✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بای ذنب قتلت....؟


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



آقا نکند حنای من بی رنگ است
والله دلم برای صحنت تنگ است

ای دست دهنده ی خدا روی زمین
امضای برات کربلایم لنگ است…
اربابم

اﺯ ﻧﻮﻛَﺮﻱِ ﺩَﺭﺕ ﻣَﺮا ﺳﻴﺮ ﻣَﻜُﻦ
ﺟُﺰ ﺩَﺭﮔﻪِ ﺧﻮﺩ ﺟﺎﻱ ﺩِﮔﺮ ﭘﻴﺮ ﻣَﻜُﻦ

مَن ﻣُﻨﺘﻆﺮ ﺗﻮاﻡ ﺷَﺐ اﻭّﻝ ﻗَﺒﺮ
ﺳﻮﮔَﻨﺪ ﺑﻪ حَقِّ ﻣﺎﺩَﺭﺕ ﺩﻳﺮ ﻣَﻜُﻦ

السلام عليك یا اباعبدالله(ع)

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




به روی دستشان نور خدا بود و نفهمیدند

تمام حرمت شمس الضحی بود و نفهمیدند

 

نفهمیدند محبوب خدا بر نیزه می خواند

تمام ربّنا بر نیزه ها بود و نفهمیدند

 

شکوه آیه ها در نای سرها بود و می جوشید

خدا در رازهای کربلا بود و نفهمیدند

 

شبی در آسمان شرکشان خورشید جاری شد

سلام “مطلع الفجر” بقا بود و نفهمیدند

 

خدا صد جلوه در دشت بلا خود را نشان می داد

صفای کعبه در شور منا بود و نفهمیدند

 

شکوه عرش اعلی، کربلا بود و ندانستند

تمام اسم اعظم نینوا بود و نفهمیدند

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا
دیدی آخر ماند بر دل آروزی کربلا


همچو بیداران بیدل در میان خاک و خون
کی شود جانم بگیرد رنگ و بوی کربلا


حاضرم بود و نبودم را بگیری در عوض
یک دو جرعه می بنوشم از سبوی کربلا


باز من شب های جمعه قبله را گم میکنم
باز میخوانم نمازم را به سوی کربلا


هم صفا و هم منا در آروزی تربتش
کعبه گیرد آبرو از آبروی کربلا

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد


گوییا معجر بانوی حرم می سوزد
دختری داد زد ای عمه سرم می سوزد


جان خورشید از این واقعه بر لب برسد
هیچ کس نیست به داد دل زینب برسد


این زمین چیست که با کرب و بلا معجون است
هر که را پای نهند جان و دلش محزون است


بی گمان محشر عالم شده اینجا بر پا
یا که اینجا به خدا خون خدا مدفون است


گفتمش در روز محشر دیده در دنبال کیست ؟
گفت چشم انبیاء سوی علی اصغر(ع) است


گفتمش حکم شفاعت را که امضا میکند ؟
گفت سقایی که با حکم حسین(ع) سرلشکر است


گفتمش شیعه به دوزخ می رود ؟ غرید و گفت :
آتش دوزخ برای دشمنان حیدر(ع) است


گفتمش فلک نجات عالم ایجاد چیست ؟
گفت یک موی حسین(ع) بر کل عالم لنگر است


گفتمش رمز نجات شیعیان در چیست ؟ گفت :
شاه عاشوراییان فرمانروای محشر است


گفتمش گویند سوریه ستاد زینب(س) است
گفت آری ، دستیارش یک سه ساله دختر است

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت





یک جهان است ویکی باشد فقط دشت بلا….
یک حسین است ویکی عباس در کرببلا…


بود اوج تشنگی بر خیمه شاه جهان….
تا که آمد از ره احسان،عباس جوان…


مشک را بر دست بگرفت و علم بر دوش داشت..
سوی لشکر وی بتاخت و هیچ باک از کین نداشت…


تا رسید بر نهر آبی بود نام ان فرات….

مشک رااز دوش بگرفت و روان در نهر اب….

 

مشک را پر کردعباس از آن اب حیات…

دست را عباس می برد همی در زیر اب…


گفت ای اب،نمیدانی توو هستی روان…
تشنه اند اولاد و اصحاب حسین ،شاه جهان…


اب را بر روی اب می ریخت او در ان زمان…
شد سوار اسب وتاخت بر سوی خیمه ان جوان….


از میان نخل هاامد برون مردی سوار….
زد با شمشیر کین، تیغی به دست شهسوار…


مشک را انداخت عباس به دوش دیگرش….
راه می پیمود سقا وهمی راندش فرس…


ناگهان امد یکی تیغ دگر از راه کین…
قطع شد دست علمدار وفتاد اندر زمین….


مشک اب عباس نام آور ،،بر دندان گرفت….
اوهمی جنگیدبا دشمن،،،علم را میگرفت…


تیر زد ناگاه دشمن به چشم پهلوان….
خون جاری شد ز چشم ماه تاب قهرمان…


لیک سقا را نبود اصلا هراس وباک زکین…
دشمنان را قطعه قطعه کرد بر روی زمین….


از میان ان هیاهوی ستم نا گاه دید…..
تیر از میدان دشمن آمد و مشک را درید….


قلب عباس جوان کربلا افسرده گشت…..
گشت جانش پر ز غم،قلبش زدردپژمرد ه گشت….


او گرفت افسار مرکب را به سوی جنگ شتافت…
غصه دار کودکان تشنه گردیدماهتاب…


ناگهان از دور امد یک پلید نابکار…..
باعمود آهنین زد بر سران بی قرار….


شد عباس علی نقش زمین کربلا….
هی بگفتا یا اخا جانم به قربانت بیا….


آمد ان دم شاه دین بالین عباس علی….
گفت:عباسم شکستی پشت فرزند ولی…


گفت عباس:که من از تو خجالت می کشم…
بهر اطفال غریبت من شهادت میچشم….


تو ببخشایم برادر،من نیاوردم اب….
تو مگو بر کودکانت،من خجل از بوتراب….


شد عباس علمدار کشته در دشت بلا….
گشت عباس وفادار مناسب ان با وفا…

جانم حسین(ع)

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




ﺳﺎﺋﻠﻲ ﺑﻲ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﻋﺒﺪ ﻛﻮﻱ ﻫﻞ ﺍﺗﺎﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﺑﺲ ﻛﻪ ﺩﻭﺭﻱ ﺟﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﺑﺎﺻﻔﺎ
ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﺍﺷﻨﺎﻳﻢ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﻓﺮﻗﻪ ﻱ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﺎﻥ
.ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻟﺒﺮ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﻃﺒﻴﺐ
ﺷﺪ ﺩﻟﻢ ﺑﻲ ﻳﺎﺭ ﻭﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﻗﺪﺭ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺷﺪﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﻳﺶ
ﺧﻴﻤﻪ ﻱ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺛﺎﺭﺍﻟﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﻧﺴﭙﺮ ﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮ ﻳﺎ ﻟﺜﺎﺭﺍﺕ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ
ﺭﺍﻩ ﻗﺮﺏ ﻛﻮﻱ ﺍﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻛﻮﺭ ﺩﻝ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﻮﺭ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ


ﻛﺮﺑﻼ‌ ﻛﻮﺗﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ

ﺑﺎ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻩ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




نرفتم کربلا ام
شنیدم عالمی داره


منو مهمون کنه هرکی
از اون تربت کمی داره


سلام ارباب خوب من
دلم تنگه برای تو


برای گریه و مستی
میون روضه های تو


فقط از اشک تو روضت
اگه من آبرو دارم


بیا و کربلایی کن
که منم آرزو دارم


گرفتار غمت هستم
به گیسویت اسیرم کن


تو رو جون حبیب آقا
میون روضه پیرم کن


حسین ای جان شیرینم
حسین ای یار دیرینم


دوعالم را زکف دادم
فقط روی تورا بینم


چرا هرکی حرم رفته
نمیخواسته که بر گرده


چرا مجنون شده هرکی
اذون صبحو گوش کرده


میگن فرقی نداره که
غریب یا آشنا باشی


میگن مهمون آقایی
اگر پایین پا باشی…

 

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت




بسم جنون، بسم طرب، بسم عشق

بسم صفا، بسم طلب، بسم عشق

به نام کاشف تمام غم ها،اباالفضل

به نام صاحب همه علم ها،اباالفضل

بنام زاده ی ابوالعجائب،اباالفضل

ساقی باده ی ابوالعجائب،اباالفضل

به نام خالق ادب اباالفضل،اباالفضل

گل پسر شیر عرب اباالفضل،اباالفضل

شیر دل شاه نجف اباالفضل،اباالفضل

به نام ماه شرف اباالفضل،اباالفضل

بنام سرزمین عشق و احساس،اباالفضل

نگو دلم بگو که بیت العباس،اباالفضل

بنام ساقی کرم اباالفضل،اباالفضل

روح درون پیکرم اباالفضل،اباالفضل

بگو رفیق خسته یا اباالفضل،اباالفضل

صل علی سیدنا اباالفضل،اباالفضل

به نام چشم دل فریب سقا،اباالفضل

به نام ناله ی غریب سقا،اباالفضل

به نام عشق و بیرق علمدار،اباالفضل

به نام فرق منشق علمدار،اباالفضل

به نام پرچم زمین فتاده،اباالفضل

ساقی از عمود کین فتاده،اباالفضل

به نام دست از بدن جدایش،اباالفضل

به نام آن سر زتن جدایش،اباالفضل

به نام ابروی شکسته ی او،اباالفضل

به گیسوی به خون نشسته ی او،اباالفضل

به نام دلربای عشق مهدی،اباالفضل

بنه سرت به پای عشق مهدی،اباالفضل

به نام ذکر شور سینه زنها،اباالفضل

به نام آن سرور سینه زنها،اباالفضل

بزن به سینه هرشبه اباالفضل،اباالفضل

صدو سی وسه مرتبه اباالفضل،اباالفضل

اگر که تو سینه زنی یاعلی،اباالفضل

سینه بزن سینه بزن با علی،اباالفضل

صل علی سیدنا ابالفضل،اباالفضل

موضوعات: ادبیات حسینی و عاشورایی  لینک ثابت