✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
روح غیرت مند مردانی امیرالمومنین


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




بسم رب الشهید

این روزها شکستن دل آدم ها افتخار شده است

این روزها اگر بی خیال باشی وسکوت کنی

ودر خفا بر بی خیالی ات بخندی… آرام میشوی!کیف میکنی!

این روزها دیگر از مرگ ارزش ها نمی میری

یادمان رفته است هنوز یک نیم نسل کامل هم از عروج پروانه ها نگذشته است

که ما گستاخانه لرزش شانه های نخلستان های جنوب را از یاد برده ایم

بوی خون را می فهمی؟

هنوز بوی خون از خاک شلمچه ،طلائیه وجزیره مجنون به مشام میرسد

هنوز قلب نخلستان های خوزستان با اضطراب میزند

اما دریغ از دل آدم ها،از نگاه بی تفاوت آدم ها…

از خستگی هایی که دوباره احساس نمی شوند

دوباره گوش کن!میشنوی…؟

سکوت افکار پریشانت را صدایی میشکند:

اگر عقل تو کله شان بود نمی رفتند!

راست میگویی….راست میگویی!

اگر عقل زمینی ما در سرشان بود،اگر عقل خاکی ما در سرشان بود…

حتی خیال رفتن هم به سرشان نمیزد

چه بد فهمیدیم…چه بد میزبانی بودیم

چه بد مهمان نوازی کردیم…چه راحت قضاوت میکنیم…!

چه راحت از دنیای پوشالی غرور هایمان آنها را راندیم!

ودر عوض آنها چه زیبا لبخندشان را حتی تا آخرین لحظات عروجشان از ما دریغ نکردند

رفتند و ما را گذاشتند

تا غرق شویم در دنیای خیالی بازی هایمان…

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





بندی از طومار خاطره های سید آزادگان

هنگام سحر،قبل از نماز صبح به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)رفتم.آنجا متوسل شدم و عرض کردم که «یا فاطمۀ معصومه!من به برادر بزگوارت تعهدی سپردم و خواسته اجابت بشود و یک مضطر را از تنگنا نجات بدهی.»نماز صبح را خواندم و داشتم تعقیبات می‌خواندم. حرم شلوغ بود. ناگهان…
« بسم الله الرحمن الرحیم »
در دوره ی جوانی وقتی تحصیلات دبیرستان ام را تمام کردم،پدرمان گفت:«از تو می خواهم درس حوزه را شروع کنی.» با چند نفر از دوستان که با هم حشر و نشر داشتیم،صحبت کردیم که به زیارت امام رضا(علیه السلام)در مشهد مقدس برویم و در آن جا عهد و پیمانی با امام رضا ببندیم و آن گاه درس حوزه را شروع کنیم.
به مشهد مقدس رفتیم و در حرم عرض کردیم: «ای امام رضا!ما در این جا تعهد می‌دهیم که زندگی خودمان را وقف شما و راه و آیین شما بکنیم.در مقابل از شما یک خواسته داریم و آن این که در شداید و سختی‌ها و تنگنای زندگی ما را رها نکنی.»آنگاه راهی قم شدیم.
این عهد و پیمان گذشت و من طلبه شدم و ازدواج کردم. یکی از روزهایی که تازه ازدواج کرده بودم تمام دارایی من پنج تومان بود. یک شب، شخصی در خانه ما را زد.یکی از آشنایان بود.او با حالتی مضطرب گفت:«من در تهران دچار مشکلی شده‌ام و به 1000 تومان پول نیاز دارم.»با وجود این که تمام دارایی من پنج تومان بود،اما نخواستم دست رد به سینه او بزنم.گفتم:«تا فردا به من مهلت بده!ببینم چه کار می‌توانم بکنم.»
هنگام سحر،قبل از نماز صبح به حرم حضرت معصومه (س)رفتم.آنجا متوسل شدم و عرض کردم که «یا فاطمۀ معصومه!من به برادر بزگوارت تعهدی سپردم و خواسته اجابت بشود و یک مضطر را از تنگنا نجات بدهی.»
نماز صبح را خواندم و داشتم تعقیبات می‌خواندم. حرم شلوغ بود. ناگهان از پشت سر کسی دستی به کتف من زد و گفت:«آقای ابوترابی این پاکت مال شماست» و مهلت هم نداد که من عکس‌العملی نشان دهم و تشکر بکنم.
پاکت را به من داد.وقتی به خود آمدم،برگشتم که ببینم چه کسی بود اما اثری از آن شخص ندیدم. پاکت را باز کردم.دیدم 1000 تومان پول (همان مبلغی که خواسته بودم) در آن گذاشته شده بود. منزل آمدم و آن شخص هم طبق قرار،دوباره به سراغم آمد. پول را که به او دادم از فرط شوق از خود بی‌خود شد.
باید در عرض ادب کردن به پیشگاه مقدس معصومین (علیه السلام) با دنیایی دلگرمی و اطمینان پیش برویم.«اشهد انک تسمع کلامی و ترد سلامی»من شهادت می‌دهم که شما من را می‌بینید و صدایم را می‌شنوید.آنها جواب ما را در حدی که شایستگی و لیاقت ماست،به ما بر می‌گردانند.
بندی از طومار خاطره های سید آزادگان
چگونگی اسارت
در تاریخ 29/9/1359 در تپه های الله اکبر به اسارت درآمدم. در تپه ها الله اکبر به مدت یک سال دشمن در مرتفع ترین قله ها سنگر گرفته بود و زمین مسطح وسیعی در جلوی آن ها خالی بود. در ارتفاعات مقابل بیش از هفت کیلومتر با دشمن بعثی تجاوزگر فاصله داشت، نیروهای جمهوری اسلامی از گردان 101 و برادران عزیز پاسدار متعهد در یک قسمت مستقر بودند و ما هم با یک گروهی که مسؤولیت کلی آن را شهید دکتر چمران، این بنده صالح خدا عهده دار بودند، وارد عمل شدیم.
با توجه به این که به مدت یک سال نه منطقه شناسایی شده بود و نه مجال حرکتی بود، ما افتخار پیدا کردیم با حدود صد نفر از بین صفوف دشمن عبور کنیم و از پشت با دشمن درگیر شویم تا نیروها بتوانند این فاصله ی هفت کیلومتر را پیش روی کنند و خودشان را به نیروهای دشمن تجاوزگر برسانند. خدا رحمت کند بنده صالح خدا مرحوم شهید دکتر چمران را! ایشان فرمودند: نگران این هستم که در این جریان با مشکلات زیادی روبه رو بشویم و دوست دارم که پس از پیروزی در فرستنده ی عراق، شما صحبت کنی. عرض کردم: ما این جا شهادتش را به جان می خریم. برای صحبت کردن در آن فرستنده هم إن شاءالله افراد صالح تر و شایسته تری خواهند بود؛ به همین منظور ما با این گروه روانه ی آن منطقه شدیم و ایشان هم گردان 101 و تیپ خاصی را که آن جا مستقر بود، با ما هماهنگ کردند که وقتی ما از نیروها عبور کردیم و از پشت با آن ها درگیر شدیم، این ها حرکتشان را آغاز کنند.
شب اول، از این هفت کیلومتر در تاریکی شب، بیش از چهار کیلومتر و نیم تا پنج کیلومتر را گذراندیم. روز دوم لازم بود که شناسایی دقیقی برای عبور شب دوم داشته باشیم، به همین خاطر برای شناسایی رفتیم. با دعای خیر مرحوم شهید دکتر چمران و برادران، توانستیم تا ساعت 2 بعد از ظهر، خودمان را به نیروهای عراقی برسانیم، به طوری که فاصله ی ما با آن ها کم تر از 200 متر بود. به یکی از دوستان که در فاصله ی دورتری می خواست تأمین ما را برقرار کند، سفارش کردیم که اگر ما از این تپه عبور کردیم و شناسایی شدیم، شما به هیچ وجه از جایت حرکت نکن و از پناه گاهی که داری بیرون نیا؛ مگر این که با اسلحه به تو علامت بدهیم.

ما از این تپه به صورت خوابیده روی زمین، آهسته بالا رفتیم و با خزیدن خودمان را به آن سمت تپه که نیروهای بعثی تجاوزگر اشغال کرده بودند، رساندیم. پس از عبور آن برادر خیال کرد که پشت تپه ای که ما از آن عبور کردیم، نیرویی نیست؛ بنابراین از جایش حرکت کرد و شناسایی شد و رگبار کالیبر 50 به سمت او بسته شد. ما دو نفر بودیم. ایشان فکر کرد تیراندازی به سمت ماست. گفتم: به سمت ما نیست. برویم توی جوی. من پریدم توی جوی، ولی ایشان نیامد. فکر کرد رگبار به سمت ماست و فرار کرد. ما هم از آن پناه گاه بیرون آمدیم و در نتیجه، شناسایی شدیم.
پس از چند دقیقه که ما را به رگبار بستند و ما هم به کمک خیزهای سه ثانیه سعی می کردیم خودمان را به تدریج آرام آرام دور کنیم، دیدند که به ما نمی رسند و تانک را روشن کردند. فاصله ی ما با نیروهای ایران بیش از هفت کیلومتر بود.
در بین راه برادر همراه از ناحیه ی دست مجروح شد. نزدیک بود خودمان را به تپه رملی که آن جا دشمن نمی توانست به ما نزدیک شود، برسانیم. دشمن به سرعت با تانک، راه تپه های رملی را به روی ما بست. شاید تصور آن مشکل باشد. در همین لحظه برای نجات برادر مجروح توسل خاصی به پیشگاه اقدس آقا امام زمان پیدا کردم. پس ازآن که تانک، راه رسیدن به تپه های رملی را به روی ما بست، برای دور شدن به سمت کوهی که هدفی در آن دیده نمی شد، حرکت کردم. پس از توسل، دو مرتبه به همان جای اول برگشتم. تانک آن ها زرهی بود. زمانی که مشغول دور زدن شد، توی رمل فرو رفت و از حرکت باز ایستاد. در این حال بنده می توانستم به راحتی خود را به تپه ها برسانم، اما طمع کردم و گفتم: حالا که به توجهات آن حضرت تانک توی رمل ها فرو رفت، بروم و جای آن برادر را شناسایی کنم که در تاریکی شب بیایم و او را ببرم.
بعثی ها بلافاصله از داخل تانک با مرکزشان تماس گرفتند. یک نفربر که چرخ های لاستیکی داشت، به سمت نیروهای ایران رفت و از آن طرف به سمت من آمد که خیال کنم نفربر ایرانی است. من که موضوع را نمی دانستم، با دیدن آن خوشحال شدم و به جای این که به طرف آن برادرمان بروم، به سوی تانک رفتم و به یکی از آن ها گفتم: ما دو نفریم. اجازه بده من بروم و او را بیاورم. او ما را صدا کرد. من با ناراحتی گفتم: می گویم دو نفریم. با سرعت به سمت برادرمان برگشتم. نفربر هم با سرعت به سمت ما نزدیک شد. متوجه شدم که نفربر عراقی است. از چنگ او فرار کردم و خودم را توی یک چاله پرت کردم. خیلی گشتند تا این که سرانجام نفربر بالای سر من آمد و نیروی عراقی گفت: بلند شو! حساب کردم که اگر آن جا به تیر او از پا در بیایم، بهتر از آن است که به دستشان به اسارت بیفتم. او هم رحمش گل کرد و به جای این که شلیک کند، با اسلحه ما را داخل نفربر کشید.

در سلول برای اعتراف گرفتن چندین بار مرا پای چوبه ی دار بردند و شماره ی 1 و 2 را گفتند و دوباره برگرداندند. در طول روز چندین بار مرا بردند و آوردند. بالاخره شب مرا به مدرسه ی العماره بردند و یک تیمسار عراقی به افرادی که آن جا بودند، گفت: «این حق خوابیدن ندارد. ما نیمه شب برای اعتراف گرفتن می آییم، اگر اطلاعات لازم را به ما نداد، سرش را، با میخ سوراخ می کنیم».
نیمه شب هم آمدند و سرم را با میخ سوراخ کردند، ولی ضربه طوری نبود که راحت شوم. آن شب تیمسار عراقی مرا تحویل افسر داد و گفت: شب نباید بخوابد و باید اطلاعات را به ما بدهد. پس از رفتن او، افسری که آن جا بود گفت: مثل این که اهل نمازی، برو وضو بگیر و نمازت را بخوان. من هم نمازم را خواندم. پس از نماز یک ظرف ماهی پلو که اگر دو نفر آن را می خوردند، سیر می شدند، برایم آورد، همراه یک لیوان چای شیرین. صبح زود هم مرا بیدار کرد. وقتی تیمسار آمد، احترام نظامی برای او گذاشت و گفت: از سر شب تا حالا از او بازجویی می کنم، جز این که می گوید من یک شاگرد هستم، چیز دیگری نگفته است. در نتیجه، مرا با یک نگهبان به بغداد آوردند و تحویل دادند.([1])
[1]. ماهنامه یاران شاهد، یادمان سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی، ش 9، مردادماه 1385

خدایا ما را شرمنده شهدا ، جانبازان ،آزادگان ،رزمندگان و خانواده های عزیزشون نکن

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





عضوی از بدن که خطرناک ترین گناهان از او سر می زند!!!


می گه: آقا ما چکار کنیم؟ دعا که می خونن، همه بغل دستی
هامون گریه می کنن، اما من همین جور می شینم، مثل بت!!
می گه: آقا! می ریم حرم امام رضا (علیه السلام) همه به خاک
می یوفتن، اما من انگار نه انگار!! آقا! می ریم به امارضا(علیه
السلام) می گیم، جوابمون رو نمی ده، چکار کنیم؟ آقا نمازامون
بی حاله!

گناه نکن !!!!همه مسائل حله



با حجاب:بر طبق روایات طاعات و عبادات در صورتی قبول می شود که مخلوط با گناه نشده باشد، امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرمایند: «خم های عسل عبادت خود را با سرکه گناه مخلوط نکنید! که این عسل مخلوط با سرکه‌ گناه را در روز قیامت هیچ کس از شما نخواهد خرید.» کوه هایی از عبادت با یه سنگ از گناه، فرو می ریزد و خراب می شوند. آخوند بزرگوار ملا حسین قلی همدانی فرمودند: «من هیچ توصیه ای برای شما ندارم که مثلاً فلان کار رو بکنید، فلان ذکر رو بخونید. تنها چیزی که واجبه اینه که گناه نکنید.» به فرموده علما گناهان چشم از مبتلا به ترین و خطرناک ترین گناهان، و یکی از بیچاره کننده ترین گناهان است و ماه مبارک رمضان می تواند زمان مناسبی برای شروع تمرین روزه داری اعضا و جوارح بخصوص روزه داری چشم باشد.
چرا چشم ها اینقدر اهمیت دارند؟
◄چشم منبع صدوراشک
اهمیت اولی که می شود برای چشم گفت و در منابع دینی بسیار بر آن تاکید و برای آن کرامات و فضائل بسیار بسیار زیادی قائل شده اشک است. بطوریکه طبق روایات یکی از شروط قبولی عبادات و دعاها در منابع این است که همراه اشک باشد. چرا که ریختن اشک دلالت بر لطافت و رقت قلبی و اوج پشیمانی و یا نیاز به درگاه معبود است و اشک در خانه خداوند گوهر گرانبهایی است.

◄چشم واسطه رسیدن فیوضات
یکی از فیض هایی که انسان به واسطه چشم می تواند به آن برسد، دیدار و دیدن هست. به وسیله دیدن با چشم است که ما می توانیم شگفتی های دنیای اطراف را ببینیم و پی به اسرار و عظمت خداوند ببریم و مطیع خداوند باشیم. مثلی در بین ستاره شناسان هست که می گوید: «در بین اختر شناسان شما نمی توانید کسی را پیدا کنید که وجود خدا را انکار کند. چرا که با دیدن این همه شگفتی چطور می توان وجود خالق قدرتمند را انکار کرد.»

به وسیله چشم است که ما می توانیم بسیاری از واجبات و مستحبات را انجام بدهیم مانند قرائت قرآن و خواندن مناجات و… در روایات بسیاری صرف دیدن و مشاهده کردن چهره اشخاصی مانند پدر و مادر، دیدن چهره علما و سادات، مشاهده کعبه می توان کسب فیض و نورانیت کرد و منبع دریافت این نور عضوی نیست غیر از چشم.
◄ ترویج محبت از طریق چشم است
یکی از راه های که در علم روانشناسی برای سنجش محبت و علاقه افراد گفته می شود چشم است. چشم یکی از مهم ترین وسایل انتقال محبت حقیقی و تنها عضوی است که نمی تواند دروغ بگوید. می فرمایند: کسی که با نظر محبت به برادر مؤمنش و به پدر و مادر و به ارحامش نگاه می کند، پاداش و حسنات زیادی براش نوشته می شود.

◄چشم یکی از راه هابرای شناخت افراد
اولین اثری که گناه می گذارد، بر روی چشم ها است. یعنی اولین عضوی که گناه کار بودنش را لو می دهد همین چشم است. می فرمایند: گنهکار از چشم هاش شناخته می شود. لذا گفته می شود وقتی می خواهید به دیدن بزرگان بروید، ذکر “یا ستار العیوب” را گفته و بعد بروید.
چشم ها چه گناهی می کنند؟
۱_نگاه به نامحرم : هم برای خانم ها، چشم پوشیدن داریم و هم برای مردها و این نگاه کردن به دو صورت ممکن است:
◄نگاه با ریبه: در واقع هر نگاهی که با ریبه باشه حرام است. ریبه یعنی اینکه فرد در اثر این نگاه به میل های غیر شرعی تمایل پیدا کند و یا این که خوف و ترس این را داشته باشه که در گناه بیوفتد. پس: “هر نگاهی، به هر چیزی، اگر با ریبه باشد حرام است و این تنها مختص به نامحرم نیست.

◄نگاه بدون ریبه: یعنی نگاه بدون هیچ قصد و لذتی. نگاه کردن به بدن نامحرم به غیر از قرص صورت و کفین، حتی بدون قصد و لذت، حرام است.
۲_هدر دادن و اسراف کردن چشم کراهت دارد: فردی که ۱۵ ساعت از وقت خود را صرف دیدن تلویزیون و دیدن صفحات و عکس ها در شبکه های اجتماعی کرده و چشمانش را خسته می کند و به چشم هایش صدمه می زند باعث هدر رفتن انرژی می شود که می تواند صرف کارهای بسیاری شود. اگر اسراف کردن به شکلی باشد که به چشم صدمه بزند باز هم این عمل حرام خواهد بود.

۳_نگاه کردن به حریم خصوصی افراد: حریم خصوصی افراد مفهوم وسیعی دارد که می تواند نگاه کردن به خانه و اتاق شخص باشد تا نگاه کردن به صفحه موبایل و لب تاب و دیدن پیامک و عکس های شخص و اطلاعاتی باشد که فرد تمایلی ندارد که دیگران از آن مطلع شوند.
۴_نگاه کردن به فیلم هایی که ترویج فحشاء می کند حراماست: فیلم هایی که ترویج دهنده گناه است و انسان در اثر دیدنش تحریک شود، ریبه است و دیدنش حرام است.

۵_نگاه کردن به آلت قمار حرام است: بعضی از ابزار و وسایل هستند که در جامعه فقط با آن ها قمار می شود مانند پاسور و تخته نرد و… مشخصا نگاه به آن ها حرام است. اما ممکن است فردی بازی منچ را هم با شرط بندی انجام دهد که این هم عمل قمار است ولی ابزار منچ، آلت قمار نیست و نگاه کردن به آن اشکالی ندارد.
عواقب گناهان چشم چیست؟
۱ـ از نظر مادی واجتماعی: نگاه کردن به نامحرم و تصاویر و مطالب غیر اخلاقی به مرور زمان سبب می شود قبح نگاه کردن برای فرد از بین رفته و فرد عادت به این عمل کند و در واقع به نوعی اعتیاد برسد. عادتی که زندگی فردی و اجتماعی او را دچار مشکل می کند. امروزه یکی از مسائلی که قشر نوجوان و جوان بسیار با آن مواجه هستند همین بحث عادت به نگاه کردن به جنس مخالف و دیدن تصاویر غیر اخلاقی در شبکه های اجتماعی و مطالب از بین برنده حیا و عفاف است که همه این ها از طریق دیدن حاصل می شود.

۲ـ از نظر پزشکی: به گفته پزشکان دیدن هر تصویری می تواند تاثیرات قابل توجهی بر سلول های مغزی داشته باشد چنانچه دیدن مناظر طبیعی سبب جوانی سلول ها می شود. نگاه به نامحرم نیز به دلیل نهی از جانب خداوند که خالق انسان است و آگاه به اسرار وجودی او، به گفته دانشمندان مسلمان و در طی تحقیقات آن ها سبب ایجاد ۲۱ عارضه جسمی در بدن انسان می شود. سردرد داشتن، کمبود قوه بینایی، ترش کردن، بی اشتهایی، گرفتگی عروق فشار خون بالا و عوارض دیگر که از نگاه نا پاک ناشی می شود. همه از عوارض این گناه چشم هستند.
۳_ از نظر معنوی: حدیث زیبایی از پیامبر است به این مضموم که «انسان ها در هنگام تولد سراسر نور هستند و با انجام هر گناه مقداری از این نور را از دست می دهند و در صورتی که توبه کنند خداوند توبه آن ها را قبول می کند و عقاب نمی شوند ولی نوری که با گناه از دست دادند به آن ها بر نمی گردد.» این حدیث مربوط به همه گناهان است. در واقع انسان با هر نگاه نادرست نورانیتی را از دست می دهد که قابل جبران نیست. در حدیث دیگری پیامبر نگاه به نامحرم را سبب فاسد شدن تمام عبادات می خواند.

با توجه به این حدیث تمام تلاشی که انسان برای کسب نور با انجام نماز اول وقت و نماز شب و تلاوت قرآن و دیگر عبادات انجام می دهد با نگاه نادرست فاسد شده و از بین می رود و بنا به فرموده بزرگان نگاه نادرست اصلا شوق به عبادت را به مرور از انسان سلب می کند و به فرموده امام صادق(ع) قلب این افراد به دلیل حاکم شدن شهوت در آن دیگر حکمت نمی پذیرد. چرا که لذت گناه جای لذت به عبادت را در قلب فرد گرفته و فرد بی توفیق و کم حوصله و در نهایت بی میل به عبادت شده و قابلیت هدایت را از دست می دهد.
حالا ما چکار کنیم که این گناه رو ترک کنیم؟
حجت الاسلام انجوی نژاد برای ترک نگاه آلوده به گناه با بیان ثواب عظیم این کار، سلب توفیق در عبادات را نیز ناشی از ناپاکی چشم ها دانسته و در این باره می فرمایند: «من ثواب ترک نگاه ناپاک را براتون می گم: انشاءالله به این روایت ها دقت می کنید و در زندگی خودتون پیاده می کنید حضرت می فرمایند: «هیچ کدام از شما به اندازه اون کسی که با چشم پوشیدن از گناه نگاه به نامحرم سود می کنه، سود نمی کنید.»
آقا! چه ثواب وحشتناکی براش نقل می کنند؟! روایت می فرماید: «یه بار که انسان چشمش به نامحرم می یوفته، حالا می خواد فیلم باشه یا عکس باشه و یا خود نامحرم باشه، اگه به آسمون نگاه کنه و نبینه، اندازه ستاره های آسمون بهش حسنه می دن. و اگه به زمین نگاه کنه اندازه هر چی ریگ در زمین هست به او حسنه می دن و اگه چشماش رو ببنده به اندازه هر چی ریگ در زمین و ستاره در آسمونه، به اون حسنه می دن. خیلی عجیبه.»
«به نامحرم نگاه می کنه بعد می یاد به من می گه: آقا! چشم مون خشک شده ما چکار کنیم؟
می گه: آقا ما چکار کنیم؟ دعا که می خونن، همه بغل دستی هامون گریه می کنن، اما من همین جور می شینم، مثل بت!!
می گه: آقا! می ریم حرم امام رضا (ع) همه به خاک می یوفتن، اما من انگار نه انگار!! آقا! می ریم به امام رضا(ع) می گیم، جوابمون رو نمی ده، چکار کنیم؟ آقا نمازامون بی حاله!
می گم: نمازی که خدا نگاهت نکنه، معلومه بی حاله! نمازی که از اول تا آخرش حب گناه تو دلت هست، به چه دردی می خوره؟
می گه: آقا! ما نماز صبح مون قضا می شه!

می گم: ببین چکار کردی که فرشته ها نمی یان بیدارت کنن؟! روایت می گه: ما فرشته ها رو تا صبح برای بیدار کردن هر کدوم از مؤمنین و شیعیان می فرستیم. بهشون می گن: پاشو خدا منتظره! بعضی وقت ها خدا به فرشته ها می گه: برو صداش بزن. فرشته می گه: خدایا! ولش کن. این مثل مرده خوابیده. ولش کن روزهاش که بهت سر نزد، حالا می خوای شب بهت سر بزنه؟»(۲)
راه فوری پاک کردن چشم ها از گناه
ایشان برای پاک شدن چشم از آلودگی های گناه گریه بر امام حسین (ع) را بسیار موثر دانسته و فرمودند: «من الان یه راه فوری بهتون می گم که چطوری میشه، یه لحظه ای چشمت رو پاک کنی؟ اومد خدمت امام صادق(ع)، عرض کرد: آقا! من خیلی وضعم خراب شده. نمی تونم نگاه به نامحرم رو ترک کنم، چکار کنم؟ آقا فرمودند: الان بهت می گم چکار کن. بیا بشین کنار دست من، دوتایی برای حسین(ع) گریه کنیم. فرمودند: اون چشمی که برای حسین (ع) اشک می ریزه، بیمه است. یعنی فاطمه(س) نمی ذاره گناه کنه. تا می یاد با این چشم ها نگاه کنه دست مهربون خانم می یاد روی سرش، می گه سرت رو بنداز پائین! این چشم هات خیلی قشنگ شده، خرابش نکن.»

علمای اخلاق بسیار بر مسئله نگاه تاکید داشتند و به شاگردانشان توصیه می کردند که برای قرار گرفتن در مسیر الهی و ترک گناه اول می بایست از چشم ها شروع کرد و چشم ها را تربیت کرد که هر چیزی را نبینند که این چشم پوشی بر گناه راه های بسیاری را پیش روی انسان می گشاید. روزه داشتن چشم ها از گناهان مختص ماه مبارک رمضان نیست و تمام طول سال می تواند فرصتی برای روزه داری تمام اعضا بخصوص چشم ها باشد. می توان با مددگرفتن از خداوند و اهل البیت(ع) روزه داری چشم ها را از ماه مبارک آغاز کرد و در طول سال سعی کنیم این روزه را در حد توان معنوی خود نشکنیم. فقط کافی است که قلبا بخواهیم و برایش قدمی هر چند کوچک برداریم بعد خواهیم دید که لطف خداوند چطور به یاری ما خواهد آمد.


منابع
۱_ بحار الانوار(ط-بیروت) ج ۹۳، ص ۳۴۶، ح ۱۲
۲- برگرفته از مقاله گناه، سخنرانی حجت الاسلام انجوی نژاد

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت





بودنت جمعه های تلخ مرا شیرین میکند .

برای ما که دلمان این روزها پیش نفس های غمناک این سرزمین است ،
عطر وجود تو تسلّی بخش لحظه هاست .
هر راهی چراغی میخواهد ،
تو هم راه مایی ، هم چراغ ما .
دلتنگت می شویم چون باقی مانده خدایی بر زمین ،………….
گِره خستگی هایمان را به تو می آوریم ،
چون واسطه آسمان و زمینی ،
اما اگر گاهی رویمان نمی شود روبرویت بایستیم نپرس چرا !!!
بماند…..
شرمنده ایم………
می خواهم خدا را شکر کنم که تو هستی و به روز هایم طراوت میدهی .
بودنت جمعه های تلخ مرا شیرین میکند .

اللـهم عـجـل لـولـیـک الـفـرج

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت





خار چشم دشمنان «سید علی»
رهبر و مولای‌مان «سید علی»


سیلی سختی که فرمودی؛ زدیم
عهد ما باشد همان عهد قدیم


با تو «بیعت» کرده، پیمان بسته‌ایم
عقد آن را با «شهیدان» بسته‌ایم


«عهد»مان را با شهیدان نشکنیم
گردن بدخواه «ایران» بشکنیم


سرزمین ما «شقایق» پرور است
لاله‌زار عشق و «عاشق» پرور است

موضوعات: رهبرم  لینک ثابت




فریادرسی حسین (ع) هنگام نزع
اولین موقف سخت، هنگام جان دادن است که علاوه بر امراض جسمانی که گاهی تمام بدن درد می کند و به روح فشار می آورد، انسان وقتی متوجه می شود که می خواهد برود از آنچه تاکنون دلبسته باید مفارقت کند، از مال و اولاد باید جدا شود. سخت ترین ساعات زندگی حالت احتضار است که حضرت زین العابدین (ع) می فرماید: «ابکی لخروج نفسی»؛ گریه می کنم در موقع جان دادنم. بلی کسی چه می داند که چطور جان می دهد، آیا حواسش متوجه پروردگار و با ایمان به او از دنیا می رود یا متوجه امور متفرقه است؟ خلاصه خیلی موقف سختی است، موجب اضطراب است. چاره این سختی، گریه بر حسین است. روایات در این زمینه زیاد است یکی را برای نمونه عرض کنیم. در کتاب «نفس المهموم» به سند متصل ذکر نموده از جناب مسمع که از اهالی عراق است که گفت: «رسیدم خدمت حضرت صادق (ع) در مدینه. فرمود ای مسمع تو از اهل عراق هستی و به کربلا نزدیکی، آیا به زیارت قبر حسین (ع) می روی؟ عرض کردم آقا من مشهورم و گرفتار مخالفین هستم می ترسم مرا ببینند و جانم در خطر باشد. فرمود حالا که نمی توانی به زیارت قبر حسین (ع) بروی، آیا از مصیبت هایش یاد می کنی؟ عرض کردم آری، فرمود آیا گریان می شوی، عرض کردم بلی، گاه می شود به قدری گریان و نالان می شوم که از غذا خوردن باز می مانم و گاهی خوراک را برمی گردانم (یعنی وقتی آب خنکی به دستش می آید، به یاد لب تشته حسین نمی خورد). اینجا حضرت چندین بشارت می دهد می فرماید: حالا که این طوری، پس از کسانی هستی که در فرح ما ( آل محمد -ص-) فرحناک و در حزن ما محزونی. پس بدان که موقع جان دادن به آمدن آبای ما یعنی پیغمبر (ص) و علی (ع) و آلش چشمت روشن می گردد و در هنگام آمدن عزرائیل به بالینت که سخت محتاج هستی و ملک الموت از مادر به تو مهربانتر است.

نتیجه گریه بر حسین (ع) در قبر
منزل دوم قبر است جایی که اصلا شخص انس و سابقه قبلی ندارد خیلی وحشتناک و هول آور است، به طوری که در کتاب «من لایحضره الفقیه» روایتی است که می فرماید وقتی که می خواهید جنازه ای را وارد قبر کنید او را ناگهان داخلش نکنید. اگر مرد است مستحب است که در فاصله هفت ذراعی پائین قبر گذاشته شود و اگر زن است، به مقدار هفت ذراع طرف قبله بگذارند تا سه مرتبه بلند کنند و بگذارند «فان للقبر اهوا الا!!» به درستی که برای قبر ترسهایی است. خیلی سخت است به قسمی است حضرت سجاد می فرماید: «ابکی لظلمه قبری، ابکی لضیق لحدی، ابکی لسوال منکر و نکیر ایای» شیخ شوشتری از روایات این طور استفاده کرده که اگر کسی مؤمنی را شاد کند هنگامی که او را دفن کردند، صورت نوریه ای همراهش در قبر جای گیرد و گوید من همان سروری هستم که در دل فلان مؤمن وارد کردی. پس اگر کسی مؤمن غمناکی را شاد کرد، اسباب شادی اش در قبر فراهم می گردد. سپس شیخ می فرماید: اگر کسی مؤمن کامل الایمان را شاد کند، چطور است اگر آن شخص پیغمبر و امام باشد چطور است؟ آن وقت می فرماید: کسی که بر حسین گریه کند پیغمبر را شاد کرده، امیرالمؤمنین را شاد کرده، زهرا را شاد کرده، خوش به سعادت چنین شخصی در قبر.
فریادرسی در برزخ از عزادار حسین (ع)
موقف سوم برزخ است یعنی از قبر تا قیامت، پس از آنکه روح به بدن مثالی تعلق گرفت، اگر از نیکوکاران باشد مظهرش وادی السلام در جوار امیرالمؤمنین است و اگر از اشقیاء است محل ظهورش در بیابان برهوت است. اگر کاملا پاک از دنیا رفته باشد که در برزخ راحت است در روح و ریحان و لذت است و اگر ملوث به گناه یا حق الناس و مظالم باشد، مانند میخی که در دیوار کوبیده می شود، در فشار است. آیا کسی می تواند ادعا کند که حتما پاک از این دنیا خواهد رفت و هیچ گونه حقی از مردم بر عهده اش نخواهد ماند؟ آیا در عمرش آبروی کسی را نریخته؟ غیبت کسی را نکرده؟ راه چاره چیست؟ در همین حدیث شریف حضرت صادق (ع) می فرماید: «ان الموجع قلبه لنا لیفرح یوم» کسی که دلش در مصیبت ما به درد بیاید، در موقع مرگ فرحی نصیبش می شود که تا قیام ادامه دارد، یعنی در عالم برزخ هیچ گونه هم و غمی ندارد.

در زیر سایه حسین (ع) در محشر
در قیامت هم، اثر گریه بر حسین (ع) خوب ظاهر می شود، دیگر معلوم است که قیامت چه روزی است. از آیات قرآن راجع به چنین روزی کم و بیش باخبرید. خدا از چنین روزی به «فزع اکبر» تعبیر فرموده، وحشت و اضطراب همه را فرا می گیرد و، احدی نیست که مضطرب نباشد. برای امن در روز قیامت، حدیث شریفی از حضرت رضا (ع) منقول است که:
«من ترک السعی فی حوائجه یوم عاشورا….» کسی که روز عاشورا را تعطیل کند، یعنی عقب کسب و کارش نرود، به کوری چشم بنی امیه که روز عاشورا را متبرک می دانستند، اگر کسی برای معیشت روزانه اش هم فعالیتی نکند، خداوند حوایج دنیا و آخرتش را برآورد و کسی که روز عاشورا، روز حزن و اندوه او باشد که شاهد ما هم همین جمله است: «جعل الله عزوجل یوم القیامه یوم فرحه و ســـروره» در عوض فردای قیامت که روز هول و ترس همه است برای او روز شادی خواهد بود. موقف سخت دیگر، موقف حساب است. تصورش را بکنید وقتی که می فرماید خودت نامه عملت را بخوان آن وقت هر کس کوچکترین عملی را که کرده می بیند اگر خیر است پاداش خیر و اگر بد است پاداش شر به او داده می شود. حالا چقدر در موقف حساب باید معطل بود به حسب اشخاص فرق می کند. بیچاره کسانی که حسابشان طول بکشد خودش ناراحتی و عذاب روحی سختی است چون در عذاب است که تکلیفش چه می شود نمی داند آیا بهشتی است یا جهنمی؟ لکن عده ای هستند که به نص روایات مدتی که خلق معطل حسابند اینها زیر سایه عرشند، اینان عزاداران حسین اند اینها در جوار حسین اند. هنگامی که دیگران در عذاب پس دادن حسابند، اینها در خدمت آقا یعنی در بهشت حقیقی متنعمند. ممکن است برای بعضی این توهم پیش آید که برای یک قطره اشک چطور می شود این همه آثار عظیمه مترتب شود یک قطره آب شور که این همه اهمیت ندارد. منشأ اشکال و شبهه در این است که اینها خیال می کنند این اجرها مستقیما برای این قطره اشک است، غافل از اینکه مزد حسین (ع) است اینها اجر اشک تو نیست، بلکه اجر خون ابی عبدالله است، هر چه هم بیشتر از اینها عطا شود، باز در مقابل عمل حسین (ع) چیزی نیست.

داستان پذیرائی مرد بیابانی از سلطان
سلطانی عقب شکار گذاشت و از لشگر دور افتاد و در راه گم شد. شب یکه و تنها در بیابان درحالی که خسته شده بود به خیمه ای رسید. مرد و زنی در خیمه بودند. گفت ممکن است مرا میهمان کنید گفتند چه بهتر «مهمان هدیه خداست» از مال دنیا بزغاله ای پیش نداشتند آن را آوردند و برای مهمان کشتند و پختند. صبح که سلطان خواست برود گفت: “من به شهر می روم هر وقت خواستید نزد من بیایید من سلطانم و عمل شما را تلافی خواهم کرد". مدتی گذشت و روزگار خیلی به آنان فشار آورد و مرد پیش سلطان رفت. شاه از احضار پرسید که با او چه معامله کنم؟ هرکس چیزی گفت، سلطان گفت کم است، تا اینکه خودش گفت: “اگر من تمام هستی ام را هم بدهم تازه عمل به مثل کرده ام، زیرا او تمام دارایی اش را که بزغاله ای بود داد، من هم اگر تمام خزانه ام را بدهم عمل به مثل کرده ام” و بالاخره او را بی نیاز و ثروتمند کرد. شیخ شوشتری و دیگران ذکر کرده اند که حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) هرچه داشت در راه خدا در مقابل هر چه خدا به او بدهد، به برکت حسین، شیعیانش، عزادارنش، دوستانش را بیامرزد یا درجات دهد، چیزی نیست و به طور یقین عطاهایی به برکت آقا خواهد شد که نه تنها به بیان نمی آید، بلکه به تصور ما هم نمی گنجد. شیخ می فرماید در عوض سختی عطش حسین، خدا چهار اجر برایش قرار داد:
اول: حوض کوثر که متوسلین به حسین (ع) از آب آن سیراب خواهند شد. از هنگام مرگ تا قیام قیامت.
دوم. چشمه حیوان (از ماده حیات است) که مخصوص گریه کنندگان بر حسین است. آب این چشمه مخلوط به اشک عزاداری ابی عبدالله است.
سوم. اشک چشم مؤمنین تا روز قیامت است. (در این ایام عاشورا خبر دارید که چقدر اشک در راه حسین ریخته می شود و هرساله همین طور بوده تا قیامت هم همین است. علاوه بر بشر، ملائکه آسمانها هم بر حسین می گریند. چنانچه حضرت صادق (ع) فرمود که ملائکه از گریه بر حسین آرام ندارند).
چهارم. هر وقت مؤمنین آب گوارایی می نوشند، یاد لب تشنه حسین می کنند. حسین (ع) حق دارد که یادش کنند درود بر او بفرستند. اینها اجرهایی است که ما می فهمیم آنچه که خدا با او در مقابل تشنگی اش می کند در ادراک ما نگنجد.


منـابـع

آیت الله عبدالحسین دستغیب- سیدالشهداء علیه السلام- صفحه 74-81

موضوعات: امام حسن و امام حسین (ع)  لینک ثابت




1 - دروغ فسق است و نباید به سخن فاسق اعتنا كرد.
2 - دروغ گفتار زور است .
3 - دروغ عاملى تباهى ایمان است .
4 - دروغ گناه بزرگى است .
5 - دروغگو مشمول لعنت خداوند است .
6 - دروغگو روسیاه است .
7 - دروغ از شراب بدتر است .
8 - بوى دهان دروغگو روز قیامت گندیده است .
9 -فرشتگان از بوى دهان دروغگو فرار مى كنند، (دروغگو در عالم ملكوت چهره اى زشت و قیافه اى منفور دارد كه یكى از خصوصیات آن تعفنى است كه از دهان او خارج مى شود و اهل دل را متنفر و بیزار مى كند).
10 - خداوند دروغگو را مشمول رحمت خود نمى سازد.
11 - بوى تعفن دروغگو تا به عرش مى رسد.
12 - فرشتگان نگهدارنده عرش ، دروغگو را لعنت مى كنند.
13 - دروغ مانع از چشیدن طعم ایمان است .
14 - دروغگو بذر دشمنى در دلها مى كارد.
15 - شخصیت دروغگو از همه مردم كمتر و بى مایه تر است .
16 - دروغ كلید خانه اى است كه همه پلیدیها در آن است .
17 - دروغ ، رسوایى و دروغگو رسوا است .
18 - با یك دروغ گفتن هفتاد هزار ملك دروغگو را لعنت مى كنند.
19 - دروغ گفتن نشانه منافق بودن است .
20 - راى دروغگو مورد قبول نیست .
21 - دروغ از خطرناك ترین بیمارى هاى روحى انسان است .
22 - دروغ انگشت شیطان است براى لیسیدن .
23 - دروغ بدترین رباهاست (همچون ربا كه افزون طلبى نامشروع در مال است ، دروغ هم افزون طلبى نامشروع در گفتار است ).
24 - دروغ كفرآور است .
25 - دروغ از بدترین پلیدیهاست .
26 - دروغ فراموشى مى آورد.
27 - دروغ درى از درهاى نفاق است .
28 - دروغگو در قیامت با عذاب معذب مى شود.
29 - دروغگو از خواندن نماز شب محروم مى شود.
30 - دروغ سبب گمراهى است و دروغگو هدایت نمى یابد.
31 - ارزش و وقار انسانیت از دروغگو سلب مى شود.
32 - دروغ بزرگترین خبائث است .
33 - دروغ ضد ایمان است و هرگز با آن سازگارى ندارد.
34 - دروغ بزرگترین خطاهاست .
35 - دروغ صاحبش را هلاك مى كند.
36 - دروغگو قابل رفاقت نیست .
37 - خداوند بر دروغگو راه حق را نشان نمى دهد.
38 - به سبب دروغ گفتن حقیقت انسانیت از دروغگو سلب مى شود.
39 - دروغ سبب اضطراب و آشفتگى و تردید روحى دروغگوست .
40 - محصول دروغ پستى در دنیا و آخرت است .
41 - عادت كردن به دروغ فقر مى آورد.
42 - دروغ از پستى درون دروغگو حكایت مى كند.
43 - دروغ اعمال خیر را بى اثر مى كند.
44 - دروغ دره هولناكى است كه هرگاه آدمى در اعماق آن افتد، به هر گناهى كشیده مى شود تا هلاك شود.
45 - دروغ یكى از مصدایق لغو بیهودگى است .
46 - دوستى با دروغگو همانند سراب است . دور را نزدیك و نزدیك را دور جلوه مى دهد.

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت





دوستی میگفت:
یک شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت
سوختگی ته دیگ ها از پدرم
عذرخواهی می کرد.
هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: عزیزم من عاشق ته دیگهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد وقتی رفتم به پدرم شب بخیر بگویم از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که ته دیگهایش سوخته باشد؟
او مرا در آغوش کشید وگفت:
مادرت امروز روز سختی را گذرانده و خیلی خسته است
بعلاوه، ته دیگها ی کمی سوخته
هرگزکسی را نمی کشد!

زندگی مملو از چیزهای ناقص…و انسان هایی است که پر از کم و کاستی هستند.
یکی از مهمترین راه حل ها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار درک و پذیرش عیب های همدیگر
و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است.
امروز دعایمان برای یکدیگر این باشد که یاد بگیریم قسمت های خوب، بد و ناخوشایند زندگی خود را بپذیریم
و با انسان ها رابطه ای داشته باشیم که در آن، ته دیگهای سوخته موجب قهر و دلخوری نشود.
این موضوع را می توان به هر رابطه ای تعمیم داد. در واقع، تفاهم، اساس هر رابطه ای است.

 

موضوعات: داستان  لینک ثابت





خدایا!
امروز آدم‌های خوب سر راهم بگذار … .
حس بسیار خوبیست هنگامی که در لحظه‌ هجوم غم یا ناامیدی یا پریشانی؛
بی هوا کسی سر راه آدم سبز بشود… کلامش؛ نگاهش؛
حتی نوشته‌اش آرامش و شادی و امید بپاشد به زندگی.
فقط از دستِ خودِ خدا برمی‌آمده که آن آدم را، یا کلام و نگاه
و نوشته‌اش را برای آن لحظه‌ خاص‌ سرِ راه زندگی ما بگذارد.
شاید یکی دیگر از دعاهای روزانه هم بتواند این باشد که خدایا:
من را هم از واسطه‌ها‌ی خوب‌کردنِ حالِ بنده‌هایت قرار بده.

ای دوست
برایت مراحمی ارزومیکنم ازجنس خدا…نزدیک بی خطر.بی منت

در زندگی
مثل یك ” تمبر ” باش ،
به یك ” هدف ” بچسب
و اون رو به ” مقصد ” برسون …..

یک فکر مثبت کوچک در روزمی تواند کل روزتان را تغییر دهد.

اعتبار انسانها به حضورشون نیست بلکه به دلهره ای که در
نبودشون حس میکنی

با زندگی قهر نکن ، چون دنیا منّتِ هیچ کس رو نمی کشه !

با کسی درد و دل کن که دو چیز داشته باشد :
یکی درد….
و دیگری دل…

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




چهار داستان کوتاه عبرت آموز

از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟

گفت:آن خدایی که فرشته مرگش…

مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند….

چگونه فرشتگان روزیش مرا گم میکنند….



پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری می رود .
پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد پس من به تو دختر نمیدهم.
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود،
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر می گوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند.
دختر گفت: پدر، مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد ؟


پسر دختری رو تو پارک دید عاشقش شد از احساسش ب دختر گفت و ازش پرسید ک باهاش ازدواح میکنه؟
دختر گفت : پول داری؟ پسر : نه
دختر : کار داری؟ پسر : نه
دختر : ماشین دارى؟ پسر : نه
دختر : بزن ب چاک !!!
پسر گفت : وقتى میلیارد میلیارد پول تو کارتم میره نیازی نیست همراهم پولی داشته باشم ،
وقتی مدیر عامل شرکت بزرگی هستم نیازی نیست کار کنم ،
وقتی برای ماشینم راننده دارم نیازی نیست ماشین زیره پام باشه ، خداحافظ
دختر : صبرکن ! منم عاشقتم دوست دارم.
پسر : بزن ب چاک!!!!!


گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مال او هستم ، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت،
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

 

موضوعات: داستان  لینک ثابت




دستتون تو دست خدا

مادامى که سيب با چوب باريکش به درخت متصل است
همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند,باد طراوتش ميده, آب رشدش ميده و آفتاب بهش پختگى و کمال ميبخشه

اما به محض منقطع شدن از درخت و جدايى از اصل, آب ميگندونش,باد پلاسيدش ميکنه,و آفتاب ميپوسونش و طراوتش رو ميگيره,

براى ما آدمها تا وقتى در مسير بندگى قدم بر ميداريم و دست و دلمان به ريسمان خدا گره خورده هر اتفاقى در زندگى رشدمون ميده و حتى زمين خوردن ها مون و افتادن ها مقدمه صعود وتعالى بزرگ روح مان ميشه
و بر عکس وقتى از خدا دور بيافتيم هر داشتنى فقر وهر فرازی فرودی عمیق است .
دستتون تو دست خدا

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 


دید مجنون دختری مست و ملنگ
در خیابان با جوانانی مشنگ

خوب دقت کرد در سیمای او
دید آن دختر بُود لیلای او

با دلی پردرد گفتا این چنین
حرف ها دارم بیا (پیشم بشین)

من شنیدم تازگی چت می کنی
با جوانی اهل تربت می کنی

….
نامه های عاشقانه می دهی
با ایمیل از ( توی) خانه می دهی

عصرها اطراف میدان ونک
می پلاسی با جوانان ونک

موی صاف خود مجعد می کنی
با رپی ها رفت و آمد می کنی

بینی خود را نمودی چون مویز
جای لطفاً نیز می گویی (پلیز)

خرمن مو را چرا آتش زدی؟
زیر ابرو را چرا آتش زدی؟

چشم قیس عامری روشن شده
دختری چون تو مثال زن شده

دامن چین چین گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟

ابروی همچون هلالت هم پرید؟
آن دل صاف و زلالت هم پرید؟

قلب تو چون آینه شفاف بود
کی در آن یک ذرّه ( شین و کاف) بود

دیگر آن لیلای سابق نیستی
مثل سابق صاف و عاشق نیستی

قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود

تو مرا بهر خودم می خواستی
طعنه ها کی می زدی از کاستی؟
زهرماری هم که گویا خورده ای
آبروی هرچه دختر برده ای

رو به مجنون کرد لیلا گفت : هان
سورۀ یاسین درِ. ِگوشم نخوان

تو چه داری تا شوم من چاکرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟

خانه داری ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمیر
یا برو دیوانه ای دیگر بگیر

ریش و پشم تو رسیده روی ناف
هستی از عقل و درایت هم معاف

آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه که ول است

او سمندی زیر پا دارد ولی
تو به زحمت صاحب اسب شـَلی
خانه ات دشت و بیابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست

با چنین اوضاع و احوالت یقین
خوشه ات یک می شود ، حالا ببین

او ولی با این همه پول و پله
خوشۀ سه می شود سویش یله

گرچه راحت هست از درک و شعور
پول می ریزد به پای من چه جور

عشق بی مایه فطیر است ای بشر
گرچه باشی همچو یک قرص قمر

عاشق بی پول می خواهم چکار
هی نگو عشقم ، عزیزم ، زهر مار

راست می گویند، تو دیوانه ای
با اصول عاشقی بیگانه ای

این همه اشعار می گویی که چه؟
دربیابان راه می پویی که چه؟

بازگرد امروز سوی کوه و دشت
دورۀ عشاق تاریخی گذشت

تازه شیرین هم سر ِ عقل آمده
قید فرهاد جـُلمبر! را زده

یا همین عذار شده شکل گوگوش
کرده از سرتا نوک پایش روتوش

با جوانان رپی دم خور شده
نان وامق کاملاً آجر شده

ویس هم داده به رامین این پیام
بین ما هرچه که بوده شد تمام

پس ببین مجنون شده دنیا عوض
راه تهرن را نکن هرروزه گز

اکس پارتی کرده ما را هوشیار
گرچه بعدش می شود آدم خمار
بیخیال من برو کشکت بساب

چون مرا هرگز نمی بینی به خواب

گفت با «جاوید» مجنون این چنین:
حال و روز لیلی ما را ببین

بشکند این «. دست شور بی نمک»
کرده ما را دختر قرتی اَنک

حال که قرتی شده لیلای من
نیست دیگر عاشق و شیدای من

می روم من هم پی ( کیسی ) دگر
تا رود از کله ام عشقش به در

فکر کرده تحفه اش آورده است
یا که قیس عامری یک برده است

آی آقای نظامی شد تمام
قصۀ لیلی و مجنون ، والسلام

خط بزن شعری که در کردی زما
چون شده لیلای شعرت بی وفا

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




فردی چند گردو به بهلول داد
گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن…
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد …
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم…!
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا
داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را
شنیده است …

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




چه کنیم عقل ما کامل شود؟
10 خصلت در بنده مسلمان نباشد عقل او کامل نمیشود ( امام علی بن موسی الرضا ):
1. امید خیر به او باشد
2. مردم از شر او در امان باشند
3. خیر کم دیگران را بسیار بشمارد
4. خیر بسیار خود را ناچیز بیند.
5. از طلب حاجت دیگران از خود دلتنگ و آزرده خاطر شود
6. در طول عمر خود از کسب علم و دانش خسته نگردد
7. فقر در راه خدا از توانگری برای او محبوب تر باشد
8. خواری در راه رضای پروردگارش برای او محبوب تر از عزت با دشمن او باشد.
9. گمنامی را از شهرت و اشتهار خواهان تر باشد.
10. به هیچ کس برخورد نکند مگر آن که بگوید او از من بهتر و با تقواتر است.
مردم دو دسته اند یک دسته بهتر و باتقواتر از اویند و یک دسته بدتر و در مقام پایین تر از او قرار دارند. وقتی شخص پایین تر از خود را دید بگوید : شاید خیر این شخص پنهان است و این بهتر برای اوست تا من که خیر و خوبی ام آشکار است و این برای من بد است. و هنگامی که به بهتر و باتقواتر از خود رسید نسبت به او تواضع کند تا ملحق به او شود . پس اگر چنین کرد مجدد شرافتش بالا رود و یاد او به نیکی برده شود و آقای اهل زمانش باشد.
با قلب سلیم و عقل ، دم از ((هو)) زن
با پای طلب، قدم به سوی او زن
خواهی که شود عقل تو کامل ای دوست
در مکتب ثامن الحجج(ع) زانو زن

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




آرامش نه عاشق بودن است،نه گرفتن دستی که محرمت نیست…

نه حرف های عاشقانه و قربان صدقه های چند ثانیه ای…

آرامش حضور خداست وقتی در اوج نبودن ها نابودت نمی کند…

وقتی ناگفته هایت را بی آنکه بگویی می فهمد…

وقتی نیاز نیست برای بودنش التماس ﮐﻨﯽ،و غرورت را تا مرز نابودی پیش ببری…

وقتی مطمئن باشی با او هرگز تنها نخواهی بود…

آرامش یعنی همین تو ، بی هیچ قید و شرطی خدا را داری…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





ﺩﺍﻧشجویی سنی به استادش ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﭼﺮﺍ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ؟
سوال و جواب استاد و دانشجو به روایت از استادش:
گفتم :ﻣﮕﺮ ﻧﺸﻨﯿﺪﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻛﻼ‌ﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ، ﭘﺲ ﻣﺎ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﻢ.
دانشجو : ﻧﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ(ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟
ﮔﻔﺖ: ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ.
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭﯾﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯼ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻏﺎﺋﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺮﯾﮏ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺲ ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ؟
گفت : ﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻥ ﺑﺤﺚ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ. ﻭﻟﯽ ﺳﻮﺍﻝ اولت ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻋﻠﯽ (ﻉ) ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺑﺰﻧﯿﻢ. ﭘﺲ ﺻﺪﺍ ﺯﺩﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﻌﺪ گفتم سوال دومت ﻛﻪ ﮔﻔتی ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ تا بحال مشهد رفته ای.
گفت : نه
گفتم ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﺪ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ.
گفت ما شنیده ایم که شما به حرم میروید و شفا میخواهید.
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﻫﺪ؟
ﮔﻔﺖ نه: ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻔﺎ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ.
ﺭﻭ ﺑﻪ او ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﺎ ﺣﺎﻻ‌ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﯾﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﺍﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺖ ﯾﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺮﯾﻀﯽ
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻡ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺣﺎﻻ‌ ﺑﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ . ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﻔﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻗﺮﺹ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ، ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩﯼ.
ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻄﻮﺭ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺷﻔﺎﯼ ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﯾﮏ ﻗﺮﺹ ﮐﻮﭼﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ، ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻔﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﺑﺪﻫﺪ؟
ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﮔﯿﺮ ﻛﺮﺩ. ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ، ﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﺷﺪ.
ﻃﯿﻨﺖ ﭘﺎﮐﺶ ﺣﮑﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ﻉ) ﻗﺪﺭﺗﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻔﺎ ﺑﺪﻫﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺧﺪﺍ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻦ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﺮﮎ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺣﺎﻻ‌ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍنشجویم ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ گفتم ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻭ ﺁﯾﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ. ﻭ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﻤﻮﺕ(ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ) ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.
ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ‌ﺧﺮﻩ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؟
ﮔﻔت : ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ.
ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺐ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺎ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺋﻤﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮑﺴﺮﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﮎ ﺍﺳﺖ؟
ﮔﻔت : ﻧﻪ….


ﺷﮑﺮﺧﺪﺍ،ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ” ﻋﻠــــﯽ ” ﺩﺭ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺍﯾﻢ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎﺳﺖ


ﺍﺯ ﯾﺎ ﻋﻠـــﯽ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﺴﺘﻪ ﮐﯽ ﺷﻮﺩ
ﺍﺻﻼ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿـــــﻦ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ


ﻣﺎ ﺷﯿــــــــﻌﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻫﺰﺍﺭﺷﮑﺮ
ﺍﯾﻦ ﺷـــــﯿﻌﻪ ﺯﺍﺩﮔﯽ، ﺷﺮﻑ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




آدم باید چه جـــــــوری باشـه؟!!!!

اگه سر به زیر و متفکر و توی خودش باشه، میگن: افسردگی داره، روانیه، سیماش قاطیه!
اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، میگن: جلفه، دلقکه، !
اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، میگن: شکموئه، پرخوره، مال مفت تور کرده!
اگه لاغر و جمع و جور و میزون باشه، میگن: کنسه، نخوره، حمال وارثه!
اگه از حقش دفاع کنه و زیر بار زور نره، میگن: جنجالیه، با همه دعوا داره، خروس جنگیه!
اگه از حقش بگذره و گذشت کنه، میگن: بی عرضه س، حیف نون و دست و پا چلفتیه!
اگه اهل تحقیقات و کتاب باشه، میگن: اینو، واسه ما شده آقای مطالعه!
اگه با عیالت مشکلی نداشته باشه، میگن: زن ذلیله، زن نگرفته، شوهر کرده!
اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، میگن: انگار کلفت آورده!
اگه دست به جیبش خوب باشه و به مردم کمک کنه، میگن: پول پارو میکنه، اهل زد و بنده!
اگه اهل بریز و بپاش و ولخرجی نباشه، میگن: پولهاشو انبار میکنه، جون به عزرائیل نمیده!
اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، میگن: معاشرتیه، فوق العادس، دوست داشتنیه!
اگه راست و درست و بی کلک باشه، میگن: هیچی نمیشه، به درد لای جرز میخوره!
و بالاخره اگه هر روز متن بذاره میگن ….. اگر متن نذاره می گن…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




بـابـامـ میگــه :
داشـتن دختــر خیـلی غمـنـاکـه … !
چـون بـآیـد بـه شـیطـونیـاش … !
بـه لـوس بـودنـآش … !
بـه نـاز کردنـاش … !
بـه گریـه هـای یهـوییـش … !
خریـد کردنـآش … !
لاکـ زدنـآش … !
پخـش و پلا بـودنـاش … !
خـودشیـریـنـی کردنـآش … !
جیـغ زدنـآش تـو خـونــه … !
بـه همــه ایـنــا عـادت کـنـی و آخـرش بسپریـش بـه دست یـه غریبـه #
کـه نمیـدونـی میخـواد چطـوری ازش مراقبـت کـنــه !!

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




می گویند زمان، آدمها را عوض می‌کند،
اشتباه نکن..!!
“زمان “
حقیقت آدمها را روشن می سازد،
“زمان”
قیمت رفاقت ها را معلوم می کند،
“زمان “
” عشق “را از ” هوس “جدا می سازد،
و راستی را از دروغ،،،،،،
اشتباه نکن..!!!
“زمان “
هرگز آدمها را عوض نمی کند…


موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 


دعوا کن ولی با کاغذت
اگر از کسی ناراحتی .یک کاغذ بردار و یک مداد
هر چه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس
خواستی هم داد بکشی سایز کلماتت را بزرگ کن
نه صدایت را !!!
آرام که شدی برگرد وکاغذت را نگاه کن
آنوقت خودت قضاوت کن
حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن
پاک کنی
دلی هم نشکانده ای .واجدانت را نیازرده ای
خرجش همان مداد و پاکن بودنه بعض پشیمانی
“گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد”
مهربان زندگی کنیم
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی و دست های خودت خیس نشود

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





در قیامت نوبت حساب و کتاب مِثقالَ ذَرّه هاست!
درشت ها که حساب کردن ندارند !

مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی همان چند لحظه ای که
بوی عطر زنی تمام مردی را بهم میریزد !

مِثقالَ ذَرّه که میگویند
یعنی همان چند لحظه ای که شخصی
به نامحرمی لبخند میزند
ولی فکرش ساعت ها درگیر همان
یک لبخند است !
. مِثقالَ ذَرّه
حساب و کتاب زمانی است که
با همسرش بلند میخندند
وجوان مجردی هم درهمان حوالی آنهاراباحسرت نگاه میکند!…
.
مِثقالَ ذَرّه
حساب کردن زمانی است که
در پایان صحبت هایش با نامحرم
به خیال خودش از روی ادب، جانم و قربانت میپراند،
و رابطه ای را به همین اندازه سرد میکند !
.
مِثقالَ ذَرّه
یعنی همان چند لحظه ای که
با فروشنده ای نامحرم, احساس صمیمیت میکند!…
و…..
قدر این ها پیش ما خیلی کوچک است
و به حساب نمی آید !
اما مِثقالَ ذَرّه که میگویند امثال
همین هاست !
همین کارهای کوچکی که
مثل ضربه ی اول دومینو خیلی کوچک است
اما انتهایش را روزی که پرده ها کنار رفت
خواهیم دید !

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




قطاری که به مقصد خدا می رفت

قطاری که به مقصد خدا می رفت در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت :
مقصد ما خداست ، کیست که با ما سفر کند ؟
کیست که رنج و عشق رو با هم بخواهد ؟
کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند ، از جهان تا خدا هزاران ایستگاه بود .
در هر ایستگاه که قطار می ایستاد ، کسی کم می شد ، قطار می گذشت و سبک می شد ،
زیرا سبکی قانون راه خداست .
قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید ، پیامبر گفت :
اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند ، اما اینجا ایستگاه آخر نیست
مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند ، اما اندکی باز هم ماندند ، قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند
آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت
درود بر شما ، راز من همین بود ، آن که مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد …
و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری ………

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




توبه ، جرم گناه را مى ‏پوشاند ؛ چه كنم با شرم آن ؟

مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد وگفت :


یا رسول الله ! گناهان من بسیار است آیا در توبه به روى من نیز باز است ؟
پیامبر (ص) فرمود :آرى ، راه توبه بر همگان ، هموار است. تو نیز از آن محروم نیستى
مرد حبشى از نزد پیامبر (ص) رفت مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت :
یا رسول الله ! آن هنگام كه معصیت مى ‏كردم ، خداوند ، مرا مى ‏دید ؟
پیامبر (ص) فرمود :


آرى ، مى ‏دید
مرد حبشى ، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت :
توبه ، جرم گناه را مى ‏پوشاند ؛ چه كنم با شرم آن ؟
در دم نعره ‏اى زد و جان بداد.

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




پیش داوری ممنوع(داستانی از سلطان محمود غزنوی)

ﺷﺒﻲ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛

ﺑﻪ ﺭﯾﺲ ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ :

ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖ

ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ .

ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ .

ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ

ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ !

ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ” ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ” ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ

ﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .

ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :

ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ :

ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، ” ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ ” ﻭ “ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ ” ﺑﻮﺩ !

ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭﺗﺤﻮﯾﻞ

ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ .

ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ !

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!….

ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ” ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ” ﻭ ﺍﺯ “ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ” ﻫﺴﺘﯽ !

“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ :

ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭ

ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!

ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :

ﺑﻠﻪ ،ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ

ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ .

ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ

ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ

ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ “ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ ” ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ

ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !

ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ

ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!

ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :

ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ ” ﻏﺴﻞ ” ﻭ ” ﮐﻔﻨﺖ ” ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .

ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ

ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!

“ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ ” ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ ” ﻫﺴﺘﻢ .

ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ …

ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ “ﺳﻠﻄﺎﻥ ” ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ “ﻋﻠﻤﺎ ” ﻭ ” ﻣﺸﺎﯾﺦ ” ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ

ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ

ﻋﺰﺕ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!…

—————————

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !

ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ” ﺣﺴﻦ

ﻇﻦ ” ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ !…

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،

ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ

ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ؛

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ،

ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




شهادت بزرگ‌ترین حامی پیامبر
اگر به تاریخ صدر اسلام نگاهی داشته باشیم، خواهیم دید که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مدت ۱۰ سال که در مکه بود و دعوت خود را آشکار کرده بود، به شدت از سوی مشرکین قریش مورد آزار و اذیت قرار گرفت و در میان قوم خود تنها چند حامی بیشتر نداشت، که در حضور آن حامیان، مردم مکه رعایت حال حضرت را کرده و کمتر ایشان را اذیت می‌کردند.
یکی از حامیان بزرگ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حضرت ابوطالب بود، او برای حمایت از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حفظ ایشان از گزند بنی امیه، از هر تلاشی دریغ نمی‌کرد و هر جا می‎دید که آن‌ها در حال اذیت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هستند، به حمایت از حضرت اقدام می‌کرد. یکی دیگر از حامیان اصلی و مقتدر پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتی بعد از هجرت به مدینه و تا لحظه شهادت، حضرت حمزه(سیدالشهدا) بود؛ وی نیز مانند ابوطالب به شدت از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دفاع می‌کرد و چون در بین مردم به شجاعت و شهامت و دلاوری معروف بود و اهل جنگ و شکار و میدان نبرد بود؛ با آمدن ایشان به مکه از ترس او، دست از آزار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برداشته و مقداری اوضاع آرام می‌شد.
بعد از رحلت جان‌گداز ابوطاب و حضرت خدیجه، تنها حامی پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حضرت حمزه بود، لذا با شهادت ایشان داغ سنگینی را بر دل پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نهادند و جای بی‌بدیل او برای همیشه خالی بود، البته بعدها امیرالمومنین(علیه‌السلام) جای خالی او را پر کرد و یکه‌تاز میدان‌های نبرد شد و بسياري از فتوحات مسلمین به دست مبارک ایشان صورت گرفت.
داستان شهادت او در تاریخ چنین آمده است:
وحشى قاتل حضرت حمزه می‌گوید: «من غلام «جبير بن مطعم» بودم، او در جنگ احد به من گفت: على بن ابى‌طالب(علیه‌السلام) در جنگ بدر عمويم را كشته است (يعنى «طعيمه بن مطعم») اگر محمد يا على يا حمزه را بكشى تو را آزاد مي‌كنم، من هم اسلحه مخصوص خود را برداشتم و با قريش حركت كردم.
علت حركت من با قريش فقط براى آزادى بود و هیچ هدف ديگرى نداشتم، من درباره محمد نظر خاصی نداشتم، ولى تصميم گرفتم على يا حمزه را هر طور شده بکشم، شايد به اين وسيله بتوانم خود را از قيد بندگی آزاد كنم. من در زمين حبشه راجع به تيراندازى تعليمات لازم را دیده بودم و تيرم هرگز به خطا نمى‏‌رفت، «حمزه بن عبدالمطلب» در روز احد شجاعت‌هاى بی‌‏نظيرى از خود نشان داد و حملات مكررى به دشمن كرد.
امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «وحشى تيرى به طرف حمزه پرتاب کرد، تير به سينه وى اصابت كرد و از بالاى مركب به زمين افتاد، مشركين نیز اطراف او را گرفتند و آن بزرگوار را شهيد كردند، وحشى جگر حضرت حمزه را بيرون آورد و براى هند زن ابو سفيان برد، وى براى انتقام و تشفى، آن‌را به دندان گرفت و هنگامى كه خواست او را بجود، جگر مانند استخوان، سخت و محكم شد، هند از فرط ناراحتى جگر را دور انداخت».
امام(عليه‌السلام) در ادامه مي‌فرمايد: «حليس بن علقمه متوجه شد كه ابو سفيان بر اسبى نشسته، و نيزه‌‏اى در دست گرفته، و نيزه خود را در دهان حمزه فرو می‌برد، حليس گفت: «اى جماعت قريش، بنگريد كسى كه خود را بزرگ و رئيس قريش می‌داند با پسر عموى خود كه اینک كشته شده چگونه رفتار می‌كند». ابوسفيان در اين هنگام گفت: «اى حمزه تو در جنگ بدر خويشاوندان خود را كشتى اكنون سزاى عمل خود را ببين.
ابو سفيان به حليس بن علقمه گفت: «تو راست می‌گویی، ولى اكنون لازم است كه از اين لغزش من چشم بپوشى و ديگران را از اين جريان مطلع نسازى».[۱]
مشرکین مکه با در عملی ناجوان‌مرانه و با بی‌شرمی تمام، بدن حضرت حمزه را مثله کردند و همین امر بیشتر دل پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به درد آورد. مسلمین حضرت حمزه را در حالى‌ یافتند که شكمش شكافته، گوش‌هایش قطع شده، دماغش بريده شده و جگرش بریده شده بودند. هنگامى كه رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) جسد حضرت حمزه را ديد، بسیار گريه کرد.
شهادت حضرت حمزه برای پیامبر بسیار سنگین و جان‌سوز بود، در کتب تاریخی نقل شده که زمانی‌که حضرت «حمزه» به شهادت رسید و «صفیه» دختر عبدالمطلب آمد، رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) او را نزد خود فرا خواند و او نیز کنار پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نشست، او در عزای حمزه شروع کرد به گریه کردن و ناله سر دادن، پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز با او گریه کرد، حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) نیز آمد و او نیز گریه می‌کرد و با آمدن او، گریه رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر شد و فرمود: «تا امروز مصیبتی بالاتر از این به من نرسیده بود».[۲]
زمانی‌که رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بعد از جنگ احد به مدینه آمد، متوجه شد که زنان انصار برای شهدای خود عزاداری کرده و گریه می‌کنند، آن‌گاه فرمود: «حمزه گریه‌کن ندارد». پس مردان انصار به زنان خود گفتند اگر می‌خواهید عزاداری کنید، ابتدا برای حمزه گریه کنید و ناله سر دهید. سپس تا مدت‌ها هیچ زنی ناله نمی‌کرد، مگر این‌که با ناله بر حمزه شروع می‌کرد.[۳]
در نتیجه: شهادت حضرت حمزه بزرگ‌ترین مصیبت روز احد بود، که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بزرگ حامی خود را از دست داد و داغ سنگینی بر دل او نهاده شد و به گفته خود پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مصیبتب بالاتر از این مصیبت، تا آن روز رخ نداده بود.

—————————————————
پی‌نوشت
[۱]. زندگانى چهارده معصوم، ص ۱۲۱.
[۲]. إمتاع المقريزي، ص ۱۵۴.
[۳]. مجمع الزوائد، ج۶، ص ۱۲۰.

 

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت





زندگانی حضرت «عبدالعظیم حسنی»

حضرت «عبدالعظيم حسنی» فرزند «عبدالله بن علی» از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی(عليه‌السّلام) است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسد و مادرش «فاطمه» دختر «عقبه بن قيس» بود.
ولادت با سعادت ایشان در سال ۱۷۳(ه.ق) در شهر مقدّس مدينه واقع شده است و مدّت ۷۹ سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم يعنی امام موسی كاظم، امام رضا، امام جواد و امام هادی(عليهم‌السّلام) مقارن بوده است و احاديث فراوانی را از آنان روايت كرده است.
وی از آن‌جا كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی(عليه‌السّلام) است به حسني شهرت يافت. هم‌چنین او از دانشمندان شيعه و از راويان حديث ائمه معصومين(عليهم‌السّلام) و از چهره‌هاي بارز و محبوب و مورد اعتماد اهل بيت عصمت(عليهم‌السّلام) بود و در مسايل دين آگاه و به معارف مذهبی و احكام قرآن، شناخت و معرفتي وافر داشت. ستايش‌هايی كه ائمه معصومين(عليهم‌السّلام) از وی به عمل آورده‌اند، نشان دهنده شخصيّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ امام هادی(عليه‌السّلام) گاهي اشخاصی را که سؤال یا مشكلی داشتند، به ایشان ارجاع میداد و از مرم می‌خواستند نزد ایشان بروند و مساله‌ی شرعی خود را بپرسند.
در آثار علمای شيعه نيز، تعريف‌ها و ستايش‌های عظيمی درباره او به چشم می‌خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهيزكار، ثقه، داراي اعتقاد نيك و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالی‌مقام و بزرگ ياد كرده‌اند؛ در روايات متعدّدی نيز برای زيارت حضرت عبدالعظيم، ثوابي هم‌چون ثواب زيارت امام حسين(عليه‌السّلام) بيان شده است.
زمينه‌های مهاجرت ایشان از مدينه به ری و سكونت در غربت را بايد در اوضاع سياسی و اجتماعی آن عصر جستجو كرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان پيامبر(صلّی‌الله‌عليه‌و‌آله) و شيعيان آنان بسيار سخت‌گيری می‌كردند، يكي از بدرفتارترين اين خلفا «متوكّل» بود كه خصومت شديدی با اهل بيت(عليهم‌السّلام) داشت، و تنها در دوره او چندين بار مزار حضرت امام حسين(عليه‌السّلام) را در كربلا تخريب و با خاك يكسان ساختند و از زيارت آن بزرگوار جلوگيری به عمل آوردند.
سادات و علويّون در زمان او در بدترين وضع به سر می‌بردند؛ حضرت عبدالعظيم نيز از كينه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصميم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارش‌های دروغ سخن چينان را بهانه اين سخت‌گيرها قرار می‌دادند، در چنین دوران دشوار و سختی بود كه حضرت عبدالعظيم به خدمت امام هادی(عليه‌السّلام) آمد و عقايد دينی خود را بر آن حضرت عرضه كرد، حضرت نیز او را تأييد کرد و فرمود: «تو از دوستان ما هستی».
ديدار ایشان با امام هادی(علیه‌السلام) در سامرا به خليفه گزارش داده شد و دستور تعقيب و دست‌گيری وی صادر گشت، او نيز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می‌كرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می‌كرد و شهر به شهر می‌گشت تا به ری رسيد و آن‌جا را برای سكونت انتخاب كرد. علّت اين انتخاب به شرايط دينيی و اجتماعی ری در آن دوره بر می‌گردد كه وقتی اسلام به شهرهای مختلف كشور ما وارد شد و مسلمانان در شهرهای مختلف ايران به اسلام گرويدند، از همان سال‌ها ری يكی از مراكز مهمّ سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعيّت خاصّی پيدا كرد . زيرا سرزمينی حاصل‌خيز و پرنعمت بود، «عمرسعد» هم به طمع رياست يافتن بر ری حادثه جان‌سوز كربلا، را به وجود آورد. در ری هم اهل سنّت و هم شیعیان زندگی می‌كردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر بيشتر محلّ سكونت شيعيان بود.
حضرت عبدالعظيم عليه السّلام به صورت يك مسافر ناشناس ، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در كوی سكّة الموالی به منزل يكی از شيعيان رفت، مدّتی به همين صورت گذشت. او در زيرزمين آن خانه به سر می‌برد و كمتر خارج می‌شد ، روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت و تهجّد می‌پرداخت، تعداد كمی از شيعيان او را می‌شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفيانه به زيارتش می‌رفتند، امّا می‌كوشيدند كه اين خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهديد نكند. پس از مدّتی، افراد بيشتری ایشان را شناختند و خانه‌اش محلّ رفت و آمد شيعيان شد، نزد او می‌آمدند و از علم و رواياتش بهره می‌گرفتند.
حضرت عبدالعظيم ميان شيعيان شهرری بسيار ارجمند بود و پاسخ‌گویی به مسايل شرعي و حلّ مشكلات مذهبي آنان را برعهده داشت؛ اين تأكيد، هم گويای مقام برجسته حضرت عبدالعظيم است و هم می‌رساند كه وی از طرف امام هادی(عليه‌السّلام) در آن منطقه، وكالت و نمايندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام(عليه‌السّلام) می‌دانستند و در مسايل ديني و دنيوي، وجود او محور تجمّع شيعيان و تمركز هواداران اهل بيت(عليهم‌السّلام) بود.
روزهای پايانی عمر پر بركت ایشان با بيماري او همراه بود و شیعیان در آستانه محروميّت از وجود پر بركت اين سيّد كريم قرار گرفته بودند، اندوه مصيبت‌هاي پياپی مردم و روزگار تلخ شيعيان در عصر حاكميت عبّاسيان برايش دردی جان‌كاه و مضاعف بود؛ در همان روزها يك روياي صادقانه حوادث آينده را ترسيم كرد: يكي از شيعيان پاك‌دل ری، شبی در خواب حضرت رسول اکرم(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) را در خواب ديد. حضرت به او فرمود: «فردا يكی از فرزندانم در محلّه سكّة المولی چشم از جهان فرو می‌بندد، شيعيان او را بر دوش گرفته به باغ عبدالجبّار می‌برند و نزديك درخت سيب به خاك می‌سپارند».
سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن يكی از فرزندان پيامبر(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) را نصيب خويش سازد، عبدالجبّار كه خود نيز خوابی همانند خوابِ او را ديده بود، به رمز و راز غيبی اين دو خواب پی برد و برای اين‌كه در اين افتخار، بهره‌ای داشته باشد، محلّ آن درخت سيب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شيعيان در آنجا دفن شوند.
همان روز وی چشم از جهان فرو بست و خبر درگذشت ایشان دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سياه پوشيدند و بر در خانه حضرت عبدالعظيم الحسنی گريان و مويه كنان گرد آمدند؛ پيكر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جيب پيراهن او كاغذی را يافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پيكر او نماز خواندند، تابوت او را بر دوش گرفتند و با جمعيّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشييع كردند و پيكر مطهّرش را در كنار همان درخت سيب كه رسول خدا(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) به آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند تا پاره‌ای از عترت مصطفی(صلّي‌الله‌عليه‌وآله) در اين دیار به امانت بماند و نورافشانی كند و دل‌باختگان خاندان عصمت از مزار اين ولی خدا فيض ببرند.

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت





حقیقت ردّالشمس

معجزه ردّالشمس دوبار در زندگی حضرت علی(علیه‎السلام) اتفاق افتاده است. یکی در زمان پیامبر اکرم(ص) و دیگری در برگشت امام علی(ع) از جنگ نهروان، که به آن اشاره نموده و اشکالاتی که برآن وارد شده است را مطرح می کنیم.
دفعه اول زمانی بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در منزل خود بود و حضرت علی (علیه‎السلام) هم حضور داشت. همان موقع جبرئیل آمده و وحی الهی آورد. پس از آن که رسول خدا احساس خستگی داشتند، سر مبارک خود را روی پای حضرت علی(علیه‎السلام) گذارد و خوابیدند تا نزدیک غروب آفتاب. حضرت علی(علیه‎السلام) که نماز عصر را بجا نیاورده بود ناچار شد نمازش را در حالت نشسته بخواند و رکوع و سجود را با اشاره به جای آورد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از آن که به خود آمد به حضرت علی(علیه‎السلام) فرمود نماز عصرت را خوانده‎ای؟ عرض کرد نمی‎توانستم نماز را به حالت عادی بخوانم به خاطر حالت وحی که بر شما عارض شده بود و بر من تکیه داده بودید، پس نماز را به صورت نشسته خواندم. در این هنگام خود پیغمبر دعا کرده گفت: «اللّهم انّ علیاً کان فی طاعتک و طاعة رسولک فارد علیه الشمس» پروردگارا: علی(بنده تو) در راه اطاعت تو و فرمانبرداری رسول تو بوده، پس خورشید را برای او بازگردان. اسماء گوید: در این وقت خورشید را دیدم که بازگشت و دیوارها را دوباره آفتاب گرفت تا علی(ع) وضو گرفت و نمازش را خواند، آن گاه غروب کرد.
کتاب «احقاق الحق» علاوه بر این نقل، داستان «ردالشمس» را از بيست نفر از بزرگان اهل سنت با اختلاف مختصرى از اسماء بنت عميس، ابورافع، ام‌سلمه، جابر، ابوسعيد خدرى، ابوهريره نقل نموده است[۱]
بار دوم که برای حضرت علی(علیه‎السلام) اتفاق افتاد هنگامی بود که امام علی (علیه‎السلام) و یاران او در برگشت از جنگ نهروان قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند و هنگامی که سپاهیان مشغول عبور دادن مرکب‎ها و توشه‎ها از رودخانه بودند از نماز عصر غافل شدند اما امام و برخی از یاران نماز را به جای آوردند.
در این هنگام خورشید غروب نمود در حالی که عدّه زیادی نماز عصر را نخوانده بودند آنان در این باره با امام(علیه‎السلام) به گفتگو پرداختند. وقتی امام یاران خویش را اینگونه نگران دید از خدای متعال درخواست نمود تا خورشید را برگرداند که سپاهیان، نماز عصر را به جای آوردند و چنین شد [۲]
قضيه ردالشمس ممكن است براى برخى قابل هضم نباشد و بگويند چگونه ممكن است اين كره عظيم آسمانى از مسير گردش خود برگردد و…; اما بايد توجه داشته باشيم كه اين مسأله به صورت كرامت و اعجاز انجام گرفته است و روايات فراوانى در كتب اسلامى درباره وقوع چنين اعجازى نقل شده است كه در حد شهرت مى باشد [۳]
اشکالات متعددي درخصوص اين واقعه نقل شده است که بخش عمده اشکالات ناشي از بي‌توجهی در اصل روايت و جزييات تاريخي حادثه بوده است، مثلاً برخی گفته‌اند که بيدار کردن پيامبر (ص) براي انجام تکليفي واجب، نه تنها زشت و قبيح نيست؛ بلکه واجب و ضروري است. در جواب باید گفت که با دقّت در اصل روايت تاريخي، روشن مي‌شود که قرار گرفتن سرمبارک رسول خدا بر پاي امام، به خاطر خواب عادی نبوده، بلکه ناشي از فشار وحي و عارض شدن نوعي حالت مدهوشي در مقام شهود بود و چه بسا حضرت علي (ع) به خاطر درک اهميت اين حالت، و به جهت قطع نکردن حال دريافت وحي، از جابجايي وخارج شدن از آن وضعيت پرهيز داشتند.
برخی دیگر اشکال کرده‌اند که: اصولاً «ردالشمس» ادعاي بي‌معنايي است. زيرا قرن‌هاست که اين حقيقت به اثبات رسيده که خورشيد از جاي خود حرکت نمي‌کند و اين زمين است که به دور خورشيد مي‌گردد. در نتيجه برگشتن خورشيد به معني جابجايي خورشيد در منظومه شمسي است که بي‌معناست.
در جواب این اشکال باید گفت: تعبير بازگشت خورشيد تعبيري عرفي است و حتي در زمان کنوني هم نظير آن زياد به کار برده مي‌شود. مانند آن که مي‌گوييم خورشيد از مشرق طلوع مي‌کند و در مغرب غروب مي‌کند و…
روشن است که اين تعابير به معناي جابجايي واقعي خورشيد نيست و حقيقت «ردّ الشمس» هم به اين معنا است که خورشيد دوباره در افق ديده شد، حال يا با تغيير جاي خورشيد که از روی تسامح گفته می‌شود يا زمين که حقیقتاً گفته می‌شود.
پس لزوماً لغت ردّالشمس به این معنا نیست که خورشید از مسیر خود منحرف شده و به عقب برگشته باشد تا نظم کرات به هم‌خورده و خورشید سیر خود را از دست بدهد و در مناطقی از کره‌ی زمین، شب روز شود و روز شب و تمام محاسبات نجومی با این واقعه از بین برود.
حضرت باقرالعلوم(ع) از توانمندي عترت اين گونه خبر مي‌دهد: «ان الله اقدرنا علي ما نريد و لو شئنا ان نسوق الارض بازمتها لسُقناها» خداي سبحان ما را بر آنچه اراده كنيم توانمند ساخته است. اگر بخواهيم به هر سمت و سويي زمين را حركت دهيم مي‌توانيم.[۴]


______________________________
پی‌نوشت:
[۱]. احقاق الحق، سید نور الله مرعشی با تعلیقات سید شهاب الدین مرعشی، ج۵، ص۵۲۱تا ۵۴۰
[۲]. شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۳۴۶.
[۳]. الغدير، علامه امينى، ج ۳، ص ۱۴۱ ـ ۱۲۶، ش ۱۱
[۴]. دلائل الامامه، ص۲۲۶، الاختصاص، ص۲۷۲

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت





انسان اگر محبتش را در راه محبين خدا اعمال كند به نتيجه مي رسد.
محبت آدمي را قرباني ميكند، مي كشد و شهيد ميكند.
شهيد محبت سر و صدايي ندارد. کسي شمشيري نمي بيند، صدايي نمي شنود.
محبت انسان را خيلي مخفي شهيــد ميكند؛ آن چنان مي كشد كه صدايي در نمي آيد.خون هم ندارد.


طوبای محبت - حاج محمد اسماعيل دولابي

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟

از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواسته‌هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانه‌ای بزرگ داشتم بی‌گمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر… اگر… و اگر…
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می‌نشیند و نگاه‌های سرشار از سپاس به او لذت می‌بخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران و رضایت و خشنودی خودت، ممنونتم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه) در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .

سلمان گفت : ای علی (علیه السلام ) با من شوخی میکنی در حالی که من پیرمرد و شما جوان و کم سن و سال هستید ؟

علی ( علیه السلام ) فرمودند : ای سلمان ، مرا از نظر سن و سال کوچک و خودت را خیلی بزرگ خیال کرده ای ؟ قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای ؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجاتت داد ؟

سلمان با شنیدن این کلمات از امیرالمومنین ( علیه السلام ) به وحشت افتاد و عرض کرد : از کیفیت آن جریان برایم بگوئید .

علی ( علیه السلام ) فرمودند :

تو وسط آب ایستاده بودی و از شیری که در آنجا بود می ترسیدی ، دست ها را به دعا بلند کردی و از خداوند متعال نجات خود را طلبیدی ، خداوند هم دعایت را اجابت و مرا به فریاد تو رساند . من هم آن اسب سواری هستم که زره او بر روی شانه اش و شمشیرش به دستش بود و ضربه ای بر آن شیر وارد کردم که او را دو نیم کرد و تو خلاص شدی .

سلمان عرض کرد : نشانه دیگری در آنجا بود برایم بیان فرمائید .

حضرت دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود : این همان هدیه تو است به آن اسب سوار ! سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد با عجله خدمت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) من اوصاف شما را در انجیل خواندم و محبت شما در دلم جای گرفت ، همه ادیان غیر از دین شما را رها کردم و آن را از پدرم مخفی نمودم تا سرانجام متوجه شد و نقشه کشتن مرا کشید ولی دلسوزی او نسبت به مادرم مانع می شد و دائما چاره ای در قتل من می اندیشید و مرا به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد ، تا اینکه فرار کردم ، به محلی به نام دشت ارژن رسیدم در آنجا ساعاتی استراحت کردم احتیاج به آب پیدا کردم لباس های خود را بیرون آوردم و داخل رود خانه ای که در همان نزدیکی بود رفتم . ناگهان شیری آمد و روی لباس های من ایستاد . وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند متعال نجات خود را درخواست نمودم که ناگاه اسب سواری پدیدار شد و با یک ضربه شیر را به دو نیم کرد .

من از آب بیرون آمدم لباس به تن کردم و خودم را بر رکاب اسبش انداختم و آن را بوسیدم و چون فصل بهار بود صحرا و اطراف رودخانه پر از گل و سنبل بود شاخه گلی گرفتم و به او هدیه کردم و تشکر نمودم .چون گلها را گرفت از چشمان من ناپدید گشت و اثری از او ندیدم ، از این جریان بیش از صد سال می گذرد و من این قصه را برای احدی نگفته ام امروز علی ( علیه السلام ) تمام آن قضیه را بیان فرمود و همان شاخه گل را به من نشان داد ؟

رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند :

ای سلمان ، هنگامی که مرا به آسمان بردند تا جائیکه جبرائیل توقف نمود و من تا کنار عرش الهی بالا رفتم در حالی که پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت …

وقتی سفر معراج تمام شد و من به زمین برگشتم علی ( علیه السلام ) بر من وارد شد و پس از عرض سلام و تبریک به خاطر الطاف و عنایاتی که خداوند متعال در این سیر ملکوتی به من نموده از تمام گفتگوهای من با پروردگارم خبر داد .

بدان ای سلمان ، هر کدام از انبیاء و اولیاء از زمان حضرت آدم ( علیه السلام ) تا کنون که گرفتار شده است علی ( علیه السلام ) او را از گرفتاری نجات داده است .

 

منابع

نفس الرحمان صفحه ۲۷ ، محدث نوری
القطره جلد ۱ ، آیت الله علامه سیداحمد مستنبط ، صفحه ۲۸۲

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




ای خدا

من وسیله پناه یافتن

به درگاه تو

جز عزت و بزرگواریت

ندارم

پس

مرا در حرز رحمتت

پناه ده

و ای خدا !

من شفیعی ندارم

تو فضل و کرمت را

شفیع من گردان

و ای خدا !

خطا و گناهانم سخت مرا

ترسان و هراسان ساخته

تو به عفو و بخششت

دلم را از این

خوف و هراس

ایمن ساز .


دعای سی و یکم
درخواست توفیق از خدا
صحیفه ی سجادیه

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقین

بند پوتینت را محکم ببند
محکم تر از قبل…
این روزها عرصه جنگ نرم نیازمند
من و توست…
بنگر به خودت
رزم جامه پوشیده ای
لباس سربازان بر تن داری
مبادا یادت برود که تو سربازی
آن هم سرباز مهدی فاطمه
حواست باشد سرباز
نکند گول صفحات مجازیش را بخوری؟!…
حواست باشد
نکند گول خواهر و برادر گفتن های مجازیش را بخوری؟!…
مبادا سرباز بودنت را فراموش کنی
نکند سَر باز بزنی از سرباز بودنت؟!
سرباز یعنی سرت را ببازی به پای
اعتقاداتت
شرفت
دینت
مانند سربازانی که هشت سال در مقابل دشمنشان با سلاح ایمان ایستادند…
این روزها زیاد آه شهادت می کشیم
زیاد نق به جان خدا میزنیم برای نرفتنمان…
چون سلاح ایمانمان می لنگد
چون ایمانمان در بین صفحات مجازی گم شده است
خلاصه مهدی فاطمه سربازانی
می خواهد که از سَر باز بودن
سَر باز نزنند
بلکه
سرببازند به پای سرباز بودنشان…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بین روح و بدن ات فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد “شک”
نتوانست، بنا کرد به توهین کردن

زیر بار غم تو داشت کسی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن

“با وفا” خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن

“زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست”
خط مزن نقش مرا موقع تمرین کردن!

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از این کردن

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




شهدا….

آزمون واقعى پيمودن راه شماست…

آزمون ها داديد…

نمره ها گرفتيد…

عند ربكم سربلند بيرون آمديد…

تا آرامش و امنيت و عزت و سربلندى را براى ما به ارمغان آوريد…

با قلم خون پاى اين دفتر را امضاء كرديد… حال نوبت ماست…

نوبت آزمون ما…

آزمايش عملى…

پيمودن درست راهتان…

 

“و من الله توفيق”

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




مهمترین خطری که در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) ما را تهدید می کند، خطر از دست رفتن اعتقادات صحیح و بی دین شدن است. به همین جهت در خصوص زمان غیبت، سفارشات اکیدی به مراقبت از دین شده است. در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام)، غریبانه زیستن، انسان را در برابر انحرافات، بهتر حفظ می کند، این صفتی است که مۆمنان از امام غریب خود حضرت بقیة الله الاعظم به ارث می برند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت، قیام کننده اولاد من بر اساس پیمانی که خدا به وسیله من با او بسته است، از دیده ها غائب می شود تا بیشتر مردمان بگویند، خدا نیازی به آل محمّد(صلی الله علیه و آله) ندارد و گروهی در نشانه های او دچار شک و تردید شوند. هر کس آن زمان را درک کرد، محکم به دین خود چنگ بزند، و برای شیطان راه شک را ببندد، تا شیطان نتواند او را به شک انداخته، از دین و آئین من بیرون ببرد. چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون برد، خدای تبارک و تعالی شیطان را دوست و ولیّ کسانی قرار داده است که به خدا ایمان نمی آورند.(بحارالانوار ج51ص86و145)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: زمانی می آید که هر کس بخواهد دینش را حفظ کند، باید از کوهی به کوهی و از پناهگاهی به پناهگاهی برود همچون روباهی که بچه هایش را برداشته، فرار می کند.(منتخب الاثرص437)

امیرالمۆمنین(علیه السلام) فرمودند: در زمان غیبت کبری، کسی بر دینش باقی نمی ماند و هر کس به شکلی دینش را از دست می دهد مگر مخلصان، تنها آن ها با روح حقیقت یقین تماس دارند.(بحارالانوار ج51ص110)

امام حسین(علیه السلام) فرمودند: او (مهدی(علیه السلام)) غیبتی دارد که در آن مردم بسیاری، از دین برمی گردند و گروهی دیگر بر دین حق (اسلام) ثابت باشند. برخی از روی سرزنش به آنها می گویند، اگر راست می گویند زمان ظهور امام شما چه وقت است؟!

آگاه باشید! آنها که در غیبت وی با تحمل رنج ها و تکذیب بی دینان بر عقیده ی خود ثابت می مانند، مثل کسانی هستند که با شمشیر در رکاب رسول خدا جهاد کردند.(بحارالانوارج13ص356).

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




سلسله مطالب هزار و یک نکته پیرامون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؛

“حضرت مهدی(عج) در حدیث قدسی”

امام باقر(ع) در وجه نامگذاری حضرت مهدی(عج) به ” قائم آل محمد(ص)” حدیثی قدسی روایت فرمود: زمانی که جدم حسین که صلوات خدا بر او باد به شهادت رسید, فرشتگان با گریه و زاری به درگاه خداوند عزوجل نالیدند و گفتند: پروردگارا! آیا از آنان که برگزیده و فرزند برگزیده تو و امام انتخاب شده از بین خلق را کشتند, می گذری؟!

خداوند به آنان وحی فرمود که:فرشتگان من آرام گیرید. سوگند به عزت و جلالم که از آنان انتقام می گیرم اگرچه بعد از گذشت زمانی طولانی باشد.

سپس فرزندان از نسل حسین(ع) را که پس از او به امامت می رسند به ملائکه نشان داد و آنان شاد شدند.
در بین این پیشوایان, یک نفرشان به نماز ایستاده بود, خداوند عزوجل فرمود:
به وسیله او “” قائم “” از دشمنان و قاتلان حسین(ع) انتقام میگیرم.


بحارالانوار٢٩:۵٩ .

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است
خاک اینجا را همه بهر شفابرداشتند

تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی…
ازهمین ها را برای کربلا برداشتند

خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود
ازمیان نقشه اسم کوچه را برداشتند

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد
تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو
دو نگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!

خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد
بوی گریه های دختر بهرمادر می دهد

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های باصفایی می شود

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هرکسی اینجا بیاید مجتبایی می شود

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند
واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود

نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن
پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!

حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع
ازهمان لحظه که آقا تو میایی می شود

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما
از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود

آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود

هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد
هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد

راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم…
تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد

“کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست”
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد

ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتادپشت در و دیگر پانشد

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعو انشد

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




صاحب شيعه بيا غيبت بس است
شيعه در دنيا غريب و بي كس است


مي‌رود دنيا به سوي التهاب
شيعه كشتن گوييا دارد ثواب


سينه ها آماج تيغ و تير شد
كي مي آيي مهربانم دير شد


زخم هاي شيعه گشته بي‌شمار
عاشق تو مي رود بالاي دار


دشمنانت دست در دست هَمَند
وارثان شمر و سعد و ملجم اند


مهربان خيمه نشيني تا به كِي؟
در بيابان بي قريني تا به كِي؟


اي كه دستت مي رسد كاري بكن
شيعه‌ي مظلوم را ياري بكن


زودتر آقا بيا اُمّيد نيست
كاممان تلخ است ‌

 

اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت





رزق کلمه اي است بسيار فراتر از آنچه مردم مي دانند.

زماني که خواب هستي و ناگهان،به تنهايي و بدون زنگ زدن ساعت بيدار مي‌شوي رزق است.چون بعضي‌ها بيدار نمي‌شوند.

زماني که با مشکلي رو به رو مي شوي خداوند صبري به تو ميدهد که چشمانت را از آن بپوشي،اين صبر، رزق است.

زماني که در خانه ليواني آب به دست پدرت ميدهي اين فرصت نيکي کردن ، رزق است.

گاهي اتفاق مي افتد که در نماز حواست نباشد (مقيم اتصال نباشي) ناگهان به خود مي آيي و نمازت را با خشوع مي خواني (متصل ميشوي) اين تلنگر، رزق است.

يکباره ياد کسي ميفتي که مدتهاست ازو بي خبري و دلتنگش ميشوي و جوياي حالش ميشوي، اين رزق است.

رزق واقعي اين است.. رزق خوبي ها،
نه ماشين نه درآمد،اينها رزق مال است که خداوند به همه ي بندگانش ميدهد،اما رزق خوبيها را فقط به دوستدارانش ميدهد

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




حضرت آيت الله العظمى نجابت، از قول آيت الله انصارى نقل مى‌كردند كه در همدان، كسى مى‌خواست زيرزمين خانه‌اش را تعمير كند.

در حين تعمير، به لانه مارى برخورد كه چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در كیسه‌اى ريخت و در بيابان انداخت.

وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هايش را نديد، فهميد كه صاحبخانه بلايى سر آنها آورده است؛ به همين دليل كينه او را برداشت.

مار براى انتقام، تمام زهر خود را در كوزه ماستى كه در زيرزمين بود، ريخت.

از آن طرف، مرد، از كار خود پشيمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند. وقتى مار مادر، بچه‌هاى خود را صحيح و سالم ديد، به دور كوزه ماست پيچيد و آن قدر آن را فشار داد كه كوزه شكست و ماست‌ها بر زمين ريخت.

شدت زهر چنان بود كه فرش كف خانه را سوراخ كرد.

ين كينه مار است، امّا همين مار، وقتى محبّت ديد، كار بد خود را جبران كرد، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر كينه دارند كه هر چه محبّت ببينند، ذرّه‌اى از كينه‌شان كم نمکى‌شود.

گوشه ای از تفسیر سوره اعراف آیه 146/حضرت آیت الله دستغیب

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مثبت اندیشی به معنای خود را گول زدن نیست ـ
مثبت اندیشی به معنای ندیدن مشکلات نیست ـ
بلکه مثبت اندیشی یعنی :
باور داشته باشید , برای هر مشکلی راهی هست ـ
باور داشته باشید , راه رسیدن به خواسته های تان , عزم و اراده خودتان است ـ
باور داشته باشید , اگر به هدفی نرسیدیم , آخر دنیا نیست ـ
باور داشته باشید که انسان ها , قصد آزار شما را ندارند ـ بلکه آن ها هم مشکلات خودشان را دارند ـ
و از همه مهم تر :
باور داشته باشید که همه چیز در دست قدرت لایزال خداوند است ـ
از امروز تلاش کنید , مثبت باشید ـ فردی مثبت اندیش اما واقع گرا

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت




سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد.
در بين راه راجع به اين مساله, كه گريه بـر امـام حسين (علیه السلام) گناهان را مي آمرزد, فكر مي كرد.
همان وقت متوجه شد كه شخص عربي كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد.
بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اي؟ اگر مساله علمي است بفرماييد شايد من هم اهل باشم؟
سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مي كنم كه چطور مي شود خداي تعالي اين همه ثواب به زائراءران و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) مي دهد؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن! من براي شما مثالي مي آورم تا مشكل حل شود.
سـلـطـانـي بـه همراه درباريان خود به شكار مي رفت.
در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتي فوق العاده اي افتاد و بسيار گرسنه شد.
خيمه اي را ديد و وارد آن خيمه شد.
در آن سياه چـادر, پيرزني را با پسرش ديد
آنان در گوشه خيمه ﺑﺰ ﺷﻴﺮ ﺩﻫﻲ داشتند و از راه مصرف شير اين بز, زندگي خود را مي ﮔﺬﺭاﻧﺪﻧﺪ.
وقـتي سلطان وارد شد, او را نشناختند, ولي به خاطر پذيرايي از مهمان , آن بز را سربريده و كباب كردند.
سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد, از ايشان جدا شد و خود را به درباريان رسانيد و جريان را براي اطرافيان نقل كرد.
و از ايشان پرسید: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازي پيرزن و فرزندش را داده باشم, چه عملي بايد انجام بدهم؟ يكي از حاضران گفت: به او صد گوسفند بدهيد.
ديگري كه از وزراء بود, گفت: صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد.
يكي ديگر گفت: فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
سـلطان گفت: هر چه بدهم كم است, زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام .
چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند.
من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم.
بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم , حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) هرچه از مال و منال و اهـل و عـيـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خـداونـد بـه زائران و گريه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد, نبايد تعجب نمود, چون خدا كه خـدایيش را نمي تواند به سيدالشهداء (علیه السلام)بدهد, پس هر كاري كه مي تواند, انجام مي دهد, يعني با صـرف نظر از مقامات عالي خودش, به زوار و گريه كنندگان آن حضرت, درجاتي عنايت مي كند
در عين حال اينها را جزاي كامل براي فداكاري آن حضرت نمي داند.
چون شخص عرب اين مطالب را فرمود, از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد.

اﻟﻌﺒﻘﺮﻱ اﻟﺤﺴﺎﻥ ج 1، ص 119، س 11

موضوعات: داستان  لینک ثابت




ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
خودت را با کسي مقايسه نکن…

آرامش ميخواهي؟
شکرگزار باش…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍهي؟
کمک کن ؛ تو توانايي !
شايد همه توانايي روحي و جسمي براي ياري کردن ندارند…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍهي؟
با همه بي هيچ چشم داشتي ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش…

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .

آراﻣش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ؟
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش . ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.

اميدوارم آرامش ، همنشين هميشگي شما باشد.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




بنی آدم اعضای یکدیگرند
همه یک به یک نوکر حیدرند

همان ها که بر"عشق” نوکر شدند
ز حور و پری و ملک برترند

بود نوکری بر درش افتخار
که خاک رهش میثم و قنبرند
محبّان حیدر علی طینت اند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
مدد گیرد از صاحب ذوالفقار

علی بی بدیل است و مثل علی
نزاید دگـر مادر روزگـار

اهانت کند گر کسی بر ولی
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
مزن لاف عشقِ علی را دمی

علی بوده غمخوار درماندگان
علی بوده بر زخم دین مرهمی

اگر یار بیچاره ای “یا علی”
و گر غیر اینست “نامحرمي”

تو گر منکر مرتضی بوده ای
نشاید که نامت نهند آدمی

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر…

یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن.

از بس این شهید به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند.
اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی…
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند.
پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است
آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند…
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن .
وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم
دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود
و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم
یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
با عجله برگشتم و دیدم این شهید کفن شده
و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم …نشناختم…

منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب “میر مهر” حجه الاسلام سید مسعود پور اقایی

 

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




شهیدی که باعث رواج چفیه در بین رزمندگان شد

آخر سال 60 بود و ابراهیم(شهید ابراهیم هادی) به مرخصی آمده بود.
با او رفتیم بازار ؛
از چند دالان و مغازه رد شدیم تا به مغازه مورد نظر ابراهیم رسیدیم.مغازه بزرگی بود.پیرمرد صاحب مغازه و شاگردش با ابراهیم روبوسی کردند ؛ مشخص بود قبلا همدیگر را می شناسند. بعد از کمی صحبت ابراهیم گفت: حاجی من فردا ان شا الله عازم گیلان غرب هستم و کاغذی را به پیرمرد داد و گفت برای بچه ها احتیاج به تعداد زیادی چفیه داریم.
صحبت که به اینجا رسید پسر آن پیر مرد گفت: آقا ابرام چفیه دیگه چیه؟ مگه شما مثل آدم های لات و بیکار میخواهید دستمال گردن بیندازید؟ ابراهیم مکثی کرد و گفت اخوی چفیه دستمال گردن نیست.بچه های رزمنده هر وقت وضو میگیرند چفیه برایشان حوله است؛ هر وقت نماز میخوانند سجاده است ؛ هر وقت زخمی میشوند با چفیه زخم خودشان را میبندند و … پیرمرد صاحب مغازه پرید تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام اون رو هم تهیه میکنم. فردا همان پیرمرد با یک وانت پر بار آمد و گفت وسایلی که خواستید آماده است ؛ آقا ابرام جان این هم یک وانت پر از چفیه.
بعد ها ابراهیم تعریف میکرد که از آن چفیه ها را برای عملیات فتح المبین استفاده کردیم. کم کم استفاده از چفیه مشخصه رزمندگان اسلام شد.

شهیـــــد ابراهیـــــم هادی

منبع:
کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 140 و 141

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




ﻣﻮﻻ‌ﯼ ﻣﺎ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺍﻋﺠﺎﺯ ﺧﻠﻘﺖ ﺍﺳﺖ ﻭﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﻭﻗﺖ ﻃﻮﺍﻑ ﺣﺮﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺗﺮﮎ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺭ ﻏﺪﯾﺮ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻋﻠﯽ
ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﻤﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﺒﯽ ﺷﻬﺮ ﻋﻠﻢ ﺑﻮﺩ
ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺟﺰ ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﻃﻮﺭﯼ ﺯﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﺩﺭ ﻗﻠﻌﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﻠﻌﻪ ﻫﯿﭻ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﯾﺎ ﻏﯿﺮ ﻻ‌ ﻓﺘﯽ ﺻﻔﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺵ ﻧﺒﻮﺩ
ﯾﺎ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﻭﺍﮊﻩ ﯼِ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﻞ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺧﺘﻢ ﻧﺎﺩﻋﻠﯽ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺍﺳﺘﻌﺎﺭﻩ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ
ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ

 

(ﺳﻴﺪﺣﻤﻴﺪﺭﺿﺎ ﺑﺮﻗﻌﻲ)

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




گویند فقیری به مدینه به دلی زار

آمد به در خانۀ عبّاس علمدار

زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب

گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار

کی صاحب این خانه ، یکی مرد فقیرم

بیمار و تهدیست و گرفتار و دل افکار

هر سال در این فصل از این خانه گرفتم

بر خرجی یکساله خود هدیه بسیار

گفتا به زنان امّ البنین ، مادر عبّاس

با سوز دل سوخته و دیدۀ خون بار

کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید

بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار

خود سائل هر سالۀ عبّاس من است این

عبّاس دل آزرده شود گر برود زار

دادند بدو زیور و زر آنچه که می بود

از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار

سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد

بگذاشت ز غم گریه کنان چهره به دیوار

گفتند همه هستی این خانه همین بود

ای مرد عرب اشک میفشان تو برخسار

آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت

کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار

بر من در این خانه گدائی است بهانه

من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار

من آمده ام بازوی عبّاس ببوسم

من در پی گل روی نهادم سوی گلزار

هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک

هر بار شدم محو رخ صاحب این دار

یک لحظه بگوئید که عبّاس بیاید

 

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




امام على عليه السلام:

راستگو، با راستگويى خود به همان مى رسد كه دروغگو با حيله گرى خود.


يَبلُغُ الصّادِقَ بِصِدقِهِ ما يَبلُغُهُ الكاذِبَ بِاحتيالِهِ؛


(غررالحكم، ج 6، ص 471، ح 11006)

موضوعات: روایات  لینک ثابت




گوش دِه یک لحظه بر من بدحجاب
پوشش تو،بوده مُزد انقلاب؟


میکنی بر پای خود شلوار تنگ
این،جوابت بوده بر مردان ِ جنگ؟


موی خود کردی برون از روسری؟
میکنی با ناز و عشوه دلبری؟


گشته ای مانند یک ضرب المثل؟
میکنی از چه دماغت را عمل؟


در خیالت دختری تک میشوی؟
بهر نامحرم،عروسک میشوی؟


داده ام خون،غرق آسایش شوی
در خیابان غرق آرایش شوی؟


داده ام خون،دل شود قاموستان
تا بماند در امان،ناموستان


لحظه ای پس گوش کن بر پند ِ من
کن حیا از خون و از سربند من…

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




کسی داشت راه می رفت، پايش به سکه ای خورد.
فکر کرد سکه طلا است، نورکافی هم نبود،
کاغذی را آتش زد و گشت ببيند چی هست،
ديد يک دو ريالی است.
بعد ديد کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده است.
گفت:
چی را برای چی آتش زدم!

واقعا اين زندگیِ غالب ما انسانها است.
ما يک چيزهای بزرگ را برای چيزهای بسيار کوچک آتش می زنيم.
و خودمان هم خبر نداريم!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




بارالها …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﯽ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ، ﺣﺮﻣﺖ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﻢ …

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥِ ﺩﺭﻭﻏﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻧﺴﺎﺯﯾﻢ …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ …

به ما بياموز همان باشيم كه قولش را به تو داديم … ” انسان”

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم…
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم…
سومی می لرزید…
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود…

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید…
” پاک تنبل شده ای بچه بد “
” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”
” ما نوشتیم آقا “

بازکن دستت را…
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد…

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد…
همچنان می گریید…
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند…

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما “
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک…
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را…
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز…
با خشونت هرگز…
با خشونت هرگز…

 


“سهراب سپهرى”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پرسش: آیا زوراء همان تهران است که در روایات از سکونت درآن نهی شده است ؟

پاسخ: در برخي روايات سخن از منطقه و شهري به نام «زوراء» شده است كه با تأمل و تحقيق پيرامون آنها متوجه مي‌شويم به مناطق مختلفي قابل تطبيق است كه يكي از آنها شهري در حوالي ري ـ طهران ـ مي‌باشد.
روايتي كه در آن سخن از زوراء (طهران) شده است از جهاتي قابل تأمل و دقت است:
اولاً: سند اين روايت ضعيف مي‌باشد و لذا روايت تا حد زيادي اعتبار خود را از دست مي‌دهد.
ثانياً: در كتاب‌هاي معتبر قديمي از آن سخن به ميان نيامده است. اين امر موجب مي‌شود اطمينان انسان به مفاد روايت كم شود. [ذكر اين روايت در كتاب ارزشمند بحار از علامه مجلسي دليل بر صحت آن نيست. زيرا آن بزرگوار فرموده است: ذكر برخي روايات به اين علت بوده است تا روشن شود قضيه امام مهدي(ع) مورد اتفاق مسلمين است، نه آن كه محتواي روايت مورد تأييد باشد].
ثالثاً: اقامت بزرگان و علماي عارفي همچون امام راحل، آيت الله خوانساري و شاه‌آبادي در تهران بيان‌گر آن است كه محتواي اين فراز از روايت (كه شما مطرح كرديد) تكليف آور نيست، بدين معني كه آدمي با حفظ اعتقادات و توجه به وظايف ديني مي‌تواند آنجا را محل سكونت خود قرار دهد. به علاوه كه در متون ديني ما از عدم سكونت در منطقه خاصي سخن به ميان نيامده است. بله توقف در زمين‌هايي كه عذاب الهي در آنجا نازل شده است مكروه است.
رابعاً: آنچه از آيات و روايات استفاده مي‌شود آن است كه اگر سرزميني براي سكونت فردي مناسب نبود و او به اين نتيجه رسيد كه اگر در آنجا بماند دين خود را از دست مي‌دهد از آنجا هجرت كند و به جايي ديگر برود (سوره نساء، آيه 97). اين يك قانون كلي مي‌باشد نه مربوط به شهر و منطقه‌اي خاص، و اگر اين فرد واقعاً مجبور به مهاجرت بود و به عنوان وظيفه به ديار ديگري مهاجرت كرد خداوند او را كفايت خواهد كرد « وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً» (طلاق،3).
به راستي آيا سكونت در طهران، با همه موارد ناراحت كننده‌آش مشكل تر است يا در بسياري ديگر از شهر‌ها و مناطق ديگر جهان(چه كشور‌هاي اسلامي و چه غير اسلامي)؟ چگونه است كه در روايت از ميان اين همه شهر‌ها، فقط نام تهران به ميان آمده است؟ آيا اين مطلب شبهه بر انگيز نيست؟
بنابراين سكونت در تهران با حفظ موازين دين و عمل به وظيفه همانند ساير مناطق منعي ندارد.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: آیا مثلث برمودا همان جزیره خضراء است ؟

پاسخ: درباره‌ اين مسأله به نكاتي توجه داده مي‌شود:
1. در شمال غربي اقيانوس(نزديك قاره آمريكا) جزاير كوچكي (حدود 360 جزيره كه 20 جزيره آن مسكوني است) وجود دارد اين جزاير به برمودا معروف هستند. برمودا نام يكي از جزاير بزرگ آن مجموعه است.
2. مثلث برمودا به منطقه‌اي مثلث شكل مي‌گويند كه يك راس آن، جزيره‌ برمودا(33 درجه شمالي و 64 درجه غربي) است. و يك راس آن بندر ميامي در ساحل شرقي ايالت فلوريدا از مهم‌ترين بنادر ايالات متحده است. راس ديگر آن نيز سن خوان(سن ژاون) پايتخت پورتوريكو يكي از جزاير بزرگ درياي كارائيب است كه در شرق كشور دومينيكن قرار دارد.
3. از آنچه در بالا گفتيم وجود محلي به نام جزيره برمودا و ناحيه‌اي به نام مثلث برمودا ثابت مي‌شود. اين جزاير از لحاظ جغرافيايي، محل مشخصي دارد و در نقشه‌ها ثبت شده است.
4. اصل نكته درباره اين جزيره و مثلث برمودا اخباري است كه مخابره و ثبت شده است. در حدود 1355 ش يعني دو سال قبل از انقلاب اسلامي در ايران در تمام مطبوعات و راديوها اخباري عجيب و غريب از حوادث دردناك و اسرارآميز از اين جزيره و منطقه نوشته و اعلام شد و به تبع آن در مجلات داخلي ايران نيز چيزهايي ترجمه و بيان گرديد. اما اينك ديگر از آن خبر‌ها نيست و در سال‌هاي اخير ديگر از چنين حادثه‌هايي سخن گفته نمي‌شود در حالي كه با گسترش ارتباطات بايد اخبار بيشتر و دقيق تر از گذشته ارائه شود.
5. بعضي درباره پخش گسترده اين اخبار استدلال كرده‌اند كه چون كشور كوبا رابطه خوبي با شوروي سابق داشت و از طرفي نزديك بودن آن به ايالات متحده آمريكا خطر جدي براي آمريكا محسوب مي‌شد و مي‌توانست جايي براي نصب ابزار جاسوسي و جنگي و در واقع پايگاهي براي شوروي در نزديكي آن كشور باشد، لذا آمريكا به اين فكر افتاد كه در نزديكي كوبا(مثلث برمودا) با شايعه كردن اين اخبار، منطقه خطرناك و نا امني ايجاد كند و در آنجا پايگاهي بسازد كه كوبا را از نزديك زير نظر بگيرد و اگر كسي خواست نزديك شود، او را از بين برده و آن را به نيروهاي اسرار آميز منتسب سازد.
بنابراين اخبار مخابره شده همه جنبه سياسي و امنيتي داشته و در واقع ساختگي بوده است. البته امكان دارد براي واقعي جلوه كردن، چند هواپيما و كشتي را نيز از بين برده باشند. زيرا از آن جنايتكاران چنين چيز‌هايي بعيد نيست.
6. متاسفانه بعضي با شنيدن اين اتفاقات و مشخصات ادعا كردند يا احتمال دادند كه آن منطقه همان جزيره خضراء و محل زندگي اهل بيت امام زمان است در حالي كه اين احتمالي بيش نبوده و عقيده‌اي شخصي است كه ابراز گرديده است. و مي‌تواند نشان كج سليقگي افراد باشد. زيرا وقتي اخبار درد‌آور و غم انگيز كشته شدن عده‌اي افراد بي گناه كه بعضا راه را گم كرده‌اند يا سوار بر كشتي تجاري بوده‌اند دنيا را گرفت (بر فرض واقعيت داشتن اين جريان‌ها) و همه متاسف و ناراحتند و اظهار همدردي مي‌كنند معلوم است كسي كه بلند شود و ادعا كند كه آنجا جزيره امام است و حضرت و يارانش چنين كار‌هايي را انجام داده‌اند از روي ناآگاهي است! به راستي اين ادعا به شنوندگان و خوانندگان چه پيامي را القا مي‌كند؟ آيا جز اين است كه به خشونت طلبي و خونريزي دين اسلام و پيشوايان دين تاكيد مي‌كنند.
7. وقتي از مدعيان وجود جزيره خضرائ مي‌پرسند چرا تا به حال آن را كسي روي كره زمين نديده است؟ مي‌گويند از قدرت خدا دور نيست كه آن را به حالت معجزه آسا و خارق العاده از چشم‌ها دور كند و كسي آن را نبيند.
بايد از اين‌ها پرسيد اگر خدا چنين كاري مي‌كند، پس چه لزومي براي نابود‌سازي هواپيما‌ها و كشتي‌ها در آن منطقه هست و چرا بايد اين افراد بي گناه كشته شوند در حالي كه مي‌شود آنجا را نبينند و رد شوند؟ در حالي كه آنچه در حديث جزيره خضراء آمده(بنا به صحت آن) اشاره به كشته شدن دشمنان دارد. آيا كسي كه راه را گم كرده و اتفاقا به انجا رسيده دشمن و مستوجب قتل است؟ آيا ارائه چنين تصويري از اسلام و امام صحيح است؟
نتيجه
يكم: مثلث برمودا وجود دارد، اما اخبار نقل شده درباره‌ آن ساختگي و براي مقاصد سياسي بوده است.
دوم: تطبيق آن بر جزيره خضراء ادعايي شخصي است و فقط توسط يك فرد ناشناخته به نام ناجي النجار ابراز گرديده است. به نوشته خود او فقط به خاطر تشابهاتي كه بين جريان جزيره خضراء و اتفاقات نقل شده درباره مثلث برمودا وجود داشته به اين نتيجه گيري رسيده است و طبيعي است كه چنين نتيجه گيري، ارزش علمي ندارد.
سوم: پذيرش چنين چيزي، خدشه دار كردن چهره دين و خشن و خطرناك جلوه دادن امام رحمت و رأفت است كه با قوانين مسلم دين سازگاري ندارد.
براي آگاهي بيشتر رك:
1. فصلنامه انتظار ش1 تا 4، مقاله بررسي افسانه جزيره خضراء، مجتبي كلباسي؛
2.جزيره‌ خضراء از افسانه تا واقعيت، سيد جعفر مرتضي ترجمه ابوالفضل طريقه دار

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: توضيحي در رابطه با مسجد مقدس جمکران و نحوه ساخت آن و کتابي معرفي نماييد.

پاسخ: شيخ فاضل، حسن بن محمد بن حسن قمي معاصر صدوق در تاريخ قم نقل كرده از كتاب «مونس الحزين في معرفة الحق و اليقين» از مصنفات شيخ ابي جعفر محمد بن بابويه قمي به اين عبارت رد باب بناي مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدي(ع) كه سبب بناي مسجد مقدس جمكران و عمارت آن به قوم امام(ع) اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسن بن مثله جمكراني مي‌‌گويد كه : من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارك رمضان سال 393 هـ . ق(يا 373 هـ .ق) در سراي خود خفته بودم كه ناگاه جماعتي مردم به در سراي من امدند، نصفي از شب گذشته بود؛ مرا بيدار كردند و گفتند: «برخيز! و طلب امام محمد مهدي صاحب الزمان(ع) را اجابت كن كه تو را مي‌خواند».
حسن گفت: من برخواستم به هم بر آمدمو آماده شدم. گفتم:«بگذاريد تا پيراهنم بپوشم».
آواز آمد كه: «هو ما كان قميصك». پيراهن به بر مكن كه از تونيست!
دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتن. آواز آمد كه:«ليس ذلك منك، فخذ سراويلك». يعني آن سراويل كه برگفتي از تو نيست، از آن خو برگير!
آن را انداختم و از خود برگرفتم و در پوشيدم و طلب كليد در سراي آمدم. آواز آمد كه: «الباب مفتوح».
چون به در سراي آمدم، جماعتي بزرگان را ديدم، سلام كردم، جواب دادند و ترحيب كردند.(مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است؛ چون نيك بنگريدم، تختي ديدم نهاده و فرشي نيكو بر آن تخت گسترده و بالش‌هاي نيكو نهاده و جواني سي ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده و پيري پيش او نشسته و كتابي در دست گرفته و بر آن مي‌خواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين بر گرد او نماز مي‌كنند. بعضي جامه‌هاي سفيد و بعضي جامه‌هاي سبز داشتند و آن پير حضرت خضر بود.
پس آن پير مرا نشاند و حضرت امام(ع) مرا به نام خود خواند و گفت: «برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين مي‌كني و مي كاري و ما خراب مي‌كنيم و پنج سال است كه زراعت مي‌كني و امسال ديگر باره باز گرفتن و عمارتش مي‌كني، رخصت نيست كه تو در اين زمينع ديگر باره زراعت كني. بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفته‌اي، رد كني تا بدين موضع مسجد بنا كنند و بگو اين حسن مسلم را كه اين زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمين‌هاي ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو با زمين خود گرفتني و دو پسر جوان، خداي عزوجل از تو باز ستد و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين كني آزار وي به تو رسد، آنچه تو آگاه نباشي».
حسن مثله گفت: «يا سيدي و مولاي! مرا در اين نشاني بايد كه جماعت سخن بي نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدق ندارند».
گفت «انا سنعلم هناك». علامت ما اينجا بكنيم تا تصديق قول تو باشد تو برو و رسالت ما بگذار.
به نزديك سيد ابولاحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناي مسجد نهند و باقي وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ما است بيارد و مسجد را تمام كند و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند.
طريقه خواندن نماز تهيت جمكران و نماز امام زمان(ع):
مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع و عزيز دارند و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند:
دو ركعت تحيت مسجد در هر ركعتي يك بار الحمد و هفت بار «قل هو الله احد». و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند.
و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان(ع) بگزارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به «اياك نعبد و اياك نستعين». رسد، صد بار بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در ركعت دوم نيز به همين طريق بگزارد و تسبيح در ركوع و سجود، هفت بار بگويد و چون نماز تمام كرده باشد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا(س) و چون از تسبيح فارغ شود، سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش بفرستد».و اين نقل از لفظ مبارك امام(ع) است كه: «فمن صليهما فكانما صلي في البيت العتيق». يعني هر كه اين دو ركعت نماز بگذارد، همچنين است كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده باشد.
حسن مثله جمكراني گفت: من چون اين سخن بشنيدم گفتم با خويشتن كه: «گويا اين موضع است كه تو مي‌پنداري. «انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان». و اشارت بدان جوان كردم در چهار بالش نشسته بود.
پس آن جوان به من اشارت كرد كه «برو!» من بيامدم چون پاره‌اي راه بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند: «بزي در گله جعفر كاشاني راعي است، بايد آن بز را بخري، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بدهي و آن بز را بياوري و بدين موضع بكشي فردا شب.
آنگاه روز هجدهم ماه مبارك رمضان آن بز را بر بيماران و كسي كه علتي داشته باشد سخت، انفاق كني حق تعالي همه را شفا دهد و بز ابلق است و مويهاي بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جچانبي و چهار بر جانبي كذو الدرهم سياه و سفيد همچون درمها».
رفتم، مرا ديگر باره بازگردانيد و گفت: «هفتاد روز يا هفت روز ما اينجاييم». اگر بر هفت روز حمل كني دليل كند بر شب قدر كه بيست و سوم است و اگر بر هفتاد حمل كني، شب بيست و پنجم ذي القعده بود و روز بزرگوار است.
پس حسن مثله گفتك بيامدم تا خانه و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك علي المنذر آمدم آن احوال با وي بگفتم. او با من بيامد. رفتم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت «بالله!» نشان و علامتي كه امام(ع) مرا گفت، يكي اين است كه زنجير‌ها و ميخ‌ها اينجا ظاهر است.
پس به نزديك سيد ابولاحسن الرضا شديم، چون به در سراي وي رسيدم، خدم و حشم وي را ديدم كه مرا گفتند: «از سحر گاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است، تو از جمكراني؟»
گفتم: «بلي»
من در حال به درون رفتم و سلام و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اي حسن مثله! من خفته بودم در خواب، شخصي مرا گفت: «حسن مثله نام، مردي از جمكران پيش تو ايد بامداد، بايد از آنچه گويد سخن او را مصدق داري و بر قول او اعتماد كني كه سخن او سخن ما است. بايد كه قول او را رد نگردادني». از خواب بيدار شدم. تا اين ساعت منتظر تو بودم.
حسن مثله احوال را به شرح با وي بگفت. در حال فرمود تا اسب‌ها را زين برنهادند و بيرون آودند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعي، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز، از پس همه گوسفندان مي‌آمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت كه به وي دهد و بز را بياورد. جعفر راعي سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديده‌ام و در گله من نبوده است، الا امروز كه مي‌بينم و هر چند كه مي‌خواهم اين بز را بگيرم ميسر نمي‌شود و اكنون كه پيش آمد.
پس بزط را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند و بكشتند و سيد بو الحسن الرضا بدين موضوع آمدند و حسن مسلم را حاضر كردند و انتفاع از او بستند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب پوشانيدند و سيد بو الحسن الرضا زنجريها و ميخ‌ها را به قم برد و در سراي خود گذاشت. همه بيماران و صاحب علتان مي‌رفتند و خود را به زنجير مي‌ماليدند، خداي تعالي شفاي عاجل مي‌داد و خوش مي‌شدند.
ابوالحسن محمد بن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه :«سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم و بعد از آن فرزندي از آن وي را بيماري نازل شد و وي در خانه شد و سر صندوق را برداشتند زنجيرها و ميخ‌ها را نيافتند.
اين مختصري از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد.
مطالعه كتاب‌هاي مسجد جمكران ميعادگاه عشاق حضرت مهدي(ع) اثر مصطفي مصباح، و آيينه اسرار اثر سيد حسين كريمي قمي پيشنهاد مي‌شود.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: آيا صحت دارد که حضرت مهدي (ع)در جزيره اي دور افتاده زندگي مي کنند . گذشته از اينکه آقا هميشه در ميان ما حضور دارند .؟

پاسخ: بررسي منابع داستان جزيره خضراء
اصل اين قضيه به دو حكايت باز مي‌گردد كه در بحار الانوار ج53، ص213، و ج52، ص159 چاپ اسلاميه آمده است.
الف. حكايت اول از كمال الدين، احمد بن محمد يحيي انباري است كه در سال 543 هجري(حدود 900 سال قبل) نقل شده است.(اين حكايت را ناشر بحار الانوار از محدث نوري در جنة المأوي نقل و به بحار الانوار اضافه مي‌كند).
ب. حكايت دوم را علي بن فاضل مازندراني در سال 699 هجري قمري(700 سال پيش) نقل كرده است.
نكات مشترك دو حكايت:
1. محل سكونت امام زمان(ع) و فرزندان آن حضرت در جزيره‌اي در ميان درياست.
2. امام زمان(ع) اكنون همسر و فرزند دارد.
3. جزيره‌اي كه امام زمان(ع) در آن است، بسيار خوش آب و هوا و سرسبز بوده و در نقاط ديگر دنيا نظير ندارد.
4. در آن جزيره مي‌توان امام زمان(ع) را ديد.
5. نظم اجتماعي، رفاه و كيفيت سلوك مردم در آن جزيره بسيار عالي است.
6. ناقلان هر دو داستان(انباري و فاضل مازندراني) ناشناخته و مجهول هستند.
نظرات راجع به اين دو حكايت:
1. گروه اندك بر اين عقيده‌اند كه داستان واقعي است.
2. برخي از كساني كه اصل داستان را پذيرفته‌اند آن را با مثلث برمودا نيز تطبيق داده‌اند.(ر.ك ناجي نجرا، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه علي اكبر مهدي پور؛ سيد جعفر رفيعي، جزيره خضراء)
3. پژوهشكران سترگي چون جعفر كاشف الغطاء، آقا بزرگ تهراني، علامه شوشتري، جعف مرتضي عاملي، محمد باقر بهبودي و … بر اين عقيده‌اند كه داستان جزيره خضرائ واقعيت ندارد و بر دو حكايتي كه اصل داستان را پايه گدذاري كرده‌اند، اشكالات متعدد سندي ، تاريخي و متني وارد است و آن دو نقل را كاملا از درجه اعتبار ساقط نموده‌اند.
اينك به اختصار به ذكر برخي از مشكلات كه به هر يك از اين دو حكايت وارد شده است، به صورت جداگانه مي‌پردازيم:
الف. حكايت علي بن فاضل مازندراني:
ـ اشكالات سندي:
1. مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار تصريح كرده كه اين حكايت را در كتاب‌هاي معتبر نيافته و به همين علت آن را به صورت مستقل در بابي جداگانه نقل مي‌كند(بحار الانوار، چاپ اسلاميه، ج52، ص169)
2. هيچ يك از علما و بزرگان معاصر علي بن فاضل مازندراني، هم چون علامه حلي و ابن داوود اسمي از او و داستانش به ميان نياورده‌اند. از اين رو، اين قضيه از چند حال خارج نيست: يا معاصران وي داستان او را دروغ و باطل تلقي كرده‌اند، يا اصلا چنين داستاني را نشنيده‌اند و يا اينكه اين داستان در زمان‌هاي بعد از آنها ساخته شده است.
3. در ميان منابع موجود، كهن‌ترين مأخذي كه براي اين داستان به چشم مي‌خورد كتاب مجالس المؤمنين نوشته قاضي نورالله شوشتري است كه در سال 1019 هجري قمري به شهادت رسيده است. اين در حالي است كه داستان جزيره خضرائ مربوط به سال 699 هجري است.(جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء، افسانه يا واقعيت، ص190).(يعني اين كتاب، حدود 300 سال بعد نوشته شده است).
بر اين حكايت از نظر سندي اشكالات ديگري نيز وارد است كه علاقمندان مي‌توانند به منابعي كه در پايان معرفي مي‌گردد مراجعه كنند. ما در اينجا به دليل اختصار، به همين مقدار بسنده مي‌كنيم.
ـ اشكالات متني:
در داستان علي بن فاضل، به مطالبي اشاره شده كه با مسلمات ديني سازگاري ندارد و روايات بسياري بر خلاف آن مطالب آمده است از جمله در متن روايات آمده كه فاضل مازندراني از شخصي به نام سيد شمس الدين مي‌پرسد: چرا در ميان برخي آيات قرآن كريم ارتباط منطقي وجود ندارد/ سيد شمس الدين پاسخ مي‌دهد: اين قرآني است كه خليفه اول(ابوبكر) جمع آوري كرده و بعضي آيات آن را حذف نموده است. او قرآن امام علي(ع) را نپذيرفت؛ به همين دليل بعضي از آيات آن با هم سازگاري ندارد.
همانگونه كه مشاهده مي‌شود، اگر كسي اين بخش از حكايت را قبول كند، به تحريف قرآن كريم معتقد شده است. اين مطلب به اجماع شيعه و سني و به موجب تصريح آيه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛«البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم آن را پاسباني خواهمي نمود»(حجر، 9) باطل و مردود است. از اينها گذشته اهتمام و توجه زياد مسلمانان به نوشتن و حفظ قرآن و تعدد نسخه‌ها و شيوع آن در بين مسلمانان، از زمان پيامبر(ص) و زير نظر مستقيم آن حضرت تا حدي بود كه تبديل و تحريف آن، از امور ناشدني و ممتنع به به شمار مي‌آيد.
به علاوه چگونه مي‌توان پذيرفت كه عموم شيعيان در رنج و سختي و تحت فشار ظلم و ستم باشند ولي حضرت (و فرزندان او، بر فرض اينكه فرزند داشته باشد) در جزيره‌اي خوش آب و هوا، در آسايش زندگي كنند. اين بر خلاف سيره اهل بيت است.
ب. حكايت انباري:
ـ اشكالات سندي:
داستان انباري فاقد هر گونه استناد است. چون صاحب كتاب التعازي خود، آن را نقل نكرده است؛ بلكه استنساخ كننده نامعلومي آن را در پايان كتاب التعازي افزوده كه از اساس معلوم نيست اين خبر را از كجا و از چه كسي شنيده است.
همچنين اشخاص مذكور در سند، شناخته شده نيستند و در كتاب‌‌هاي رجالي شيعه ذكري از آنان به ميان نيامده است و شخصي هم كه خبر را نقل كرده مجهول است. فقط بيان شده كه شخصي مسيحي بوده است.
ـ اشكالات متني:
از متن حكايت اين طور استفاده مي‌گردد كه تاجري مسيحي با تعدادي يهودي و اهل سنت به زيارت نايب صاحب الامر(ع) مشرف مي‌شوند. چگونه ممكن است صدها مسلمان شيعه و عالم با تقوا و عاشق امام زمان(ع) به چنين افتخاري نرسند ولي اين جماعت چنين سعادتي داشته باشند؟
نكته ديگر اين كه در متن داستان، از شهر‌هايي نام برده شده كه در منابع جغرافيايي معتبر و كهن مانند معجم البلدان و ياقت حموي، اصلا نامي از آن‌ها برده نشده است. حال در صورتي كه در اين دو منبع اسامي روستا‌هاي دور افتاده هم از قلم نيفتاده، چگونه ممكن است از جزيره‌اي با اين عظمت ذكري به ميان نيامده باشد.
نكته آخر اين كه در متن حكايت آمده كه فرزند امام زمان(ع) از يهود و نصارا جزيه گرفت، ولي اموال اهل سنت را مصادره كرد.
علاقه‌مندان مي‌توانند براي مطالعه بيشتر به كتاب‌ها و منابعي كه در ذيل معرفي مي‌گرددع مراجعه كنند:
1. علامه شوشتري، جعفر مرتضي عاملي، ابراهيم اميني، جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه ابوالفضل طريقه‌دار.
2. غلامرضا نظري، جزيره خضراء، تحريفي در تاريخ شيعه.
3. سيد جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء در ترازوي نقد، ترجمه سپهري.
4. مجتبي كلباسي، «بررسي افسانه جزيره خضراء»، فصلنامه انتظار، شماره‌هاي يك تا چهار.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: چرا امام زمان (عج) من را به مسجد جمکران دعوت نمی کند تا به دیدار ایشان نایل شویم ؟

پاسخ: از كجا مي‌دانيد كه شما را به مسجد جمكران طلب نكرده است. مسجد جمكران براي همه زائران آماده است و همت و اراده سفر مي‌خواهد تا به فيض زيارت برسيم. در مورد تشرف به حضور امام زمان(ع)، بايد بدانيم ما در دوران غيبت هستيم و قرار نيست هر كسي در اين دوران، به ملاقات حضرت برسد و نبايد چنين توقعي را در خود ايجاد كرد. البته اگر ما به وظايف خود عمل كنيم و تكاليف شرعي خود را به خوبي انجام دهيم، احتمال دارد سعادت ديدار حضرت را بيابيم. اما اين سعادت به صلاحديد خود امام(ع) است، نه اينكه ديدار راه و روشي داشته باشد كه هر كس آن را انجام داد، حتما آن بزرگوار را ملاقات مي‌كند.

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: چرا امام(ع) زمين جمكران را براي آن فردي كه روي آن كاشته بود غصبي دانسته است؟

پاسخ: طبق آنچه در متن جريان ملاقات جناب حسن بن مثله جمكراني به محضر امام زمان(ع) و دستور حضرت بر ساختن مسجد مقدس جمكران، آمده است، حضرت نفرموده است كه زمين غصبي است بلكه بنا به مصالحي دستور رفع يد از آن زمين را براي ساخت مسجد صادر فرموده است.
در اين جريان حضرت به حسن بن مثله جمكراني مي‌فرمايد: برو به «حسن بن مسلم» (يعني همان كسي كه زمين مسجد را زراعت مي‌كرد) بگو كه تو چند سال است اين زمين را عمارت مي‌كني ما خراب مي‌كنيم پنج سال است زراعت كردي و امسال ديگر باره شروع كردي، رخصت نيست كه تو ديگر در اين زمين زراعت كني، بايد هر چه از اين زمين منفعت برده‌اي برگرداني تا در اين موضع مسجد بنا كنند.(براي اطلاع از جريان كامل اين قضيه، رجوع شود به فصلنامه انتظار، شماره 5، ص333).
از كلام حضرت(ع) معلوم مي‌گردد كه زمين مسجد جزء زمين حسن بن مسلم نبوده است، چون در ادامه داستان حضرت مي‌فرمايد: تو آن را گرفته و به زمين خود ملحق كرده‌اي. از اين جهت اين شخص حق تصرف در اين زمين را نداشته است و امام(ع) بنا به مصالحي كه خداوند مقرر فرموده است اين زمين را براي ساخت مسجد و محل رجوع شيعيان قرار داده است. ضمن اينكه حتي اگر اين زمين جزو زمين آن شخص هم مي‌بود، حضرت بر اساس ولايت تكويني و تشريعي كه از جانب خداوند دارد مي‌تواند دستور تخليه آن را صادر فرمايد تا چه رسد به زمين‌هايي كه مالك شخصي ندارد و جزء انفال به شمار مي‌رود و در اختيار امام(ع) قرار دارد.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت





چند داستان طنز

1- محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟

-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..

-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!

یا مثلا میگفت:«پاشو جون من، اسم سه چهار نفر مومن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!

مسعود احمدیان هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!

*****************

2- ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».بچه خیلی شوخی بود.همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان.یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»

بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!» و زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد.به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!

**************************

3- وقتی می رفتند پیش حاجی برای مرخصی، میگفت:«من پنج ساله پدر و مادرم رو ندیدم..شما هنوز نیومده کجا میخواین برین؟!»

کلی سرخ و سفید می شدند و از سنگر می آمدند بیرون.ما هم می خندیدیم بهشان.بنده های خدا نمی دانستند پدر و مادر حاجی پنج سال است فوت شده اند!!

***************************

4- بیست نفرهم نمی شدیم که صدای تانک هاشان آمد.حسن رحیمی فرمانده مان دادزد همه از سنگرها بیرون.فکر کردیم میخواهد فرمان حمله یا عقب نشینی بدهد.

-شروع کنید به سرو صدا کردن، هم دیگه رو صدا کنید زود باشید!

تکبیرها و داد و فریادها همان،عقب نشینی آنها همان..فکر کرده بودند خیلی زیادیم!

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




عذاب بی غیرتی از لسان مبارک نبی اکرم (ص) :

قال رسول الله وَ أَيُّمَا رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امْرَأَتِهِ وَ تَخْرُجَ مِنْ بَابِ دَارِهَا فَهُوَ دَيُّوثٌ وَ لَا يَأْثَمُ مَنْ يُسَمِّيهِ دَيُّوثاً وَ الْمَرْأَةُ إِذَا خَرَجَتْ مِنْ بَابِ دَارِهَا مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوْجُ بِذَاكَ رَاضٍ بُنِيَ لِزَوْجِهَا بِكُلِّ قَدَمٍ بَيْتٌ فِي النَّارِ فَقَصِّرُوا أَجْنِحَةَ نِسَائِكُمْ……

و هرگاه زنی از خانه اش خارج شود، در حالیکه “معطر” و"آرایش کرده” باشد، و شوهرش به وضع او راضى باشد، بنا شود از براى شوهر وى، بهر قدمى، خانه ای در دوزخ، پس كوتاه كنيد دست زنان خود را و دراز مگذاريد، كه بدرستى كه دراز گردانيدن دست او پشيمانى است و جزاء آن دوزخست و در كوتاه گردانيدن آن رضا و شاديست و بی‏حساب داخل بهشت شدن است .حفظ كنيد وصيت مرا در امر زنان خود كه خلاص ‏شويد از سختى عذاب و هر كه حفظ نكند وصيت مرا پس چه باشد حال او پیش خدای تعالی

(جامع الاخبار (للشعیری) ص185)

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




حدیثی از امام کاظم ع

امام کاظم علیه السلام : خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما بر محبت و ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما پایدار ماندند، آنها از ما و ما از آنهائیم. و همانا آنان امامت ما را پذیرفتند، ما هم آنها را به عنوان شیعیان خود پذیرفتیم. خوشا به حال آنها و باز هم خوشا به حال آنها، آنها به خدا قسم در درجه ما و در کنار ما در روز قیامت اند.

امام کاظم علیه السلام : طوبی لشیعتنا المتمسکین بحبّنا فی غیبة قائمنا الثابتین علی موالاتنا و البرائة من اعدائنا اولئک منـّا و نحن منـهم، وقد رضوا بنا ائمة ورضینا بهم شـیعة، طوبـی لهم ثم طوبــی لهم هم والله معـنا فی درجـــتنا یوم القیامة.

الزام الناصب، ص 68.

موضوعات: روایات  لینک ثابت




الهي قمشه ای

تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی
ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی
اون روز چه لباسی می پوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون می کنی؟
با چه ماشینی گردش می کنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب می کنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه.
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه.
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .

دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره…
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه.

طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمی کنه..
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمی کنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.

اون وقته که می بینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند…..

ما با احساس زنده هستیم نه با اموال.

قدر همدیگه رو بدونیم …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




چرا باید نماز ظهر و عصر با صدای آهسته خوانده شود در حالیکه نمازهای دیگر این گونه نیست؟

پاسخ اجمالی
دلیل اصلی آهسته خواندن این دو نماز، پیروی از سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است،
چون نمازشان بدین کیفیت بوده
و خداوند نیز ایشان را به عنوان اسوه و راهنمای ما قرار داده

و پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:
همان گونه که من نماز مى‏ گزارم، نماز بخوانید
از این رو ما نیز باید همانند ایشان رفتار نماییم.

البته دلایل دیگری هم در این مورد بیان شده، از جمله این که:
بلند خواندن نماز صبح و مغرب و عشا به این دلیل است که با توجه به تاریک بودن هوا، مردم بتوانند محل برگزاری نماز را تشخیص دهند،
اما در نماز ظهر و عصر به دلیل روشن بودن هوا، نیاز به این امر نیست.

البته، چنین دلایلی تنها می­تواند به عنوان یک حکمت ارزیابی شوند
و باید در نظر داشت که شاید دلایل متعدد دیگری نیز وجود داشته باشد که ما از چند و چون آن بی­ اطلاعیم

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت




کربلا تنديس مَشک پاره بود
کربلا يک آسمان پروانه بود


کربلا پروازِعشق , قفل زمين
کربلا خون خدا , سنگ زمين


کربلا مَشک اميد , اوجِ عطش
کربلا تصويرِ جاریِ عطش


کربلا پرتاب تير برحنجره
کربلا فريادها ازحنجره


کربلا تجميع درد وعاطفه
کربلا آوای طبل و همهمه


کربلا پرواز نور , بُهت زمين
کربلا در زير پا , اُفت زمين


کربلا يک امتحان , صد آسمان
کربلا يک غفلت و صد ريسمان


کربلا يک تک سوار , نامش قمر
کربلا صدها سوارِ بی هنر


کربلا يک لحظه از کلِ زمان
کربلا يک اتفاقِ اين جهان


کربلا تصويرِ تاريکِ زمين
کربلا آيينة حق اليقين


کربلا شور و شعورِ جاودان
کربلا پندارِسبز و آرمان


کربلا يک راست قامت , يک ولی
کربلا اسطوره از جنسِ علی ع


کربلا يک آفتاب , نامش حسين ع
کربلا فريادِ زينب , یا حسين ع

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




من مشتری ثابت بازار حسینم
هرچند تهی دست خریدار حسینم

گِردِ رخ او نیک دلانند فراوان
بیچاره منم عبد گنه کار حسینم

در خانه ي خود داده به من منصب و جاهی
من حلقه به گوشم كه زوار حسینم

درچنته ی خود هیچ ندارم به جز اینکه
عمری است سیه پوش و عزادار حسینم

من وحشتی از تاریکی قبر ندارم
آن لحظه پی دیدن رخسار حسینم

آتش به من غرق گنه کارندارد
من گریه کن دست علمدار حسینم

تا سخت نگیرند به من لحظه مردن
گویم به همه نوکر دربار حسینم

 

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف

همچو مروارید زیبایم درون یک صدف

دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوی من

افتخارم باشد این،زهرا بود الگوی من

مدعی گوید که چادر یک نشان فانی است

من ولی گویم که با چادر تنم اسلامی است

مدعی گوید که با چادر کلاست باطل است

من ولی گویم که ایمانم ز چادر کامل است

مدعی خواهد مرا بی دین کند با لفظ دوست

چادر من همچو تیر زهرگین،بر چشم اوست

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




 چادری ها زهرایی نیستند!…

چادری ها زهرایی نیستند!…
اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد….

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر دشمنان را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند….

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند…

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر منتظر یوسف گمگشته ای نباشند…

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر دربه در به دست اوردن قطره ای از معرفت منجی نباشند…

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر هدفشان،فکرشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان،حجابشان فاطمی نباشد…

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر در خون, جوشش حسینی نداشته باشند…

چادری ها زهرایی نیستند!…

اگر…..

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




درمان ضعف بدن
مجموعه: پیشگیری بهتر از درمان

درمان ضعف بدن
ضعف بدن
ضعف بدن یک بیماری نیست بلکه یک شکایت است،ضعف بدن و خستگی احساسی است که توسط فرد و به صور مختلف از جمله : بی حالی ، کسالت و زود خسته شدن ، فقدان انگیزه و نیرو، ازدست دادن میل و علاقه به کارهای روزمره شادابی کم یا احساس یأس وناامیدی بیان می شود;همچنین به صورت احساس باطنی ضعف و میل شدید به استراحت یا خوابیدن نیز بیان می گردد.

درمان ضعف بدن
آیا می دانید چه میوه ای خستگی و ضعف بدن شما را برطرف می کند ؟ اگر این مشکل را دارید این مطلب را بخوانید.
یکی از میوه هایی که برای درمان ضعف بدن و خستگی میتوان استفاده کرد انگور است.مصرف انگور خستگی را برطرف می‌كند و به دلیل داشتن پتاسیم برای برطرف كردن ضعف بدن مفید است. مصرف آب انگور تازه می‌تواند یبوست كه عوارض آن بی اشتهایی، نفخ، سردرد، تشنگی مفرط و بوی بد دهان را از بین برد.
غوره حالت كال انگور است و برای درست كردن سركه استفاده می‌شود و سركه حاصل از تخمیر دانه‌های انگور در تسكین خارش‌های پوستی و جلدی مؤثر است.

انگور سرشار از پتاسیم است كه برای درمان ضعف بدن مفید است. افراد مبتلا به ناراحتی‌های قلب و اعصاب می‌تواتند مفید باشد. انگور برای سلامت قلب، ریه و كلیه مفید است و به علت داشتن املاح و مواد سلولزی، ملین و مدر است و برای مبتلایان به اوره خون مناسب و سازگار است.
دانه‌های خشك انگور صفرا و بلغم را رفع می‌كند. اتصالات را قوی می‌كند و حالت‌های خستگی و ضعف بدن را برطرف می‌كند. روغن هسته انگور حاوی اسید‌های چرب غیر اشباع است كه مصرف آن بسیار مفید است.

درمان ضعف بدن
یکی دیگر از مواد غذایی که میتوان از آن برای درمان ضعف بدن استفاده کرد جو است.جو از نظر طب قدیم ایران سرد و خشک است و دارای خواص دارویی است.
جو غذایی بسیار مقوی است. جوشانده ‏ی حاصل از مخلوط دانه‏ های جو همراه با جوی دوسر و گندم ماده غذایی بسیار مقوی در درمان ضعف بدن است. جو دارای مقادیر بالایی از فسفر است و بنابراین برای وضعیت عصبی و فعالیت‏ های ذهنی بسیار مفید است.

موضوعات: خواص میوه ها و اسرار خوراکی ها  لینک ثابت




رسول خدا صلی الله علیه و آله:

سه چيز است كه در هر كس باشد منافق است اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد من مسلمانم، كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد و وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد.


ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ اِن صامَ وَ صَلّى وَحَجَّ وَ اعتَمَرَ و َقالَ «اِنّى مُسلِمٌ» مَن اِذا حَدَّثَ كَذِبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخلَفَ وَ اِذَا ائتُمِنَ خانَ؛


نهج الفصاحه ص422 ، ح 1280

موضوعات: روایات  لینک ثابت




دانستنیهای پزشکی کوتاه و جالب

پنیر پفک اغلب فاسد و گندیده تاریخ مصرف گذشته می باشد.

**********************

چسبندگی پفک براساس تحقیقات تا هفت بار مسواک هم تمیز نمی شود و موجب بی اشتهایی می شود و آمار مصرف پفک در ایران روزانه هر نفر ۲ عدد می باشد.

**********************

برنج پرمصرفترین اقلام سفره امروز ایرانیان است و موجب غلظت خون می شود.

**********************

چای سیاه موجب کم خونی آریتمی قلبی اختلالات گوارشی چروکیدگی پوست و ریزش مو می شود.

**********************

شکر سفید برای کبد مضرو موجب به هم خوردن متابولیسم سلول های کبدی و مواد رنگ بر قند و شکر هم مضر می باشد.

**********************

به مرغ ها آنتی بیوتیک های متنوع و متعددی خورانده می شود که درصد بروز و شیوع عفونت های میکروبی مصرف کنندگان را بالا می برد مرغ های ماشینی براساس تحقیقات فرانسوی ها بدلیل محرومیت از نور آفتاب بسیار مضرند.

**********************

تنها غذائی که خراب نمی شود عسل است.

**********************

پلک زدن زنان دو برار پلک زدن مردان است.

**********************

روزانه ۱۴۰۰۰ نفر به بیماری ایدز مبتلا می شوند.

**********************

زمانیکه عطسه میکنید قلب شما به اندازه یک میلیونم ثانیه ایستاد میشود.

**********************

مقاوم تریم ماهیچه در بدن زبان است.

**********************

لایه پوستی که آرنج دست را پوشیده هر ده روز یکبار عوض میشود.

**********************

جنین انسان بعد از هفده هفته می تواند خواب هم ببیند.

**********************

طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست.

**********************

شبکه چشم انسان ۱۳۵ ملیون سلول احساس دارد که مسسوولیت گرفتن تصاویر و تشخیص رنگها را بر عهده دارند.

**********************

بدن انسان پنجاه هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.

**********************

تنها موجود ایکه میتواند به پشت بخوابد انسان است.

**********************

چشم سالم انسان میتواند ده ملیون رنگ مختلف را ببیند و از هم دیگر جدا نماید.

**********************

تعداد افرادی که در اثر گزندگی زنبور میمیرند بیش از افرادی است که در اثر مار گزندگی میمیرند.

**********************

بدن انسان قادر است در ظرف یک ساعت دو لیتر عرق تولد کند؟

**********************

قد انسان تا ۲۰ الی ۲۵ سالگی و گاهی هم تا سن ۴۰ سالگی بلند میشود و از ۴۰ سالگی به بعد قد انسان هر دو سال حدود شش میلیمتر کوتاه می شود؟

**********************

در بدن هر ثانیه تقریباً سه ملیون گلبول خون میمیرد ولی خوشبختانه در همان ثانیه سه ملیون گلبول سرخ در بدن ساخته می شود؟

**********************

اطفالی که از مادر سیگاری تولد میشوند ۲۵۰ گرم کمتر از دیگران وزن دارند و قد شان هم کوتاه تر است؟

**********************

ناخن های دست ، ۴ برابر ناخن های پا رشد می کند ؟

**********************

دهان انسان روزانه ۱ لیتر بزاق تولید می کند ؟

**********************

جویدن آدامس هنگام خرد کردن پیاز مانع از اشک ریزی شما می شود.

**********************

اثر لب و زبان هر کس همانند اثر انگشت آن منحصر به فرد است.

**********************

رشد کودک در بهار بیشتر است.

**********************

تنها قسمتی از بدن که خون ندارد قرنیه چشم است.

**********************

در یک سانتی متری پوست شما ۱۲ متر عصب و ۴ متر رگ و مویرگ است..

**********************

وقتی یک نوزاد در حال گریه است با صدای ش….ش…. شما آرام می شود به این دلیل که صدای آبی که اطراف نوزاد در شکم مادر است را برایش تداعی می کند، در ضمن این یکی ازدلایلی است که چرا صدای ساحل دریا به انسان آرامش می دهد.

**********************

بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است.

**********************

انسان امروزی به طور متوسط ۶ سال از عمر خود را تلویزیون نگاه می کند و ۶ سال را صرف غذا خوردن می کند و یک سوم را می خوابد.

**********************

مغز انسان تنها ۲ درصد از وزن انسان را تشکیل می دهد ولی ۲۵ درصد اکسیژن دریافتی بدن را به تنهایی مصرف می کند.

**********************

سرعت عطسه یک انسان برابر است با ۱۶۰ کیلومتر در ساعت

**********************

چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگا پیکسل عمل می کند !

**********************

مغز در هنگام خواب فعالتر از وقتی است که تلویزیون بینید !

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت




هفت کلید طلایی آرامش:


یک: قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد.
دو: مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.
سه: من مسئول اصلاح یا تربیت کردن دیگران نیستم.
چهار: از کسی در برابر لطفی که به او می کنم توقعی ندارم وگرنه این لطف را در حق او نمی کنم.
پنج: کسانی که رفتار ناجوانمرادنه با من داشته اند توسط کائنات مجازات خواهند شد هرچند که من هرگز متوجه این نشوم.
شش: دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.
هفت: ملاک من رفتارشرافتمدانه و انسانی است نه مقابله به مثل.

موضوعات: خانواده و زندگی  لینک ثابت




برای کسانی که به شما حسادت میکنند اینگونه دعا کنید

پروردگارا …

اگر در این دنیا کسی هست ،
که طاقت دیدن سعادت مرا ندارد ،
چنان به او سعادت بده …
که سعادت مرا از یاد ببرد … !

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




طوری بخند …
که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد ،
طوری عشق بورز …
که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود …
و طوری خوب زندگی کن …
که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود … !
این زندگی نیست که میگذرد ما هستیم که رهگذریم پس
با هر طلوع و غروب لبخند بزن مهربان باش و محبت کن ……
می دانی
روز ها بالاخره به شب می رسند.تارسيدن شب ، از گذشت روزت راضی باش

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

امير المومنين عليه السلام:

تمام خير در سه چيز جمع شده است :

نگاه ، سكوت و سخن . هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است .

هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است .

هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است .

خوشا بحال كسى كه :نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند.


سند : کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمه الله علیه

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




دعای درستی نکرده ای!
.
پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و آله همواره جوياى حال ياران خويش بود.
روزی شنيد كه يكى از يارانش بيمار شده. به عيادت او رفت و جوياى حالش شد.
.
بيمار گفت: نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم،
شما سوره ((قارعه)) را خواندى، آنچنان تحت تأثير قرار گرفتم كه به خدا عرض كردم:
خدايا! اگر در نزد تو گنهكارم، طاقت عذاب آخرت را ندارم، در همين دنيا مرا عذاب كن!
اكنون مى بينيد كه بيمار شده ام!
.
پيامبر فرمود: دعاى درستى نكرده اى!
مى بايست در دعا، از قرآن سرمشق بگيرى؛ آنجا كه مى فرمايد:
رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فى الاَّخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّار (سوره بقره آیه 201)
پروردگارا هم در دنيا و هم در آخرت، به ما پاداش نيك بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار.
.
آنگاه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى او دعا كرد و او از بيمارى نجات يافت.


سفينة البحار، 1 / 208.

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻟﺬﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ( ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻥ) ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﺪ.

دوست من میگفت : ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﻓﻘﻂ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻤﺪﺕ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺷﺨﺼﯿﺘﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮐﺴﺐ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺮﺳﻨﺪ. ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺿﻤﻦ ﺷﺮﺡ ﺭﻭﺵ ﻋﻼﺝ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺳﻠﺒﯽ ﻭ ﮐﺴﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﺠﺎﯾﺶ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺪﻥ ﻣﯿﻨﻤﻮﺩ! ﺍﻣﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟

ﻭﯼ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺣﯿﺮﺕ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺁﻏﺎﺯ ﻭ ﺗﺎﻭﻗﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺩ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﻻﻣﭙﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻭ ﺯﺍﻧﻮ ﯾﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺯﺍﻧﻮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﺒﺲ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﯾﺎ ﺳﻨﮓ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺑﺸﺮﻁ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺠﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﻢ.

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﯾﮏ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ , ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻤﻞ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ. ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻣﻔﺼﻞ ﻭ ﭼﺮﺏ ﻓﺮﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﺷﻜﻬﺎﻱ ﺧﻮﺷﻲ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﺼﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ.

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﺮﯾﻨﺎﺕ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺪﻟﯿﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺛﻠﺚ ﺍﺧﯿﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﻪ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺰﺷﮏ ﻣﻌﺎﻟﺞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻓﺠﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻣﻨﺎﻥ ﺑﺴﻮﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﺠﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎ ﺷﺮﻭﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﺪﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻭ ﺫﮐﺮ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺗﻼﻭﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ.

ﺁﺭﯼ: ﺩﺭ ﻫﻨﺪ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﯾﮑﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﺟﻬﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﻨﻔﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺍﺟﺮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯾﻬﺎ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ.

ﻛَﺎﻧُﻮﺍ ﻗَﻠِﻴﻼ ﻣِّﻦَ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﻣَﺎ ﻳَﻬْﺠَﻌُﻮﻥَ * ﻭَﺑِﺎﻷَﺳْﺤَﺎﺭِ ﻫُﻢْ ﻳَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُﻭﻥ

موضوعات: داستان  لینک ثابت




حسین پناهی:

کنار مادرم می خوابیدم وهرشب یک آرزو می کردم مثلا:

آرزو می کردم برایم اسباب بازی بخرد.

میگفت:می خرم به شرط اینکه بخوابی.یا آرزو می کردم برم بزرگ ترین شهر بازی دنیا.

می گفت:می برمت به شرط اینکه بخوابی.یک شب پرسیدم:اگر بزرگ شدم به آرزوهایم می رسم؟گفت:می رسی به شرط اینکه بخوابی.

با خوشحالی می خوابیدم.

آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.

دیشب مادرمو در خواب دیدم.

گفت:هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟

گفتم:شبها نمی خوابم.پرسید:مگر چه آرزوئی داری؟

گفتم:تو اینجا باشی و هیچ آرزوئی نداشته باشم.

گفت:سعی خودم را می کنم به خوابت بیایم به شرط اینکه بخوابی.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ً"سه درس از یک دیوانه”

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است.
پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟
عرض کرد: آری…
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟
در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی.
سپس به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید! و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید: چه کسی هستی؟
جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری…
سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم.
پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی.
سپس برخاست و برفت.
مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟
تو از دیوانه چه توقع داری؟
جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟
تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری…
چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد…
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت:
ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل د ر خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیرا.
و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد، وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.
پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛
اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری نباشد…

(منبع: الامثال و الحکم)

موضوعات: داستان  لینک ثابت




کربلا شهریست ای دل شهریارش زینب است
اعتبــارش از حسیــن و اقتـــدارش زینب است

 

نام زینــب با حسیـــن حک گشتـه در ایوان دل
دل که شد بیت الحسین، نقش ونگارش زینب است

 

شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی
ناشرش باشد حسین ، آموزگارش زینب است

 

هرکه نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین
جان زهرا این حسین دار و ندارش زینب است

موضوعات: شعر ادبی اهل بیت(ع)  لینک ثابت




 

دستورالعمل اول
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »

وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی 1420

دستور العمل دوم
مشهد ربیع الثانی 1420.
بسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعین.
دستور العمل سوم
بسمه تعالی
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة

ادامه »

موضوعات: کلام آیت الله بهجت  لینک ثابت




امام صادق عليه السلام :

پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگى اش كمبود دارد و كم خرد و دل نگران است: اول، تندرستى، دوم امنيت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ همرأى. راوى پرسيد: همراهِ همرأى كيست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشين خوب و پنجم كه در برگيرنده همه اينهاست، رفاه و آسايش است.


خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ ناقِصَ العَيْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانيَةُ: اَلاْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَنيسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا الاْنيسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَليطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ: الدَّعَةُ؛
خصال ج1 ، ص 284

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

عالمه غير معلمه : داناى نياموخته فهمة غير مفهمه : فهميده بى آموزگار كعبة الرزايا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانشين و نماينده حضرت زهرا (س) نائبة الحسين : جانشين و نماينده حضرت حسين (ع) مليكة الدنيا: ملكه جان ، شهبانوى گيتى

عقيلة النساء: خردمند بانوان .

عديلة الخامس من اهل الكساء: همتاى پنجمين نفر از اهل كساء.

شريكة الشهيد: انباز شهيد.

كفيلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حريم عظمت و كبريايى .

سية العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر ابيها: راز پدرش على (ع)

سلالة الولاية : فشرده و خلاصه و چكيده ولايت .و ليدة الفصاحة : زاده شيوا سخنى .

شقيقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).

عقيلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشينان رسالت .

رضيعة ثدى الولاية : كسى كه از پستان ولايت شير خورده .

بليغة : سخنور رسا.

فصيحة : سخنور گويا.

صديقة الصغرى : راستگوى كوچك (در مقابل صديقه كبرى ).

الموثقة : بانوى مورد اطمينان .

عقيلة الطالبين : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بين طالبيان ).

الفاضلة : بانوى با فضيلت .

الكاملة : بانوى تام و كامل .

عابدة آل على : پارساى خاندان على

عقلية الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة : خورشيد منظومه بزرگوارى و شكوه .

نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و كرامت .

المعصومة الصغرى : پاك و مطهره كوچك .

قرينة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).

قرة عين المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).

صابرة محتسبة : پايدارى كننده به حساب خداوند براى خداوند.

عقيلة النبوة : بانوى خردمند پيامبرى .

ربة خدر القدس : پرونده پرده نشينان پاكى و تقديس .

قبلة البرايا: كعبه آفريدگان .

رضيعة الوحى : كسى كه از پستان وحى شير مكيده است .

باب حطة الخطايا: دروازه آمرزش گناهان .

حفرة على و فاطمه : مركز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).

ربيعة الفضل : پيش زاده فضيلت و برترى .

بطلة كربلاء: قهرمان كربلا.

عظيمة بلواها: بانويى كه امتحانش بس بزرگ بود.

عقلية القريش : بانوى خردمند از قريش .

الباكية : بانوى گريان .

سليلة الزهراء: چكيده و خلاصه حضرت زهرا (س).

امنية الله : امانت دار الهى .

آية من آيات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و حيدة : ستمديده بى كس .

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




پیش بینی حضرت علی (ع) در مورد گروهک تروریستی داعش

حضرت امیر المومنین علی علیه السلام 1400 سال پیش فرمودند: “إذا رأيتم الرايات السود فالزموا الأرض ولا تحرکوا أيديکم ولا أرجلکم ثم يظهر قوم ضعفاء لا يُوبه لهم قلوبهم کزُبَر الحديد هم أصحاب الدولة لا يفون بعهد ولا ميثاق يدعون إلى الحق وليسوا من أهله “أسماؤهم الکنى ونسبتهم القرى” حتى يختلفوا فيما بينهم ثم يؤتي الله الحق من يشاء…” (1)

ترجمه :

زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید – به این معنا که دعوت آنان باطل است و نباید به کمک آنان بشتابید – سپس قومی ضعیف ظاهر می شوند که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است، آنها وفادار به هیچ عهدی نیستند، به حق فرا می خوانند در حالیکه از آن نیستند، اسامی شان، کنیه و نسبت هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ تا اینکه در بین خود اختلاف نظر پیدا می کنند و خداوند خداوند اهل حق – هر کسی که بخواهد- را ظاهر می سازد…”
منبع: احقاق الحق،ج29، ص 410

گفته می شود این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های “داعش” منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند “ابو مصعب، ابوالبراء و…” و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند “البغدادی، الحرانی و…” .

اسامی تعدادی از سران داعش که به هلاکت رسیدندبا اسامی شهرها.

ابو ايوب الصومالي؛ ابو يمامه الدوسري؛ ابو زينة الليبي؛ حامد اسمعيل الصبيحي؛ ابو حفصة الانباري؛ ابو انس الشامي؛ ابو بکر الشيشاني.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




❀‿︵‿︵❀ یک تذکر ساده ❀‿︵‿︵❀

خیلی گلی داداشی

خواهر دوست داشتنی خودمی

خواهری …

داداشی …

این کلمات حرمت دارن،

میگن جایی که تو باشی با نامحرم،نفر سوم شیطان است …!

بعضی از ما بچه مذهبی ها،خودمان را زده ایم به آن راه

که ما مطهریم از گناه و ما یاور امام زمانیم و …

ما شهید آینده ایم و …

اینکه ما انگار فراموشمان میشود بانوی همیشه خوب آن کوچه را

“چرا دقت نمیکنیم که به صرف گفتن کلمه

” برادر “یا” خواهر “کسی برادر یا خواهر دیگری نشده …

و حق صمیمی شدن را ندارد، چه زن چه مرد

صمیمیت محرمیت نمی آورد

چه خوب امام (ره) روشن کردند برایمان محضر خدا را

جامعه مجازی مهدوی اینست؟

مواظب شکلک رد و بدل کردن بین نامحرمان

و خطاب زدنها و خخخخخ فرستادن های بی جایمان باشیم

این روایت را بخاطر داشته باشیم که:

“ایمان و حیا قرین یکدیگرند اگر یکی رفت دیگری هم خواهد رفت”

مراقب دینمان و دین کسانی که دوستشان داریم باشیم،

یک تذکر ساده:
باشد
باشد که حتی در شده برای ثانیه ای در امر تعجیل فرج موثر باشیم

خدایا اگه ستار العیوب نبودی چی کار میکردیم؟

نظر شما؟

❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿︵❀‿︵‿︵❀

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پرسش: حوادث دوران غيبت و وظيفه شيعه در اين عصر را بيان کنيد.

پاسخ: آنچه در روايات به آن اشاره شده، گسترش ظلم و فساد است. انسان‌هاي شيطان صفت و دنيا طلب براي رسيدن به منافع بيشتر دنيوي، به هر گونه ظلم و فسادي روي مي‌آورند و با كشاندن جامعه‌هاي انساني و مردم به ورطه فساد و تباهي، سعي در استعمار و استثمار مردم دارند. آنان با شيوع انواع فساد‌هاي مالي و اخلاقي مردم را به طرف بي هويتي سوق مي‌دهند؛ به گونه‌اي كه آدميان وظايف خود را فراموش كنند و به جاي اطاعت از فرمان‌هاي الهي و عمل به دستورات دين و ارزش‌هاي انساني، به دنبال ارضاي شهوات مادي باشند و در اين راستا حتي گاه دين را خرافه معرفي كرده و ظهور امام زمان(ع) را افسانه مي‌دانند.
وظيفه ما آن است كه ضمن ظلم ستيزي، به وظايف يك منتظر واقعي عمل كنيم.
انتظار امام مهدي(عج) از ما آن است که به وظيفه يک منتظر واقعي عمل کنيم. در روايات و بيانات پيشوايان دين وظايف متعددي براي منتظر بيان شده است که مهمترين آنها عبارت است از:
الف. شناخت امام: حرکت در جاده انتظار بدون شناخت امام امکان ندارد. البته علاوه بر شناخت امام به اسم و نسب، بايد نسبت به جايگاه و مقام امام نيز آگاهي کافي داشت. در روايتي نقل شده فردي به نام ابو نصر پيش از غيبت امام، به حضور آن حضرت رسيد. امام مهدي(عج) از او پرسيد: مرا مي شناسي؟ پاسخ داد: آري شما سرور من و فرزند سرور من هستيد. امام(عج) فرمود: مقصود من اين (شناخت) نبود. ابو نصر گفت: خودتان بفرمايد(مرادتان چيست). امام(عج) فرمود: من آخرين جانشين پيامبر خدا هستم و خداوند به (برکت) من بلا را از خاندان و شيعيانم دور مي کند". (بحار الانوار، ج 52 ، ص 30).
ب. الگو پذيري: آدمي بايد از رهبر و مقتداي خود الگو گرفته و منش و رفتار خود را شبيه او قرار دهد تا بتواند او را همراهي کند. از پيامبر(ص) نقل شده است که فرمود: خوشا به حال آنان که قائم خاندان مرا درك كنند؛ در حالي که پيش از دوران قيام، به او و امامان قبل از او اقتدا کرده و از دشمنان ايشان، اعلام بيزاري کرده باشند. آنان دوستان و همراهان من و گرامي ترين امت من، در نزد من هستند.(بحار الانوار، ج 52 ، ص 129).
از مهم ترين رفتارها ورع و حسن خلق است. امام صادق(ع) در روايتي فرمود: “هر کس دوست دارد از ياران حضرت قائم(ع) باشد بايد منتظر باشد، و در حال انتظار به پرهيز کاري و اخلاق نيکو رفتار كند". (بحار الانوار ، ج 52 ، ص 140).
ج. ياد امام: يک منتظر واقعي بايد هميشه سعي کند به ياد حضرت مهدي(عج) باشد. هر روز صبح با خواندن “دعاي عهد"(مفاتيح الجنان، بعد از دعاي ندبه) با امام پيمان خود را تجديد کند، براي سلامتي و فرج او هميشه دعا کند و بگويد: “اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن … “(مفاتيح الجنان ، اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان). در هر محفل و مجلسي ياد حضرت را زنده کند و مردم را با او آشنا سازد تا مردم همگي منتظر ظهور باشند. امام عصر(عج) در پيامي چنين فرمود: “اگر شيعيان ما که خداوند آنان را در راه طاعتش ياري دهد، در وفاي پيماني که از ايشان گرفته شد اجتماع کرده و مصمم باشند؛ البته نعمت ديدار از آنان به تاخير نمي افتد و سعادت ملاقات ما براي آنان با معرفت کامل و راستين نسبت به ما، تعجيل مي گردد".(بحار الانوار، ج 53 ، ص176) پس در اين راستا از خدمت به مردم دريغ نکنيم.
البته نبايد فراموش کرد که يک پيرو واقعي، در همان گام‌هاي نخستين به انجام واجبات ـ به خصوص نماز اول وقت ـ و ترک محرمات توجه ويژه دارد؛ چرا که بدون اطاعت از اوامر خدا سخن از انتظار و ياري حضرت معنا ندارد.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) را شرح دهید ؟

پاسخ: علايم ظهور دو دسته است: حتمي و غير حتمي. علايم غير حتمي ممكن است رخ بدهد و ممكن است رخ ندهد. بنابراين مي‌تواند امام زمان(ع) ظهور كند؛ در حالي كه علامت غير حتمي رخ ندهد. در مورد نشانه‌هاي حتمي گفت و گويي بين محققان مطرح شده است. برخي از آنان معتقدند: نشانه‌هاي حتمي هرچند امكان وقوع آن بسيار زياد است ولي مانند نشانه‌هاي غير حتمي ممكن است واقع نشوند، ولي ظهور تحقق پيدا كند. بنابراين بر اساس اين نظر بايد هميشه منتظر بود و امر ظهور مي‌تواند بدون نشانه‌ها رخ دهد. برخي ديگر معتقدند: نشانه‌هاي حتمي به يقين واقع مي‌شوند. البته اينها مي‌گويند: نشانه‌هاي حتمي معتبر و معروف پنج مورد است كه نزديك ظهور رخ مي‌دهد و انتظار ظهور شامل انتظار وقوع نشانه‌ها نيز هست. به علاوه اصل علامت حتمي است؛ ولي در زمان و جزئايت آن احتمال تغيير است؛ يعني به جاي آنكه صحيه در ماه رمضان رخ دهد، در زمان ديگر باشد. بنابراين حالت انتظار هميشه بايد در انسان باشد. روز ظهور در برخي روايات شنبه نيز ذكر شده است. از اين رو برخي ظهور را داراي مراحل مي‌دانند.
بايد توجه داشت كه چون امر ظهور، داراي ويژگي خاص بوده و احيانا مقدماتي نيز داشته باشد، بايد حالت انتظار و پيدايش مقدمات آن هميشه در وجود انسان شعله ور باشد.

پرسش: نشانه هاي ظهور چيست و تاکنون کداميک به وقوع پيوسته است؟

پاسخ: الف.در منابع روايي، بسياري از رخداد‌هاي طبيعي و غير طبيعي و دگر‌گوني‌هاي سياسي و اجتماعي به عنوان علائم ظهور، ذكر شده است. بديهي است كه روايات مربوط به اين مسئله، مانند ساير مسائل ديگر، از جهت درستي و اعتبار، يكسان نيستند. در ميان اين روايات، برخي از جهت سند غير قابل اعتمادند و برخي هم از جهت مضمون و مطالبي كه در آن مطرح شده، جاي بحث و تامل دارند. بنابراين، نمي‌توان به صرف ديدن يك روايت و بدون بررسي كارشناسانه از جهت سند و دلالت، به آن اعتماد كرد. در ميان نشانه‌ها، برخي به عنوان “علايم حتمي ظهور” ذكر شده است.
علائم معروف حتمي، پنج مورد است:
1. خروج سفياني؛ پيش از قيام حضرت مهدي(ع) مردي از نسل ابوسفيان، در منطقه شام، خروج مي‌كند و با تصرف بخش‌هايي از سرزمين اسلام، براي يافتن و كشتن شيعيان جايزه تعيين مي‌كند. (بحار الانوار، ج52، ص182).
2. خسف در بيداء؛ خسف، يعني فرورفتن، و بيداء نام سرزميني بين مدينه و مكه است. سفياني كه در آستانه ظهور حضرت مهدي(ع) خروج مي‌كند، هنگامي كه از ظهور ايشان با خبر مي‌گردد سپاهي عظيم به مدينه و مكه مي‌فرستد و چون به سرزمين بيداء مي‌رسند، خداوند آنان را در كام زمين فرو مي‌برد و هلاك مي‌شوند. (كنز العمال، ج14، ص272؛ ينابيع المودة، قندوزي، ص427).
3. خروج يماني؛ سرداري از يمن قيام مي‌كند و مردم را به حق و عدل دعوت مي‌كند. خروج يماني، اجمالاٌ از نشانه‌هاي ظهور است، هر چند جزئيات و چگونگي قيام وي، روشن نيست.
4. قتل نفس زكيه؛ نفس زكيه، يعني انسان پاك و بي گناه. در آستانه ظهور حضرت مهدي، جواني بي گناه، مظلومانه در مسجد الحرام به قتل مي‌رسد.
5. صيحه آسماني؛ منظور از آن، صدايي است كه در آستانه ظهور حضرت مهدي، از آسمان به گوش مي‌رسد و همه مردم آن را مي‌شنوند. محتواي اين پيام آسماني، دعوت به حق و حضرت مهدي است. امام باقر(ع) مي‌فرمايد:"ندا كننده‌‌اي از آسمان، نام قائم ما را ندا مي‌كند. پس هر كه در شرق و غرب است، آن را مي‌شنود.(الغيبة، نعماني، ص252).
البته در برخي از روايات، به علائم ديگري نيز اشاره شده است، مانند خورشيد گرفتگي در نيمه ماه رمضان و ماه گرفتگي در آخر آن. (الغيبة، طوسي، ص444) و يا طلوع خورشيد از مغرب(الغيبة، طوسي، ص435).
ب. عده‌اي بر اين باورند كه بسياري از علائم ظهور اتفاق افتاده است و فقط علايم حتمي نزديك ظهور، باقي مانده است. به نظر مي‌آيد سخن قطعي و كاملي در اين مورد نمي‌توان گفت؛ زيرا منابع اصلي و قديمي شيعه، معمولاً، از نشانه‌هاي خاص و محدود نام برده‌اند، و بسياري از اين نشانه‌هايي كه به عنوان علايم اتفاق افتاده، مطرح مي‌شود يا اصولا در اين منابع ذكر نشده و يا بسيار كم رنگ بيان شده است. اين امر، نشانه آن است كه اخباري كه اين گونه نشانه‌ها را بيان كرده‌اند، چندان مورد اعتناي علماي گذشته نبوده است.
همچنين اسناد برخي از روايات، اشكال دارد و نقل آن‌ها در كتب روايي جامع، مانند بحار به دو علت مي‌تواند باشد:
1. حفظ اصل نقل‌ها براي تامل و تدبر ديگران در مورد آنها.
2. روشن شود كه همه گروه‌ها، چه موافق و چه مخالف اهل بيت، در اصل ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق نظر دارند. مرحوم مجلسي در ذيل روايتي مي‌گويد: “اين روايت را كه متن آن تغيير يافته و اشتباه دارد و سند آن به بدترين خلق خدا، يعني عمر بن سعد منتهي مي‌شود، آوردم تا دانسته شود همه، حضرت مهدي(ع) را قبول دارند. (بحار، ج52، ص227، ح90).
در مواردي كه سخن از يك علامت و فرج بعد از آن مطرح شده، گويا مراد ظهور امام زمان(ع) نيست، بلكه يك گشايش و راحتي براي مؤمنان است. از امام باقر(ع) نقل شده است:"منتظر صدايي باشيد كه از طرف دمشق، ناگهان به شما مي‌رسد. در آن، گشايش بزرگ براي شما خواهد بود.(الغيبة، نعماني، ب14، ح66).
در برخي روايات، سخن امام، به گونه‌اي است كه خبر از يك اتفاق و واقعه مي‌دهد نه اين كه بخواهد آن واقعه را يكي از علايم ظهور معرفي كند، مانند وقوع گرماي شديد(الغيبة، نعماني، ب14، ح44).
برخي نشانه‌ها و بيان‌ها، به گونه‌اي است كه مي‌تواند معناي ديگري غير از معناي ظاهري داشته باشد. مانند طلوع خورشيد از مغرب كه شايد كنايه از ظهور حضرت از مكه باشد. از امام علي(ع) نقل شده است: “و هو الشمس الطالعة من مغربها"(بحار، ج52، ص194، ح26).
به علاوه معلوم نيست اين حادثه خارجي، واقعا همان نشانه‌اي باشد كه در روايت ذكر شده است، بلكه شايد پديده‌اي مشابه آن باشد. (البته بايد توجه داشت كه شباهت اين حادثه با يك علامت، اين احتمال را ايجاد مي‌كند كه شايد اين واقعه، همان علامت ظهور باشد؛ لذا حالت آمادگي را در خود منتظر ايجاد مي‌كند).
سخن آخر اين كه اين مقدار كه انسان به صورت كلي در مورد آنها بداند، كافي است و پي‌گيري وقوع يا عدم برخي از آنها فايده و نتيجه‌اي در بر ندارد.
ج. آنچه از روايات استفاده مي‌شود، اين است كه زمان ظهور امام عصر(ع) ظلم و ستم، فراگير شده است. در روايات متعدد وارد شده است كه مهدي(ع) زمين را پر از عدل و داد مي‌كند همانگونه كه پر از جور و ظلم شده است.
البته اين، به معناي آن نيست كه شرط ظهور يا يكي از نشانه‌هاي آن، فراگير شدن ستم و ظلم باشد، بلكه براي ظهور، شرايط و علايمي ذكر شده كه در جاي خود بيان شده است. محتواي رواياتي كه درباره ظهور است، اين را مي‌رساند كه وقتي زمينه‌هاي ظهور فراهم شد و مردم آمادگي كامل براي پذيرش حجت خدا و دولت عدل او را داشتند، حضرت ظهور مي‌كند. البته ظرف زماني اين قيام الهي، وقتي است كه ظلم هم فراگير شده و استعمار و استثمار، مردم را به ستوه آورده است.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




پرسش: علايم ظهور حضرت مهدي چيست؟ آيا بين علايم ظهور و وقوع ظهور ارتباط وجودي است؟

پاسخ: يكم. علايم ظهور دو دسته است: حتمي و غير حتمي. علايم غير حتمي ممكن است رخ بدهد و ممكن است رخ ندهد. بنابراين مي‌تواند امام زمان(ع) ظهور كند؛ در حالي كه علامت غير حتمي رخ ندهد. در مورد نشانه‌هاي حتمي گفت و گويي بين محققان مطرح شده است. برخي از آنان معتقدند: نشانه‌هاي حتمي هرچند امكان وقوع آن بسيار زياد است ولي مانند نشانه‌هاي غير حتمي ممكن است واقع نشوند، ولي ظهور تحقق پيدا كند. بنابراين بر اساس اين نظر بايد هميشه منتظر بود و امر ظهور مي‌تواند بدون نشانه‌ها رخ دهد. برخي ديگر معتقدند: نشانه‌هاي حتمي به يقين واقع مي‌شوند. البته اينها مي‌گويند: نشانه‌هاي حتمي معتبر و معروف پنج مورد است كه نزديك ظهور رخ مي‌دهد و انتظار ظهور شامل انتظار وقوع نشانه‌ها نيز هست. به علاوه اصل علامت حتمي است؛ ولي در زمان و جزئايت آن احتمال تغيير است؛ يعني به جاي آنكه صحيه در ماه رمضان رخ دهد، در زمان ديگر باشد. بنابراين حالت انتظار هميشه بايد در انسان باشد. روز ظهور در برخي روايات شنبه نيز ذكر شده است. از اين رو برخي ظهور را داراي مراحل مي‌دانند.
بايد توجه داشت كه چون امر ظهور، داراي ويژگي خاص بوده و احيانا مقدماتي نيز داشته باشد، بايد حالت انتظار و پيدايش مقدمات آن هميشه در وجود انسان شعله ور باشد.


دوم. براي سربازي امام زمان(عج) توجه به چند اصل لازم است:


الف. معرفت نسبت به امام و اهداف و برنامه هاي او؛ يك سرباز امام بايد بداند معناي صحيح امامت چيست و امام در نظام هستي در چه جايگاهي قرار دارد و نيز بداند كه هدف از قيام چيست.
ب. اعقتاد و باورها؛ سرباز و ياور حضرت علاوه بر ايمان قوي نسبت به خداوند و معارف دين بايد داراي اعتقاد محكم به امام و اهداف او باشد و با همه وجود باور كند.
ج. عمل كردن به وظايف ديني و رعايت امور شرعي؛ كسي كه بخواهد از ياران امام زمان(عج) باشد، بايد نسبت به وظايف شرعي اهتمام جدي داشته باشد. واجبات را انجام دهد به خصوص نماز را در اول وقت اقامه كند. محرمات را ترك كند، حدود ديني و حلال و حرام‌ها را به صورت دقيق رعايت كند.
د. دعا كردن و عهد بستن؛ كسي كه بخواهد در گروه ياران قرار گيرد، بايد با دعا و توسل از خداوند بخواهد كه در او قابليت سربازي امام زمان(عج) را با انجام وظايف ديني ايجاد كند. بايد بكوشد با خواندن دعاي عهد(كه بعد از دعاي ندبه در كتاب مفاتيح الجنان آمده) هر روز با امام، عهد و پيمان خود را تجديد كند.
هـ. تخلق به اخلاق نيكو؛ كسي كه ياوري امام را خواستار است، بايد صفات نيك را در خود زنده وصفات نا پسند را از خود دور كند. خوش اخلاق و خدمتگزار مردم باشد. طمع در دنيا نداشته باشد و دنبال جمع مال دنيوي نباشد. بكوشد اهل عبادت و زهد باشد. رضايت الهي را بخواهد و صبر در امور را پيشه كند.

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت






شهید احمد متوسلیان

زخمی شده بود. پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود. بچه ها لباس هایش را شسته بودند. خبردار که شد بلند شد برود لباس های آنها را بشوید. گفتم:برادر احمد، پاتون رو تازه گچ گرفته اند. اگه گچ خیس بشه پاتون عفونت میکنه.

گفت:هیچی نمیشه…رفت توی حمام و لباس همه بچه ها را شست. نصف روز طول کشید.

گفتیم الان تمام گچ ها نم برداشته و باید عوضش کرد. اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود.

می گفت:مال بیت المال بود مواظب بودم خیس نشه…

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





صدر آخرالزمان آیا چنین نیست که انسان ها آرزو كنند كه دنيا به آخر برسد چون از زندگي سير شده اند؟

سوال: در آخرالزمان كه حضرت مهدي (عج) ظهور مي كنند و عدالت برقرار مي شود و همه به آسايش و رفاه كامل مي رسند آیا چنین نیست که انسان ها آرزو كنند كه دنيا به آخر برسد چون از زندگي سير شده اند؟
پاسخ:نوشته ايد همة مردمان عصر مهدي (عج) به جايي مي رسند كه آرزوي به پايان رسيدن حكومت حضرت را مي كنند چون از زندگي و رفاه كامل آن سير شده اند واقعيت اين است كه دراحاديثي كه سيماي حكومت امام مهدي (عج) را ترسيم كرده اند هيچ حديثي كه حتي اشاره اي اندك به مطلب مورد نظر شما داشته باشد وجود ندارد بلكه بالعكس دربارة اشتياق مردم به آن روزگاران احاديث متعددي وجود دارد يعني مردم آرزو مي كنند كه زمان بيشتري در خدمت حضرت و حكومت او باشند،
مثلاً در روايت آمده است: در روزگار حضرت مهدي (عج) خردسالان آرزو مي كنند كه اي كاش بزرگ بودند و بزرگسالان آرزوي كودكي و خردسالي مي نمايند.»[1] آرزوي خردسالي مي كنند چون دوست دارند زمان بيشتري را در حكومت آن حضرت به سر برند و خردسالان آرزوي بزرگسالي دارند، زيرا مي خواهند مكلّف باشند و در اجراي برنامه هاي حكومت الهي حضرت ولي عصر (عج) نقش داشته باشند و به پاداش اخروي دست يابند.[2] و در روايتي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده است كه «مهدي (عج) چنان عدالتي در جامعه برپا مي كند كه زنده گان آرزو مي كنند، كاش مرده گانشان زنده بودند و از آن عدالت بهره مند مي گرديدند.»[3] بنابراين نه تنها زنده گان عصر مهدي آرزوي مردن نمي كنند بلكه آرزو مي كنند اي كاش برزخيان زنده مي شدند و حكومت سرشار از عدالت او را مي ديدند.
در بهشت نیز دلزدگی بوجود نمی آید. در بهشت نيز دلزدگي به وجود نمي آيد به فرمودة علامه طباطبايي (ره) در بهشت، لذتي است كه آميخته با الم و درد نيست، و سروري هست كه با هيچ غم و اندوهي نيست و اهل بهشت نه تنها هر چه دوست بدارند در دسترسشان هست، بلكه لذت هايي هست كه مافوق آنها است.»[4] از طرفي اوصافي براي بهشت[5] و اهل آن ذكر شده است گوياي اين واقعيت است كه در بهشت جز نشاط و سرور چيزي ديگر حتي در قالب دلزدگي وجود ندارد.
ظهور برای مؤمن نمونه ای از بهشت است پس درآن دلزدگی نیست.
خلاصة سخن در آخر الزمان و در حكومت حضرت مهدي (عج) علم، پيشرفت زيادي مي كند و عدالت و امنيت برقرار مي شود و رفاه كامل به وجود مي آيد ولي هيچ كس آرزوي به پايان رسيدن دنيا را نمي كند بلكه آرزو مي كنند اي كاش مرده گانمان زنده مي شدند و حكومت و عدالت حضرت را مي ديدند و بهشت نيز هرگز باعث دلزدگي نمي شود بلكه در هر روزش نشاط خاصي است.
براي مطالعة بيشتر به كتاب عصر زندگي محمد حكيمي و چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي (عج) نجم الدين طبسي مراجعه فرماييد.
حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: مردي از امت من قيام مي كند كه مردم زمين و آسمان او را دوست مي دارند.
الشيعه والرجعه، ج 1، ص 216.


پي نوشت:
[1] . ابن حماد فتن، ص 99، خطي، كتابخانه المتحف انگلستان، الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 78، القول المختصر، ص 21.
[2] . نجم الدين طبسي، چشم اندازي به حكومت مهدي (عج)، ناشر بوستان كتاب، چاپخانه دفتر تبليغات، ص 168.
[3] . علي بن ابي بكر هيثمي، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دارالكتاب العربي، بيروت ج 7، ص 315.
[4] . علامه طباطبايي (ره) ، تفسير الميزان، ترجمة سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 20، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چاپ نگين، ص 644
[5] . سورة انعام، آية 127.

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




 

ده خاطره از شهید حسین علم الهدی


1)چهارده ساله بود كه شنید یک سیرک مصری آمده اهواز. مسئول سیرک آدم فاسدی بود. فقط برای خنداندن اهوازی ها نیامده بود. حسین همراه چند تا از دوستانش، چادر سیرک را آتش زدند و فرار كردند.
دو سال بعد، مسیر دسته های سینه زنی عاشورا، میدانی بود که مجسمه شاه در آن نصب شده بود. حسین دلش نمی خواست دور شاه بگردد. مسیر را عوض کرد و بعد از آن، همه هیئت ها پشت سر هم مسیر حرکت خود را تغییر دادند. پلیس عصبانی شده بود و دنبال عامل می گشت. با همکاری ساواک، سرنخ ها رسید به حسین. در مدرسه دستگیرش کردند. برای بازجویی، می خواستند خانه حسین را هم بگردند. ریختند توی خانه. حسین فریاد زد: «ما روی این فرش ها نماز می خوانیم، کفش هایتان را دربیاورید.» مأمور ساواک خشکش زده بود.


2) حسین را انداختند توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود. مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند.
شهید علم الهدی,شهید سید حسین علم الهدی,دانشجو,سجاد جعفری,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,هویزه,امام خمینی,قرآن شهید علم الهدی,شهید سید حسین علم الهدی,دانشجو,سجاد جعفری,جنگ تحمیلی,تصویر سازی,نقاشی چهره,هویزه,امام خمینی,قرآن
برای دریافت تصویر با کیفیت روی عکس کلیک نمایید


3)رشته مورد علاقه اش «تاریخ» بود. سال 1356 در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد. هر روز نماز صبحش را در حرم می خواند. توی مسجد کرامت مشهد جلسات تفسیر قرآن آیت الله خامنه ای را پیدا کرده بود. بچه های دانشجو را به این جلسات می‌برد.


4)هل مطالعه و تحقیق بود. با اشتیاق می خواند. گاهی با اساتید به شدت بحث می کرد، مخصوصاً اساتیدی که برداشت صحیحی از تاریخ اسلام نداشتند. می گفتند: «اگر حسین در کلاس باشد، ما به کلاس نمی آییم.» اهل تحلیل بود. در دوره ای که گروه های مختلف سیاسی در حال جذب جوانان بودند، با رهنمودهای آیت الله خامنه ای و شهید هاشمی نژاد، ذره ای از مسیر صحیح انقلاب دور نشد.


5) قبل از پیروزی انقلاب یک بار به اهواز آمد. از این‌که روی دیوارها شعاری نوشته نشده بود، بسیار ناراحت شد. شبانه با یکی از دوستانش رفتند و اولین شعاری که نوشت این بود: «تنها ره سعادت، ایمان، جهاد، شهادت.» اهل آرامش نبود. گروه «موحدین» را تشکیل داده بود و مرتب برای انقلاب فعالیت می کرد. تکبیر می گفت. بعد از تبعید امام از عراق به مقصد نامعلوم، شبانه برای نشان دادن خشم ملت ایران، کنسولگری عراق را در خرمشهر به آتش کشید. برنامه چریکی بعدی اش زمینه سازی برای اعتصاب شرکت نفت بود.


6)بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند. حسین می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی‏صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه‏ای به آیت‏الله خامنه‏ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی می‏مانیم!


7)چهارم دی 1359 بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند. هیچ كس زنده نماند!


8)عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای.


9)مادر حسین نیز شیرزنی بود. بعد از تبعید امام در سال 1342، تلگرافی برای شاه فرستاد: «اگر مسلمانی چرا مرجع تقلید ما را تبعید كرده‏ای و اگر مسلمان نیستی، بگو ما تكلیف خودمان را بدانیم.» زینب‏وار در تمام سختی‏ها ایستادگی كرده بود. در سال 67 به رحمت ایزدی رفت و بنا به وصیتش در كنار حسین، در هویزه آرام گرفت.


10)اتاق كوچكى از ساختمان نهضت سوادآموزى اهواز در اختیار سید حسین بود، ایشان و چند نفر از دوستانش از جمله من، به آنجا رفت و آمد داشتم. یكى از شب‏ها، من و حسین در این اتاق مشغول مطالعه بودیم.
نیمه‏ هاى شب بود كه نهج البلاغه می‏خواند. من نگاه كردم به ایشان، دیدم چهره ‏اش برافروخته شده و دارد اشك می‏ریزد. من با زیر چشم، شماره صفحه نهج البلاغه را نگاه كردم و به ذهن سپردم پس از مدتى، سید حسین نهج البلاغه را بست و براى استراحت به بیرون رفت. من صفحه نهج البلاغه را باز كردم، دیدم همان خطبه‏اى است كه حضرت على (ع) در فراق یاران باوفایش ناله می‏كند و مب‏فرماید :أین َ عمار؟ أین َ ذوالشهادتین؟ كجاست عمار؟ كجاست…


[برگرفته ازسایت : تبیان]

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




آیت الله العظمی جوادی آملی
شیطان چگونه بر انسان مسلط می شود؟

به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند، تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است.

گفتاری از آیت الله العظمی جوادی آملی در خصوص تسلط شیطان بر انسان را منتشر می کند.
وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه هم انسان كامل و هم انسان ‏شناس كامل است، مى‏فرمايد:
گروهى شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دام‏ ها بافت؛ در سينه ‏هايشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت‏ «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِامْرِهِمْ مِلاكاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِى صُدُورِهِمْ. وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِى حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ. وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم».
شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنان دام ها بافت، در سينه ‏هاشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت. پس آنچه مى ‏ديدند، شيطان بديشان مى ‏نمود و آنچه مى ‏گفتند سخن او بود.
شيطان اول فريب مى ‏دهد و پس از آن كم كم وارد حرم دل مى ‏شود. گاهى انسان گناهى را انجام مى‏ دهد و از آن متنفّر است؛ بعد استغفار مى‏كند و چهار قطره اشك مى ريزد و جبران مى ‏كند. گاهى بعد از انجام يك گناه از آن لذت مى ‏برد و در صدد توجيه اين كار بر مى‏آيد؛ مى‏گويد اين كار بدى نبود، كم كم مى‏ گويد: نه تنها بد نيست بلكه كار خوبى است؛ وقتى گفت: كار خوبى است. يعنى حرم أمنِ دل را براى پذيرش شيطان باز كرد؛ آن وقت شيطان بر او احاطه مى‏ يابد.
به اين ترتيب است كه شيطان درون قلب به تخم‏ گذارى مى ‏پردازد: «باضَ و فَرَّخَ» باضَ يعنى تخم‏ گذارى كرد؛ اول تخم مى ‏گذارد و بعد آنها را به بچه شيطان تبديل مى‏كند- اين‏ ها چيزى نيست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شيطان آمده و تخم‏ گذارى كرده است؛ فقط آنكه چشم ملكوتى دارد مى ‏بيند- وقتى تخم‏گذارى كرد اين تخم‏ ها به صورت جوجۀ شيطان در آمده و جنب و جوش پيدا مى ‏كنند و «دَرَجَ» يك وقت شما مى ‏بينيد در درونتان غوغايى است كه شما را مى ‏شوراند و آرام نيستيد. وقتى به سخن حضرت على عليه السلام نگاه كنيد، مى ‏بينيد اين غوغا و بلوا ناشى از بچه شيطان ‏ها است.
خاطرات بد، شورشى درونى ايجاد مى ‏كند. شيطنت هم يعنى همين، اين ‏ها افسانه و خيال نيست؛ اين شورش كه ما در خود احساس مى‏كنيم، همين است. انسان وقتى به اين جا رسيد هر چه مى‏خواهد راهش را برگرداند، نمى ‏تواند؛ چرا؟ براى اين كه شيطان آمد، آشيانه ساخت، تخم‏ گذارى كرد و تخم ‏ها را به جوجه تبديل نمود. بعد از اين كم كم صاحب خانه را منزوى و در يك گوشه اسير مى‏ كند، دست و پايش را مى ‏بندد، بعد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِمْ». با زبان اين ‏ها حرف مى‏ زند، آن وقت انسان بيچاره نمى‏داند كه گويندۀ شيطان است.
آن كه در مقابل خدا ايستاد و گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» همو امروز با زبان تو حرف‏ مى ‏زند و گرنه تو يك بچه مسلمان و شيعه هستى، چگونه چنين ادعايى دارى و مى ‏گويى من نظرم اين است، دلم مى ‏خواهد اين كار را بكنم، دلم مى ‏خواهد اين گونه بپوشم، دلم مى ‏خواهد اين طور از خانه بيرون بروم. اين ‏ها همه تصميم‏ هاى شيطان است كه به وسيله انسان اجرا مى ‏شود.
اين است كه به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند و تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است يا در مقابل قرآن قرار دهيد، مى ‏بينيد مخالف آن است.
در اوايل سوره نساء آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» آنها كه مال حرام مى ‏خورند مخصوصاً مال يتيم، اين ‏ها در شكمشان آتش است. كسى كه چشم ملكوتى دارد اين حقايق را مى ‏بيند؛ چنانكه برخى از بزرگان در كتاب تفسيرشان نوشته ‏اند.
انسان تا جوان است خيلى به اين دنيا مى‏ چسبد، ولى وقتى سن يك مقدار بالا رفت مى ‏بيند به چيزى علاقه ندارد. مثل ميوه خام كه محكم به درخت چسبيده است، اما بعد از مدتى كه رسيد، اگر باغبان نچيند بالاخره مى ‏افتد. ميوه وقتى رسيد (انسان در اواخر عمر مى‏ رسد) كم كم آن خوشه و شاخه را رها مى ‏كند؛ چه سيب و گلابى شيرين باشد چه حنضل تلخ، ولى بالاخره شاخه را رها مى‏ كند.
همه ما همين طورى هستيم. سن كه يك قدر بالا آمد، اين همه علاقه‏ اى كه نسبت به دنيا داريم يكى پس از ديگرى از دست مى ‏رود و آن وقت همه چيز را بايد بگذاريم و برويم؛ آن هم به كوى ابد؛ سخن از يك سال و دو سال و يك ميليون سال و يك ميليارد و اين ‏ها كه نيست؛ سخن از بى نهايت است.

منبع: دفتر بيستم -در محضر حضرت آيت الله جوادى آملى؛ ص25
(1)- نهج البلاغه –خطبه هفتم، ص 53
(2)- سوره صاد، 76
(3)- نساء، 10

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




پرسش: در رابطه با نفس زکيه توضيح دهيد ؟

پاسخ: قتل نفس زکيه:


پس از آنکه اراده خداوند بر ظهور حضرت در دهم محرم قرار گرفت، بر اساس روايات 15 روز قبل از آن شخصي در مسجد الحرام کشته ميشود. قتل وي که به قتل نفس زکيه مشهور است يکي از پنج علامت حتمي ظهور شمرده شده است.
از امام صادق(ع) نقل شده است که حضرت فرمود:
“ليس بين قيام قائم آل محمد و بين قتل النفس الزکيه الا خمسة عشر ليلة … ؛ بين قيام قائم و کشته شدن نفس زکيه [فاصله] نخواهد بود مگر پانزده شب".
از برخي روايات استفاده ميشود که اين شخص جواني است از فرزندان پيامبر به نام محمد بن الحسن که گويا چون انسان پاک و وارستهاي بوده و بدون گناه کشته ميشود؛ به نفس زکيه معروف گرديده است. وي در مسجد الحرام به شهادت ميرسد.
در فرازي ار روايت امام باقر(ع) که پيرامون امام زمان(ع) از آن بزرگوار نقل شده چنين آمده است:"و جواني از آل محمد(ص) که نام او محمد بن حسن ـ نفس پاک ـ است بين رکن و مقام کشته ميشود".
در مورد علت و کيفيت کشته شدن وي در روايتي از وجود مقدس امام باقر(ع) چنين نقل شده است: “حضرت قائم(ع) به اصحاب خود ميگويد، اي قوم اهل مکه مرا نميخواهند ولکن من کسي را به سوي آنان ميفرستم تا برايشان اتمام حجت کند به آنچه سزاوار است مانند من بر آنها احتجاج کند. پس مردي از اصحاب خود را ميخواهد، و به او ميفرمايد: به سوي اهل مکه برو و بگو اي اهل مکه من فرستاده از طرف فلان(امام زمان(ع)) به سوي شمايم، و او ميگويد به شما: به درستي که ما اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستيم و ما از فرزندان محمد(ص) و از تبار و سلاله پيامبرانيم و به درستي که ما مورد ظلم و ستم واقع گرديده و مقهور شديم و از زماني که پيامبرمان از دنيا رفت تا امروز حق ما از ما گرفته شده است، پس اکنون ما شما را به ياري ميطلبيم پس ياري کنيد.
چون آن جوان اين کلام را بگويد مردم به سوي او بروند و او را بين رکن و مقام ذبح کنند واوست نفس زکيه".

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت





توصیه ای شنیدنی از حاج میرزا اسماعیل دولابی درباره روضه خانگی

برای زن و بچه ات روضه بخوان

عزیز من ! ان شاء الله این نعمت عظمی را در خانه هایتان کم نکنید. اگر هم شده خودت این کتاب های تعزیه و سینه زنی قدیمی را بگیر و در خانه ات بخوان. کسی هم که نیست ، زن و بچه خودت هستند . گاهی وقت ها، ماهی یک دفعه به آن ها بگو که بنشینند و برایشان بخوان. آن وقت می دانی در تمام این یک ماه در خانه ات عزت می بارد و هر وقت از در وارد شوید ، همه سلام می کنند. آن وقت دیگر این حرف هایی که می خواستی با دعوا درست کنی هیچ لازم نیست. شما این کار را بکن . یک روز صبح که چایت را خوردی ،چند تا کلمه از آن ها را که خودت بلدی، بخوان و بگو سینه بزنید . می گویی و آن ها سینه می زنند و گریه می کنند، والسلام! ماهی یک دفعه، باز هم بگویم! سالی یک دفعه . این قدر اثر دارد.

طوبای محبت/جلد چهارم

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت





چند نکتــــــــہ ے اخلاقـــــــــے

آيت الله علي آقاي قاضي:
اگر كسي نماز را اول وقتش بخواند و به مراتب عالي نرسد مرا نفرين كند.
اگر به جائي رسيده ام از دو چيز است: قرآن و زيارت حضرت سيد الشهدا.
اما نماز شب؛ پس هيچگاه چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست و تعجب از كسي است كه مي خواهد به كمال دست يابد در حالي كه براي نماز شب قيام نمي كند. و ما نشنيديم كه احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر بوسيله نماز شب .

عبدالكريم كشميري رضوي:
نسبت به خدا حالت توجه داشته باشيد تا با خدا رفيق شويد نه تنها رفيق كه او شفيق نيز هست.
خيلي مهم است كه به نفس بها داده نشود.
اگر يكي از استوانه هاي تقوي بميرد بعد آن مصيبت خواهد آمد.
دائم الذكر باشيد و در همه حال ياد خداوند كنيد .

شيخ جعفر مجتهدي:
کوتاه ترين و مطمئن ترين راه كمال محبت اهل بيت عليهم السلام و خدمت خالصانه به خلق است.
گناه حجاب بين مخلوق و خالق است. اين آلودگي را با آب توبه بشوييد.

آيت الله كوهستاني:
من حرف بيهوده زدن را کمتر از غذاي حرام نميدانم.
مگر راهي غير از خدا هست؟

آيت الله سيد رضا بهاء الديني:
لذات روحاني نصيب زبان هرزه و چشم هرزه نميشود. بايد خود را اصلاح كرد.
همه جا رفق و مدارا مي تواند دگرگوني بوجود بياورد.

برگرفته از کتاب “ستارگان سپهر سلوک” خلاصه

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




احکامی پیرامون حضرت علی علیه‌السلام

فقها در مورد حضرت علی علیه‌السلام نکاتی را بیان فرموده‌اند:

1- لقب «امیرالمؤمنین» از مختصات امام علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام است و به هیچ‌کس حتی امامان دیگر هم نمی‌‌شود این لقب را اطلاق نمود؛ بعضی از فقهای شیعه در این باب رساله مستقل نگاشته‌اند.


2- ائمه جمعه بنابر احتیاط، مکلف می‌باشند در خطبه دوم نماز جمعه، نام پیامبر و حضرت علی و حضرت زهرا و اولاد پاک ایشان سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین را برده بر آنان درود بفرستند. (صلاةالجمعة، آیةالله شیخ مرتضی حایری (م1406)، ص233)


3- شایسته است خطیب جمعه در مقام وعظ و نصیحت مردم، بعضی از خطبه‌های منسوب به حضرت علی یا سایر ائمه‌ علیهم‌السلام را انتخاب نموده برای شرکت‌کنندگان در نماز جمعه بیان کند. (تحریرالوسیلة، امام خمینی/1/233، دارالعلم، چاپ اول)


4 - بنابر احتیاط واجب شخص بی‌وضو و جنب و حایض و نفسا نباید دست به نام مقدس آن‌حضرت و فرزندان طاهرین ایشان بزند. ولی برخی از فقها در این زمینه احتیاط مستحب دارند. لازم است در این مورد به نظریات فقها مراجعه شود. (توضیح‌المسایل محشی، امام خمینی (م1409)/1/212)


۵- خوارج و شورش‌کنندگان بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام و هر امام معصوم دیگر، محکوم به کفر می‌باشند هرچند ادعای اسلام نمایند. (جواهرالکلام فی شرح شرائع‌الاسلام، محمدبن حسن‌بن باقر نجفی (م1266)/22/337)


6- غلوکنندگان در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السلام و معتقدین به الوهیت آن‌حضرت یا هر شخص دیگر اگر ملتفت به گفته خویش هستند، کافر می‌باشند. (همان/28/38)


7- نواصب (دشمنان و بدگویان علی علیه‌السلام و فرزندان معصوم ایشان) در حکم کافرند و احکام مسلمان بر آنان مترتب نمی‌گردد. (الحدائق‌الناضرة فی احکام العترةالطاهرة، یوسف‌بن احمد‌‌بن ابراهیم‏ بحرانى (م1186)/22/199)


8- گرچه شهادت ثالثه (اشهد ان علیا ولی‌الله) جزو اذان و اقامه نیست، ولی به فتوای برخی از فقها در اذان اعلامی نباید ترک گردد، آیةالله‌العظمی تبریزی قدس‌سره در این زمینه می‌نویسند: از آن جهت که شهادت ثالثه شعار شیعه گردیده است و حفظ شعار شیعه در تبلیغ وصایت علی علیه‌السلام لازم است، باید شهادت ثالثه باقی بماند مخصوصاً در زمان ما که هجمه بر اعتقادات شیعه از جانب دشمنان زیاد شده.


9- شهادت ثالثه در تشهد نماز نباید گفته شود. امام خمینی در این زمینه می‌نویسند: باید تشهد نماز به همان‌‌طور كه وارد شده و متعارف است خوانده شود. (استفتائات/امام خمینی (م1409)/1/166)


10- مستحب است نام‌گذاری فرزندان به‌نام محمد و علی و فاطمه. جناب شیخ حر عاملی (متوفای 1104ق) در کتاب گرانسنگ «وسائل‌الشیعة الی تحصیل مسائل‌الشریعة» بابی را منعقد نموده است تحت عنوان «‌باب استحباب‌التسمیة بعلی» در این باب این روایت ذکر شده سلیمان جعفری می‌گوید از امام رضا علیه‌السلام شنیدم که فرمودند: فقر وارد خانه‌ای نمی‌گردد که در آن نام محمد، احمد، علی، حسن، حسین، جعفر، طالب، عبد‌الله و از زنان نام فاطمه باشد. و در روایتی از امام حسین علیه‌السلام نقل شده که فرمودند: اگر صد پسر داشته باشم دوست دارم نام همه آن‌ها را علی بگذارم. (همان/396)


11- محدثین و فقها زیارت‌های مختلفی برای آن‌حضرت در مناسبت‌های گوناگون ذکر نموده‌اند مانند تولد و شهادت آن‌حضرت، عید مبعث و تولد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و امثال این موارد.


12- فقها در مقام بیان احکام دفن میت فرموده‌اند: مستحب است پیش از آن كه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه راست میت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ میت بگذارند و دهان را نزدیك گوش او ببرند و به شدت حركتش دهند و سه مرتبه بگویند «اسمع افهم یا فلان‌بن فلان» و به جاى فلان، اسم میت و پدرش را بگویند آن‌گاه در ضمن دعایی خاص، شهادتین و امامت علی‌بن ابی‌طالب و اولاد طاهرین ایشان‌ علیهم‌السلام را ذکر نمایند، به این عمل در اصطلاح رساله‌های عملیه «تلقین» گفته می‌شود.

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




ﻗﻠﺒﺖ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻦ…

ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﻫﺎﯾﺖ…
نﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﺖ…
ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻰ ﻫﺎﯾﺖ…
بﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ…
ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ…
ﻭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ…
ﮔﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﺞ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻦ…
ﮔﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺷﻠﻮﻍ…
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ…
ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ…
ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺑﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ…
ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻟﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺣﺲ ﮐﻦ…ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﯽ ﭼﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺱ…
ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻥ…

* ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ “ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻰ"*

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





انسان ها در رابطه با یاد امام عج الله تعالی فرجه شریف به چندسته تقسیم می شوند
اول افرادی که با دین مذهب کاری ندارند
دوم مومنینی که گاهی وقتی بیاد ایشان می افتند مثلا در نیمه شعبان یاروز به امامت رسید ایشان یا شب قدر یا…..
سوم مومنینی که هر جمعه بیاد ایشانند
چهارم مومنینی که هر روز بیاد ایشانند
پنجم مومنینی که همیشه و در همه حال بیاد ایشانند


حال به برخی فواید کار دسته پنجم اشاره می کنیم
اول یاد ایشانباعث می شود این افراد گناه نکنند یا کمتر گناه کنند
دوم وقتی شما بیاد ایشان باشید ایشان هم بیاد شماست و نظر لطفشان شامل حال شما می شود
البته نا گفته نماند که ایشان همیشه بیاد شیعیانشان هستند ولی این ما هستیم که از یادایشان غفلت می کنیم

سوم وقتی تعداد زیادی از مردم شیعه به یاد ایشان باشند یک گام به ظهور نزدیک تر شده ایم

پس بیایید هر چقدر می توانیم بیاد ایشان باشیم وبرای ظهورشان دعا کنیم

 

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




 

برای رســیدن به عــرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد،

یا در حــــرم ابـا عـبــدلله(ع)

یا در مجـــلس ابـا عـبدالله(ع)


 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





انا عبدک

روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند.

که شخصی باعجله آمد وضو گرفت و به داخل مسجد رفت و به نماز ایستاد.

با توجّه به این که مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود.

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد

ایشان پرسیدند : چه کار می‌کردی…!؟

گفت : هیچ…

فرمود : تو هیچ کار نمی‌کردی…!؟

گفت : نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند.

آقا فرمود : مگر تو نماز نمی‌خواندی…!؟

گفت : نه…!

آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.

گفت :نه آقا اشتباه دیدی…

سؤال کردند : پس چه کار می‌کردی…!؟

گفت : فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین…

این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت.

تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند،
ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم…

خدا من یاغی نیستیم…!
بنده ام…!

انا عبدک
اگه اشتباهی کردم دشمنی نداشتیم هوا هوس غلبه کرد

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت