✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
صدف حجاب


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بوسیدن پای مادر:

پیامبر(ص) فرمودند:
«کسیکه پای مادرش را ببوسد؛ مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است».
(گنجینه جواهر)

ونیز فرمودند:
«هرکس پیشانی مادر خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهدماند».(نهج الفصاحة)

درحدیث دیگرفرمودند:
«کسیکه قبر والدین خود را در هرجمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده میشودو ازنیکوکاران نوشته شود.
(مستدرک الوسائل، ج 2)

حکایت جالب:
روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد:من تمام گناهان را انجام داده ام،ایا راه توبه برای من هست؟
حضرت فرمودند:آیا پدر و مادرت زنده اند؟
گفت:تنها پدرم زنده است.
فرمود:به پدرت احترام ونیکی کن؛تاخداوند تو راببخشد.
وقتی که آن مرد رفت،حضرت به اطرافیانش فرمودند:
«ایکاش مادرش زنده بود».
(بحارالانوار، ج 71)

رسول خدا(ص)فرمودند:
«دعاء الوالد لولده کدعاء النبی لأمتّة؛
همانگونه که دعای پیامبران در مورد امتشان مستجاب است، دعای پدران نیزدرحق فرزندان مستجاب است».
(نهج الفصاحه)

جهت سلامتی وعاقبت به خیرشدن همه مادران و پدرانی که در قید حیات هستند و همچنین جهت آمرزش و مغفرت پدران و مادرانی که اسیرخاکند…
((صلوات محمدی))بفرست

اللهم صل علی محمد و آل محمد

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم

به نام خدا

یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال …..
تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته “نجف”
پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم

خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم …
اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت ….

فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده !

خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم …

بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری …

مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت :

دو نفر باید پیاده شن !!!

پرسیدیم چرا ؟

گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف ….
حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه !

وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد .

خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن

اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن !

از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن .

هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف ….

منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم …

نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه !

برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت …
اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن ….

پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!!

رفتم پیش خلبان و گفتم …

کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم

خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت :
شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان

خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم :
شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟!

گفت بله !
گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان …

اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن )

همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان …

پیرزن جلوی ما که رسید گفت : فکر کردید کار ما دست شماست ؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید ….

چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم

گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید !

گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه !
((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد))

اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه…

پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم رفت

تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت :
مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟!
عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون !
فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!!

میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم

“تا یار که را خواهد و میلش به که باشد “.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




آنان كه ز ما دور ولی در دل و جانند
بسيار گرامیــتر از آنند كه دانند
گفتيم شايد که ندانند ، بدانند

این زندگی گذراست
نه غمش پایدارست
و نه خوشی اش
به کوله بارت نگاه کن، که چگونه پرش کرده ای

آرزویی بکن …
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه
آرزویی بکن …
شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




تفاوت فکر و پول:

تفاوت سکه و ايده در اين است که اگر من يک سکه و شما نيز يک سکه داشته باشيد و سکه هايمان را با هم جابجا کنيم، باز هر کدام از ما يک سکه خواهيم داشت. اما اگر شما يک ايده و من يک ايده داشته باشم و آنها را با هم مبادله کنيم، هر کدام داراي دو ايده خواهيم بود.
جهان و محيط اطرافمان مدام در حال تغيير است. بيشتر از توجه به سكه هاي ديگران، به ايده ها و افكارشان توجه كن ‎

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
” نمی توانند “
پس
به ” تدبیرش ” اعتماد کن
به ” حکمتش ” دل بسپار
به او ” توکل ” کن
و به سمت او “قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوی؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد …
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود …!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ
ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مراقب چشم زخم باشیم

چشم زخم حق است و در قرآن ذکر شده…
خونه ها پر شده از بیماریها و مشکلات…طلاق،مرگ و میر…و دلیل اون خود ماییم،
تعجب نکنید…
خواهران و برادرانم….
نیازی نیست دیگران بدونند که آیا من در زندگی مشترکم با همسر خود خوشبختم یا نه!
نیازی نیست از غذا یا نوشیدنی خود عکس بگیریم آن را برای گروهها بفرستیم(حتی اگر همسرمون یه دونه شکلات واسمون میاره. از اون عکس میگیریم و می‌فرستیم گروه و زیرش مینویسیم ای تاج سرم…ازت ممنونم)

برادرم…خواهرم..،
شاید دختری مجردی دم بخت باشد و به خاطر شرایط زندگی خواستگار نداره…شاید پسری وضعیت مالی مناسب فعلا برای ازدواج نداره…حواسمونو جمع کنیم کسی آه نکشه…
که آه یه انسان دلشکسته عرش و به صدا درمیاره

نیازی نیست مردم بدونن کجا رفتی و از کجا داری میای
جزییات زندگی ما واسه دیگران مشخص شده!
دنیای مجازی واسه این ساخته نشده که ما بیاییم شرایط زندگیمون رو به رخ دیگران بکشیم…
چون هر مردی وسعش نمیرسه به زنش هدیه بده….خواهرم مراقب باش
هرکسی توانایی اینو نداره که مسافرت بره…
هرکسی نمیتونه به رستوران بره و هر ماه یه ست لباس بخره….
یه خانوم میاد جهیزیه 70،80میلیونی دخترش رو فیلم میگره میزاره توی دنیای مجازی که چشم همه درآد….
هیچ فکر کردید شاید دختری پدر نداره…یا پدر داره و مادر نداره که واسه جهیزیه اش سنگ تموم بزاره…
یا شاید پدری دستش به دهنش نمیرسه….
میخاییم به کی فخر بفروشیم با این کارامون…خدا عالمه….فقر فرهنگی داریم شاید….
خواهران و برادرانم…
ما اهمیت توکل بر خدا رو انکار نمیکنیم…
رازهای زندگی و خونتون رو پیش خودتون نگه دارید…

میاییم توی گروهها جوک میزاریم…
دوست دخترم زنگ زده بیا خونمون من تنهام…
و هزاران پست مشابه دیگر که داریم با زبون بی زبونی به نوجوونا و جوونا میگیم که این کارا عیب نیست…
کم کم داریم. با این جوکها نشون میدیم که عفت و عصمت دختر یه مسئله بی ارزشه که هر پسری از راه برسه دخترامون باید خودشونو در اختیارش قرار بدن..،
حواسمون باشه که توی گروهها دخترای کم سن و سال هم هستن که شاید فکر کنن دنیای بیرون از فضای مجازی هم باید اونطوری باشن

کسی داشت راه میرفت،پایش به سکه ای خورد…
فکر کرد طلا است،نور کافی هم نبود،
کاغذی را آتش زد که ببیند چه بوده…
دید یک سکه 50تومانی است…
بعد متوجه شد کاغذی که آتش زده دو هزار تومانی بوده است
گفت:
چی را برای چی آتش زدم!
واقعا این زندگی غالب ما انسانهاست…
ما چیزهای بزرگ را برای چیزهای بسیار کوچک آتش میزنیم…
و خودمان هم خبر نداریم?

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




امام حسین علیه السلام:

مَن طَلَبَ رِضَی الله بِسَخَطِ النّاس کَفاهُ اللهُ اُمورَ النّاسّ وَ مَن طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ و َکَلَهُ اللهُ إلَی النّاسِ.

هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز می کند و هر که رضایتِ مردم را با ناخوشنودی خدا طلب کند خداوند او را به مردم وا می گذارد.

الامالی (صدوق) ، ص201 -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج12 ، ص209

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

يك مشت سوزن، سنجاق، تيغ، ميخ، اگر توي يك نايلون بريزي غير از اين است كه سوراخ سوراخ مي‌شود؟
باور كن حسادت مثل همان سوزن و تيغ است اول خودت را از پا در مي‌آورد.
به همين خاطر بود كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
«صِحَّةُ الجَسَدِ مِن قِلَّةِ الحَسَدِ»
سلامتي تن در كم كردن حسادت است.
هر چه حسادت كمتر تن هم سالم‌تر. مثل دو كفه ترازو؛ هر چه آن كفه پايين‌تر آن كفه بالاتر

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت