صبح یک روز دل انگیز بهاری، در بلواز زیبایی که هتل بزرگ رامسر را به دریا وصل می کرد، با دوستی قدم میزدم. ناگهان گفت می ترسم ازدواج کنم. پرسیم چرا؟ گفت کسی را دوست دارم ول وقتی به زندگی مردم نگاه میکنم میترسم با او ازدواج کنم و این محبتش در دلم سرد شود. میتوانم مطمئن شوم که بعد از ازدواج هم او را دوست خواهم داشت؟
گفتم نمیدانم فقط چند پرسش را از خود بپرس و پاسخ صادقانه به خودت بده. نیازی هم نیست به پاسخ هایت را به من بگویی.

اول: از خودت بپرس چرا این فرد خاص را دوست داری؟ می توانی دقیق به خودت بگویی او را به خاطر این ویژگی ها دوست دارم؟ این ویژگیها او را از دیگران متمایز و برای من بی همتا کرده؟

دوم: بپرس آیا واقعا این ویژگیها را دارد یا من خودم آنها را به او نسبت داده ام. آیا خودش این ویژگیها را در خود میبیند؟ دیگرانی که چون من یا بهتر از من او را می شناسند این ویژگیها را در او می بینند؟

سوم: اگر این میدانم چرا او را دوست دارم و آنچه که مرا مجذوب او کرده واقعا در او هست، آیا این ویژگیها پایدارند یا ناپایدار؟ اگر این ویژگیها از دست بروند و او ا این جنبه ها تغییر کند از او را دوست خواهم داشت؟

چهارم: آیا من در آینده هم همین معیارها یا ویژگیهایی که مرا مجذوب او ساخته است، ارزشمند و دوست داشتنی خواهم دانست؟ یا شاید معیارها و ویژگیهای دیگری را در آینده دوست داشته باشم که در او نیست؟

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...