﻪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ، ﺩﮔﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻧﯿﺴﺖ


ﻫﻤﻪ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﻨﺪ ، ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﯿﺎﻩ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎ ﺑﺎﻗﯿﺴﺖ


ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺑﺎﻍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ
ﻏﻨﭽﻪ ﮔﺮ ﮔﻞ ﺑﺸﻮﺩ ، ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﺩ ﻧﯿﺴﺖ


ﺭﺳﻢ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻣﯿﺮﻭﺩ ﻋﻤﺮ ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﺯیست !

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:
 هرگاه این چند صفت در امت من پدید آید
 به چند کیفر دچار خواهد شد.

 چون کم دعا کنند،
بلا نازل شود؛


چون صدقه ندهند،
 مرض فراوان شود؛


هنگامی که از پرداخت زکات خودداری کنند،
حیوانات تلف شوند؛


هرگاه پادشاه ستم کند،
 باران نبارد؛


 وقتی که زنا شیوع یابد
مرگ نابه هنگام ( سکته ) بسیار شود؛

موقعی که ریا و تظاهر ( خود نمایی ) زیاد شود،
 زلزله فراوان گردد؛


چون پیمان ( عهد ) بشکنند ( وفا نکنند )،
آدم کشی رواج پیدا کند؛


 چون کم فروشی ( احتکار ) کنند،
 به قحطی دچار شوند

 نصایح، ص 301

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




فقیری به ثروتمندی گفت:
اگر من در خانه ی تو بمیرم،
با من چه می کنی؟
ثروتمند گفت:
تو را کفن میکنم و به گور می سپارم.
فقیر گفت:
امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار ….!
حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛
که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند


داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز


یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات


گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی


آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت