✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
جمعه یعنی...


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



تقدیم به مادران شهدای غواص

بازهم شکرخدا داغ شماشیرین است
داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است:

فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
اربأ اربا بشود پیش خودت فرزندت

بگذارید بگویم که چه در سر دارم/
اصلأ امروز تب روضه ی اکبر دارم …

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




به یاد 175شهید غولص دست بسته

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
باوفا با دست بسته بی کس و تنها چرا؟
آب را در جستجویت من قسمها داده ام
آب را بیگانه میدانی، دل ما را چرا؟
دست و پایت بسته بودند در چشمهایت خاک و خون
در شگفتم من نمیپاشد زهم دنیا چرا؟
در میان خاک خوابیدی کجا بود مادرت؟
لای لایی را نخوانده بسته دست و پا چرا؟
عدد 1، یگانگی، الله
عدد 7، بهشت و نور خدا
عدد 5، نشانهء پنج تن
عدد بی نظیر آل کسا
.
این سه تا در کنار هم دارند
عطر اروند و علقمه با یاس
این سه تا در کنار هم یعنی
صد و هفتاد و پنج تا غواص
.
صد و هفتاد و پنج بعد از این
رمز مستی میان عشاق است
صد و هفتاد و پنج هم دیگر
عددی شهره بین آفاق است
.
.
دست بسته؛غریبی حیدر
یادمانی ز فاطمه دارد
تازه فهمیده ایم اروند هم،
حالتی مثل علقمه دارد
.
علقمه یا غریبی اروند؟!
هر دو دارد نشانی از عباس
عطر و بویی گرفته ایران با
صد و هفتاد و پنج تا غواص

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت




حجت الاسلام ماندگاری به سوال يكی از بينندگان برنامه سمت خدا درباره آرايش كردن پاسخ جالبی داده است كه در ادامه می‌خوانيد!!!

سؤال: من دختری هستم که عاشق آرایش کردن هستم و آرایش هم برای دل خودم است. و آرایش من، برای جلب توجه دیگران نیست. من وقتی بیرون می روم به سر و وضع خودم می رسم تا دلم شاد بشود. آیا این کار من ایرادی دارد؟

پاسخ: کار ایشان اشکالی ندارد ولی کمال نامهربانی، بی انصافی و ناسپاسی به حضرت حق است. قرار نیست که هر کس به دل خودش عمل کند. قرار است که همه به امر خدا عمل کنند.

موتورسواری که در پیاده رو موتورسواری می کند و امنیت مردم را به خطر می اندازد، می گوید: دلم می خواهد به پیاده رو بروم و در واقع به خواسته دلش عمل کرده است. کسی که در دم بیمارستان بوق می زند می گوید که من می خواستم شاد باشم بوق زدم و اِلا قصد کار دیگری ندارم. اگر این حرف ها عاقلانه است حرف این خانم هم عاقلانه است.

وقتی ما کاری می کنیم که به دیگران آسیب و ضرری می رسد، باید روی دل خودمان پا بگذاریم. اگر شما به حرف خدا گوش بدهید و حق کسی را ضایع نکنید می توانید به حرف دل تان عمل کنید. این خانم حرف خدا را ضایع کرده است زیرا در قرآن داریم که زنها نباید زینت و آرایش خودشان را آشکار کنند مگر برای همسران و محرم هایشان. در اینجا شما نمی توانید به دل تان عمل کنید زیرا ناسپاسی خدا می شود. این خانم به چهار گروه لطمه می زند:

۱- در خیابان جوان عفیف نمی خواهد به چهره ی این خانم نگاه کند بنابراین به خودش فشار می آورد و سرش را پایین می اندازد. پس این فرد اذیت می شود و حقش ضایع می شود زیرا می توانست راحت در خیابان راه برود. مثل فردی که وقتی آلودگی هوا وجود دارد مجبور است که ماسک بزند.

۲- به جوان بی بند و بار هم ظلم می شود زیرا این جوان وقتی خانم را در خیابان می بیند ازدواجش عقب می افتد چون مجانی دارد نیازش را برطرف می کند. فرد باید نیازش را با ازدواج تامین کند نه با هرزگی و چشم چرانی.

۳-چنین خانم هایی به ما می گویند که چرا ازدواج های مان عقب افتاده است. متاعی که باید گران بفروشند دارند مفت در خیابان حراج می کنند یعنی دارند به خودشان ظلم می کنند.

۴- به متأهل‌ها هم ظلم می شود زیرا آقایان متأهل چشم شان به این خانم می افتد که خیلی مرتب است ،وقتی به خانه می روند خانم را درآشپزخانه می بینند که خیلی مرتب نیست و بخاطر همین، قیافه ها را مقایسه می کند و شروع به بهانه گیری می کند و زندگی بهم می ریزد. پس بی حجابی حق الناس است و باید این خانم ها تغییر رویه بدهند.

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




زندگی یک پاداش است نه یک مکافات …
فرصتی ست کوتاه تا :
ببالی
بیابی
بدانی
بیاندیشی
بفهمی
زیبا بنگری

و در نهایت در خاطره ها بمانی….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مدتهاست که زمین دیگر بوی زندگی نمیدهد.
گاهی بوی تعفن این زندگی ، اندک انسانیت باقیمانده را نیز می آزارد….
چه بی پناهانی که در این گرمای سوزان ، روزانه بدرگاه خدا از بیرحمی خورشید شکایت میبرند و برای خنک کردن تن رنجور فرزندانشان همچنان ناتوانند اما قارونهای بیرحم می بینند و روی برمیگردانند…..
در سرزمین ما چه سفره های معاویه واری که گسترده میشود در کنار گوش خانواده های بی سرپرستی که ” قوت لایموت ” شان ، دیگر نان هم نیست…..
کاش میشد هزینه تاج گلهای مراسم ختم و ترحیم خداده ها به سفره خالی خداخوانده ها رونق ببخشد….
کاش سحرها دعاکنیم و روزها تلاش ، تا به سفره افطار آنانکه کسی را بجز خدا ندارند ، قرص نان و چند دانه ای خرما هدیه کنیم……
کاش در آستانه مهمانی خدا ، انسان شویم و انسانها را دریابیم تا در شبهای منزلت ، در برابر دیده ی پدر یتیمان آبادی ، گردن کج نکنیم….
کاش بوی تعفن زمین را میشد با انسانیت و بخشش ، زدود …
کاش همانند سالیان دور همه از هم باخبر باشند تا ضعیفان بی صدا نمیرند…..
کاش می شد یک تکه آسمان کلنگی از خدا خرید !!! چون اینجا زندگی مرده است و در
آسمان زندگی جاریست…..
بویژه این روزها که گهگاهی شهیدان آسمانی به شهرمان میآیند تا تلنگری باشند بر خواب غفلت مان که آنچه بشما سپردیم ، این نبود…..!!!!
کاش بیدارمان کند دم عیسوی شهیدان ، تا مستمندان را دریابیم در آستانه مهمانی خدا…..
تا انسان شویم و دغدغه مان ، خدای واقعی شود و انسانیت ، درست همانگونه که آنها بودند.

سلام دوست بیدار دل من…..
روزگارت سرشار از یاد خدا ، عشق به انسانها ، آرامش درون و ایفای وظایف اجتماعی باد.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.

سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.

این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




از کتاب معراج السعاده: به یاد ملا احمد نراقی رحمت الله علیه

آنکس که بداند و بخواهد که بداند /

خود را به بلندای سعادت برساند.


آنکس که بداند و بداند که بداند /

اسب شرف از گنبد گردون بجهاند .


آنکس که بداند و نداند که بداند /

با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند !


آنکس که نداند و بداند که نداند /

لنگان خرک خویش به مقصد برساند !!


آنکس که نداند و بخواهد که بداند /

جان و تن خود را ز جهالت برهاند !!


آنکس که نداند و نداند که نداند /

در جهل مرکب ابدالدهر بماند !!


آنکس که نداند و نخواهد که بداند /

حیف است چنین جانوری زنده بماند!!!

 

موضوعات: سخن بزرگان, اخلاق  لینک ثابت




يه روز يه ترکه ميره سبزي فروشي تا کاهو بخره؛
اما عوض اينکه کاهوهاي خوب را سوا کند،
کاهو هاي نامرغوب را سوا ميکنه و ميخره!!
ازش مي پرسند:
چرا اينکار را میکنی؟
در جواب میگه:
صاحب سبزي فروشي پيرمرد فقيري است؛
همه مردم کاهوهاي خوب را ميبرند و اين کاهوها روي دست او ميمانند و من
بخاطر اينکه کمکي به او بکنم اينها را ميخرم؛
اينها را هم ميشود خورد!
اين “ترکه” کسي نبود جز
عارف بزرگ “آقا سيد علي قاضي تبريزي (ره)”
عارفي که 30 سال مرتب در ذکر مي گفت:
“استغفر الله".
مريدي به او گفت:
چرا اين همه استغفار مي کني؟
ما که از تو گناهي نديديم.
جواب داد:
سي سال استغفار من به خاطر يک “الحمد لله” نابجاست!
روزي خبر آوردند بازار شهر آتش گرفته، پرسيدم: حجره من چطور؟
گفتند:
مال شما نسوخته…
گفتم:
الحمدلله…
معنيش اين بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!!
آن “الحمدلله” از سر “خودخواهي” بود
نه “خداخواهي"!
——————————
*چه قدر از اين “الحمدلله” ها، گفتيم و فکر کرديم شاکريم …!!

موضوعات: سخن بزرگان, اخلاق  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم