✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تقدیم به مادران شهدای غواص


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



  از خدا پرسیدم!
چرا مرا از خاک آفریدی ؟
چرا از آتش نیستم !؟
تا هر کس که قصد داشت با من بازی کند ؛ او را بسوزانم !خدا گفت : تورا از خاک آفریدم‌ تا
بسازی !… نه بسوزانی ! تو را ازخاک؛عنصری برتر ساختم…تا باآب مخلوط شوی و زندگی ببخشی…از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند !…
باز هم زندگی کنی وپخته تر شوی..باخاک ساختمت تا همراه باد برقصی تا اگر هزار بارتورا بازی دادند ، تو برخیزی !… سر بر آوری !…در قلبت دانه ی عشق بکاری!…
و رشد دهی واز میوه ی شیرینش زندگی را دگرگون سازی!…پس به خاک بودنت ببال…

  قدر لحظه ها را بدانیم 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 آیت الله بهجت ( رحمت خداوند بر او باد )

ما باید اهل محاسبه باشیم، هر چند اهل توبه نباشیم و تدارک نکنیم، خود محاسبه مطلوب است.
اگر بدانیم فلان روز حسینى ـ علیه‏ السّلام ـ و فلان روز یزیدى هستیم، بهتر از این است که اصلاً ندانیم یزیدى هستیم یا حسینی.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




قبل تر ها ، عید که میشد ، حتی اگر ساعت سه صبح هم میبود ، بیدار میشدیم ، با چشمان پف کرده و باز و بسته لباس های نو میپوشیدیم
هفت سین میچیدیم مینشستیم سرِ سفره !
منتظر میشدیم آن موسیقی معروف و پر سر و صدا از تلویزیون بیاید بیرون .
همه در عالم خواب ، پدر و مادر زیرِ لب دعا زمزمه میکردند ، بچه ها کج و معوج و خواب آلود.
بعد یکهو آن بوق و کرنا یک انرژی مضاعفی به جمع میداد که انگار قوم مغول حمله کرده !
میریختیم سر میوه و شیرینی و آجیل و بوس‌.
این بوس که میگویم از واجبات بساط بود.
اصلا رسم بود بوس کنی عیدی بگیری‌.
بعد پدر بزرگِ خانواده از لای قرآن از آن پول های شسته رُفته و صاف و صوف میداد.
میبردیم میگذاشتیم لای وسایل های بسی ارزشمندمان. گه گداری هم اگر یادمان میماند تاریخ میزدیم روی پول.
بعد میرفتیم لباس هایمان را درمی آوردیم می چپیدیم زیرِ پتو.
صبحِ علی الطلوع با سر و صدا بیدار میشدیم که برویم عید دیدنی.
بچه ها هم که عاشق عیدی.
اصلا میبوسیدیم که عیدی بگیریم!
روزی پنجاه شصت تا خانه را میگشتیم.
آن ها که بودند حمله میکردیم.
اگر نبودند روی کاغذ مینوشتیم “آمدیم خانه نبودید” .
می آمدیم خانه ده بیست تا آمدیم خانه نبودید از لای در جمع میکردیم .
میرفتیم خانه ی فامیل یک فامیل دیگر آنجا میدیدیم پا میشدیم با آنها می آمدیم خانه خودمان.
خاله بازی ای بود برای خودش !

اما حالا ، هیچ برگه ای لای در نیست ..
خاله بازی هایمان ته کشیده ..
عید هم که اصلا نصفه شب نباید باشد ..
پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها هم مینشینند
قاب عکس ها را
تمیز میکنند …
آهای !
مهربان همیشگی
آمدیم خانه نبودید …

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




همیشه لحظه های آخر سال یه حس عجیبی پر میشه تو وجودم….
این که یک سال دیگه ام مثل برقو باد اومد و رفت….
اینکه چه روزایی رو خندیدیم
چه روزایی رو اشک ریختیم
چه روزایی دلبستیم
چه روزایی….
چه روزهایی نا امید بودیم
چه روزهایی امیدوارانه تلاش کردیم
چه روزهایی که خدارو صدا کردیم
چه روزهایی که فقط از ته دل گفتیم شکرت….
چه روزهایی که پر عشق بود
چه روزهایی که شاد بود
چه روزهایی که تازه بود
چه روزهایی که باور کردیم…
اعتماد کردیم
چه روزهایی که دونفری بود و پر قلب
چه روزهایی که تک و تنها بود و ساکت
چه روزهایی که همه با هم بودیم
و چه روزهایی که تنها شدیم
چه روزهایی که ترسیدیم لرزیدیم اما محکم وایستادیم و به امروز رسیدیم…
اونایی که به زندگیمون اومدن و رنگ زندگیمو عوض شد سبز شد…
اونایی که از زندگیمون رفتن و رنگ زندگیمو سیاه شد
اونایی که اومدن و زندگیمون پر عشق و قرمز شد….اونایی که رفتن و زرد همه چی زرد شد….
کاشکی امسالمون زرد نباشه
سیاه نباشه
سبز باشه و پر امید
قرمز باشه و پر عشق
موندگار باشه همه چی
عشق
سلامتی
موفقیت
شادی 
خنده خنده خنده
اگرم اشکی بود از سر شوق باشه….
الان که دارم این حرفا رو میزنم
خیلی دلم گرفته
از تمام روزای این سالی که فقط5 روز مونده تا تموم شه
روزهای خوبی که ندارمشون دیگه
روزهای بدی که ….
5روز مونده فقط…
کاشکی یه عیدی خوشگل بگیریم امسال هممون
اونی که تو بستر بیماریه شفا
اونی که مشکل مالی داره پول فراوون
اونی که نا امیده امید ناب
اونی که عاشقه…عشق موندگار
اونی که غمگینه شادی مطلق
اونی که تنهاست همراه هم پا
اونی که دختره عروس خانم
اونی که پسره آقا داماد…
اونی که تو دلش هرچی میخواد همونی بشه که میخواد….
با تمام وجودم اول میخوام براورده شدن خواسته دلتون این روزا عیدی باشه براتون….
و شمام منو دعا کنید.

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ.
ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺭﺳﯿﺪﻩ، ﺁﺑﺪﺍر، ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ.

ﺍﻣﺎ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﻏﻮﺑﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻟﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻣﻮﺯ ﺑﺸﻮﯾﺪ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺯ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭﻡ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺁﻟﻮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﻤﺎﻧﯿﺪ ..

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




سنگريزه” ريز است و ناچيز …

اما اگر در جوراب يا کفش باشد ما را از راه رفتن باز مي‌دارد!

در زندگي هم بعضي مسائل ريزاند و ناچيز ، اما مانع حرکت به سمت خوبی ها و آرامش ما می‌شوند

کم احترامي يا نامهرباني به والدين ؛

نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛

تکبر و فخرفروشي به مردم ؛

منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛

نپذيرفتن عذر خطاي دوستان ؛

بخشي از سنگريزه هاي مسير تکامل ما هستند!

آنها را بموقع کنار بگذاريم تا از زندگي لذت ببريم…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ!!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!!
ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ
ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ…

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ،
ﺑﻌﺪﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ…
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ!

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت




گاهي زود مي رسم مثل وقتي كه بدنيا آمدم
گاهي اما خيلي ديرمثل حالا كه عاشق تو شدم در اين سن وسال
من هميشه براي شادي ها دير ميرسم وهميشه براي بيچاره گي ها زود
وآن وقت يا همه چيز بپايان رسيده
و يا هيچكاري هنوز شروع نشده است
من درگامي از زندگي هستم
كه بسيار زود است براي مردن
وبسيار دير است براي عاشق شدن
من بازهم دير كرده ام
مراببخش محبوب من
من برلبه عشق هستم
اما مرگ به من نزديك تر است…

موضوعات: نجواهای من  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم