✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
از کاف کریم است که میمش زیباست


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



انگار همین دیروز بود، زمان گذشت چه زودبود،
مثل یه آب جاری زلال بود و‌کبود بود

انگارهمین دیروز بود، به آینه ها زل زدیم
دنیا مثل بازی بود، توبازی ما گل زدیم
اما چه آسون گذشت، جوونی بی جون گذشت،
خنده و گریه هامون توی زمستون گذشت
چی دیدیم از جوونی به سرعت بادی رفت،
تو حسرت جوونی غصه واسه شادی رفت
انگار همین دیروز بود ازبچگی گذشتم،
رو لب این چشمه ها، با تشنگی نشستم
تابه خودم اومدم دیدم عصا دستمه ،
چهره پیری دارم چقدری من خسته ام

طلای خالص من جوونی بود که رفتش،
دیگه تن وجودم دست پیری گرفتش
ثانیه ها گذشتن اما کسی نفهمید،
تو دل هرثانیه میشه یه عمری خندید

تنها فقط خدا بود، باقی تو شب و روز بود،
انگار همین دیروز بود زمان گذشت چه زود بود

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ﮐﻠﯿﺪﻃﻼﯾﯽﺁﺭﺍﻣﺶ
ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑرﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ندارد
ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ
ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ
ﻭﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ به مثل

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




زمين بهشت می شود روزی كه مردم بفهمند:
هيچ چيز عيب نيست،
جز قضاوت و مسخره كردن ديگران!
هيچ چيز گناه نيست،
جز نادیده گرفتن حق مردم!
هيچ چيز ثواب نيست،
جز خدمت به ديگران!
هيچ كس اسطوره نيست،
الا در مهربانی!
هيچ چيز جاودانه نمی ماند،
جز عشق!
و هيچ چيز ماندگار نيست،
جز خوبى…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




از خدا خواستم عادت‌های زشت را ترکم بدهد.
خدا فرمود: خودت باید آنها را رها کنی.
از او خواستم به من صبر عطا کند.
فرمود: صبر، حاصل سختی و رنج است. عطا کردنی نیست، آموختنی است
گفتم: مرا خوشبخت کن.
فرمود: «نعمت» از من، خوشبخت شدن از تو.
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند.
یی جدا و به من نزدیکترت می‌کند
از او خواستم روحم را رشد دهد.
فرمود: نه، تو خودت باید رشد کنی.
من فقط شاخ و برگ اضافی‌ات را هرس می‌کنم تا بارور شوی.
پروردگارا تواناییم ده
تا بتوانم تغییر دهم آنچه را که می توانم!
آرامشی ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم!
و دانشی که تفاوت این دو را بدانم!

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است ،
هرگز با اینهمه غرور زبانه نمی کشید…
وقتی عصبانی هستید…
مواظب حرف زدنتان باشید…
عصبانیت شما فروکش خواهد کرد…
ولی حرفهایتان یک جایی باقی می مانند…
برای همیشه..!!!!

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





پرفسورحسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گذراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر می کنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همان که آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم، هیچ کس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم…
عشق را بی معرفت ‘ معنا مکن
زر نداری ‘ مشت خودرا وا مکن
گر نداری ‘ دانش ترکیب رنگ
بین گلها ‘ زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن ‘ شرط انسان بودن است
عیب را در این وآن ‘ پیدا مکن
دل شود روشن ‘ زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای ‘ حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل ‘ آگهی
هیچ کس را ‘ هیچ جا رسوا مکن
زر به دست طفل دادن ‘ ابلهی ست
اشک را ‘ نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید ‘ یا آئینه باش
هرچه عریان دیده ای افشا مکن

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




فرصت زندگی کمه
بزرگوارتر از آن باش که برنجی
و نجیب تر از آن باش که برنجانی
زندگی زیباست !
کوچه های دلتان پر از شادی

 

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




وقتی دیدمت انگار یک فرشته دیدم
وقتی نزدیک تر شدم صدای تپش های قلبم رو میشنیدم و میدانستم که مابقی عمرم رو با تو‌میگذرانم
پوستت را لمس کردم و دنیایم عوض شد
حال تمام چیزی که میخواهم‌‌ بودن در کنار توست.
فرهنگى زيبا در كشور آلمان
در آلمان دور انداختن هرگونه بطري شيشه اي و پلاستيكي كار كاملا عجيبي محسوب ميشود.
در آن كشور به علت اهميت مسئله بازيافت شما مي توانيد با برگرداندن بطري ها به هر سوپر ماركتي بخشي از پولي كه در ازاي خريد محصول داده بوديد را پس بگيريد.
اما در كنار اين قانون فرهنگ زيباتري شكل گرفته كه معمولا مردم بطري هاشون را در كنار سطل آشغال ها ميگذارند تا بى بضاعتها با برگرداندن آنها به سوپر ماركت پول خورد و خوراكشان را در بياورند.

“انسان دوستى در هر شكل و آيينى زيباست”
از نـالـه ی عٖـشـاق ، نـوایی بردار
وز درد و غم دوست، دوایی بردار
از منزل یار، تا تـو ای سست قدم
یک گـام زیاده نیست، پـایی بردار
#شیخ_بهائی

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم