✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
روزی به قصد دانستن جای تو از همه پرسیدم: کجاست؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

وقتی انسان برای اولین بار نارگیل سفت را برداشت،
هرگز فکر نمی‌کرد میان قالب قهوه ای رنگ آن، شیره ای
خوش طعم و بو و جسمی سفید و پر خاصیت باشد…!!

برای باز کردن اندیشه ٬
خود را باید شکست…

 

عقاید و باورهای خود را،
احساس خود را،
باید روزنه های نو را باز کرد تا از قالب کهن و بی منطق و عادتی محیط گریخت…!
هیچ گاه مانند یک نارگیل بسته نمان….
با ذهنی نو، جهانی نو بسازیم…
چقدر زیبا میتوان زندگی کرد وقتی میتوانیم
معمار زندگی خودمان باشیم…؛

 


موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




وقتي کسي تورا مي رنجاند…
ناراحت نشو!!!

چون اين قانون طبيعت است!!!

که درختي که شيرين ترين ميوه ها را دارد
بيشترين سنگ ها را مي خورد….
گوته نويسنده و نقاش بزرگ الماني، “آرامش” را اينگونه تعريف مي كند؛
“آرامش"، پيامد انديشيدن نیست !
بلكه “آرامش"، نیندیشیدن به گرفتاري ها و چالش هايي است که ارزش، “انديشيدن” ندارند…!!!!!!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




نشان شیعه!

امیربیان امیرالمؤمنین علیه السلام:

شیعه ومحب ماکسی است که بشه روی فرشش نشست!

فرش مثال وکنایه است!

یعنی بشه نزدیکش شدبی آنکه ترسید ازاینکه :

نکنه ازجانب اوضرری بمابرسه!

نکنه به مال، جان وآبروی ما لطمه بزنه!

نکنه و…..!

شیعه ومحب واقعی امیرالمؤمنین کسیه که

همواره خیرش بی منت وتوقعی به همگان برسه!

وگرنه جز این ادعا ولافی بیش نیست!

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا انشاءالله

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




  از افلاطون پرسیدند:شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟
پاسخ داد:
‘از کودکی خسته می شود،برای بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود می شود!
ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه می گذارد،سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج می کند.
طوری زندگی می کند که گویی هرگز نخواهد مرد و بعد طوری میمیرد که گویی هرگز زندگی نکرده است!
آنقدر به آینده فکر می کند که متوجه ازدست رفتن امروز خود نیست ،در حالی که زندگی گذشته یا آینده نیست، بلکه زندگی همین حالاست…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





کودکی در گوشه ای کز کرده بود ..
آتشی روشن ز کاغذ کرده بود ..

سوز سرما بود و کودک بی لباس ..
صورتش سرخ و نگاهش آس و پاس ..

صد تَرَک در دستهای کوچکش ..
خط پیری بر جبینِ کودکش ..

ضَجّه می زد ناله را در خویشتن ..
دردِ یک صد ساله را در خویشتن ..

ابر می بارید و سرما بس عجیب ..
باد هم شلاق می زد نانجیب ..

رهگذرها جملگی در کارِ خویش ..
یک به یک گمگشته در افکار خویش ..

زین میان یک تَن به کودک خیره بود ..
غصه ی کودک به جانش چیره بود ..

اشک در چشمان مستش حلقه بست ..
بر سر کودک کشید از مهر دست ..

مثل یک مجنون لباسش را درید ..
اشک ریزان بر تن کودک کشید ..

کودک بی چاره با یک آه سرد ..
با صدایی زخمی از چنگال درد ..

دیده بالا برد و با آن مرد گفت ..
از خدا کُت خواستم او هم شنفت ..

با خدا فامیل نزدیکید نیست ؟..
از کنار او مرا دیدید نیست ؟..

گفت آری بنده ی اویم رفیق ..
گر چه طاعت را از او کردم دریغ ..

خنده بر لبهای کودک نقش بست ..
داد بر آن مرد اشک آلود دست ..

گفت می دانستم از انجام کار ..
نسبتی داريد با پروردگار

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




کلاس اول دبستان، یزد بودم سال ١٣٤٠، وسطای سال اومدیم تهران یه مدرسه اسمم را نوشتند، شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا معظلی بود برای من، هیچی نمی فهمیدم البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی میخواندم. تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس معلم پیر و بیحوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده من هر کس درس نمی خواند میگفت: می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم با هزار زحمت رفتم کلاس دوم آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی میخوردم که یادم نرود کی هستم!! دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد…….

کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند، من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم.

میدانستم جام اونجاست درس داد، مشق گفت که براي فردا بیارین. انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها..

همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن ، وقتي به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم، دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد. زیر هر مشقی یه چیزی مینوشت , خدایا برا من چی می نویسه؟ با خطی زیبا نوشت:

عالی

باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم به خودم قول دادم بهترین باشم…

آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد همیشه شاگرد اول بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم؟؟؟؟

 

خاطره اي از پروفسور عليرضا شاه محمدي استاد روانشناسي و علوم تربيتي دانشگاه كنت انگلستان

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




, چقدر این خطبه ی امیر المومنین حضرت علی(علیه السلام) مشابه روزگار ماست انگار تازه گفته شده است…….!!!!

خدا شما را رحمت كند، بدانيد كه همانا شما در روزگاري هستيد كه

گوينده حق اندك

و زبان از راستگويي عاجز

و حق طلبان بي ارزشند،

مردم گرفتار گناه،

و به سازشكاري هم داستانند،

جوانشان بداخلاق،

و پيرانشان گناهكار،

و عالمشان دورو،

و نزديكشان سودجويند،

نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مي نهند

و نه توانگرانشان دست مستمندان را مي گيرند.

 

((خطبه ٢٣٣ نهج البلاغة))

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


...


امیرالمؤمنین علی(ع): ابتُلِیَ النّاسُ بِها فِتنَةً، فَما أخَذوهُ مِنها لَها اُخرِجوا مِنهُ وحوسِبوا عَلَیهِ، وما أخَذوهُ مِنها لِغَیرِها قَدِموا عَلَیهِ وأقاموا فیهِ؛

مردم از بهر آزمایش، گرفتار دنیا شده اند. پس آنچه را از دنیا براى دنیا برگیرند، از كَفِشان بیرون مى رود و براى آن حسابرسى خواهند شد، و آنچه را از دنیا براى غیر آن (آخرت) برگیرند، به آن خواهند رسید و با آن خواهند زیست.

نهج البلاغة، خطبة ۶۳ 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم