مردي مسافر از شام به مدينه آمده بود. روزي امام حسن (ع) را سوار بر مرکب ديد و بر اثر کينه اي که از او در دل داشت آن چه توانست از آن حضرت بدگويي کرد. امام (ع) نزد او آمد و به وي سلام کرد و در حالي که لبخند بر چهره داشت، به او فرمود: اي پير مرد! به گمانم غريب هستي و گويا امري بر تو اشتباه شده،
اگر از ما درخواست رضايت کني از تو خشنود مي شويم
اگر چيزي بخواهي به تو مي دهيم
اگر راهنمايي بخواهي تو را راهنمايي مي کنيم
اگر گرسنه اي تو را سير مي کنيم
اگر برهنه باشي تو را مي پوشانيم
و اگر حاجت داري آن را ادا مي نماييم.
هنگامي که آن پيرمرد در برابر گستاخي اش آن همه گذشت و بزرگواري را از امام (ع) ديد شرمنده شد و تحت تأثير قرار گرفت، به طوري که گريه کرد و گفت: گواهي مي دهم که تو خليفه خدا در زمين هستي و خداوند آگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسي قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض ترين افراد بوديد، ولي اکنون محبوب ترين افراد نزد من، تو مي باشي.
(بحارالانوار، ج 43، ص 344)

از خداوند متعال خواستاريم به يمن قدوم مبارک امام حسن(ع)، در اين ايام پر از فيض و برکت، به همه ما توانايي و لياقت دستگيري از مستمندان و نيازمندان عطا فرمايد.
آمين

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...