سلام ماه خدا… سلام رمضان…

در حالی به تو سلام میکنم که ساعتی بیشتر تا غروب آخرینت باقی نمانده.

باید خداحافظی کرد…

اما من آمده ام به تو سلام کنم.

29 روز است در هوایت نفس میکشم اما نفس کشیدن در ماه خدا کافی نیست.

باید تو را زندگی کرد…

چه سرّیست که همگی بی قرار شدیم در این واپسین ساعت؟؟؟

رمضان عزیز… رمضان دوست داشتنی…

جا دارد به عنوان یکی از بی معرفت ترین بندگان خدا …

بگویم که سهم ما از تو فقط گشنگی و تشنگی بود. ما در هوایت نفس کشیدیم. اما

مغلوب هوای نفسمان بودیم….

ما شیرینی تو را خلاصه کردیم در زولبیا و بامیه سفره افطار.

چقدر حقیر و کوته نظریم ما…

اما با تمام بی معرفتی مان ای رمضان دلتنگ تو هستیم.

سخت… تلخ…

در اوج روسیاهی میگویمت: دوستت دارم ای ماه خدا…

تا ساعتی دیگر باز زنجیر از دست وپای شیطان باز می کنند.

دردا و ندامتا که شرح این دلتنگی در کلام نیاید…

افسوس که غبطه خوردن دیگر سودی نبخشدمان…

میروی رمضان اما بدان که ما را با یک سینه پر درد و بغضی فروخورده تنها میگذاری…

و چه بی وجود شده اند واژه ها در این غروب دلتنگی…
چه بگویمت ماه خدا؟

قدرت را ندانستیم و فراموشت کردیم اما… اکنون سخت درمانده ایم…

هر سلامی را یک خداحافظی ست خداحافظ ماه محبوب…
خداحافظ ای سوزاننده ی گناهان خداحافظ ای وسیله به سوی محبوب


خداحافظ ای شب قدر خداحافظ ………….


کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف از این بساط که برچیده می شود

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...