درعمليات بيت المقدس به سختي مجروح شدم تركش به پايم اصابت كرده بود و فقط فرياد زدم:

يا مهدي(عج) درد زيادي داشتم نمي دانم چرا احساس كردم نوري در مقابلم درخشيد امام خميني هم پشت نور بود نور نزديكتر شد.

دستي بر شانه ام گذاشت سبك شدم گوئي تمام دردها از جانم بيرون رفت نور به من گفت:

«پسرجان تو شهيد نمي شوي پس آن نور و امام از كنارم دور شدند نمي دانم چقدرگذشت اما وقتي چشمهايم را بازكردم روي تخت بيمارستان بودم.

 

راوي : شهيدرنجبري

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...