✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
سبک زندگی


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



ای خدا

من وسیله پناه یافتن

به درگاه تو

جز عزت و بزرگواریت

ندارم

پس

مرا در حرز رحمتت

پناه ده

و ای خدا !

من شفیعی ندارم

تو فضل و کرمت را

شفیع من گردان

و ای خدا !

خطا و گناهانم سخت مرا

ترسان و هراسان ساخته

تو به عفو و بخششت

دلم را از این

خوف و هراس

ایمن ساز .


دعای سی و یکم
درخواست توفیق از خدا
صحیفه ی سجادیه

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




بارالها …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻣﯽ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻭﺳﺖ ، ﺣﺮﻣﺖ ﺩﻝ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﻢ …

ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺁﻧﺎﻧﮑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﺒﺮﯾﻢ …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥِ ﺩﺭﻭﻏﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻧﺴﺎﺯﯾﻢ …
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺮﺩﻥ ﺣﻖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ …

به ما بياموز همان باشيم كه قولش را به تو داديم … ” انسان”

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد

مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره هیچ جایی جا نشد

خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد

خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم اما نشد

خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد

آبرویی را که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم وانگی دریا نشد

خوش به حال آنکسی که رو سفید فاطمه است
مثل من این روزها شرمنده زهرا نشد

آه، دارد عمر ما کم کم به آخر می رسد
آخرش یک کربلاهم قسمت ماها نشد

 

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد …

ندا آمد بر در خانه ام بیا ، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم …

وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!!!!!!!

هر چه بود باز بود ، گفتم:

خدایا بر کدامین در بکوبم ؟؟؟

ندا آمد:

این را گفتم که بیایی….

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم !

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک ،،،

“مهربان خدایم دوستت دارم” …………

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




پایان مهمانے …

 

 

 

و… دوباره آغاز میشود هیاهوی دنیای بی رمضان…..

 

نگرانم از شیطانی که در بندش کرده ای…

 

از نفسی که سرکشی خواهد کرد…

 

و از تمام آنچه که مرا از آغوش تو خواهد گرفت…

 

دلم به شب جمعه ای خوش بود که لیله القدرش خوانده بودی…

 

و من…

 

تمام سال را به طمع آن سپری کرده بودم

تا شاید


صیحه آسمانی جبرئیل را در اعلان ظهور مهدی فاطمه بشنوم…


و گذشت…


و ما فهمیدیم که هنوز لایق دیدارش نبوده ایم…


خدایا؛ آیا ما رمضانی دگر را به چشم خواهیم دید؟


نگرانم؛


از عمر کوتاهی که به دیدار چشمان دلبرش خاتمه نیابد… نگرانم؛


از روزی که جبرئیل بشارت دهد و گوشهای من، فرصت شنیدن را از کف داده باشند…


خدایا… به خود خود خودت سوگند….


ما مضطریم….


أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء ؟؟


آیا کسی هست به فریاد مضطری برسد، هنگامی که یاری می طلبد ؟؟


عالم، روز به روز در سیاهی مطلق ، بیشتر فرو می رود…


و ما… چشم براه تنها نور رهاننده عالم، ایستاده ایم…


خدایا؛


ببخش برما…..


باقی مانده غیبتش را…….


ما پناهگاه دیگری سراغ نداریم…..



ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج….

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




“الهی ماه رمضونم،گذشت و من از خودم نگذشتم،تو ازمن بگذر…”


داری میروی و من هنوز خرده شیشه هایم را جمع نکرده ام…


داری میروی و من تازه به تو عادت کرده بودم


داری میروی و من ترس بَرَم داشته ، که توی این دنیای بی در وپیکر چگونه راهم را پیدا کنم…


رمضان! برو…فکر من هم نباش ، من عادت دارم…تا می آیم دل ببندم باید دل بکنم…


رمضان! برو …ولی یادت باشد که دلم از الان برای سحر هایت تنگِ تنگ است.برای افطاری هایت تنگِ تنگ است،


برای قران خواندن های الکی ام تنگِ تنگ است
رمضان !برو…ولی یادت باشد که باز هم از شبهای قدرت باز ماندم و نرسیدم…


رمضان !برو…ولی یادت باشد که رفتی پیش خدا ،بگویی فلانی باز هم عقب افتاده ، کمکش کنید…


دلم نمیاد دلنوشته وداع را بنویسم…هروقتم که بهش فکر میکردم،باخودم میگفتم خوب حالا وقت دارم…برای خداحافظی زوده…کـــو تا ماه رمضان تموم بشه…!ولی خوب مثه اینکه دیگه وقتشه…تا حرف از خداحافظی با ماه رمضون میاد چشمام پر از اشک میشه…آخه من به خدا عادت کردم…!من به این مهمونی عادت کردم…!من به این سفره و به سفره دارِ کریم اون عادت کردم…دلم گرفته…عجب سفره ای بین ما پهن بود..


عجب برکتی داشت این سفره های سحری و افطار این حرم واین مهمانسرا…

!انگار یکی دستات را گرفته بود و نشونده بود سرسفره…

گفت بشین که حالاحالاها مهمون مایی…!

ولی تا چشم بهم گذاشتم تموم شد…!

دیگه لحظه،لحظه وداعه…

دوست دارم سرم را بزارم کنار این سفره ی خدا و یه دلِ سیر به حال خودم گریه کنم…

آخه من که جایی را ندارم برم…د

لم خوش بود به اینکه مهمونِ خدا بودم…

حالا دیگه باید کوله بارم را ببندم…

خودم دستِ خالی ام…و

لی نگاه میکنم میبنم فرشته ها برام سنگ تموم گذاشتن اونقدر برام سوغاتی خردیدن! که جایی برای بردن اونا ندارم…!

انگار خدا به فرشته های مهربونش سپرده تانکنه یه وقت دستِ خالی برم…!

آخ که چقدر مهربونی خدا…

آخه من که مهمون خوبی نبودم برات
دارم میگم خیلی بهم خوش گذشت، شهرت خیلی با صفا و آرامش بخشه…
دارم میگم منو ببخش داشتی دستمو میگرفتی جاهای دیگه این شهر رو هم بهم نشون بدی اما من میگفتم فعلا خستم، فعلا خوابم میاد…ا

گر میدونستم اینقدر زود تموم میشه هیچ وقت این لحظات قشنگ رو تو خواب نمی گذروندم
دارم میگم تو هم به ما سر بزن، بیا،تنهامون نذار، من زنگ نزدم یادت کنم تو به من یادآوری کن این لحظات قشنگ رو،نذار توی شلوغی دور و برم تو رو گم کنم…


پر از بغضم…نکند مهمانی آخرم باشد؟
چقدر حس حسرت توام با ترس دارم…

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




دوباره آغاز میشود هیاهوی دنیای بی رمضان……

من می ترسم خدااااا؛
از نفس کشیدن بی تو،،،،،
از شیطانی که در بندش کرده ای،،،،
از نفسی که سرکشی خواهد کرد،،،،
و از تمام آنچه که مرا از آغوش تو خواهد گرفت……

خدا فقط چند سحر مانده…..
و احیاهای مضطرانه ما نیز قلب بیمارمان را شفا نداده است…..
وااااااااااااای خدا…..
چه کنم با درد بی پایان دلم……
چه کنم با ناله های بی سرانجام قلبم…..
چه کنم با این همه سیاهی ؛ خدا …….

دلم به شب جمع ای خوش بود که لیله القدرش خوانده بودی….
و من …..
تمام سال را به طمع آن سپری کرده بودم تا شاید صیحه آسمانی جبرئیل را در اعلان ظهور مهدی فاطمه بشنوم…….
و گذشت…….
و ما فهمیدیم که هنوز لایق دیدارش نبوده ایم……

خدااااااااا؛
آیا ما رمضانی دگر را به چشم خواهیم دید؟؟؟؟؟
من میترسم ؛
از عمر کوتاهی که به دیدار چشمان دلبرش خاتمه نیابد……
من میترسم ؛
از روزی که جبرئیل بشارت دهد و گوشهای من، فرصت شنیدن را از کف داده باشند…….

خدااااااا؛
به خود خود خودت سوگند….
ما مضطریم……..

یا مجیب المضطر…أجب المضطر… ونحن المضطرون…. یاالله..

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز


دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز


عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه
سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز


کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز


گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز


گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز


وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز


یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد
کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز


هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی
دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز


تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است
رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز


هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی
همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

موضوعات: مناجات  لینک ثابت