كودكي كه بيش از حد باهوش باشد، به مناسبت همان هوش خارق العاده خود، در تطبيق با محيط و جامعه با اشكالاتي مواجه خواهند شد.
ستايش بيش از اندازه از روش هاي او در سالهاي اوليه زندگي ممكن است وي را بيش از حد نسبت به قوا و استعدادهاي فطري اش مغرور سازد. گذشته از اين ، به مناسبت هوش سرشارش ممكن است مورد بغض و آزار كودكان همسن خويش قرار گيرد. از طرف ديگر، رشدش از لحاظ جنبه هاي ديگر به اندازه كافي نيست كه كودكان بزرگتر وي را به بازي گيرند.
كودكي كه از لحاظ نيروي ذهني برتر از همسالان خود باشد، به ويژه در آخرين سال هاي كودكي ، و اوايل بلوغ ، غالبا مي تواند جنبه غير عقلاني و نااستواري مقررات و اصول و دستورهاي بالغان را تشخيص دهد. از اين رو ممكن است نسبت به قدرت بالغان روش منفي پيش گيرد و از آنان آزرده شود.
كسي كه هوش برتر دارد و سازش هاي اجتماعي با مشكلات زياد و ناكامي ها مواجه خواهد شد و براي ارضاي اميالش به رفتارهاي ناپسنديده اي از قبيل رفتار منفي ، تعصب ، مغالطه ، گوشه گيري ، غرور و خودپسندي و خود را از دگران بي نياز داشتن ، دست مي زند.(1)
((ابن مقفع)) از افراد دراك و پرفراست عصر خويش و از جهت عقل و هوش طبيعي ، نسبت به افراد عادي مزيت و برتري داشت . او در سنين جواني ، بر اثر لياقت فطري ، به فراگرفتن پاره اي از علوم موفق گرديد و توانست بعضي از كتب علمي را به زبان عربي ترجمه نمايد، ولي برتري هوش و خرد، وي را مغرور كرد و احساس تفوق ، در اخلاق و رفتارش اثر نامطلوب گذارد و در سازش هاي اجتماعي با مشكلاتي مواجه ساخت . او مردم را حقير و خوار مي پنداشت و گاهي با كلمات زننده ، تحقيرشان مي كرد و بذر كينه و دشمني در نهادشان مي افشاند.
سفيان بن معاويه ، كه از طرف منصور دوانيقي فرمانداري بصره را به عهده داشت ، از كساني بود كه مكرر مورد تعرض و تحقير ابن مقفع قرار گرفت و با كلمات تند و زننده در حضور مردم خجلت زده و شرمسارش ساخت .
سفيان بيني بزرگ و ناموزوني داشت . هر وقت ابن مقفع به فرمانداري مي آمد، در حضور مردم به صداي بلند مي گفت : سلام عليكما! يعني سلام بر تو و بيني بزرگت ! او را با اين طرز سلام كردن ، تحقير مي نمود.
روزي سفيان در مجلس خود گفت من هرگز از سكوت و خاموشي پشيمان نشده ام . ابن مقفع گفت : كسي كه زيبايي و زينتش لكنت زبان باشد، البته از سكوت هرگز پشيمان نمي شود.
گاهي سفيان را به نام مادرش تحقير مي كرد و در ضمن كينه اي كه براي وي ساخته بود، مادر و فرزند را يك جا اهانت مي نمود و در حضور مردم به صداي بلند مي گفت : ((اي پسر زن شهوت پرست !))
روزي ابن مقفع از روي تمسخر و به منظور وانمود كردن ناداني سفيان در محضر عمومي از وي سوال كرد: ((اگر كسي بميرد و از او زن و شوهري باقي مانده باشد، ارثشان چگونه تقسيم مي شود؟))
ابن مقفع با هوش خود و سخنان موهن خود كه ناشي از غرور و خودپسندي اش بود، كينه و دشمني سفيان را به شدت برانگيخت و او را براي تلافي آن همه اهانت و ناروايي ، مجهز ساخت . سفيان هم منتظر بود فرصت مناسبي به دست آورد كه با شدتي هر چه تمامتر از وي انتقام بگيرد.
اتفاقا در آن اوقات ، عبدالله بن علي بر برادرزاده خود، منصور دوانيقي ، مدعي خلافت شد و بر وي خروج كرد. منصور خليفه وقت ، ((ابومسلم خراساني)) را به فرماندهي لشكر نيرومندي براي سركوبي عمومي خود و يارانش به بصره فرستاد و سرانجام در مدت كوتاهي ابومسلم غالب شد و عبدالله بن علي فرار نمود و به برادران خود ((سليمان و عيسي)) پناهنده شده و نزد آنان مخفي گشت .

صفحات: · 2 ·

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...