✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
مهدی جان ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﻳﻢ ﻭﻟﻲ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﻳﻴﻢ، ﺭﻋﻴﺖ ﺷﻤﺎﻳﻴﻢ.


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



شیرینی زندگی

 

جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «می تونم یکی دیگه بردارم؟»

گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟»

 

برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد.

 

 کار همیشگیش بود، هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلات تعارفش می کردند بر می داشت اما نمی خورد. می گفت: «می برم با خانم و بچه هام می خورم».

 

می گفت: «شما هم این کار رو انجام بدید. اینکه آدم شیرینی های زندگیشو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر می ذاره».

 

شهید سید مرتضی آوینی

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




دختر خردسالی وارد یک مغازه جواهر فروشی شد و به گردن بند یاقوت نشانی که در پشت ویترین بود اشاره کرد و به صاحب مغازه گفت: «این گردن بند را برای خواهر بزرگم می خواهم. ممکن است آن را به زیباترین شکل ممکن بسته بندی کنید؟»

 

صاحب مغازه با کمی تردید به دخترک نگاهی کرده و پرسید: «چقدر پول همراه خود داری؟»

 

دختر، از جیب خود دستمال کوچکی را بیرون آورد و گره های آن را به دقت باز کرد. سپس در حالیکه محتویات آن را روی میز می ریخت با هیجان از جواهر فروش پرسید: «این کافی است؟». پولی که او به همراه خود داشت، در واقع چند سکه پول خرد بود.

 

دخترک ادامه داد: «امروز روز تولد خواهر بزرگم است. می خواهم این گردن بند یاقوت را به عنوان هدیه روز تولد، به او بدهم. پس از فوت مادرمان، خواهر بزرگم ، مثل مادر از ما مراقبت می کند. فکر می کنم او این گردن بند را دوست داشته باشد چون رنگ آن، درست همرنگ چشمان اوست.»

 

صاحب مغازه، گردن بند یاقوتی که دخترک می خواست را آورد و آن را در یک جعبه کوچک قرار داده و با کاغذ کادوی قرمز رنگی بسته بندی نمود. سپس بر روی آن یک روبان سبز چسباند و به دخترک داد و گفت: «وقتی می خواهی از خیابان رد شوی، دقت کن.» دختر کوچک شاد و خندان در حالیکه به بالا و پایین می پرید، به سمت خانه روان شد.

 

شب، هنگامی که جواهر فروش می خواست مغازه اش را تعطیل کند، دختری زیباروی با چشمانی آبی وارد مغازه شد. او یک جعبه کوچک جواهر که بسته بندی آن باز شده بود روی میز قرار داده و پرسید: «این گردن بند از مغازه شما خریداری شده است؟ قیمت آن چقدر است؟»

 

صاحب مغازه پاسخ داد که «قیمت کالاهای این مغازه، رازی است بین من و خریدار.» دختر زیبا رو گفت: « خواهر کوچک من فقط مقداری پول خرد داشت. این گردن بند اصل است و قیمت آن بالاست. پول خواهر من به این گردن بند یاقوت کبود نمی رسد.»

 

صاحب مغازه جعبه جواهر را مجدداً دوباره با دقت بسته بندی کرده و روبان آن را بر روی آن چسباند. سپس آن را به دختر زیبا داده و گفت: «خواهر کوچک شما، در مقایسه با تمامی انسان ها، قیمت بالاتری بابت این گردن بند پرداخته؛ چون او همه دار و ندار خود را برای خرید آن داده است.»

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




باز باران با ترانه

با نوایی از خراسان

میخورَد بر بامِ قلبم

السلام ای شاه خوبان

اشکبار شوق یارم

بیقرارِ بیقرارم

خانهء موسی بن جعفر

شد گل افشان از حضورش

چشم نجمه گشته روشن

از فروغ فوق نورش

باز آمد نوبهاری

بر زمین از لطف یزدان

نسل هفتم را خدا زد

گوییا بر نام ایران

شد خراسان کوی جانان

 از شمیم و عطر قرآن

باقدوم مهربانی

خاک ما شد آسمانی

در خراسان چون حرم زد

خانه نه بیت الکرم زد

سایه گستر شد به خاکم

عشق او راسینه چاکم

حاجی سلطان طوسم

زائرش را پای بوسم

تا قدم را در سرایِ

ضامن آهو کشیدم

بی هوا بین حریمش

نعرهء یا هو کشیدم

مست گشتم روبرویِ

 گنبد و صحن امامم

 بستم احرامی که گفتم

زائر بیت الحرامم

شکر میدارم خدارا

زائرم کوی رضا را

سر به سجده دیدم آنجا

خیل شاهان و گدا را

گر مهیا نیست من را

طاق و فرش کعبه بوسم

حاجی سلطان عشقم

خادم دربار طوسم

دیدم آن نقاره خانه

نغمه ای از او گرفته

دم ز سلطان خراسان

ضامنِ آهو گرفته

جمله شاهان و فقیران

همرهِ نقّاره داران

از سرِ شب دم گرفته

تا به وقتِ بامدادان

یا رضا جان یا رضا جان

یا رضا جان یا رضا جان

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




یک_دقیقه_با_خدا

 

“الهي”

بـوي ِناب"بهشـت"ميدهد همـۀ “نامهاي"قشـنگ ِ"تــو”

 

ميگذارمشان روي ِزخمهاي “دلم”

 

گفـته بـودي “اَلجَّبار”

يعني: کسي کـه “جُـبران مــيکند” همـۀ شکستگـيهايِ “دلت” را

 

گفـــــته بودي “اَلمُصَـوِّر”

يعني: کسي کــه از “ُنو مـيسـازد” همۀ آنچه را که “ويـران” شـده اسـت درون ِ “دلت”

 

گفــته بـودي"الشّـافـي”

يعني کسي کـــه “شِفاَء” مـيدهد تمام ِ “زخمهـايِ عميق ” و “ناعـلاج” را

 

هـواي ِ"دلم” سبک ميشود بــا زمزمه نامهايِ زيبايت

 

نَفـس ميکشــم در هوايِ “مهربانيهـايِ نابت”

 

“الهي”

سپاس که هستي و خدايي ميکني.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





جانم امام رضا (ع)

عالم همہ حیراڹ حریم تو رضا شد
حاجات بشر از کرمت جملہ روا شد

رخصت بده تا خادم زوار تو باشم

سلطاڹ بود آنڪس کہ بہ راه تو گدا شد…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟

ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟

من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




زنگ نقـــــــاره ی تو باز پریشـان شــــده است
یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است

☀️

مهربان تر ز پـــــــــدر هستی و نزدیـــک ضریح
کودک گمشده چندیــــست فراوان شده است

☀️

مـن از این بوســـــه زدن های به در فهمـــیدم
در چــــــوبی حرم مصحـــف قرآن شده اسـت

☀️

خلق در فکر طوافنـــــد بگو ســـرّش چیـــست
دور تا دور حریمت پر میـــدان شــــــــده است

☀️

می رســـد کار گـــــدای تو به آنجــــــایی کــه
همه ی شهــــر بفهمند سلیــمان شده است

☀️

زائرت حضــــــرت موســی و حریمت طور است
آســــــمان صحن تو و خــادم صحنت نور است

☀️

گاهی آنقــــــدر شلوغ است رواقــــت که دگـر
کفشداری تو از دادن جـــا مــــعــذور اســــــت

☀️

مطمئن اســــــت شـــفا میدهــــی اش نابینا
گره ای هــم که زده دور مشـــبک کـــور است

☀️

دانه پاشیـــــــدم و دیدم که محلــم نگذاشـت
کفــــتر صحن تو حق دارد اگر مـــغـــرور اسـت

☀️

بس که بــردند نمــــک با خودشـــان از مشهد
شهر قم بیــشترین درصـــد آبش شور اســـت

☀️

اصلا آقا چه کســی گفته که اسم تو رضاسـت
تو علی هستی و مشــهد نجف اشرف ماست

☀️

ولادت با سعادت حضرت شمــــس الشموس
سلطان علی ابن موسی الرضا المرتضی علیه السلام بر مبارکبــــــــــاد

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 دل من گم شد،اگر پیدا شد
 بسپارید امانات رضا(ع)


 واگراز تپش افتاد دلم
 ببریدش به ملاقات رضا(ع)


 از رضاخواسته ام تاشاید،
 بگذارد که غلامش بشوم


 همه گفتند محال است ولی
  دلخوشم من به محالات رضا(ع)

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت