“هیچ” همان سکوتی ست که سرشار از ناگفته هاست …
” هیچ” همان رازِ مگویِ عاشق است به معشوق .
همان بخشی از عشق که هرچقدر هم تلاش کنی تعریفی برایش نداری جز سکوت.
“هیچ” حقیقتی ست سرشار از وجود خالقی که اگر او نبود هیچ چیزِ این دنیا نبود،
” هیچ” به معنای نیستی و پوچی نیست، بلکه نمادی ست از عطش و تمنای نفس برای شناخت بیشتر خویش،
” هیچ” راهی ست برای خالی شدن از من ها و غرور،
” هیچ” دری است که اگر گشاده شود، انسان سرشار از حس خوب خلاء و سبکی می شود، به دور از همه ی بندها و تعلق ها.
“هیچ” همان رازِ هستیِ ٱدمی ست، ٲفریده شدن از یک ذره و نهایتاً مرگ و یادٱوری این که چیزی جز “عشق” باقی نمی ماند و مابقی همه زوال است و هیچ!
” چون که از هیچ ٱمدی پس هیچ باش”
“هیچ” رازی ست که شمسِ تبریز به مولانا جلال الدین گفت و جانِ او را از حقیقت گُداخت،
“هیچ” همان عشقی ست که مولانا سلطانش شد تا قرن ها دلِ عاشقان را به لرزه دراورد و از دلی به دلی دیگر سفر کند تا این رسالتِ عظیم برایِ اهلِ دل باقی باشد و پویا ….
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...