✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
یا معین الضعفا


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



(برطرف شدن تاریکی از ملائکه بواسطه نور حضرت زهرا(ع))
میگویند: روزی حضرت رسول(ص) در مسجد نشسته بود ناگهان عباس عموی آن حضرت داخل شد و سلام کرد و حضرت جواب او فرمود و به او مرحبا گفت.
عباس گفت: به چه سبب علی بن ابیطالب بر ما فضیلت یافته است و حال آنکه اصل ما یکی است؟
حضرت فرمود: ای عمو حق تعالی من و علی را آفرید در وقتی که نه آسمانی بود و نه زمینی نه بهشتی بود و نه دوزخی و نه لوحی بود و نه قلمی
وقتی حق تعالی خواست که ما را بیافریند به کلمه ای تکلم نمود و از آن نوری بوجود آمد سپس کلمه دیگری فرمود و از آن وحی بوجود آمد سپس آن نور را به آن روح ممزوج گرداند و من و علی را از آن نور و روح بوجود آورد سپس بوسیله نور من عرش را بوجود آورد و من از عرش بزرگتر هستم.
بوسیله نور علی آسمان ها را بوجود آورد پس علی از آسمان ها جلیل تر و بزرگتر است بوسیله نور حسن آفتاب را و بوسیله نور حسین نور ماه را بوجود آورد پس ایشان از آفتاب و ماه بزرگتر هستند.
پس ملائکه تسبیح حق تعالی میکردند و می‌گفتند: سبوح قدوس، چه بسیار گرامی اند این نور ها نزد حق تعالی.
وقتی حق تعالی خواست که ملائکه را امتحان کند بر آنها ابر تاریکی فرستاد و آن ابر چنان ملائکه را فرو گرفت که آنها یکدیگر را نمیدیدند.
ملائکه گفتند: ای خداوند ما و ای سید و بزرگ ما از روزی که ما را آفریده بودی تا به حال چنین حالتی مشاهده نکرده بودیم پس از تو به حق این نور در خواست میکنیم که ظلمت را از ما دور گردانی.
پس حق تعالی نور حضرت فاطمه(ع) را مانند قندیلی بر کنار عرش آویخت و از نور آن اسمانهای هفت گانه و زمینها روشن گردید و به این سبب فاطمه(ع) را زهرا نامیدند.
پس ملائکه تسبیح و تقدیس حق تعالی کردند و حق تعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند که ثواب تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای محبان این زن و پدر و شوهر و فرزندان او قرار دادم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




من ناشکرم، تو ناشکری، او بابت همان لقمه نان شکر میکند،

ما ناشکریم، شما نا شکرید، آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند

من وبلاگ دارم، تو وبلاگ داری، او حسرت کار با کامپیوتر دارد،

ما وبلاگ داریم، شما وبلاگ دارید، آنها فقط غم دارند

من میخندم، تو میخندی، او گریه میکند،

ما میخندیم، شما میخندید، آنها به زور لبخند میزنند

من میخوانم، تو میخوانی، او سواد ندارد،

ما میخوانیم، شما میخوانید، آنها کتاب ندارند…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ملاک خوب زندگی کردن پول نیست یک جزی ایت که باید تلاش کرد خوب زندگی کردن را بیاموزیم آینده زمان حال است که میگذرد، گذشت حال می شود گذشته….. همواره خوب باشیم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




اگه گناه کردی نگو من دیگه درست بشو نیستم نه خدا میبخشد و رحمتش بی منتها حتما می بخشه
اما خدایی اگه میگیم خدا ببخش تلاش بکنیم به گناه نیوفتیم باز.
حتی اگه شده کوچ کنیم یا ترجیح دهیم که کار خوب و پردرامدت را رها کنی و چوپان شوی حلال باشد مهم است .
مرد فقیری از سر کار برگشت یک نان در دستش ناراحت که نتوانست بیشتر تهیه کند فرزندی داشت که در حیات خانه منتظر بابا بود وقتی بابا اومد تو خونه دید ناراحته و نگاه به نان دستش میکند دست پدر را بوسید بابا ناراحت نباش این نان حلال است از تاج پادشاهی بالاتر است تاج بندگی…

بله عزیزان نان حلال در خون زندگیتان جریان پبدا میکند. گناه نکردن دل را از سیاهی پاک میکند انوقت در و دیوار و دنیا در فلسفه شما طور دیگری است ناراحتی کمتر. اما تلاش و کار باید کرد برای معیشت پاک.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


...



‍ یکی از عرفا می فرمودند : بهترین نماز آن است که تو در آن حضور نداشته باشی.
چنان زخویش تهی گشتم و زجانان پر
که گر زپوست درآیم تمام خود اویم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




????#حدیث
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: بپرهیزید از آزردن پدر و مادر، زیرا بوی بهشت از مسافت هزار ساله شنیده شود، ولی عاق والدین آن را نشنود.

????ایاکم و عقوق الوالدین فان ریح الجنة توجد من مسیرة الف عام و لا یجدها عاق
(باب العقوق،ح 6)

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





داستانک زنی در نکاح فرزندش‏


در زمان خلافت عمر، جوانی به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر می‏داد که:
خدایا بین من و مادرم حکم کن.
عمر از او پرسید:

مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت می‏کنی؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده.. اکنون که بزرگ شده‏ام و خوب و بد را تشخیص می‏دهم، مرا طرد کرده و می‏گوید تو فرزند من نیستی! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.
عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفته‏های خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.

عمر به زن گفت:
شما در جواب چه می‏گویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد می‏گیرم و به پیغمبر سوگند یاد می‏کنم که این پسر را نمی‏شناسم. او با چنین ادعایی می‏خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بی‏آبرو سازد. من زنی از خاندان قریشم و تابحال شوهر نکرده‏ام و هنوز هم باکره‏ام.
در چنین حالتی چگونه ممکن او فرزند من باشد؟!

عمر پرسید: آیا شاهد داری؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ می‏گوید و نیز گواهی دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانی کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفتری مجازات گردد.
مأموران در حالی که پسر را به سوی زندان می‏بردند، با حضرت علی علیه‏السلام برخورد نمودند. پسر فریاد زد:
یا علی! به دادم برس، زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت: من دستور زندان داده بودم. برای چه او را آوردید؟

گفتند: علی علیه‏السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده‏ایم که با دستور علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام مخالفت نکنید.

در این وقت حضرت علی علیه‏السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند. او را آوردند. آنگاه حضرت به پسر فرمود: ادعای خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
علی علیه‏السلام رو به عمر کرد و گفت:

آیا مایلی من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت: سبحان الله! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیده‏ام که فرمود:
علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود: درباره ادعای خود شاهد داری؟

گفت: بلی! چهل شاهد دارم که همگی حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهی دادند.علی علیه‏السلام فرمود: طبق رضای خداوند حکم می‏کنم. همان حکمی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من آموخته است.
سپس به زن فرمود: آیا در کارهای خود سرپرست و صاحب اختیار داری؟

زن پاسخ داد: بلی!
این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آنگاه حضرت به برادران زن فرمود:

آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار می‏دهید؟
گفتند: بلی! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آورده‏ام و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را می‏پردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را می‏پردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).

سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن.
قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت.

فرمود: این پولها را بگیر و در دامان زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما بر نگرد مگر آنکه آثار عروسی در تو باشد، یعنی غسل کرده برگردی.

پسر از جای خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت:
برخیز! برویم.
در این هنگام زن فریاد زد «ألنار! ألنار!» (آتش! آتش!)
ای پسر عموی پیغمبر آیا می‏خواهی مرا همسر پسرم قرار دهی؟!
به خدا قسم! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصی شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده‏ای بود. این پسر را من از او آورده‏ام. وقتی بچه بزرگ شد به من گفتند:
فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملی را انجام دادم ولی اکنون اعتراف می‏کنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است.
مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت: «واعمراه، لولا علی لهلک عمر»- «اگر علی نبود من هلاک شده بودم.»

منبع:قضاوت های امام علی علیه السلام

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت





زندگي زمانى سخت شد
كه كاسه گدايي ، دست گرفتيم و
محتاج اين و ان شديم تا قدري نشاط
اندكي شادي و جرعه اي ارامش به ان بريزند
ديوانه وار اين جا و انجا دويديم تا با انجام كارى شاد و ارام شويم
غافل از ان كه ????????????????????????

انها كه قرار است به ما شادى ببخشند همان هايي هستند كه مثل خود ما گداى ارامشند گداى شاديند و بيقرار براى پيدا كردن گمشده خود

كافيست فقط طبيعت خود را زندگي كنيم
طبيعتي كه سرشار از عشق و ارامش است
ما به عنوان انسان منبعي از عشق و ارامش و شادي را در درون خودمان داريم
منبعي كه هميشه هست و اين ماييم كه بايد. “اجازه دهيم ” تا چيزي در بيرون از ما ابزار شود براى جارى كردن اين گنج درون ….

اجازه بده تا انرژي از درون تو به بيرون جاري شود اين يعنى “بخشش”

جارى كن ????????
لبخند ، كلام شيرين ، تشويق ، شور ، هيجان ، اميد ، دست ياري ، ارامش ،
نگاه مسرت بخش ، شوق ، حضور

خام امدي به اين دنيا ، و اين تويي كه تصميم بگيري پخته بروي و يا همچنان خام
عام امدي و اين تويي كه اراده كني خاص بروي يا عام

همين لحظه تصميم بگير ، دستهايت را مشت كن ، اراده كن ، حركت كن .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم