عبدالحسین خان تیمور تاش - سردار معظم - یکی از کسانی بود که در به پادشاهی رسیدن رضا شاه پهلوی نقش اصلی را داشت.

و به همین دلیل پس از آغاز پادشاهی پهلوی، به وزارت دربار رسید. و شخص دوم مملکت پس از شاه شد. قدرت او تا آنجا رسید که در عمل نخست وزیر هم از او حرف شنوی داشت.

و در خاطرات مهدی فلی خان هدایت - مخبرالسلطنه - که مدت بیش از ۶ سال صدارت را در دوره رضا شاه بر عهده داشت. مواردی از دستورات تیمور تاش به وزرا آمده است و اینکه وزرا از تیمورتاش بیشتر از شخص نخست وزیر حرف شنوی داشتند.

جز این جنایتهایی نیز از تیمور تاش نقل شده است. به ویژه زمانی که وی حاکم گیلان بود و با قساوت تمام، جنگلیها را از میان برداشت. در هر حال ستاره بخت و اقبال تیمورتاش هم افول کرد. و در سال ۱۳۱۱ وی از وزارت دربار عزل و بلافاصله نیز زندانی شد.

و بالاخره پس از چندی در سال ۱۳۱۲ در زندان به زندگی وی خاتمه داده شد. خاطره زیر از روزهای فلاکت و محاکمه وی نقل شده است. آن روز را کسانی که حضور داشتند، خوب به یاد می آورند.

به قدری این شخص بدبخت و گیج شده بود که از رئیس محکمه، لطفی سیگار خواست و او هم این خلاف مقرر را ندیده گرفت و قوطی سیگار را مؤدبانه به او تقدیم نمود. این شخص که آن قدر محترم بود و آن اندازه مردم به او تقرب می جستند، برای یک سیگار به قدری شاد گردید که قطعاً از اخذ نشان بزرگ لژیون دونور خشنود نشده بود. در حضور لطفی که صاحب آن روز او بود و از رفقای شبانه خیلی بهتر و اگر خشن هم بود، شخصاً نظر بدی به او نداشت، گریه کرد و گفت:

” من می دانم به بسیاری از مردم بد کردم و از همه آنها طلب بخشایش می کنم، و امیدوارم که آنها مثل من، بد و کوتاه نظر نباشند و مرا عفو کنند. من امروز می فهمم بخشایش چه لذتی دارد و کسی که بتواند بر یک بدبختی منت گذاشته و او را بحل - آمرزیدن، بخشیدن - نماید. چقدر سعادتمند است.

” این کلمات او، با اشک چشم مخلوط و از دهانش بیرون ریخت.

 

از کتاب تیمور تاش در صحنه سیاست ایران، باقر عاقلی، تهران، جاویدان، ۱۳۷۲، صفحه ۴۱۵

موضوعات: حکایات تاریخی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...