✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



پرسش جالب شهید مطهری از مردان طالب همسر دوم!

 

در فقه اسلامی می‌گویند: «اگر بیم داری که استعمال آب برای بدنت زیان دارد وضو نگیر»، «اگر بیم داری که روزه برایت زیان دارد روزه نگیر». این دو دستور در فقه اسلامی رسیده است. شما افراد بسیاری را می‌بینید که می‌پرسند: می‌ترسم آب برایم زیان داشته باشد، وضو بگیرم یا نگیرم؟ می‌ترسم روزه برایم ضرر داشته باشد، روزه بگیرم یا نگیرم؟ البته این پرسشها پرسشهای درستی است. چنین اشخاصی نباید وضو بسازند و نباید روزه بگیرند.

 

ولی نصّ قرآن کریم است که «اگر بیم دارید که نتوانید میان زنان خود به عدالت رفتار کنید، یک زن بیشتر نگیرید». با این حال آیا شما در عمر از یک نفر شنیده‌اید که بگوید: می‌خواهم زن دوم بگیرم اما بیم دارم که رعایت عدالت و مساوات میان آنها نکنم، بگیرم یا نگیرم؟ من که نشنیده‌ام. حتماً شما هم نشنیده‌اید.

 

سهل است، مردم ما با علم و تصمیم اینکه به عدالت رفتار نکنند زنان متعدد می‌گیرند و این کار را به نام اسلام و زیر سرپوش اسلامی انجام می‌دهند. اینها هستند که با عمل ناهنجار خود اسلام را بدنام می‌کنند.

 

استاد مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص35

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ثروت پدری

 

مرد ثروتمندي 8 فرزند داشت كه همواره نگران آنها بود چون آنها به خاطر ثروت پدري تن به كار و تلاش نمي دادند. يك روز مرد ثروتمند فكري به سرش زد …

 

فردا صبح هركدام از پسرها و دخترهايش كه مي خواستند از وسط باغشان عبور كنند چشمشان به تخته سنگ بزرگي افتاد كه راه عبور و مرور آنها را سخت كرده بود اما آنها كه نمي دانستند مرد ثروتمند از پنجره اتاقش دارد به آنها نگاه ميكند بدون اينكه به خودشان زحمت بدهند كه لااقل سنگ را از سر راه بقيه اعضا خانواده بردارند از كنار تخته سنگ گذ شتند و رفتند. خورشيد كم‌كم داشت غروب ميكرد و مرد ثروتمند از ديدن آن صحنه ها سخت متاثر شده بود كه ناگهان متوجه شد پيرمرد خدمتكار در حاليكه وسايل زيادي در دست داشت همين كه به تخته سنگ رسيد وسايلش را به روي زمين گذاشت و به هر سختي بود تخته سنگ را برداشت و آن را از سر راه دور كرد و … كه در همان لحظه چشمش به يك كيسه پر از صد دلاري افتاد. پيرمرد به درون كيسه نگاه كرد تا صاحبش را پيدا كند كه يادداشتي را وسط بسته هاي صد دلاري ديد كه در آن نوشته شده بود:” هر سد و مانعي كه سر راهتان باشد ميتواند مسير زندگيتان را تغيير دهد به شرط آنكه سعي كنيد آن مانع را از سر راهتان برداريد!"… پير مرد خوشحال بود اما مرد ثروتمند به حال فرزندانش اشك مي ريخت!

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

امام هادی علیه السلام فرموده اند:

 

 

 

 ألعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَ العِتابُ خَیرٌ مِنَ الحِقدِ

 

خشم و خشونت ، کلید گرانباری است و لکن خشم از کینه توزی بهتر است.

 

(بحارالانوار، ج75، ص 370)

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


...


 

 فضل بن زبير مي‏گويد: نزد «سدي» نشسته بودم که مردي وارد شد و کنار ما نشست، يک لحظه متوجه شديم که بدنش بوي «صمغ»( صمغ، شيره‏اي است که از بعضي درختان مانند صنوبر گرفته مي‏شود.

 

  مي‏دهد. «سدي» به او گفت «صمغ» مي‏فروشي؟ او گفت: خير! «سدي» گفت: اين بو براي چيست؟ آن مرد گفت: من در لشکر عمر بن سعد بودم و فقط در لشکر ميخ چادر مي‏فروختم. بعد از روز عاشورا، رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و در کنار آن حضرت، حضرت علي عليه‏السلام و امام حسين عليه‏السلام نيز حضور داشتند و ديدم که رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحاب امام حسين عليه السلام آب مي دهد. من هم در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله تقاضاي آب کردم؛ ولي آن حضرت از آب دادن به من خودداري کردند و فرمودند: آيا تو نبودي که به دشمنان ما کمک کردي؟ گفتم يا رسول الله! من فقط ميخ مي‏فروختم، در همين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله به حضرت علي عليه‏السلام رو کردند و فرمودند: به او صمغ  بخوران

 حضرت علي عليه‏السلام هم جامي به من دادند و من از آن خوردم، وقتي که بيدار شدم، تا سه روز از مخرج بول من، صمغ بيرون مي‏آمد، سپس آن حالت بر طرف شد؛ ولي بوي آن باقي ماند. «سدي» به او گفت: نان گندم بخور و هر چه از نباتات هست بخور و از آب فرات نيز بنوش؛ يعني هر چه دوست داري بخور، براي اين که هرگز فکر نمي‏کنم بهشت را مشاهده کني. ( مدينةالمعاجز، ج 4، ص 87. )

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید

 

ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و….
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .

ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ …

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

#قدرت_ایمان

مردی ماهیگیر از صبح تا عصر مشغول ماهیگیری بود ولی نتوانست حتی یک ماهی بگیرد، و هر بار هم با نام خداوند قلاب را به طرف دریا می انداخت، عصر که با نومیدی وسایل را جمع میکرد، ماهیگیر دیگری از راه رسید در کنار وی قلاب را انداخته و گفت، به نام شیطان. چندی نگذشت و ماهی بزرگی را صید کرد. مرد در ایمانش به شک افتاد. شب در خواب مردی به سراغ وی آمد، و او را ندا زد، “ماهی را که این فرد کافر صید کرد ما برایش فرستادیم تو در ایمان خود شک نکن که با صید نکردن قصد آزمایش ایمان تو را داشتیم"، باغ بهشتی را به او نشان دادند و گفتند این است پاداش توکل و صبر و ایمان تو و بعد آتشی را نشانش دادند و گفتند این است سزای این مرد کافر که به شیطان توکل کرده بود.
و من تمام اینها را از پروردگار بی همتا برای شما آرزو میکنم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




(برطرف شدن تاریکی از ملائکه بواسطه نور حضرت زهرا(ع))
میگویند: روزی حضرت رسول(ص) در مسجد نشسته بود ناگهان عباس عموی آن حضرت داخل شد و سلام کرد و حضرت جواب او فرمود و به او مرحبا گفت.
عباس گفت: به چه سبب علی بن ابیطالب بر ما فضیلت یافته است و حال آنکه اصل ما یکی است؟
حضرت فرمود: ای عمو حق تعالی من و علی را آفرید در وقتی که نه آسمانی بود و نه زمینی نه بهشتی بود و نه دوزخی و نه لوحی بود و نه قلمی
وقتی حق تعالی خواست که ما را بیافریند به کلمه ای تکلم نمود و از آن نوری بوجود آمد سپس کلمه دیگری فرمود و از آن وحی بوجود آمد سپس آن نور را به آن روح ممزوج گرداند و من و علی را از آن نور و روح بوجود آورد سپس بوسیله نور من عرش را بوجود آورد و من از عرش بزرگتر هستم.
بوسیله نور علی آسمان ها را بوجود آورد پس علی از آسمان ها جلیل تر و بزرگتر است بوسیله نور حسن آفتاب را و بوسیله نور حسین نور ماه را بوجود آورد پس ایشان از آفتاب و ماه بزرگتر هستند.
پس ملائکه تسبیح حق تعالی میکردند و می‌گفتند: سبوح قدوس، چه بسیار گرامی اند این نور ها نزد حق تعالی.
وقتی حق تعالی خواست که ملائکه را امتحان کند بر آنها ابر تاریکی فرستاد و آن ابر چنان ملائکه را فرو گرفت که آنها یکدیگر را نمیدیدند.
ملائکه گفتند: ای خداوند ما و ای سید و بزرگ ما از روزی که ما را آفریده بودی تا به حال چنین حالتی مشاهده نکرده بودیم پس از تو به حق این نور در خواست میکنیم که ظلمت را از ما دور گردانی.
پس حق تعالی نور حضرت فاطمه(ع) را مانند قندیلی بر کنار عرش آویخت و از نور آن اسمانهای هفت گانه و زمینها روشن گردید و به این سبب فاطمه(ع) را زهرا نامیدند.
پس ملائکه تسبیح و تقدیس حق تعالی کردند و حق تعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند که ثواب تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای محبان این زن و پدر و شوهر و فرزندان او قرار دادم.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




من ناشکرم، تو ناشکری، او بابت همان لقمه نان شکر میکند،

ما ناشکریم، شما نا شکرید، آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند

من وبلاگ دارم، تو وبلاگ داری، او حسرت کار با کامپیوتر دارد،

ما وبلاگ داریم، شما وبلاگ دارید، آنها فقط غم دارند

من میخندم، تو میخندی، او گریه میکند،

ما میخندیم، شما میخندید، آنها به زور لبخند میزنند

من میخوانم، تو میخوانی، او سواد ندارد،

ما میخوانیم، شما میخوانید، آنها کتاب ندارند…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت