●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●
با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن.
خواب امام حسیــــــن’ع’ رو دیده بود.
آقــــــا بهش گفته بود:


“کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره “


یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش،گفته بود #شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام.آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید شم.
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه.


گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت.
سربند رو بستیم به سیـــنه اش..روی سربند نوشته بود ؛
“أنا زائر الحســــــین ع”

●●●●●●▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬●●●●●

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...