✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
خدا کجاست؟؟؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




غلامی را نزد عمر آوردند، غلام، مولاي خود را کشته بود، عمر دستور داد او را بکشند. امیرالمومنین علیه السلام از قضیه خبردار گردیده

غلام را به حضور طلبید و به او فرمود: آیا مولایت را کشته اي؟

غلام: آري.امیرالمومنین علیه السلام: چرا؟

غلام: با من عمل خلاف نمود.

علی علیه السلام از اولیاي مقتول پرسید؛ آیا کشته خود را به خاك سپرده اید؟

گفتند: آري.

فرمود: چه وقت؟

گفتند: همین الان.

حضرت امیر به عمر رو کرده و فرمود: غلام را بازداشت کن و او را عقوبت نده و به اولیاي مقتول بگو پس از سه روز دیگر بیایند.

چون پس از سه روزه آمدند، علی علیه السلام دست عمر را گرفت و به اتفاق اولیاي مقتول به جانب گورستان رهسپار شدند، و چون به قبر آن مرد رسیدند، آن حضرت به اولیاي مقتول فرمود: این قبر کشته شماست؟ گفتند: آري.

فرمود: آن را حفر کنید! آن را حفر کردند تا به لحد رسیدند آنگاه به آنان فرمود: میت خود را بیرون بیاورید، آنها هر چه نگاه کردند جز کفنمیت چیزي ندیدند. جریان را به آن حضرت عرضه داشتند.

امیرالمومنین علیه السلام دوبار تکبیر گفت و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه کسی که به من خبر داده است، شنیدم ازرسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: هر کس از امتم که کردار قوم لوط را مرتکب شود، پس از مردن سه روز بیشتر در قبر نمی ماند و زمین او را به قوم لوط که به عذاب الهی هلاك شدند می رساند، و در روز قیامت با آنان محشور می گردد.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





ام قیان، زنی پاکدامن بود، او در زمان خلافت امیر مومنان علی علیه السلام زندگی می کرد. روزي مردي از اصحاب حضرت علی به نزد ام قیان رفته وي را افسرده خاطر دید، از او سبب پرسید؛ وي گفت: کنیزي آزاد شده داشته ام از دنیا رفته او را دفن نموده ام و زمین دوبار او را بیرون انداخته است. پس نزد امیرالمومنین علیه السلام رفته و او را از ماجرا خبر دادم. آن حضرت فرمود: زمین یهودي و نصرانی را در خود نگه می دارد چگونه آن زن را نمی پذیرد. علتی جز این ندارد که بندگان خدا را به عقوبت خداوند یعنی آتش عذاب نموده است. سپس فرمود:

اما اگر مقداري از خاك قبر مسلمانی در قبرش ریخته شود، آرام می گیرد، و چون چنین کردند قرار گرفت. ا مقیان می گوید: من از حال زن پرسش نمودم معلوم شد که او زنی بدکاره بوده و فرزندانی که از راه زنا زاییده در تنور آتش انداخته، سوزانده است.

 

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





جوانی نزد عمر رفت و میراث پدر را از او طلب کرد و اظهار داشت که او هنگام فوت پدرش در مدینه کودکی بوده است. عمر بر او فریاد زد و او را دور نمود. جوان از نزد عمر بیرون رفت و از دست او تظلم می کرد. اتفاقا حضرت امیر علیه السلام به جوان رسید و چون از قضیه آگاه شد به همراهان خود فرمود: جوان را به مسجد جامع بیاورید تا خودم در ماجرایش تحقیق کنم.

جوان را به مسجد بردند. علی علیه السلام از او سوالاتی کرد و آنگاه فرمود: چنان درباره شما حکم کنم که خداوند بزرگ به آن حکم نموده و تنها، برگزیدگان او بدان حکم می کنند سپس بعضی از اصحاب خود را طلبیده به آنان فرمود: بیایید و بیلی نیز همراه بیاورید، می خواهیم به طرف قبر پدر این کودك برویم. چون رفتند، آن حضرت به قبري اشاره کرد و فرمود: این قبر را حفر کنید و ضلعی از اضلاع بدن میت را برایم بیاورید، و چون آوردند حضرت آن را به دست کودك داد و به وي فرمود: این استخوان را بو کن. کودك از استخوان بو کشید، ناگهان خون از دو سوراخ بینی او جاري شد، علی علیه السلام به کودك فرمود: تو پسر این میت هستی.

عمر گفت: یا علی! با جاري شدن خون، مال را به او تسلیم می کنی؟

حضرت فرمود: این کودك سزاوارترست به این مال از تو و از سایر مردم و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو کنند، و چون بو کشیدند، هیچ گونه تاثیري در آنها نگذاشت و دوباره کودك از آن بو کشید و خون زیادي از بینی او خارج شد، پس مال را به کودك تسلیم نمود و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن کسی که این اسرار را به من آموخته است.

 

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





پیرمردي از بکر بن وائل نقل می کند: در جنگ صفین با حضرت علی علیه السلام بودم عمروبن عاص را دیدم که از میان لشکر دشمن پارچه سیاهی بر سر نیز هاي کرده و آن را بلند نمود. گروهی از مردم گفتند: این پرچمی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله براي عمرو بسته (یعنی او بر حق است)، این گفتار بین مردم پیچید تا به گوش حضرت علی علیه السلام رسید. آن حضرت به مردم فرمود: می دانید داستان

این پرچم چیست؟ داستانش این است که رسول خدا آن را براي عمرو بست، و آنگاه فرمود: کیست که این پرچم را بگیرد و به شرایطش عمل نماید. عمرو پرسید؛ شرایطش چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یک شرطش این است که با آن به جنگ مسلمانان نروي، و دیگر آن که از جهاد با کفار فرار نکنی. عمرو آن را گرفت و به هیچ کدام از آن دو شرط عمل نکرد به خدا سوگند هم با آن از جنگ مشرکین گریخت، و هم امروز به جنگ مسلمانان آمد، قسم به خدائی که مردم را آفریده، و دانه را شکافته، این گروه هرگز اسلام نیاورده اند،
ولیکن بناچار اسلام را بر زبان جاري نموده و کفر را پنهان کرده اند و هر وقت که یارانی براي خود بیابند باز همان دشمنی که با ما داشته اند
اظهار خواهند نمود الا اینکه آنان در صورت ظاهر، نماز را ترك نکرده اند.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





مردي با جویریه بن عمر بر سر ماده اسبی با هم نزاع می کردند، هر کدام، آن را از خود می دانست.علی علیه السلام فرمود: گواه بیاورید؟

گفتند: نه. پس به جویریه فرمود: اسب را به این مرد بده!

جویریه گفت: یا امیرالمومنین! بدون گواه؟

علی علیه السلام فرمود: من به تو از خودت آگاهترم، آیا فراموش کرده اي رفتار جاهلانه ات را در عصر جاهلیت. و حضرت او را از کردارش خبر

داد. (بحار، ج 41 ، ص 288 . گرچه اخبار این فصل مرسله هستند، ولی تعجب ندارد که آن اعمال حیرت آور از آن شخصیت نامتناهی سر

زده باشد، و به همین جهت بوده که پاره اي از مردم آن حضرت را خداي خود دانسته اند. و خود آن حضرت آنان را با آتش سوزانده است)

دختری که به زنا متهم شد
در خرائج راوندي است که نه یا ده برادر در قبیله اي عرب زندگی می کردند و تنها یک خواهر داشتند که بسیار به او علاقه مند بودند، آنان

به خواهر گفتند: هر چه خداوند به ما روزي می دهد نزد تو می سپاریم و تو ازدواج نکن؛ زیرا به غیرت ما نمی گنجد که تو ازدواج نمایی،

خواهر با آنان موافقت کرد و به خدمتگزاري آنان پرداخت. برادران نیز خواهر را گرامی می داشتند، تا این که روزي خواهر پس از پاکی از

عادات ماهیانه براي غسل نمودن بر سر چشمه آبی رفت و در میان آب نشست، اتفاقا زالویی در جوف او داخل شد و پس از مدتی زالو بزرگ

شده و شکم زن بالا آمد، برادران پنداشتند که خواهر آبستن شده و به آنان خیانت کرده است، تصمیم گرفتند او را بکشند، ولی بعضی از

آنان ممانعت کرده، گفتند: او را نزد علی بن ابیطالب می بریم، خواهر را نزد علی علیه السلام برده و ماجرا را شرح دادند.

امیرالمومنین: طشتی پر از لجن برایم بیاورید! و به زن دستور داد میان طشت بنشیند و در آن حال زالو از جوف زن بیرون آمد و در میان

طشت قرار گرفت. برادران چون این تدبیر و علاج حیرت آور بدیدند، گفتند: یا علی! تو پروردگار ما هستی و تو غیب می دانی! امیرالمومنین

علیه السلام آنان را از این گفتار، منع نموده و به آنها فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خداوند به من خبر داده که این قضیه در

این ماه و در این روز و در این ساعت، واقع خواهد شد.

سرزمین کربلا
ابوجحیفه، می گوید: عروه بارقی نزد سعید بن وهب آمد و از او جریانی را که دیده بود سوال نمود و من گفتارشان را می شنیدم، سعید گفت:

مخنف بن سلیم مرا به نزد علی علیه السلام فرستاد و من در کربلا خدمت آن حضرت رسیدم پس دیدم با دست به زمین کربلا اشاره نموده

و می فرماید: اینجاست، اینجاست.

مردي به آن حضرت گفت: یا امیرالمومنین اینجا چه می شود؟

فرمود: اینجا بارهاي آل محمد صلی الله علیه و آله فرود می آید، پس واي به حال ایشان از شما! و واي به حال شما از ایشان! مردي پرسید

مقصودتان چیست یا امیرالمومنین؟!

فرمود: واي به حال ایشان از شما که آنان را می کشید، و واي بر شما از ایشان که خداوند شما را به سبب کشتن آنان به دوزخ می برد.

 

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





رسول خدا صلی الله علیه و آله از مردي اعرابی، ماده شتري به چهار صد درهم خریداري نموده بود، و هنگامی که اعرابی پول را تحویل

گرفت، فریاد بر آورد: درهمها و شتر، مال من است. اتفاقا ابوبکر از آنجا عبور می کرد، پیامبر به ابوبکر فرمود: بین من و اعرابی قضاوت کن!

ابوبکر گفت: اعرابی از شما گواه می خواهد. عمر نیز از آنجا عبور می کرد و سخنان ابوبکر را در آن باره تکرار نمود. در این موقع علی

علیه السلام از دور نمایان گردید، پیامبر صلی الله علیه و آله به اعرابی فرمود: قبول داري این جوان که می آید بین ما قضاوت کند؟

گفت: بلی.

حضرت علی آمد، اعرابی ادعاي خود را مطرح کرد.

امیرالمومنین علیه السلام به اعرابی فرمود: شتر را به پیامبر تسلیم کن!

اعرابی اعتنا نکرد تا این که آن حضرت سه بار گفتار خود را تکرار نمود ولی نتیج هاي نبخشید، در این هنگام علی علیه السلام اعرابی را با یک

ضربه شمشیر، دور کرد. پس اهل حجاز گفتند: که با آن ضربه، سر او را پراند و اهل عراق گفتند: عضوي از او را قطع کرد.

و آنگاه علی علیه السلام به پیامبر عرضه داشت: یا رسول الله! ما شما را در وحی تصدیق می کنیم چگونه در چهار صد درهم تصدیق

ننمائیم؟!.

و در خبري آمده: که پیغمبر صلی الله علیه و آله به ابوبکر و عمر رو کرده و به آنان فرمود: این حکم خداست نه آنچه که شما به آن حکم

کردید.

مؤلّف: گرچه امیرالمومنین علیه السلام از صنایع حیرت آور خدا و نفس پیغمبر است و محال است که آن دو و دیگران به مقام و منزلت او

برسند همچون ثري و ثریا الا این که آنان به قدر سایر صحابه پیغمبر صلی الله علیه و آله هم توجه نداشته اند. و این خزیمه بن ثابت است

که در نظیر چنین قضیه اي براي پیامبر گواهی نادیده داد، و پیامبر به وي فرمود: چگونه گواهی نادیده می دهی؟

عرضه داشت: یا رسول الله! ما شما را در وحی و اخبار آسمانی تصدیق می کنیم، چگونه ممکن است در خبرهاي زمین تصدیق ننمائیم. پس

رسول خدا صلی الله علیه و آله گواهیش را پذیرفت و یک شهادتش را جاي دو شهادت قرار داد و به همین جهت ذوالشهادتین لقب یافت.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




 

مردي ده هزار درهم به شخصی داد و به او وصیت کرد موقعی که پسرم بزرگ شد آنچه را که از آنها دوست داري به او بده. و چون پسر

موصی بزرگ شد، وصی نزد حضرت امیر علیه السلام رفت و وصیت موصی را بیان داشت و گفت: حالا چقدر باید به فرزند موصی بدهم؟

علی علیه السلام مایل هستی چقدر به او بدهی؟

هزار درهم.

حالا نه هزار درهم که دوست داشته اي براي خودت بگذاري به او بده و هزار درهم براي خودت بگذار.

و گذشت در فصلهاي قبلی این که مرد و زنی را نزد عمر آورده، مرد به زن گفته بود: اي زناکار! و زن به او گفته بود: تو از من زناکارتري، و

عمر خواست به هر دو حد بزند پس امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: بر مرد، حدي نیست و زن مستحق دو حد است؛ حد افتراء و حد

زنا به علت اقرار او به زنا؛ زیرا وقتی به مرد گفته تو از من زناکارتري؛ یعنی من هم زناکارم ولی کمتر از تو.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





مردي غلام خود را نزد حضرت امیر علیه السلام برد و گفت: این غلام من بدون اجازه ام ازدواج کرده است.

حضرت به او فرمود: آنان را از هم جدا کن.مولا به غلام رو کرده و گفت: اي دشمن خدا زنت را طلاق بده!

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: تو چه گفتی؟

مولا: گفتم زنت را طلاق بده.علی علیه السلام به غلام رو کرده و به او فرمود: تو الان اختیار داري، می خواهی زنت را طلاق ده و می خواهی او

را بگذار.

مولا گفت: یا امیرالمومنین! چگونه حقی را که متعلق به من بود به دیگري واگذار نمودي؟

فرمود: درست است ولی آن به اقتضاي اقرار خودت بود؛ زیرا وقتی که به غلام گفتی زنت را طلاق بده به ازدواج او اقرار کرده اي.

 

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت
1 2 4 5