سوال و جواب دینی سؤال: مى گویند: یکى از معجزات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) شکافته شدن ماه (شقّ القمر) بوده است، آیا این موضوع صحّت دارد؟ جواب : نکته در حال حاضر ناسا آثاری را بروی ماه پیدا کرده است که ثابت می کند زمانی ماه دو قسمت شده و دوباره به هم پیوسته که به 1400 سال قبل و معجزه ی حضرت محمد ( ص ) برمی گردد . پاسخ: براى این که این مسأله کاملا روشن گردد لازم است از چند جهت مورد بحث قرار گیرد: 1- آیا امکان دارد که کره ماه با آن بزرگى از هم شکافته شده و دوباره به صورت اوّل در آید؟ 2- پس از این که روشن شد شکافته شدن ماه امکان دارد، ببینم دلیل قاطعى در دست داریم که این موضوع در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به عنوان یکى از معجزات آن حضرت واقع شده است؟ 3- در صورتى که وقوع این معجزه دلیل داشته باشد خصوصیّات آن چگونه بوده است؟ بحث اوّل براى این که بدانیم شقّ القمر (شکافته شدن ماه) از نظر علوم روز کاملا امکان دارد، کافى است به نمونه هایى از انفجارها و انشقاق هایى که درون منظومه شمسى رخ داده، اشاره شود: الف- آستروئیدها قطعات سنگ هاى عظیم آسمانى هستند که به دور منظومه شمسى در گردشند و گاهى از آنها به کرات کوچک و شبه سیّارات نیز تعبیر مى کنند. گاهى بزرگى قطر بعضى از آنها به 25 کیلومتر مى رسد. دانشمندان عقیده دارند که این سنگ هاى آسمانى بقایاى سیّاره بزرگى هستند که در مدارى میان مدار مریخ و مشترى در حرکت بوده است، سپس بر اثر عوامل نامعلومى منفجر و شکافته شده است، این یک نمونه از انشقاق در اجرام آسمانى است. ب- شهابى ها سنگ هاى ریز سرگردانى هستند که با سرعت سرسام آورى در اطراف خورشید در مدار خاصّى در گردشند و گاهى مسیر آنها با مدار کره زمین تقاطع پیدا مى کند و به سوى زمین جذب مى شوند. دانشمندان مى گویند اینها بقایاى ستاره هاى دنباله دارى است که بر اثر حوادث نامعلومى منفجر و از هم شکافته شده است، این هم نمونه دیگرى از انشقاق در کرات آسمانى است. ج- طبق عقیده لاپلاس و بسیارى از دانشمندان فلکى، پیدایش منظومه شمسى نتیجه وقوع یک انشقاق عظیم مى باشد که در کره خورشید رخ داده است، چه این که همه این سیّارات و مرکز آنها خورشید، در آغاز توده واحدى بوده اند و سپس هریک تدریجاً از آن جدا گردیده اند; امّا در این که عامل این جدایى و انشقاق چه بوده، در میان دانشمندان فلکى اختلاف است ولى در هر حال امکان وقوع انشقاق و تجزیه را در کرات منظومه شمسى، همه دانشمندان پذیرفته اند. از بیانات فوق نتیجه مى گیریم که: اصل وقوع انشقاق در کرات آسمانى ممکن است و علم آن را انکار نمى کند; بلکه اساس هیئت جدید در بسیارى از موارد بر آن نهاد شده است. بدیهى است این امر در هریک از کرات صورت گیرد، نیازى به نیروى عظیمى دارد که در پاره اى از موارد طبق فرضیّه هاى موجود شناخته شده و در پاره اى از موارد همچنان به صورت مرموز باقى مانده است. در مورد شقّ القمر هم مسلّماً عامل مرموزى در کار بوده که توانسته است چنان اثرى را از خود بگذارد و با توجّه به این که هرکس مسأله شقّ القمر را عنوان نموده، نقش استمداد پیامبر را از نیروى مافوق طبیعى و غیر عادّى مؤثّر دانسته، روشن مى شود که هیچ کس نخواسته است ادّعا کند که پیامبر تنها با همین نیروى عادّى بشرى این کار را انجام داده است تا علم نتواند آن را بپذیرد. این جا یک موضوع باقى مى ماند و آن مسأله امکان التیام کامل اجزاى قمر پس از انشقاق مى باشد. براى حلّ این مطلب کافى است که بدانیم اگر عامل جدایى شدید نباشد و انشقاق به صورت فوق العاده اى که موجب پراکندگى کامل اجزا باشد صورت نگیرد، بازگشت و التیام آنها به صورت اوّل تحت تأثیر جاذبه همان اجزا کاملا قابل توجیه است، زیرا مى دانیم هر دو جسم یکدیگر را طبق فرمول معروف نیوتن جذب مى کنند و هر قدر فاصله آنها کمتر و یا جرم آنها بیشتر اثر این جاذبه زیادتر خواهد بود. بنابر این با کم بودن فاصله و شکاف، خیلى زود به هم نزدیک و پیوسته خواهند شد. این از نظر هیئت جدید; امّا از نظر هیئت قدیم و امتناع خرق و التیام در افلاک نه گانه و اجرام فلکى، از نظر این که اصل آن امروز ابطال شده، نیازى به بحث درباره آن نمى باشد. از مجموع بیانات فوق چنین نتیجه مى گیریم: در حادثه شقّ القمر مطلبى که علم آن را محال بشمرد دیده نمى شود. بحث دوّم بهترین دلیلى که براى وقوع این معجزه شقّ القمر در دست مى باشد، آیات اوّل سوره 54 قرآن مجید مى باشد: «اِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ اِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْر مُسْتَمِرّ * وَ کَذَّبُوا و َ اتَّبَعُوا اَهْوائَهُمْ وَ کُلُّ اَمْر مُسْتَقِرّ; قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت! و هرگاه نشانه و معجزه اى را ببینند روى گردانده، مى گویند: این سحرى مستمر است. آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند و از هواى نفسشان پیروى نمودند و هر امرى قرار گاهى دارد.» مفسّرین شیعه و سنّى با کمال قاطعیّت و صراحت مى گویند: آیات فوق مربوط به مسأله شقّ القمر و شکافته شدن ماه به عنوان معجزه در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)مى باشد و از باب نمونه از تفاسیر شیعه، تفسیر بیان، مجمع البیان، ابوالفتوح رازى، منهج الصّادقین، صافى، برهان، نورالثّقلین و شبَّر، و از تفاسیر اهل تسنّن، تفسیر طبرى، درّ المنصور، فخر رازى، بیضاورى، کشّاف و «فى ظلال القرآن» را باید نام برد. مرحوم طبرسى در تفسیر معروف مجمع البیان در ذیل همین آیات مى گوید: همه مفسّران این آیه را مربوط به معجزه شقّ القمر در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى دانند. همچنین فخر رازى مفسّر معروف در ذیل آیات فوق مى گوید: عموم مفسّران معتقدند که مراد از این آیات شکافته شدن ماه در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى باشد. علاوه بر این در کتب شیعه و سنّى قریب به 40 روایت درباره شقّ القمر آمده که در بیشتر آنها تصریح شده که آیات فوق درباره شقّ القمر نازل شده است. بنابر این، دلالت آیات فوق بر وقوع این معجزه (شقّ القمر) هیچ جاى انکار یا تردید نمى باشد. بحث سوّم آنچه از آیات مذکور و روایات استفاده مى شود این است که در زمان رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)به درخواست مشرکان این معجزه به وقوع پیوست; یعنى، با یک نیروى مرموز (قدرت الهى) ماه شکافته شد و دوباره به حال اوّل بازگشت. امّا خصوصیّات این واقعه که در بعضى از کتاب ها نوشته شده با این که احتمال دارد صحیح باشد محتاج به بحث هاى بیشترى است ولى چون دانستن خصوصیّات آن لازم نیست از بحث درباره آن خوددارى مى کنیم. در خاتمه باید تذکّر دهیم که این مسئله نیز مانند بسیارى از مسائل دیگر از دستبرد خیالبافان و جاعلان حدیث مصون نمانده و پیرایه هاى فراوانى به آن بسته اند، مانند مطلب بى اساسى که در میان عوام مشهور است که نیمى از ماه پایین آمد و در آستین آن حضرت داخل شد و از طرف دیگر بیرون آمد. این نوع مطالب در هیچ یک از کتب احادیث شیعه و سنّى که مورد اعتبار باشد نیامده است و پایه و اساسى ندارد. اکنون لازم است به اِشکال یا شبهه اى که در این مسأله مطرح شده و بعضى را به شکّ و تردید واداشته، پاسخ داده شود: اگر شقّ القمر حقیقت داشت مى بایست با آن همه اهمّیّتى که دارد در تواریخ جهان ثبت گردد در حالى که چنین نیست و در هیچ تاریخى ثبت نشده است. براى این که پاسخ این اشکال هم بخوبى روشن گردد باید به چند موضوع زیر توجّه کنید: اوّلا: باید توجّه داشت که ماه در تمام کره زمین قابل رؤیت نمى باشد بلکه در نیمى از کره زمین مى توان آن را رؤیت کرد. ثانیاً: در نیمى از همین نیمکره نیز همه مردم یا اکثریّت قریب به اتّفاق آنها از حوادثى که در اجرام آسمانى رخ مى دهد غافل و بى خبرند، چون بعد از نیمه شب آنهاست و طبعاً در خوابند، به این ترتیب تنها یک چهارم مردم جهان مى توانند از چنین حادثه اى با خبر شوند. ثالثاً: هیچ مانعى ندارد که در قسمت قابل توجّهى از این نقاط در موقع وقوع این حادثه، آسمان ابرى و چهره ما با ابر پوشیده باشد. رابعاً: حوادث آسمانى در صورتى توجّه افراد را به خود جلب مى کند که یا مانند صاعقه ها توأم با سر و صدا یا آثار فوق العاده دیگرى باشند و یا مانند خسوف و کسوف همراه با کم شدن نور - آن هم براى یک مدّت نسبتاً طولانى - باشد، البتّه در چنین صورتى نظرها را به خود جلب مى کند. امّا اگر کره ماه بدون مقدّمه قبلى و بدون هیچ عکس العمل دیگر از قبیل کم شدن نور و مانند آن فقط در چند لحظه شکافته شود و سپس التیام یابد، کمتر نظرى را به خود جلب مى کند. آیا ما در شب هاى عادّى که ماه طبق معمول در آسمان مى درخشد هیچ به آن خیره مى شویم و در وضع آن کنجکاوى مى کنیم؟ خامساً: وسایل ثبت تاریخ و نشر آن در آن زمان ها بسیار محدود بوده و مثل امروز نبوده که یک حادثه مهم برق آسا در سراسر جهان انتشار یابد. سادساً: تاریخ گذشته در تمام جهات روشن و آشکار نیست، بلکه مملوّ از نقاط تاریک و مبهم است مثلا زردشت یکى از شخصیّت هاى معروف تاریخى است که مرکز نفوذ او قسمت مهمّى از دنیاى متمدّن آن زمان بود، امّا امروز تاریخ تولّد، وفات، محل تولّد و سایر مشخّصات زندگى وى حتّى به عقیده بعضى اصل وجود او مجهول و تاریک است. در حالى که کشورهاى متمدّن آن زمان در مورد حفظ و ضبط تواریخ مربوط به خود تا این اندازه بى اعتنا باشند، تعجّب ندارد که اروپائیان در آن زمان به ضبط چنین حادثه اى اقدام نکرده باشند. علاوه بر اینها بناى تاریخ نویسان ضبط همه وقایع نبوده است، چون ما بطور قطع مى دانیم در طول تاریخ بشر صدها زلزله نابود کننده و طوفان وحشتناک رخ داده که شهرها و آبادى هاى وسیع را ویران نموده است در حالى که تاریخ همه آنها را ضبط نکرده و به خاطر ندارد. اگر به تفسیر طبرى مراجعه کنید مى بینید تقریباً 30 روایت در مسأله شقّ القمر در این کتاب آمده است، ولى صاحب همین تفسیر در تاریخى که نوشته (تاریخ طبرى) نامى از شقّ القمر به میان نیاورده است. با توجّه به این جهات، ذکر نشدن این حادثه در تواریخ و غیر آن تعجّب ندارد و نباید آن را دلیل بر عدم وقوع این حادثه دانست. همچنین آن طور که بعضى از دانشمندان تحقیق کرده اند این موضوع در بعضى از تواریخ هم نوشته شده است; مثلا، در مقاله یازدهم کتاب «تاریخ فرشته» آمده است که در عهد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، اهل میلبار هندوستان شقّ القمر را دیدند و در نوشته هاى خود ثبت کردند و حاکم آن شهر پس از آن که تحقیقاتى در این زمینه به عمل آورد، براى او ثابت شد که این موضوع در اثر اعجاز پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تحقّق یافته و دین اسلام را پذیرفت; بنابر این نمى شود گفت در هیچ تاریخى ضبط نشده است. این بود خلاصه بحث پیرامون مسأله شقّ القمر و ایرادات گوناگونى که ممکن است در اطراف آن بشود.

موضوعات: سوال و جواب های دینی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...