✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




قفل ” دلها ” . . .
بامهربانی ومحبت بازمیشود…


محبت کلیدورودبه قلبهاست،،،


مهربانی ومحبت را
در زندگی خودجاری کنید…


موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




از آدم‌های پر توقع فاصله بگیر
اینها مقیاست را به هم می‌زنند


و حرمت مهرت را می‌شکنند
چون آنها حافظه ضعیفی دارند


و خوبیها را زود فراموش می کنند.


موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




در گلدان زندگی
گل عشق بڪار
گل دوستـی
گل صداقتـ
گل محبتـ
گل مهربانـی

خواهی دیـدگلـدان
زندگیـت ازهمـــه گلهـا
زیبـاترمیشـود

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی, نجواهای من  لینک ثابت




نزدیکی های عید بود
من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه ، آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم…

پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد،
می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیگذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!…
اما پدر گفت:
خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما……..

حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم
دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود
کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم
روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قدشان….
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛
رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: “باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: “از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند.”
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟!
فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟
کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی!
هزار تومان بوده نه نهصد تومان!
آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود
که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم…
گفتم: “چه شرطی؟”
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: هیچ، فقط شنیده بودم که خدا ده برابر کار خیرت را به تو بر می گرداند، گمان کردم شاید درست باشد…

بیایید ما هم مروج خیر و برکت باشیم.

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




دراخرين روزهاي سال بيا

خودت باش

افتاده باش

نه‌ ذليل

آزاده باش

نه‌ ياغي

مطمئن باش

نه‌ ساده

ازخود،راضي باش

نه‌ ازخود راضی.

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




سہ چیز هست ڪہ آدم

از دیدنش سیر نمیشود

” جاده “

” آسموڹ “

” دریا “

الهي جاده زندڪَیتوڹ سبز

آسموڹ وجودتوڹ آبي

دریاے دلتوڹ آروم باشد.


موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




شاد باش..
نه یک روز بلکه هزاران سال
بگذار آوازه شاد بودنت چنان
در شهر بپیچد….


که رو سیاه شوند؛
آنان که بر سر غمگین کردنت شرط بندی کرده اند!

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




 

 از گورخری پرسیدم: تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟

 گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادت های بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟

 ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟

 ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی؟

 لباس هات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟!

 و من دیگه هیچ وقت از گورخرها در باره ی راه راهاشون چیزی نپرسیدم! “

 دیدگاه گور خری در روانشناسی یعنی آدمها را مجموعه ای از ویژگیهای بد و خوب بدانیم….

 هیچکس بد مطلق و یا خوب مطلق نیست.
باهم بودن را بیاموزیم … نه در برابر هم بودن

 

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت