✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
یوسف زهرا دگر بیرون ز قعر چاه شو


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




انسان ها در رابطه با یاد امام عج الله تعالی فرجه شریف به چندسته تقسیم می شوند
اول افرادی که با دین مذهب کاری ندارند
دوم مومنینی که گاهی وقتی بیاد ایشان می افتند مثلا در نیمه شعبان یاروز به امامت رسید ایشان یا شب قدر یا…..
سوم مومنینی که هر جمعه بیاد ایشانند
چهارم مومنینی که هر روز بیاد ایشانند
پنجم مومنینی که همیشه و در همه حال بیاد ایشانند


حال به برخی فواید کار دسته پنجم اشاره می کنیم
اول یاد ایشانباعث می شود این افراد گناه نکنند یا کمتر گناه کنند
دوم وقتی شما بیاد ایشان باشید ایشان هم بیاد شماست و نظر لطفشان شامل حال شما می شود
البته نا گفته نماند که ایشان همیشه بیاد شیعیانشان هستند ولی این ما هستیم که از یادایشان غفلت می کنیم

سوم وقتی تعداد زیادی از مردم شیعه به یاد ایشان باشند یک گام به ظهور نزدیک تر شده ایم

پس بیایید هر چقدر می توانیم بیاد ایشان باشیم وبرای ظهورشان دعا کنیم

 

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




 

برای رســیدن به عــرفان کامل دو راه و دو مکان بیشتر وجود ندارد،

یا در حــــرم ابـا عـبــدلله(ع)

یا در مجـــلس ابـا عـبدالله(ع)


 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





انا عبدک

روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضو گرفتن بودند.

که شخصی باعجله آمد وضو گرفت و به داخل مسجد رفت و به نماز ایستاد.

با توجّه به این که مرحوم کاشی خیلی مؤدّب وضو می‌گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می‌آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود.

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد

ایشان پرسیدند : چه کار می‌کردی…!؟

گفت : هیچ…

فرمود : تو هیچ کار نمی‌کردی…!؟

گفت : نه! می‌دانست که اگر بگوید نماز می‌خواندم، کار بیخ پیدا می‌کند.

آقا فرمود : مگر تو نماز نمی‌خواندی…!؟

گفت : نه…!

آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می‌خواندی.

گفت :نه آقا اشتباه دیدی…

سؤال کردند : پس چه کار می‌کردی…!؟

گفت : فقط آمده بودم بگویم من یاغی نیستم، همین…

این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت.

تا مدّت ها هر وقت از احوال آخوند می‌پرسیدند،
ایشان با حال خاصی می‌فرمود: من یاغی نیستم…

خدا من یاغی نیستیم…!
بنده ام…!

انا عبدک
اگه اشتباهی کردم دشمنی نداشتیم هوا هوس غلبه کرد

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ﴿فصلت ۵۳﴾
«آيات خـود را در دوردست هـا و در درون خـودشان به آنها نشان خواهيم داد تا جائـيـکـه بـرای آنـهـا روشن شود که اين قرآن حق است».
آيه پيش بينی می کند که انـسـان بـه شـنـاخـت پـديـده هـا در دوردسـت ها و در درون خود خواهد رسيد. شناختی که بدست خواهد آورد نيز درستی حرفهای قرآن را ثابت خواهد کرد.
در عـصـر مـا انسان بـا تلـسکوپ و ميکروسکوپ و انواع امکانات پيچيده ديگر خيلی از پديده های دور دست فضای دور و نزديک و هـمـيـنـطـور در درون خودش را شناخته است. آن شناختها نيز چنانکه ديديم بنوبه خـود درسـتی آيات قـرآن را تأييد نموده است.
انعام 105: « وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَلِـنُـبَـيّـِنـَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ».
« و به این شکل آیات را روشن می کنیم. بگذار بگویند که تو آنها را خوانده ای. ما آن را (قرآن را) برای کسانی که می دانند (دانش دارند) نشان خواهیم داد».
آیه پیش بینی می کند که در آینده کسانی خواهند آمد که دانش خواهند داشت و قرآن را به آنها نشان خواهد داد. و این چیزی است که فعلاً اتفاق افتاده است.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا ﴿۱۱۹ النساء ﴾
« و به آنها امر می کنم که گوشهای دامها را آسيب برسانند، و به آنها امر می کنم که در خلق خدا دگرگونيهائی ايجاد کنند».
نکات آيه:
1ـــ به گوش دامها آسيب رسانده خواهد شد:

جملات مزبور نقـل قول از حرفهای شيطان است. چنانکه در تصوير می بينيم و در جهان واقع نيز کم و بيش ديده ايم، شماره يا مشخصات دامها را در نوشته ای به گوش آنها منگـنه می کنند. در حاليکه می توان آنرا در گردن آنها نيز آويزان کرد.

2ـــ ايجاد تغييرات در خلق:
در قـرآن دو مـقـوله «تـبـديـل» و «تـغـيـيـر» هـسـت. «تغـيير» به معنی: ايجاد دگرگونيهائی در شئ، و «تبديل» به معنی: عوض کردن کلی شئ (يعنی: عـوض نمودن ماهـيت و هـويت آن) است. قــرآن «تبديل» پـديـده ها را خارج از توان انسان دانسته (لا تبديل لخلق الله) و تاکنون نيز کسی موفـق به تغيير “هـويت و ماهـيـت” چيزی نـشـده، ولی ايـجـاد «تـغـيـيـر» را پيش گوئی کرده است. و اين چيزی است که در عصر ما فعلاً انسان به آن نقطه رسيده و دست به چنين کاری می زند. مثلا کسانی هستند که نمودهـای مردانگی خود را برمی دارند و نمودهای زنانگی می دهند و همينطور برعکس.
ضمن اينکه هر دو پيش بينی قرآن درست درآمده ترتيب آنها نيز همانطور که آنرا گفته اتفاق افـتاده است. يعنی ابتدا گوش دامها را منگنه کردند و بعد افراد را دستکاری کردند. البته احتمال اين نيز هست که منظور آيه اين باشد که انسان گوش دامها را خواهد بريد و برای ايجاد تغييرات در افراد از آن استفاده خواهد کرد.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الم ﴿1﴾
الم
غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿2﴾
روميان شكست‏خوردند
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿3﴾
(و اين شكست) در سرزمين نزديكي رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودي غلبه خواهند كرد.
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿4﴾
در چند سال، همه كارها از آن خدا است، چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزي) و در آن روز مؤ منان خوشحال خواهند شد.
سوره ی: روم


خداي سبحان در آغاز سوره‌ي‌مباركه‌ي‌"روم” از پيروزي قطعي روميان در آينده خبر مي دهد “الم * غلبت الروُم * في أدني الأرض وهُمْ من بعْد غَلَبِهم سَيَغْلبون” سوره‌ي‌روم، آيات 1 ـ 3 : روميان اكنون شكست خورده اند، ولي ـ به طور يقين ـ در سالهاي آينده بر دشمنان خود پيروز خواهند گشت، چون امپراطوري هاي جهان در آن عصر غير از ايران و روم، كشور ديگري نبود و چون نبرد بين همين دو امپراطوري بود لذا نامي از كشور غالب به ميان نيامد؛ زيرا معلوم بود كه امپراطوري روم شكستي از غير امپراطوري ايران تحمّل نمي كند.
شأن نزول اين آيه‌ي‌كريمه كه مشتمل بر اخبار غيبي است، آن است كه مشركين آن زمان، بر ضدّ مسلمين دست به شايعه پراكني و تبليغات مسموم زده بودند و مي گفتند: روميان كه ادعاي اهل كتاب بودن را دارند، از دشمن خود شكست خوردند، پس ما نيز مي توانيم شما مسلمين را كه ادعا داريد كتاب الهي بر شما نازل شده، شكست دهيم و روشن مي شود كه سخن شما و روميان هر دو دروغ است وگرنه خداي شما به روميان كه اهل كتابند كمك مي كرد و نمي گذاشت آنها شكست بخورند.
مسلمانان نيز از اين حادثه و از تفسير نادرست آن كه نوعي تلقين منفي و تفأّل به شرّ بود، نگران بودند؛ در اين حال بود كه آن خبر غيبي، توان تازه اي به مسلمانان داد و پس از مدّتي، روميان پيروز گشتند و صدق اين خبر غيبي روشن گرديد.

 

موضوعات: معجزات پیش بینی ها در قرآن  لینک ثابت





ازدواج با كنيز

حضرت امام زين العابدين عليه السلام كنيزي داشت . او را در راه خدا آزاد كرد و سپس وي را به همسري قانوني خود درآورد و با او ازدواج كرد.
جاسوس مخصوص خليفه ، اين جريان را براي عبدالملك مروان گزارش داد. عبدالملك به حضور حضرت زين العابدين عليه السلام نامه تندي به اين مضمون نوشت :
((به اطلاع من رسيده است كه با كنيز آزادكرده خود، ازدواج نموده ايد؛ با آن كه مي دانستيد در خاندان قريش ، زنان وزين و با شخصيتي وجود داشت كه ازدواج با آنها باعث مجد و عظمت شما مي شد و فرزندان نجيب و شايسته اي مي آوردند. شما با اين ازدواج ، نه بزرگي خود را در نظر گرفتي و نه حيثيت فرزندان خويش را مراعات كردي !))
حضرت سجاد عليه السلام در جواب نوشت :
((نامه شما كه حاوي نكوهش من در ازدواج كنيز آزادشده ام بود، رسيد. نوشته بوديد كه در زنان قريش كساني هستند كه ازدواج با آنها سبب افتخار من و مايه پديد آمدن فرزندان نجيب است . بدانيد فوق مقام رفيع رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مقامي نيست و كسي در شرف و فضيلت بر آن حضرت فزوني ندارد.))
يعني ازدواج با خانواده قريش براي فرزندان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم باعث مجد و عظمت نخواهد شد.
((ما هرگز به دگران افتخار نمي كنيم . كنيزي داشتم براي رضاي خدا آزاد كردم تا از اجر الهي برخوردار شوم . سپس وي را بر طبق قانون اسلام به همسري خود درآوردم . او زني شريف و با ايمان ، متقي و پرهيزگار است . كسي كه در دين خدا به پاكي و نيكي قدم برداشته ، فقر گمنامي يا سابقه كنيزي ، به شخصيت او ضرر نمي زند.
اسلام ، اختلافات طبقاتي را محو كرد. اسلام ، پستي هاي موهوم را از ميان برد و نقايص را با تعاليم عاليه خويش جبران كرد. اسلام ريشه هاي ملامت و سرزنش هاي دوران جاهليت را از بيخ و بن برانداخت .))
فلا لؤ م علي امري ء مسلم انما اللؤ م لؤ م الجاهلية و السلام ؛
((بر يك مرد مسلمان كه وظايف خود را به درستي انجام مي دهد، ملامت نيست . ملامت شايسته كساني است كه انديشه هاي نادرست در مغز مي پرورند و همچنان مانند دروان جاهليت فكر مي كنند.))
عبدالملك نامه حضرت سجاد عليه السلام را خواند. مضامين محكم نامه ، روحش را فشرد. آنگاه نامه را به طرف فرزند جوانش ، سليمان بن عبدالملك كه در مجلس نشسته بود، افكند كه بخواند. پسر جوان وقتي نامه را خواند، برافروخته و خشمگين شد. نتوانست خود را نگاه دارد.
با ناراحتي به پدر گفت كه حضرت سجاد عليه السلام با پيوندي كه به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم دارد، سخت بر شما افتخار كرده و صريحا برتري و مزيت خويش را خاطرنشان نموده است .
عبدالملك گفت : فرزند! اين مطلب را فراموش كن ، و از آن سخني به ميان نياور! زبان گوياي بني هاشم سنگ سخت را مي شكند و امواج دريا را مي شكافد.
فرزند عزيز! چيزي كه ساير مردم را پست و كوچك مي سازد، براي علي بن الحسين عليه السلام مايه رفعت و عظمت مي شود.(1)
حضرت سجاد عليه السلام در پاسخ نامه عبدالملك به مقام شامخ نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و افتخار فرزندان عزيز آن حضرت اشاره كرد و ضمنا به طور كنايه و غير مستقيم عبدالملك مروان را در سخن جاهلانه اش ملامت نمود و انديشه نادرستش را از بقاياي افكار مطرود و محكوم دوران جاهليت معرفي كرد.
بديهي است دريافت چنين نامه اي براي عبدالملك و پسرش بسيار سنگين و ناراحت كننده بود.
عبدالملك نمي بايست از اول به علي بن الحسين عليه السلام نامه انتقادآميز بنويسد و بي جهت عمل صحيح و قانوني آن حضرت را مورد اعتراض و خرده گيري قرار دهد.
اكنون كه نامه نوشته و به اين عمل نادرست مبادرت كرده است ، بايد خود را براي دريافت پاسخ محكم و متقن آن جناب آماده نمايد و به عوارض نوشته نابجاي خويش تن در دهد.
عبدالملك كه دوران جواني را پشت سر گذارده است ، عبدالملك كه با گذشت زمان ، عقلش به رشد طبيعي خود رسيده و از حوادث روزگار به مقدار قابل ملاحظه اي تجربه آموخته است ، تا اندازه اي بر احساسات خويش مسلط است و مي تواند خود را از هيجان هاي بي مورد و خطرناك نگاه دارد. ولي فرزند جوانش كه اكنون دوران شباب را طي مي كند و هنوز به رشد عقلي نرسيده و سرد و گرم جهان را نديده است ، بعيد به نظر مي رسد كه بتواند خويشتن دار باشد و در مواقع تحريك احساسات ، از تندروي و تصميم هاي ناروا بركنار ماند.
پاسخ قاطع حضرت سجاد عليه السلام به پدر و پسر، ضربه روحي زد و هر دو از مضمون نامه آن حضرت ناراحت و رنجيده خاطر شدند. با اين تفاوت كه پدر كارآزموده و تجربه ديده ، هيجان هاي خود را پنهان نگاه داشت و چيزي نگفت ، ولي پسر جوان و كم تجربه نتوانست خود را نگاه دارد و مراتب ناراحتي و هيجان خويش را به زبان آورد.
اگر اختيار در دست پسر نادان و كوتاه فكر مي بود، براي ارضاي احساسات برانگيخته خود انتقام مي گرفت . او از قدرت هاي نظامي و انتظامي مملكت استفاده مي كرد و به منظور جبران شكست معنوي خويش به آن حضرت آسيب مالي و جاني مي رساند و كمترين توجهي به نتايج شوم عمل خود نمي نمود. ولي پدر پخته و عاقل كه به تمام جهات قضيه متوجه است و با خود حساب مي كند؛ گر چه پاسخ حضرت سجاد عليه السلام تلخ و سنگين است ، ولي عوارض انتقام جويي و تجاوز به آن حضرت به مراتب ، تلخ تر و انزجار افكار عمومي واقع مي شود، ممكن است مردم بر وي بشورند و باعث سقوط حكومتش گردند.
عبدالملك روي فكر و عاقبت انديشي به اين نتيجه رسيد كه بايد فشار رواني نامه حضرت سجاد عليه السلام را تحمل كند و از انتقام جويي كه خطر بزرگتري در بر دارد، چشم بپوشد.
بايد به ناراحتي و شكست روحي پاسخ زين العابدين عليه السلام تن در دهد و از تنفر افكار عمومي كه شكست بزرگتر و شر ناراحت كننده تري است ، بركنار بماند. او عملا به همين روش عاقلانه تصميم گرفت و به فرزند جوان و برافروخته خود نيز توصيه كرد كه ساكت باش و اين سخن را دوباره به زبان نياور! و اين خود نشانه خردمندي و عاقبت انديشي است .(2)

 

1- بحارالانوار، ج 11، ص 45.
2- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 1، ص 252.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





نسل جوان و تحولات روحي

مقالات انقلابي و سخنان آتشين رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ، در آغاز دعوت ، بيش از همه در نسل جوان تحول روحي ايجاد كرد. جواناني كه طبعا تجددطلب و انقلابي هستند، گرد آن حضرت جمع شدند و صميمانه به آيين مقدسش گرويدند و به پيروي از برنامه هاي عقلي و علمي رهبر عاليقدر خود، مبارزه خويش را با سنن فاسد و روش هاي ناپسند جامعه شروع كردند و همه جا در سفر و حضر، در محيط خانواده و اجتماع ، مخالفت خود را با عقايد و افكار باطل مردم صريحا اظهار مي نمودند.
سعد بن مالك ، از جوانان پرشور و انقلابي صدر اسلام بود. او در 17 سالگي به آيين نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم گرويد و در شرايط مشكل قبل از هجرت ، همه جا مراتب وفاداري خود را به دين اسلام و مخالفت خويش را با سنن نادرست جاهليت ابراز مي كرد.
جوانان با ايمان ، براي آن كه از شر مشركين مصون باشند، همه روزه براي اقامه نماز به دره هاي اطراف مكه مي رفتند و فريضه يوميه را دور از چشم مخالفين انجام مي دادند.
در يكي از روزها كه جمعي از جوانان مسلمان در يكي از دره ها به نماز مشغول بودند، گروهي از مشركين رسيدند و با مشاهده عبادت آنان ، لب به توبيخ و سرزنش گشودند و به آيين آنها بدگويي كردند و كار آن دو گروه به زد و خورد كشيد. در آن ميان ، سعد بن مالك ، كه از سخنان مشركين و اهانت به اسلام خشمگين شده بود، با استخوان فك شتر، سر يكي از آنها را شكست و خون جاري شد و اين اولين خوني بود كه در راه اسلام به زمين ريخته شد.
در آن روزها مشركين در كمال قدرت و مسلمين در نهايت ضعف و ناتواني بودند و زد و خورد با آنان ممكن بود به حوادث سنگين و خطرناكي منجر شود ولي جواناني كه خود را براي تحمل هر آزار و شكنجه اي آماده كرده بودند، از دورنماي خطر نهراسيدند و در دفاع از حريم اسلام از كفر نترسيدند.
سعد مي گويد: من نسبت به مادرم خيلي مهربان و نيكوكار بودم . موقعي كه اسلام را قبول كردم و مادرم آگاه شد، روزي به من گفت : ((فرزند اين چه ديني است كه پذيرفته اي ؟ يا بايد از آن دست برداري و بت پرستي برگردي ، يا من آن قدر از خوردن و آشاميدن امساك مي كنم تا بميرم . سپس مرا در دين جديدم سرزنش و ملامت نمود.))
سعد كه به مادر علاقه زيادي داشت با كمال مهرباني و ادب به وي گفت :
((من از دينم دست نمي كشم و از شما درخواست مي كنم كه از خوردن و آشاميدن خودداري نكني .))
مادر به گفته فرزند اعتنا نكرد. يك شبانه روز غذا نخورد و فرداي آن روز سخت ضعيف و ناتوان شد.
مادر تصور مي كرد كه سعد با آن همه علاقه و مهري كه نسبت به وي دارد، اگر او را با حال ضعف ببيند، از دين خود دست مي كشد، غافل از آن كه مهر الهي آنچنان در عمق جانش نفوذ كرده كه مهر مادري نمي تواند در برابر آن مقاومت نمايد. به همين جهت روز دوم وضع سخن گفتن سعد، تغيير كرد.
او با منطقي خشن و قاطع به مادر گفت : ((به خدا قسم اگر هزار جان در تن داشته باشي و يك يك از بدنت خارج شود، من از دينم دست برنمي دارم .))
وقتي مادر از تصميم جدي فرزند آگاه شد و از تغيير عقيده سعد ماءيوس گرديد، امساك خود را شكست و غذا خورد.(1)

1- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 136؛ اسدالغابة ، ج 2، ص 290.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم