شیخی با چند نفر از مریدان از نجف به شهر خود باز می گشت. در بین راه وارد مهمانسرایی شد، شیخ دید چند نفر مشغول عرق خوردن هستند، با عصا زد و شیشه های عرق را شکست.
یکی از عرق خورها در حالت مستی شعری خواند که موعظه دارد:

شیخ نجفی شکست پیمانه ی می
گردید بساط عیش ما یکسره طی
گر بهر خدا شکست پس وای به ما
گر بهر ریا شکست پس وای به وی

مجتهدی تهرانی

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...