✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
ﻋﻠﯽ ﺷﺎﻩ ، ﻋﻠﯽ ﻣﺎﻩ


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



تقدیم به 175 مرد ماهی ها در خاک نمی میرند

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها”
که درد عشق را هرگز نمی‎فهمند عاقل‎ها

نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیح‎المسائل‎ها

به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر “آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‎ها”

همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
“جرس فریاد میدارد که بربندید محمل‎ها”

به یمن ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
“که سالک بی‎خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‎ها”

به گوش موج‎ها خواندند غواصان شب حمله:
“کجا دانند حال ما سبک‎باران ساحل‎ها”

شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِل‎ها

چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بی‎تاب است بعد از سال‎ها از داغشان دل‎ها

و راز دست‎های بسته آخر فاش شد
آری!
“نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‎ها؟”

شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
“متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها”

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




...یکصد و هفتاد و پنج

می شمارم بارها تا یکصد و هفتاد و پنج
می نویسم آب، دریا، یکصد و هفتاد و پنج

خاطر خود را تسلی میدهم با مشق عشق
من شدم مجنون و لیلا، یکصد و هفتاد و پنج

عشق ، جان تازه ای بگرفته است این روزها
میکند کار مسیحا یکصد و هفتاد و پنج

رازهای سر به مهری دارد از آن سالها
تا ابد ماند معما یکصد و هفتاد و پنج

گر محرم زنده باشم می نویسم گوشهء
بیرق مشکی سقا یکصد و هفتاد و پنج

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




قصه آب

نصفِ تاریخ عاشقی «آب» است، قصه‌هایی عمیق و پراحساس
قصه‌هایی پر از فداکاری، قصه‌هایی عجیب، اما خاص:

قصۀ آبِ چشمۀ زمزم، زیرِ پاکوبه‌های اسماعیل
قصۀ نیل و حضرت موسی، قصۀ آن گذشتنِ حسّاس

قصۀ حفظِ حضرت یونس، توی بطن نهنگ، در دریا
یا که نفرینِ نوحِ پیغمبر، بر سرِ مردمِ نمک نشناس

قصۀ ظهر روز عاشورا، بستنِ آب روی وارثِ آن
کربلا بود و یک حرم، تشنه، کربلا بود و حضرتِ عباس

بین افسانه‌های آب و جنون، قصۀ تازه‌ای اضافه شده :
قصۀ بیست و نه ساله‌ای از صد و هفتاد و پنج تا غواص...

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاک‌ها بودند؟
ماهی و خاک! قصه تلخی است
کاش در آب‌ها رها بودند
دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک!
من نمی فهمم این سیاهی را
این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک
حل کند یک نفر معما را!
بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهی‌ها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهی‌ها.

روحشان شاد و راهشان پرور رهروباد

ادامه »

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




نوجوانم شاد، اما سرکش و عاصی نبود

این لباس “تنگ و چسبان” مال رقاضی نبود

داغ من را مادر عباس(ع) می فهمد فقط

دست و پا بسته قرار و رسم غواصی نبود

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!!

تصورش هم زنده به گورم میکند..
هوایِ داغِ جنوب..
لباسِ تنگ، چسبان و پلاستیکیِ، غواصی..
درست تا زیرلبت را محکم پوشانده..
دست و پاهای بسته..
دراز به دراز، کنارِ رفقایِ جوان، زخمی و ترسیده ات..
نمیدانی چه میشود.. تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه..؟؟!
اما..
صدای بلدوزر، وحشت را در نفست به بازی میگیرد..
ترس.. چشمهای مادر.. دستهای پدر.‌. زبان درازی های خواهر.. کتانی های برادر.. گل کوچک با توپ پلاستیکی با بچه های محل.. آب یخ که شقیقه ات را به درد میآورد..
آخ.. خدایا به دادم برس.. تنهایِ تنها..
بلدوزر، پذیرایی اش را آغاز میکند..
خااااااک.. خاااااک
نفست را حبس میکنی به یادِ زمان خریدن برای زندگی در زیر آب..
صدای ِ فریادهایِ خفه ی دوستان، قلبت را تکه تکه میکند..
بدنت رویِ زمین داغِ، زیر خاکِ سرد، چسبیده به لباسِ غواصی، آتش میگیرد..
دستهای بسته ات را تکان میدهی..
دلت با تمامِ بزرگیش، قربان صدقه های مادر را طلب میکند..
هوا برای نفس کشیدن نیست..
اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمانِ ریه هایِ خاک میکنی..
اما انگار خاک ظالم است.. هی سنگین و سنگین تر میشود..
دلت نفس میخواهد..
ریه هایت گدایی میکنند، جرعه ایی زندگی را‌‌..
مهمان نوازی میکنی..
عمیق..
اما خاک..
فقط خاک است که در ریه ات، گِل میشود..
خدایا..
کی تمام میشود..
صدای ترک خوردن استخوانهایِ قفسه ی سینه ات را میشنوی..
دوست داری گریه کنی و مادر باشد تا بغلت کند..
کاش دستانت را محکم نمی بست..
حداقل تا دلت میخواست، جان میدادی..
نه نفس..
نه دستانی باز، برایِ جان دادن..
گرما و گرما و گرما..
خدایا دلم مردن میخواهد..
مادر بمیرد..
چند بار مردنت تکرار شد تا بمیری؟؟؟!!!!

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




تقدیم به مادران شهدای غواص

بازهم شکرخدا داغ شماشیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:

فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
اربأ اربا بشود پیش خودت فرزندت

بگذارید بگویم که چه در سر دارم/
اصلأ امروز تب روضه ی اکبر دارم …

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




به یاد 175شهید غولص دست بسته

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
باوفا با دست بسته بی کس و تنها چرا؟
آب را در جستجویت من قسمها داده ام
آب را بیگانه میدانی، دل ما را چرا؟
دست و پایت بسته بودند در چشمهایت خاک و خون
در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا؟
در میان خاک خوابیدی کجا بود مادرت؟
لای لایی را نخوانده بسته دست و پا چرا؟
عدد 1، یگانگی، الله
عدد 7، بهشت و نور خدا
عدد 5، نشانهء پنج تن
عدد بی نظیر آل کسا
.
این سه تا در کنار هم دارند
عطر اروند و علقمه با یاس
این سه تا در کنار هم یعنی
صد و هفتاد و پنج تا غواص
.
صد و هفتاد و پنج بعد از این
رمز مستی میان عشاق است
صد و هفتاد و پنج هم دیگر
عددی شهره بین آفاق است
.
.
دست بسته؛غریبی حیدر
یادمانی ز فاطمه دارد
تازه فهمیده ایم اروند هم،
حالتی مثل علقمه دارد
.
علقمه یا غریبی اروند؟!
هر دو دارد نشانی از عباس
عطر و بویی گرفته ایران با
صد و هفتاد و پنج تا غواص

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت