زمانی سکته‌‌‌‌‌ای بر علامه طبرسی عارض می‌‌‌‌شود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدی پیوسته است وی را به خاک می‌‌‌‌‌سپارند.
او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر می‌‌‌بیند و هیچ راهی را برای خارج شدن و رهایی از آن نمی‌‌یابد. در آن حال نذر می‌‌‌کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان شب، قبرش به دست فردی کفن دزد، نبش می‌‌‌شود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفن‌های او می‌‌‌کند. در آن هنگام علامه دست او را می‌‌‌گیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه می‌‌‌افتد، علامه طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح می‌‌‌دهد و پس از آن می‌‌‌ایستد. کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود می‌‌‌نهد و به منزلش می‌‌‌رساند. طبرسی نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفن‌‌های خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه می‌‌‌کند.
آن مرد نیز با مشاهده این صحنه‌‌‌ها و با یاری و کمک علامه توبه کرده، از کردار گذشته‌‌‌اش از درگاه خداوند طلب آمرزش می‌‌‌کند.
علامه طبرسی پس از آن به نذر خود وفا کرده، کتاب مجمع البیان را می‌‌‌نویسد. ( مستدرک الوسائل، ج 3، ص 487)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...