✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
انا المهدی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



بر زمین لجبازی پای مفشار ، که سخت لغزنده است . . . . . .

گذشته را با خود داشته باش ، اما در آن زندگی مکن و فقط تجربه بگیر . . . . . .

هر کسی به میزانی که تنهایی نیاز دارد ، عظمت دارد و بی نیاز است . . . . . .

آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است . . . . . .

جملات کوتاه پند آموز پاکدل باش ، تا دلها را پروانه خود سازی . . . . . .

هر رنگی زیباست ، غیر از دو رنگی . . . . . .

با عبرت از شکست های گذشته ، کمر شکست های آینده را بشکن . . . . . .

هیچ میدانی فرصتی که از آن بهره نمیگیری ، آرزوی دیگران است . . . ؟ . . .

همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست . . . . . .

همیشه آغاز راه دشوار است ، عقاب در آغاز پر کشیدن ، پر میریزد ولی در اوج حتی از بال زدن هم بی نیاز است . . . . . .

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی و دست دعا به درگاه خداوند برداری . . . . . . با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن . . . . . .

با طلوع هر صبح فکر کن تازه به دنیا آمدی و مهربان باش و دوست بدار ، شاید فردایی نباشد . . . . . .

جملات ناب و زیبا پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم تا نشکنیم بال های دوستیمان را . . . . . .

هرگز فراموش نکن که شانس تو همان تفکر توست . . . . . . هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید . . . . . .

عفو و بخشیدن دیگران آسان است . طلب عفو کردن مشکل است . . . . . .

قلاب ها علامت کدامین سوالند که ماهیان اینگونه جوابشان میشوند . . . ؟ . . . فاصله بین داشتن و نداشتن صرف فعل خواستن است . . . . . .

مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد . . . . . .

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد ،در حالی که ما برای چیدن توت های کال ، چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم …

“این است حکایت ندیدن بهترین ها”
برای صدقه دادن، توي جیبهایمان بدنبال کمترین مبلغ میگردیم ..!

آنوقت ازخداوند بالاترین درجه نعمتها را هم میخواهیم!!!

چه ناچیز می بخشیم وچه بزرگ تمنا میکنیم

 

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




اغلب ما “سواد رابطه” نداریم…
بلد نیستیم بفهمیم دنیای آدمها با هم فرق دارد!!!
توقع داریم کسی که با ماست خود ما باشد
حتی حاضر نیستیم به نیازها , خواسته ها و علایق او توجه کنیم
غرور خودمان را بسیار دوست داریم!!!
اما توقع داریم او غرور و نیاز و توقع نداشته باشد !
و درکش سخت است برای ما
که او دنیایی دارد که خودش ساخته و آن را صرفا با ما به اشتراک گذاشته…
نه اینکه بخواهد بر اساس خواسته ی ما دنیای تازه ای بسازد.
ما بلد نیستیم کنار هم باشیم .

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




بعضی آدمها ،
انگار چوب اند…
تا عصبانی می شوند، آتش می گیرند،
و همه جا را دودآلود می کنند،
همه جا را تیره و تار می کنند،
اشک آدم را جاری می کنند.

ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند
وقتی یک حرف می زنی که ناراحت می شوند، و آتش می گیرند،
بوی جوانمردی و انصاف می دهند ،
و هرگز نامردی نمی کنند.

این است که
«هر کس را می خواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس»

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




آموخته ام که با پول میشود تختخواب خرید ولی خواب نه!
ساعت خرید ولی زمان را نه!مقام خرید ولی احترام نه!
کتاب خرید اما دانش نه!
دارو خرید اما سلامتی نه!
خانه رو خرید ولی زندگی نه!
و بلاخره میتوان قلب خرید ولی دوست خوب را نه…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




رﻭﯼ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨـــﻮﯾﺴﯿﺪ:

خـــﺪﺍ ﻫﺴـــﺖ ….

ﻧﻪ ﯾـــک ﺑــﺎﺭ ﻭ ﻧـﻪ ﺩﻩ ﺑـاﺭ …
که ﺻـــﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾـــﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿــﻊ ﺑﻨــﻮﯾﺴﯿــﺪ

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
ســـﺮ ﺁﻥ ﺳــﻔﺮﻩ ی ﺧــﺎﻟﯽ ﮐــﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷــﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ

ﺧــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “
پﺸــﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔــﻠﯽ ﭘﯿـﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔــﺖ :
” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﺁﻥ ﺟـــﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤــﻪی ﺧﺴﺘــﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬــﺎ ،
ﺳﺮ ﺗﻌــﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑــﺮﺩ ﻭ ﭼﻨــﯿﻦ ﮔﻔﺖ:

ﺧـــﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﮐﻮﺩﮐـــﯽ ﺭﻓــﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗــﺨﺘﻪ …..!
گوﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ آن ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐــﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾـﺎﺩ ﺍﺳــﺖ ﻭﻟـﯽ ﯾﺎﺩ
ﺧـــﺪﺍ ﻫﺴﺖ …..

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




زندگی کن!
هم اکنون زندگی کن!
اگر تفکر امروز را داشتم ،اشتباهات دیروز را مرتکب نمیشدم
از طرفی اگر اشتباهات دیروزم نبود تفکر امروز را هم نداشتم
مهم بودن در نگاه دیگران رو فراموش کن
روزنامه ی روز شنبه،زباله ی روز یکشنبه است
زندگی کن به شیوه خودت، با قوانین خودت، با باورها و ایمان قلبی خودت
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی هر جور که باشی حرفی برای گفتن دارند…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




قبل تر ها ، عید که میشد ، حتی اگر ساعت سه صبح هم میبود ، بیدار میشدیم ، با چشمان پف کرده و باز و بسته لباس های نو میپوشیدیم
هفت سین میچیدیم مینشستیم سرِ سفره !
منتظر میشدیم آن موسیقی معروف و پر سر و صدا از تلویزیون بیاید بیرون .
همه در عالم خواب ، پدر و مادر زیرِ لب دعا زمزمه میکردند ، بچه ها کج و معوج و خواب آلود.
بعد یکهو آن بوق و کرنا یک انرژی مضاعفی به جمع میداد که انگار قوم مغول حمله کرده !
میریختیم سر میوه و شیرینی و آجیل و بوس‌.
این بوس که میگویم از واجبات بساط بود.
اصلا رسم بود بوس کنی عیدی بگیری‌.
بعد پدر بزرگِ خانواده از لای قرآن از آن پول های شسته رُفته و صاف و صوف میداد.
میبردیم میگذاشتیم لای وسایل های بسی ارزشمندمان. گه گداری هم اگر یادمان میماند تاریخ میزدیم روی پول.
بعد میرفتیم لباس هایمان را درمی آوردیم می چپیدیم زیرِ پتو.
صبحِ علی الطلوع با سر و صدا بیدار میشدیم که برویم عید دیدنی.
بچه ها هم که عاشق عیدی.
اصلا میبوسیدیم که عیدی بگیریم!
روزی پنجاه شصت تا خانه را میگشتیم.
آن ها که بودند حمله میکردیم.
اگر نبودند روی کاغذ مینوشتیم “آمدیم خانه نبودید” .
می آمدیم خانه ده بیست تا آمدیم خانه نبودید از لای در جمع میکردیم .
میرفتیم خانه ی فامیل یک فامیل دیگر آنجا میدیدیم پا میشدیم با آنها می آمدیم خانه خودمان.
خاله بازی ای بود برای خودش !

اما حالا ، هیچ برگه ای لای در نیست ..
خاله بازی هایمان ته کشیده ..
عید هم که اصلا نصفه شب نباید باشد ..
پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها هم مینشینند
قاب عکس ها را
تمیز میکنند …
آهای !
مهربان همیشگی
آمدیم خانه نبودید …

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت