✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
روح غیرت مند مردانی امیرالمومنین


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



باﻧﻮی ﻣﺤﺠﺒﻪ ﺍی ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ «ﺳﻮﭘﺮﻣﺎﺭﮐﺖﻫﺎی ﺯﻧﺠﯿﺮﻩﺍی ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ» ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ؛
ﺧﺮﯾﺪﺵ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ، واسه ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ پول ﺭﻓﺖ ﺻﻨﺪﻭﻕ.
صندوقدﺍﺭ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﯽﺣﺠﺎﺏ ﻭ ﺍﺻﺎﻟﺘﺎً ﺍﻳﺮﺍنی ﺑﻮﺩ. (از اونائیکه فکر میکنن روشنفکرند!)

صندوقدار ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺭﻭی ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺑﻬﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﺭﮐﺪ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭو ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ ﺍﺟﻨﺎﺱ رو ﻣﺘﮑﺒﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺰ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. اﻣﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﺎﺣﺠﺎﺏ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﻨـــد به ﭼﻬﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﯿﺰی نمیگفت.
ﺻﻨﺪﻭﻗﺪﺍﺭ هم ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ شد و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻮی ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻭ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﺎﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﻭی ﺻﻮﺭﺗﺖ زدی ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﮐﻪ ﻋﺎﻣﻠﺶ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺗﻮ هستین!! ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﺍی ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﮐﺎﺭ
ﻧﻪ ﺑﺮﺍی ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ! Ok? ﺍﮔﻪ میخای ﺩﯾﻨﺖ ﺭﻭ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﺪی ﯾﺎ ﺭﻭﺑﻨـــد ﺑﻪ صورتت ﺑﺰﻧﯽ ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ.

ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺠﺒﻪ ﺍﺟﻨﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﻮی ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ، ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺻﻨﺪوقدار کرد..
ﺭﻭﺑﻨـــد ﺭو ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ در پاسخ ﺧﺎﻧﻢ ﺻﻨﺪﻭﻗﺪﺍﺭ ( ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﺍﻭ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ) ﮔﻔﺖ: خانم عزیز، ﻣﻦ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮی هستم! ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻭﻃﻨﻢ… تو ﺩینت ﺭو فروختی، من خریدم…

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !
زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم.

چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟

زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم …
: ﺍﺭﺯﺵ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﻨﯿﻦ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺑﺮﻣﯿﮕﺰﯾﻨﺪ

ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻻﯾﻖ ﺩﯾﺪﻥ ﺣﺘﯽ ﻣﭻ ﺩﺳﺘﺶ ﻧﮑﺮﺩ
ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺶ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺤﻤﺪ ( ﺹ) ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ،
ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﯾﮏ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻭﺳﺖ
” ﺍﻧﺎ ﺍﻋﻄﯿﻨﺎﮎ ﺍﻟﮑﻮﺛﺮ ” ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﯼ ﺍﻟﻬﯽ ،

موضوعات: حجاب  لینک ثابت





خواهران ، مادران ، از ما گفتن بود .تو اون دنیا در پیشگاه خدا و معصومین وانبیاء
نگید نگفتید .

شهید یعقوب ابراهیم نژاد:
اگر می دانستم با هر بار که خونم ریخته می شود بی حجابی آغوش حجاب در بر می گیرد، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.

شهید احمد پناهی:
حجاب شما سنگری است آغشته به خون من که اگر آن را حفظ نکنید به خون من خیانت کرده اید.

شهید محمد محمودی:
حجاب شما از خون ما که در جبهه می ریزد برای دشمن کوبنده تر است.

شهید ابراهیم هاشمیی:
حجاب شما به خون ما رنگ می بخشد.

شهید تقی سیفی:
خواهران در حجاب و برادران در نگاه می توانندشیطان را سرکوب کنند.

شهید منصور رنجبران:
این دنیا زودگذر است و به زودی همگی ما برای پاسخ در میز محاکمه الهی حاضر می شویم و آن موقع است که از شما سوال می شود ای زنان آیا پیرو حضرت فاطمه(س) بودید یا نه؟ چه جوابی دارید بدهید؟

شهید محمدرضا جمشیدیان:
آخر تا کی؟ چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟ دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به آخرت فکر کنید.

شهید عبدالله محمودى:
و تو ا ى خواهر دینى‏ام؛ چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده‏تر است.

سردار شهید رحیم آنجفى:
خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادر سیاهتان و تقوای تان مى‏کُشید. حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل‏حجاب دشمن را مى‏بینى و دشمن تو را نمى‏بیند.

شهید محمّد کریم غفرانى:
حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست.

شهید حمید رضا نظام:
خواهرم؛ از بى‏حجابى است اگر عمر گُل کم است، نهفته باش و همیشه گُل‏باش.

شهید سید محمد تقى میرغفوریان:
از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب، این لباس رزم را حافظ باشند.

طلبه شهید محمد جواد نوبختی:
خواهرم؛ هم چون زینب باش و در سنگر حجابت ‏به اسلام خدمت کن.

شهید صادق مهدى پور:
یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.

شهید بهرام یادگاری:
خواهرم؛ حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام‏مى‏زند.

شهید ابوالفضل سنگ‏تراشان:
تو اى خواهرم، حجاب تو کوبنده‏تر از خون سرخ من است.

شهید حمید رستمی:
به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان مى‏دهم که ، حجاب را حجاب‏را ، حجاب را ، رعایت کنید.

شهید على اصغر پور فرح آبادی:
خواهر مسلمان؛ حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان؛ بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.

شهید على رضائیان:
شما خواهرانم و مادرانم؛ حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویّت و صفا مى‏کشاند.

شهید على روحى نجفى:
از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند ، زیرا که‏حجاب خون‏ بهاى شهیدان است.

شهید غلامرضا عسگری:
مادرم؛ من با حجاب و عزّت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.

شهید محمّد حسن جعفرزاده:
اى خواهرم؛ قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو مى‏ترسد تا سرخى خون من.

شهید محمّد على فرزانه:
خواهرم؛ زینب‏گونه حجابت را که کوبنده‏تر از خون من است‏حفظ کن.

رییس جمهور شهید محمّد على رجایى
خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ مى‏کنند، هدف‏دار در جامعه حاضرشده‏اند.

شهید خلبان عباس بابایی:
حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن.

شهید ابراهیم نجاتی:
از خواهرانم می خواهم با رعایت حجاب و مسائل دینی و اسلامی مشت محکمی به
دهان دشمنان انقلاب بزنند.

شهید حسین عنایتی:
ای خواهران حزب‌الله، از شما نیز تقاضا دارم قدم بر خون شهیدان نگذارید و با حفظ حجاب از خون شهیدان پاسداری کنید و همیشه در صحنة انقلاب باشید.

شهید محمّد کشوری:
خواهر حزب‌الّلهی‌ام، ممکن است شما فکر کنید که چرا این سعادت (فیض شهادت) تنها نصیب برادران می‌شود، لکن ای خواهرم، این را بدان که شما در سنگر حجاب و مسجد ومدرسه کوشا باش و فعالیّت شما از خون ما پُر ارج‌تر و کوبنده‌تر است. و نیز فیض آن از شهادت کمتر نیست.

شهید حمیدرضا قلی زاده:
خواهرم، حجابت را حفظ کن و به دشمنان اسلام و انسانیّت بفهمان که زن مسلمان ایرانی زنی است آزاده، با شخصیّت، باایمان و الهام گرفته از مکتب بانوی بزرگ اسلام زهرای اطهر(س)‌ که هرگز اجازه نخواهد داد – همانند زنان به لجن کشیده– از او عروسکی کوکی بسازند و وسیله‌ای برای فروش بیشتر کالاهای تجارتی شود.

شهید حمیدرضا نظام:
خواهرم، حجاب نشانگر زیبایی روح و اندیشه توست. خواهرم، حجاب تضمین‌کنندة سلامت و پارسایی جامعه است. جامعه رابه ویرانی مکش. خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت است و آیا واقعاً‌ بهشت نمی‌خواهی؟‌ خواهرم، «غنچة نهفته در برگ را نچینند،‌از بی‌حجابی است اگر عمر گل کم است؛ نهفته باش و همیشه گل باش».

شهید محمّد علی وکیل زاده:
خواهرم! با حفظ حجاب و نجابت و عفّت خود، حضرت زینب را خشنود کن.

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




موضوعات: حجاب, گالری تصاویر  لینک ثابت




 

دختر بی حجابی بودم…..
کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب ….

برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم.

اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.

کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد..

کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه….

مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم..

یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم

یادم میرفت اصل قضیه چیه .. .

نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه

کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم

یه هفته مونده بود به سفر

نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد

پیش خودم گفتم

اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟

کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو..

تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم!

آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم

یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت:

ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه

گفتن جای خالی داره؛میری؟

هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت

گفتم حتما…معلومه که میرم

به مامان و بابا و خواهرم گفتم:

من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا!

مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر..

من باید برم کربلا!

باید! ……به دلم افتاده……

خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم.

گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا

پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن

خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه

در عرض۶ روز راهی کربلا شدم…

نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم.

میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو

وقتی رفتم….

کدوم مد؟کدوم تیپ؟ .

روز ولادت امام علی (ع) نجف

ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین

نیمه رجب کربلا

پنجشنبه شب کربلا

خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین.

روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم

همش بی دلیل گریه گریه…

اصن نمیدونم چه حالی بود…

من فقط گریه میکردم

یه حاج آقایی تو کاروانمون بود

بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم…

گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی…

آقا اینو که گفت من گریه گریه…

گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام

زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد..

دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم.

هی درگیر بودم

انتخاب سختی بود

واقعا حجاب برام سخت بود

اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم

گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت

چادر سرم کردی

از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم

الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره

کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین

یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین

کلی گریه کردم ازخوشحالی

رفتم حرم امام حسین

تا ۳ شب اونجا بودم

روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود

بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست

کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود

میدونی چی عذابم داد؟

اینکه اون برگه توکیفم بود

ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن

مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛

گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود

تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم

بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین

ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم

یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده

بیا این کیفت………..کیفو باز کردم
هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه..

هممون گاهی همینجور غافلگیر میشیم.

ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند

اللهم عجل لولیک الفرج
خواستم عاشقیـــــــــــَـم پیش خودم بـاشد و تو ..!

گـــریه هایم…چه کنم دست مرا رو کردند ………..!

خــــــادمـــان تـو نـگـفـتـنـد برای تـو مگــــــــــــر .. !؟

چـقدر اشـکـــــــــــ که از صحن تــو جــــــــارو کردند…
حسین جان!!!

روزی که شود ” اِذَا السَّمٰاء ُانْفَطَرَت “

وانگه که شود ” اِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَت “

من دامن تو بگیرم اندر ” سُئِلَتْ “

گویم صَنَما ” بِاَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَت “

عشق تو مرا ” اَلَسْتُ مِنْکُمْ بِبَعید “

هجر تو مرا ” اِنَّ عَذٰابی لَشَدید “

بر کنج لبت نوشته ” یُحیِی و زَیُمِیت “

مَنْ مٰاتَ مِنَ الْعِشقِ فَقَد مٰاتَ شَهیدالتماس دعا

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




از کنار گلزار شهدا عبور میکردم

به عکس هایشان نگاه میکردم

چادرم را محکمتر گرفتم و زیر لب گفتم:

دشمن قلبتان را نشانه گرفت و اسلحه تان را بر زمین انداخت…

من به حرمت خون شما تا زنده ام نمیگذارم افکارم را نشانه بگیرد و حجابم را بر زمین اندازد…

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




برایم دلیل و مدرک بیهوده نیاور…

من هم میدانم بدون چادر هم می توان با حــجـــاب بود…

اما من با تو فـــــــــــرق دارم…

دوست ندارم به خوب ها قانع شوم…

من بـــرتــــریــــن ها را انتخاب میکنم…

وقتی دخترک سآپــورت پوش شهر چشمهــا را بــﮧ دنبال خود مــی کشاند

چـــــــــــــــادرمــ را عاشقانـه تر مــی پوشم

چــــــــــــــــادر یعنی

اهــــــــــــــــــای نامحـــــــــرم برای دستهایم نقشه نکش این دستها فقط برای گرفتن دستان یک نفرند

بـــــــــــــرای بدنم نقشه نکش

به انـــــــــــــدامم نگاه نکن

طرز فکــــــــــــــــــرم را نگاه کن

آرامشم را نظــــــــــــــــــاره کن

چــــــــــــــــــادر یَعنـﮯ

من آرامش میخواهـــــــــــــم

اما نه فقط برای خـــــــــــــودم

بدان این سیاهی چــــــــــــــــــادر برای تو هم آرامش می آورد…

همین خودخواه نبودن است که چــــــــــــــــــادرم را با عشق مییوشم

چَـــــــــــــــــــــــادر یعنی…

آهای چشم چـــــــــــران…

به من که میرسی سرت را پایین بگیر

از من چیزی جز یک سیاهی تمام قد نمیبینی

برای تو و آن چشم های هیزت چیزی به غیر از وقار ندارم

پس چشمانت را ببند

میدانی؟

شاید این سیاهی چشمت را بزند و نتوانی عروسک های به حراج گذاشته را ببینی

پس چشمانت را به حوالی من که میرسی ببند…

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




چادر مشکی است اما
دنیای دختران چادری صورتی است !
دنیایی پر از شادی و نشاط و خنده
پر از رفاقت های ناب و صمیمی
پر از دخترانه های قشنگی که
-البته برای هرکسی خرجش نمیکنند-
چادر مشکی است اما
قلب دختران چادری سبز است !
قلبی که پر از
دوست داشتنی هایی است
که خوب اند و خدایی
پر از دوست داشتن پدر های مهربان،
مادر های عزیز
و برادر های غیرتی شان است ،
قلبی که
دوست داشتنِ مرد هایِ رهگذرِ
ساعتی و روزی و ماهی
جایی در آن ندارد !
چادر مشکی است اما
فکر دختران چادری آبی است ..
آبی مثل آسمانِ آبی بهاری
آرام و زیبا و بزرگ
خالی از بوق های ماشین های هرزه
خالی از صداهای روح خراش
آهنگ های تند و تو خالی
خالی از حرف های بچه گانه
پشت این و آن
دنیای دختران چادری
پر است از رنگ های شاد و زیبا
که آنها را مدیون وقار و سنگینی
سیاهی چادرشان هستند .

موضوعات: حجاب  لینک ثابت