✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سبک زندگی


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 


هر وقت که کارم زار شد گفتم علی موسی الرضا
چون كارها دشوارشد گفتم علی موسی الرضا
هر وقت دلم بیمار شد گفتم علی موسی الرضا
هر کس رسید در شهر طوس حاجت روا شد از رضا
این عاصی غرق گناه مستوجب لطف و عطا
چندی شدم در حزن وغم از ظلم قوم اشقیا
راهی نمانده از نجات گویم علی موسی الرضا
تنها توئی مشکل گشا مولا علی موسی الرضا
هر در رسیدم من زدم تنها دری مانده بجا
یک دم به من بنما نگاه آقا علی موسی الرضا
حاجت روا بنما مرا آقا علی موسی الرضا
دنیا به چشمم تار شد گفتم علی موسی الرضا
چون لحظه دیدار شد گفتم علی موسی الرضا

 

 

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




ﮐﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪﻭﺳﻂ ﺻﺤﻦ ﺗﻮ، ﺑﯿﻨﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…
“ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭﯾﻠﭽﺮﯼ، ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﮐﺎﻓﺮﻯ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ"…
“ﺳﺠﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﻣﻮﻻ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎ … ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ"…
“ﺯﺷﺖ ﺁﻣﺪ،ﻣﺘﺤﻮﻝ ﺷﺪ ﻭﺯﯾﺒﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻔﺎ ﺍﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ"…
“ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺤﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺯﺍﺋﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺁﻗﺎ"…
“ﻧﮕﻬﺶ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﯾﮏ ﺟﻮﺍﻥ ﺣﺎﺟﺘﺶ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ! ﮐﻪ ﺯﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ"…
“ﺭﻓﺖ … ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺒﯽ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺗﻮ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ"…
“ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻭ ﺑﺎ ﯾﺪ ﺑﯿﻀﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺻﺒﺢ ﺩﺭﻗﺎﻣﺖ ﯾﮏﻣﺮﺩﮔﺪﺍ،ﺭﻓﺖ ﺣﺮﻡ"…
“ﻇﻬﺮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ! ﺁﻗﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻋﺮﺵ؛ﺣﺮﻡ"…
“ﺩﻭﺳﻪ ﺗﺎ ﻓﺮﺵ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


“ﻧﻔﺲ ﺧﺎﺩﻣﺘﺎﻥ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﺼﺮﺍﻧﯽ"…
“ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺷﯿﻌﻪ ﺷﺪ،اﺯ ﻣﺬﻫﺐ ﺗﺮﺳﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ"…


ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ اﺑﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﻟﺮﺿﺎ ‏( علیه السلام)

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی؟

گر چه آهونیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی؟

ازکبوترها که میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی؟

ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا به دادم میرسی؟

ماه نورانی شبهای سیاه عمر من
ماه من ای ماه من آیا بدادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی؟

باز هم مشهد مسافرها هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد آقا بدادم میرسی؟

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت






بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم


بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم


دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید
دردم زیاد بود و دوایی نداشتم


گفتم مگر امام رضا چاره‌ای کند
ای وای اگر امام رضایی نداشتم


موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




این شعر زیبا تقدیم به اونهایی که دلشون برای حرم امام رضا (ع) ، یه ذره شده …

حرم لبریز زائرها
مسافرها
مجاورها
و حالا هر کدام آرام
زبان واکرده در این ازدحام ، آرام


” ببین این دست پینه بسته را آقا
ببین این شانه های خسته را آقا


به بیخوابی دو چشم خویش را مجبور کردم من
به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من


نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را”


یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
یکی بالای گلدسته اذان میگفتد


صدا پیچید در صحن و حرم ، گویا در و دیوار با انصاریان میگفت :
” اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی…” یکی بغض میان آه را میگفت
یکی هم خستگیِ راه را میگفت
جوان زائری در گریه هایش “آمدم ای شاه” را میگفت


خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند
همان هایی که جا ماندند و حالا پای تصویر حرم هستند…


السلام علیک یا غریب الغربا
یا علی بن موسی الرضا ‘ع’



با حرکت فرضی و کلیک بر روی لینک پایین به زیارت آقا رفته و یک عرض ادب داشته باشیم خدمت اقا

تقدیم به شما
http://harkat.com/view/036ef0c4-684a-4954-a2a7-a6de676378bd
وارد شوید.

 

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت





در این دنیای وانفسا
که هر کس ؛
در خودش غرق است …
و از هر عالمی فارغ …!
..ضمانت ؛
حرف بی ربطی است …
و شاید ، واژه ای افسانه ای باشد …!
ولی در عالم هستی
کسی را می شناسم من ؛
که روزی ضامن عشق و محبت شد …!
درست است که به باورها نمی گنجد …
ولی ، او “ضامن آهو” …؛
به این گلواژه بی روح …؛
روح تازه ای بخشید …!
و آری ؛
او ضمانت را ، به معنای الهی
در میان عالم هستی …؛
“معنا کرد …!”

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




این شعر
تقدیم به اونهایی که دلشون برای
حرم امام رضا (ع)یه ذره شده !
حرم لبریز زائرها
مسافرها
مجاورها
گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها!
یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها!
و حالا هر کدام آرام
زبان واکرده در این ازدحام ، آرام :


” ببین این دست پینه بسته را آقا!
ببین این شانه های خسته را آقا!
به بیخوابی دو چشم خویش را مجبور کردم من!
به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من!
نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را”
یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت!
یکی بالای گلدسته اذان میگفت!
صدا پیچید در صحن و حرم،
گویا در و دیوار با انصاریان میگفت :


” اللهم صل علی
علی بن موسی الرضا المرتضی…”
یکی بغض میان آه را میگفت!
یکی هم خستگیِ راه را میگفت!
جوان زائری در گریه هایش “آمدم ای شاه” را میگفت؛
خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند!
همان هایی که جا ماندند و حالا پای تصویر حرم هستند…
السلام علیک یا غریب الغربا یا معین الضعفاء یا حضرت علی بن موسی الرضا علیک آلاف التحیت و الثناء، به ابی انتم و امی ونفسی و اهلی و مالی و اولادی

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت




شیخ عباس قمی در فوائدالرضوی میگوید : کاروانی از سرخس اومدند پابوس امام رضا(ع) ، یه مرد نابینایی تو اونها بود، اسمش حیدر قلی بود.

اومدند حرم امام زیارت کردند و از مشهد خارج شدند و در منزلیه مشهد اُطراق کردند، و به اندازه یه روز راه از مشهد دور شده بودند.
شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم خسته‌ایم، بخندیم و سرگرم بشیم!
کاغذهای خالی برداشتن گرفتند جلوشون هی تکون میدادند، بعد به هم می‌گفتند ، تو از این برگه‌ها گرفتی؟ یکی می‌گفت: بله حضرت مرحمت کردند،
فلانی تو هم گرفتی؟ گفت: آره منم یه دونه گرفتم،
حیدر قلی یه مرتبه به خودش اومد و گفت: چی گرفتید؟
گفتند مگه تو نداری؟
گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره!
گفتند: امام رضا(ع) برگ سبز می‌داد دست مردم،
گفت: چیه این برگ سبزها،
گفتند: امان نامه از آتش جهنم، ما این رو می‌ذاریم تو کفن‌مون قیامت دیگه نمی‌سوزیم، جهنم نمی‌ریم چون از امام رضا(ع) گرفتیم،
تا این رو گفتند دل که بشکند عرش خدا می‌شود، این پیرمرد یه دفعه دلش شکست با خودش گفت: امام رضا(ع) از تو توقع نداشتم، بین کور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، کور بودم از قلم افتادم، به من اعتنایی نکردی!
دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان‌نامه نگیرم سرخس نمیآم باید بگیرم،
گفتند: آقا ما شوخی کردیم ما هم نداریم!
ولی هرچه کردند آروم نمیگرفت خیال میکرد که اونها الکی میگند که این نابیناست، تو این بیابون تنها بلند نشه بره!
شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره میاد یه برگه هم دستشه؛ می خنده، گریه می‌کنه؛
گفتند: چی شده؟
گفت: امام رضا(ع) به منم برگ امان نامه دادن؛
گفتند: چی میگی؟ امام رضا(ع) چیه؟ امان‌نامه چیه؟
گفت: همین که به شما داده، منم همینطور که می‌رفتم اشک ریختم گفتم مگه من چی از بقیه کم داشتم؛ من که زائر همیشگی شما بودم؛ دلمو شکستی آقا؛
دیدم یکی میزنه رو شونه‌م میگه بیا ما زائرمون رو فراموش نمی‌کنیم اینم امان نامه تو؛
برگه رو ازش گرفتند دیدند نوشته:
هذا أمان من النار
زیرشم نوشته:
أنا علی بن موسی الرضا(ع)

موضوعات: امام رضا(ع)  لینک ثابت