مرحوم شیخ عبدالله بختیاری (مشهور به پیاده) ميفرمودند شخصی در نجف در مجالس امام حسین علیه السلام شرکت می نمود اما اصلاً گریه نمی کرد چون برای چای و سیگاری که در این مجالس به شرکت کنندگان می دادند حاضر می شد، نه برای مصیبت شنیدن و گریستن! من هم او را می دیدم خیلی ناراحت می شدم.

هنگامی که به ایران بازگشتم دیدم او هم به ایران آمده و همان برنامه ی نجف خود را در ایران هم انجام می دهد! (یعنی تنها برای چای خوردن به روضه می آمد) پس از مدتی از دنیا رفت و من در خواب دیدم او در باغی سرسبز و خرم و بسیار خوشحال بود ! گفتم: « تو این جا چه کار می کنی ؟! » گفت: « این باغ را امام حسین علیه السلام به من داده است ؛ پس از مرگم سیدالشهداء علیه السلام آمد و دستم را گرفت و فرمود: ” فعلاً برو در این باغ تا فردای قیامت هم جائی که در بهشت برایت معین کرده ام ، به تو بدهم ” »!

من (=شیخ عبدالله پیاده) گفتم : « آخر تو که گریه نمی کردی ! » او پاسخ داد : « بله ؛ اما آیا تو دیدی من چای جای دیگری را بخورم ؟! من تنها چای امام حسین علیه السلام را می خوردم »
 


( رمز و راز کربلا ، ص 155 )

 

موضوعات: حکایات مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...