✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
حجاب زهرایی


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.

شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه می کرد.

سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.

آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.

پروانه به راحتی از آن خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.

آن شخص بازهم به تماشای پروانه نشست چون انتظار داشت که بالهایش باز و گسترده و محکم شوند و از بدن او محافظت کنند.

اما چنین اتفاقی نیفتاد!

در واقع پروانه بقیه عمرش را می خزید و هرگز نتوانست پرواز کند.

چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که :

محدودیت پیله و تلاش برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه قرار داده بود تا بتواند بعد از خروج از پیله پرواز کند.

اگر خداوند اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم و به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 دانشجویی می گفت : یکی از استادان مرد ما ساعت دخترانه می بسته و این باعث خنده دانشجویان می شد تا اینکه ……… برامون مشخص شد اون ساعت تنها دخترش بود که طی سانحه ای اونو از دست داده بود،
دلهایی هستند که درد می کشند اما دم نمی زنند. همیشه سکوت شخص ، دلیل بر عدم قدرت او بر جواب دادنش نیست……. خیلی ها هستند که سکوت می کنند تا کسی را جریحه دار نکنند.
خیلی ها هم هنگام عصبانیت سکوت اختیار می کنند تا کسی را از دست ندهند.
و می ماند سکوت بزرگ……. اون هم سکوت شماست ، تا خودت و رفتارت را ترقی دهی، هیچکس تو این دنیا از فشارهای زندگی در امان نخواهد بود .
پس سپاس :

کسانی را که قبل از پوزش ، ما را معذور میدانند

و سپاس :

کسانی را که حال ما را درک میکنند ، قبل از اینکه ما آنرا شرح دهیم

و سپاس : کسانی را که با همه عیبهایمان ما را دوست دارند

موضوعات: داستان  لینک ثابت





( بهلول ابن عمر ) کنیه اش ( ابوذهب ) بود ، از اخبار چنین بر می آید که او عالم و فاضل و عاقل و امامی المذهب بوده و علت اینکه خود را به دیوانگی زده این است که : هارون الرشید از او خواست که قضاوت بغداد را قبول کند و چون او نخواست این مسئولیت را در دولت و حکومت هارون قبول کند ، به جهت خلاصی خود از این بن بست خود را به دیوانگی زد چنانچه وقتی به هارون گفتند : بهلول دیوانه شده است ، هارون گفت : او دیوانه نیست ، بلکه به این وسیله دینش را برداشته و فرار کرده است .
و از بهلول کلمات و سخنان پرفائده ای نقل شده است که بعضی از آنها را برای استفاده نقل می کنیم .
روزی هارون به بهلول گفت : دوست داری خلیفه باشی ؟ بهلول گفت : نه به جهت اینکه من مرگ سه خلیفه را دیده ام ولی یک خلیفه مرگ دو بهلول را ندیده است .
هنگامی که هارون از حج بیت الله الحرام برمی گشت در بین راه سه مرتبه بهلول او را با صدای بلند به اسم صدا زد و گفت : یا هارون یا هارون یا هارون . هارون پرسید این صدای کیست ؟ گفتند : بهلول است ، هارون برگشت و خطاب به بهلول کرده گفت : هیچ می دانی من کیستم ؟ بهلول گفت : بلی می دانم تو آن کسی هستی که اگر در مشرق به کسی ظلم و ستمی شده باشد و تو در مغرب باشی روز قیامت خداوند از تو مؤ اخذه و سؤ ال خواهد کرد و تو باید جوابگویش باشی هارون از شنیدن این کلام گریه کرد .
آنگاه از او پرسید : آیا حاجتی داری که برآورم ، بهلول گفت : آری می خواهم گناهان مرا بیامرزی و مرا وارد بهشت کنی . هارون گفت : این کار در اختیار من نیست ولی من می توانم دین تو را ادا کنم .
بهلول گفت : دین با دین ادا نگردد تو آنچه داری مال مردم است آیا خیال کردی خدا مرا فراموش می کند و روزیم را نمی دهد که تو به من بدهی ! ؟
روزی بهلول وارد قصر هارون شد و یکسره رفت روی مسند و متکائی که مخصوص هارون بود نشست غلامها و خدمتگزاران چون این را دیدند به او حمله کرده و کشیدند و از آن مکان خارج نمودند ، چون هارون از اندرون خارج شده و به قصر وارد شد دید بهلول در گوشه ای نشسته و گریه می کند چون علت گریه او را پرسید : گفتند : چون در جای مخصوص خلیفه نشسته بود ما او را از آنجا بیرون کردیم .
هارون خطاب به بهلول کرده و گفت : گریه مکن ، بهلول گفت : ای هارون من به حال خود گریه نمی کنم که مرا اذیت کرده اند بلکه به حال تو گریه می کنم چون دیدم من یک لحظه نشستم در جائی که جای من نبود اینگونه مورد غضب و تنبیه و توهین قرار گرفته ام پس تو که یک عمری در این مکان که جای تو نیست و حق دیگری است و جای کسانی است که باید با عدل و انصاف با رعیت رفتار کنند و حق سایرین را بالسویه تقسیم کنند که تو چنین نیستی پس با تو چه خواهند کرد در روز دادخواهی و روز حساب .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





( محمد بن احمد بن عبداللّه بن قضاعه ) مکنی به ( ابو عبداللّه ) صفوانی ، از اولاد ( صفوان بن مهران جمال ) از اصحاب ( امام صادق ) علیه السلام از حُفّاظ بزرگ و دارای دانشی بسیار و مردی زبان آور بود . گویند او نه می خواند و نه می نوشت ، او دارای کتابهائی است که از حفظ املا می کرد ، از جمله کتب او کتاب الکشف والحجة وکتاب انس العالم ، وکتاب یوم و لیله و . . . می باشد .
نجاشی نوشته است او در نزد سلطان جایگاهی بزرگ داشته است علت آن هم این بود که وی با قاضی موصل در حضور ابن حمدان ( سیف الدوله حمدانی ) حکمران شیعه موصل پیرامون امامت مناظره می کرد و کار به جائی رسید که به قاضی گفت : حاضر هستی با من درباره حقانیت خود مباهله کنی ؟ قاضی به وی مهلت فردا را داد و چون فردا حضور یافتند دست خود را در دست قاضی نهاد و مباهله کردند و برخاستند و رفتند ، قاضی هر روز در دربار سیف الدوله حضور می یافت ولی پس از آن روز دیگر نیامد ، امیر سیف الدوله گفت : ببینید چه شده که قاضی نیامده است ؟
فرستاده رفت و برگشت و گفت : از همان لحظه که از جای مباهله برخاسته است تب کرده و همان دستی که برای مباهله با صفوانی دراز کرده و رم کرده و سیاه شد ، و فردای آن روز در گذشته است . این موضوع باعث شد که ابوعبداللّه صفوانی در نزد پادشاه عصر مقام و منزلتی یابد .

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





مرحوم ( حاج ملا احمد نراقی ) رحمه الله حاکم ظالمی را از کاشان اخراج کرد که قبلاً نیز چندین حاکم ظالم را بیرون کرده بود .
سلطان حاجی را احضار نمود و در مجلس با او تغیّر نمود و گفت : شما در اوضاع سلطنت اخلال می نمائید و حاکم را اخراج می کنید و . . .
حاج ملا احمد در این هنگام آستین بالا زده و هر دو دست به آسمان بلند کرد و چشمهایش پر از اشک شد ، عرض کرد : خدایا این سلطان ظالم حاکمی ظالم را بر مردم قرار داد و من رفع ستم نمودم و این ظالم بر من متغیر است و چون خواست نفرین کند ( فتحعلی شاه ) بی اختیار از جای برخاست و دستهای حاجی را گرفت و به پائین آورد و معذرت خواست و او را راضی کرد و به خواست او حاکمی بهتر برای کاشان معین ساخت.

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت






( سرجان ملکم ) انگلیسی که با ماءموریت سیاسی عازم ایران شده است در کتاب خود نوشته است : علمای ملت که عبارت از قضات و مجتهدین هستند ، همیشه مرجع رعایای بی دست و پا و حامی فقرا و ضعفا و بیچارگانند اعاظم این طایفه به حدی محترمند که از سلاطین کمتر بیم دارند و هر وقت مخالف شریعت و عدالت حادث شود خلق رجوع به ایشان و احکام ایشان می کنند و احکام عموماً جاری است ، تا وقتی که وضع مملکت اقتضای آلات حرب نکند .
ملکم با اشاره به اینکه بعد از نادرشاه علما نه منصبی دارند و نه آن را می پذیرند ، می نویسد : اما به جهت فرط فضیلت وزهد و صلاحیتی که در ایشان است اهالی هر شهر که مجتهدی در آن سکنی دارد بالطبع و الاتفاق به ایشان رجوع کرده مجتهدین را هادی راه نجات و حامی از ظلم بغات و طغات می دانند و چنان در تعظیم و تجلیل ایشان مبالغه می نمایند که جبارترین سلاطین نیز مجبور است که در این امر متابعت خلق را نموده از روی اعتقاد یا تکلّف مجتهد را رعایت و احترام کند .

و در ادامه سخنانش با اشاره به احترام شاهان نسبت به مجتهدین می نویسد : لکن فایده اهالی ایران از این طایفه همین نیست که گاهگاهی در احکام عدالت از ایشان استعانت جویند بلکه شریعت را اعتبار است به سبب صلاحیتی که در نفس امنای شرعست و پادشاه را یارای آن نیست که ردّ احکام ایشان کنند . . . خانه ایشان پناهگاه مظلومان است و بعضی اوقات شهری را به واسطه وجود شخصی از این طبقه بخشیده و معاف داشته اند .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




پرسش: وضعيت ايرانِ قبل از ظهور و نقش آن در ظهور حضرت چيست؟

پاسخ: با توجه به روايات مي‌توان شرايط ايران را تا حدودي اين گونه ترسيم كرد: “دانش و معارف دين اسلام و مكتب تشيع، از ايران و قم، به جهانيان صادر مي‌شود. لذا موقعيت علمي ايران ممتاز است و اصلي ترين مركز دين اهل بيت(ع) خواهد بود. در روايتي از وجود مقدس امام صادق(ع) نقل شده است: “به زودي، كوفه، از مؤمنان خالي مي‌گردد و دانش مانند ماري كه در سوراخش پنهان مي‌شود، از آن شهر رخت برمي‌بندد؛ سپس علم ظاهر مي‌شود در شهري به نام قم؛ آن شهر معدن علم و فضل مي‌گردد(و از آنجا به ساير شهر‌ها پخش مي‌شود) به گونه‌اي كه باقي نمي‌ماند در زمين جاهلي نسبت به دين، حتي زنان در خانه‌ها. اين قضيه نزديك ظهور قائم(ع) واقع مي‌شود … علم، از قم به ساير شهر‌ها در شرق و غرب پخش مي‌شود و حجت بر جهانيان تمام مي‌شود به گونه‌اي كه در تمام زمين، فردي پيدا نمي‌شود كه دين و علم به او نرسيده باشد. بعد از آن قائم، قيام مي‌كند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان(ظالم و معاند) مي‌شود؛ زيرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان روا نمي‌دارد، مگر وقتي كه حجت را انكار كنند"(بحار الانوار، ج 57و60، ص213). خيزش و جنبشي بزرگ براي دعوت مردم به طرف دين، در ايران روي مي‌دهد. از امام كاظم(ع) نقل شده است: “مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق دعوت مي‌كند. گروهي، دور او اجتماع مي‌كنند كه مانند پاره‌هاي آهن‌اند و باد‌هاي تند(حوادث) نمي‌تواند آنها را از جاي بركند. از جنگ خسته نمي‌شوند و كناره‌گيري نمي‌كنند و بر خدا توكل مي‌كنند. سر انجام، پيروزي براي متقين و پرهيزكاران است".(بحار، ج60، ص216، ح37).


گويا اين حركت، همان حركتي است كه از امام باقر نقل شده است: “گويا مي‌بينم گروهي از مشرق زمين خروج مي‌كنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نمي‌شود. مجدداً برخواسته‌ي خود تاكيد مي‌كنند ولي جواب نمي‌شنوند. پس چون چنين ديدند، شمشير‌ها را به دوش مي‌كشند، در مقابل دشمن مي‌ايستند تا حق به آنها داده مي‌شود، اما اين بار قبول نمي‌كنند بلكه قيام مي‌كنند و نمي‌دهند آن را (پرچم قيام را) مگر به صاحب شما(اما زمان(ع))".(بحار الانوار، ج52، ص243، ح116). خروج سيد حسني و خراساني را كه در روايات به آنها اشاره شده، مي‌توان در اين باره دانست. بنابراين، موقعيت اجتماعي آن روز ايران حركت به سوي حق طلبي و دعوت به آمادگي براي ظهور است.


در بستر اين جامعه نيز ياران حضرت شكل مي‌گيرند. در حديثي از امام صادق(ع) نقل شده است: “قم را قم ناميدند، چون اهل او، اجتماع مي‌كنند با قائم آل محمد(ص) و با او قيام مي‌كنند و او را ياري مي‌كنند".(بحار الانوار، ج 57و 60، ص216، ح38). در رواياتي كه به نام ياران و شهر‌ها اشاره دارد، شهر‌هاي متعددي از ايران ذكر شده است. خلاصه آن كه ايران، مركز صدور دين و معارف اهل بيت است و زمينه‌سازي براي ظهور مي‌كند.


در برخي از روايات اهل بيت(ع) به حضور فعال عجم در سپاه و ارتش مخصوص امام مهدي(ع) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملت‌هاي غير عرب است، ولي به احتمال زياد بيشترين مصداق آن در عصر ظهور، ايرانيان خواهند بود به ويژه كه مركز ثقل شيعه در ايران است.مجموعه روايات وارده در مورد ايرانيان نشان مي‌دهد كه اين گروه زمينه‌سازان حكومت حضرت مهدي(ع) در جهان هستند و بيشترين تأثير را در روند استقرار حكومت آن خورشيد عالم‌تاب دارند و در حقيقت حضرت مهدي(ع) به همراه ياران از جمله ايرانيان با دشمنان به مبارزه برمي‌خيزد.

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




 

پرسش: وجود دجال و شرح صفات ظاهري او در کتب با معيار هاي امروزي نمي سازد و نياز به شرح و تفسير دارد و آيا دجال مصداق يک موضوع است خير ؟


پاسخ: دجال، از ريشه «دجل» به معناي «دروغگو و حيله‌گر» است. اصل داستان دجال، در كتاب‌هاي مقدس مسيحيان آمده است(رساله يوحنا، باب2، آيه 18 و 22). در انجيل اين واژه بارها به كار رفته و از كساني كه منكر حضرت مسيح بوده و يا « پدر و پسر» را انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است. به همين جهت، در ترجمه‌ي انگليسي كتاب‌هاي مقدس مسيحي، واژه آنتي كريست(Antik Chirst) يعني ضد مسيح به كار رفته است.


در روايات زيادي از اهل سنت خروج دجال از نشانه‌هاي برپايي قيامت دانسته شده است(سنن ترمذي، ج4، ص507 تا 519؛ سنن ابي داوود، ج4، ص115؛ صحيح مسلم، ج 18، ص46 تا 81).
روايات اسلامي درباره دجال و توصيفات آن، همين روايات اهل سنت است اما در كتب روايي شيعه تنها دو روايت درباره خروج دجال، به عنوان يكي از علائم ظهور حضرت مهدي(ع) آمده است(كمال الدين، صدوق، ص525، 526) كه هيچ كدام از اين دو روايت، از نظر سند معتبر و قابل قبول نيست. بنابراين، از نظر منابع شيعي، دليل معتبري بر اين كه خروج دجال يكي از علائم ظهور باشد، وجود ندارد، اما در عين حال، با توجه به روايات زيادي كه در منابع اهل سنت آمده است، احتمال اين كه اصل قضيه دجال به طور اجمال، صحت داشته باشد، وجود دارد و امر ممكني است. لكن به فرض اين كه اصل قضيه‌ي دجال صحت داشته باشد اما بدون ترديد بسياري از ويژگي‌هايي كه براي آن بيان شده است، به نظر مي‌رسد افسانه‌هايي بيش نيست. بنابراين اصل قضيه دجال را به عنوان امري محتمل و ممكن بعيد نيست بپذيريم. حال به فرض پذيرش اين سؤال مطرح است كه مقصود از دجال چيست؟


دو احتمال اساسي در اين زمينه وجود دارد:
1. با توجه به معاني لغوي دجال، مقصود از آن نام شخصي معين نباشد، بلكه هر كسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با تمسك به انواع اسباب حيله‌گري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجال است. بر اين اساس، دجال‌ها متعدد خواهند بود. وجود رواياتي كه در آن سخن از دجال‌هاي متعدد رفته است، اين احتمال را تقويت مي‌كند. مانند «قال رسول الله: يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين دجالا؛ پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال، خروج خواهند كرد.» (كنز العمال، ج14، ص200) بنابراين احتمال، در حقيقت و قضيه دجال نشانه‌ي اين مطلب است كه در آستانه انقلاب امام مهدي(ع) افراد فريب كار و حيله‌گري براي نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلي همه تلاش خود را به كار مي‌گيرند و با تزوير و حيله‌گري، مردم را نسبت به اصالت تحقق انقلاب جهاني منجي، دل سرد و يا دو دل مي‌كنند.
اين كه در همين روايات تأكيد شده است: «هر پيامبري، امت خويش را از خطر دجال بر حذر داشته است». خود تأييدي ديگر بر همين احتمال است كه مقصود از دجال، هر شخص حيله‌گر و دروغگويي است كه قبل از خروج حضرت مهدي(ع) در صدد فريب مردم است.
2. دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطره‌ي فرهنگ مادي بر همه جهان باشد. استكبار، با ظاهري فريبنده و با قدرت مادي و صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، سعي مي‌كند مردم را فريب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فريبنده خود كند. بر اين اساس، اين كه پيامبران امت‌هاي خود را از فتنه دجال بيم داده‌اند «ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال… ؛ هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آن كه قوم‌اش را از فتنه دجال بر حذر داشت(بحار الانوار، ج52، ص205) به اين معنا است كه آنان را از افتادن به دام ماديت و ورطه‌ي حاكميت طاغوت و استكبار جهاني بر حذر داشته‌اند. پس احتمال مي‌رود، منظور از دجال با آن شرايط و اوصافي كه در اين روايات براي او شمرده شده، همان استكبار جهاني باشد. در اوصاف دجال گفته شده «كوهي از طعام و شهري از آب، به همراه دارد». اين كنايه از امكانات عظيم و گسترده‌اي است كه استكبار در اختيار دارد.
براي آگاهي بيشتر به كتاب چشم به راه مهدي، مركز انتشارات دفتر تبليغات قم، جمعي از نويسندگان ص289 و دادگستر جهان، ابراهيم اميني، مراجعه شود.

 

 

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم