✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
بدون شرح


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



همه مردم آموزگاران شما هستند:

آدمهای خشمگین به شما آرامش می آموزند.
آدمهای ریاکار به شما یکرنگی می آموزند.
آدمهای سرسخت به شما نرمش می آموزند.
آدمهای وحشت زده به شما شهامت می آموزند.

همیشه در رابطه با آدمهایی که وارد زندگیتان میشوند از خود بپرسید: این شخص برای آموزش چه چیزی به من فرستاده شده

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

پیرمردي بنام حيزان اهل يمن چندين سال بود که از مادر پیرش نگهداری میکرد روزی از روزها برادر کوچکش بنام (غالب) پیش او امد و گفت تو سنت بالا رفته و خودت نیاز به این داری که کسی از تو مراقبت کند بگذار مادر را ببرم خانه خود و حالا نوبت من است که از او نگهداری کنم و خدمت او را کنم .. حیزان برادر بزرگتر گفت هرگز تا زمانیکه زنده ام این فرصت را از دست نمیدهم .. برادرش گفت من به دادگاه میروم و از تو شکایت میکنم گفت هرکاری میخواهی انجام بده وقتی برادر کوچکتر به دادگاه رفت و از او شکایت کرد در ابتدا قاضی مات و مبهوت ماند و سپس حیزان را احضار کرد و انان را نصیحت کرد با هم کنار بیایید و به حیزان گفت تو چند سال از مادرت نگهداری کرده ای حالا بگذار برادر کوچکترت از او نگهداری کند ولی حیزان قبول نکرد در اخر قاضی گفت ما نمیتوانیم کاری کنیم باید مادرتان را بیاورید تا خودش تصمیم بگیرد جلسه بعدی مادرش را درون یک کارتون که به نوبتی اورا حمل میکردند به دادگاه آوردند. قاضی از او سوال کرد مادر در جواب گفت این دو پسر چشمان من هستند حیزان چندین سال از من نگهداری کرده الان خودش پیر شده و نیاز به نگهداری دارد .. پیش پسر کوچکتر باشم .
در نتیجه دادگاه به نفع پسر کوچکتر رای داد و حیزان انچنان از این نتیجه ناراحت بود و بشدت میگريست که تمام ریشش خیس شد و همه را به گریه انداخت..

خدمت مادر بخاطر رضای الله و شناخت مقام والای او بود وگرنه مادرشان 20 کیلو وزن داشته و کل دارایی اش یک انگشتري از مس بود

از برادرکوچکتر متعجب باشيم که بخاطر خدمت به مادرش دست به دامان دادگاه شده یا از برادر بزرگتر که مسن بوده و اینچنین حریص برای خدمت به مادرش…

واقعا عجیبه بعضیها بخاطر اینکه به پدر و مادرشون خدمت کنند و این فرصت طلایی کسب رضایت الله تعالی را از دست ندن میرن دادگاه .

ولی بر عکس بعضیا پدر و مادرشون رو ول میکنن به امان خدا و نهایت سالی دو سه بار یه سری به اونا میزن . حتی بد رفتاری هم دارند

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

در مورد توبه و بخشش، خدا را با هيچ کس مقايسه نکنيد .خداوند در قرآن میفرماید: ( …ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﻮﻣﻴﺪ ﻧﺸﻮﻳﺪ، ﻳﻘﻴﻨﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ )

این آیه درباره جواني نازل شده بود که پيامبر او را رد کرده بود، حضرت فرموده بودند که گناه تو اينقدر سنگين است که مي ترسم به من هم آسيب برساند . آن جوان چهل روز در بيابان صورتش را به خاک گذاشت . اشک ريخت . آيه ي خصوصي براي او نازل شد .

توبه يک قرار داد دو طرفه است . اول خدا مي آيد و بعد ما مي آييم . خدا بستر توبه را فراهم کرده است… اي کسيکه متوجه اشتباهت شده اي ، تو رو به خدا هستي که متوجه شده اي.✌️

اين تلقين شيطان است که آب که از سر گذشت چه يک وجب ، چه صد وجب !! شيطان در گناه و معصيت سه تا ضربه به ما مي زند :


1-  قبل از اينکه وارد گناه بشوم، شيطان گناه را ساده ، شيرين و آسان جلوه مي دهد .تمام بستر را فراهم ميکند که من احساس کنم جز اين گناه راهي ندارم .

مثلا من تشنه هستم و يک نوشيدني حرام سر راه من ميگذارد و احساس ميکنم راه حلال برايم بسته و فقط راه حرام است.

شيطان در نياز شناسي فوق تخصص است . نياز من را خوب ميداند ولي جنس قلابي سر راه من مي گذارد. قبل از عمل براي اينکه من را به سمت گناه هل بدهد، گناه را متناسب با نياز من و ذائقه ي من و شرايط من قرار میدهد♻️ ، راههاي حلال را مي بنددو فقط راه حرام را براي من باز مي کند .

2- حالا من به درون گناه ميروم و ميخواهم پشيمان بشوم ، گناه را کوچک ميکند . ميگويد : تو که کاري نکردي.کاش گناه ما همين باشد .امام باقر (ع) مي فرمايد : (بزرگترين گناه آن است که صاحبش آنرا کوچک بشمارد .)

3- بعد از گناه نمي گذارد من استغفار کنم . ميگويد : تو با کدام رو مي خواهي به خدا نگاه کني؟ اصلا رويت ميشود در خانه ي امام زمان (عج) بروي ؟ با همين چشم ها گناه کردي و حالا مي خواهي سجده بروي ؟! همينجا بايد توي گوش شيطان بزني

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پسری ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ
ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ ..
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ،
ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩ ﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮرﻭﯼ
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ
ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ،
ﻭ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و در عوض غذا را به دهان پدر میگذاشت..
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﺬﺍﯾﺸﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﭘﺴﺮ
ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ،
ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﺯﺩ
ﻭ ﻋﯿﻨﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺁﻭﺭﺩ ..
ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ
ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﺑﺴﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!
ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﺭﺍﻫﯽ
ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ .
ﺩﺭ این هنگام ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ؛
.
ﭘﺴﺮ.. ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑني ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
.
ﭘﺴﺮ ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر ﺟﻨﺎﺏ . ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ
ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ .
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، ﭘﺴﺮم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ .
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﭘﺴﺮﺍﻥ..
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﺍﻥ..
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..

کاش سوره ای به نام “پدر” بود
که این گونه آغاز میشد:
قسم بر پینه ی دستانت، که بوی نان میدهد
و قسم بر چشمان همیشه نگرانت…
• قسم بر بغض فرو خورده ات که شانه ی کوه را لرزاند
و قسم بر غربتت،
وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





دو تا داداش مزرعه ای رو از پدرشون به ارث بردند.
برادر بزرگ تر اونجا رو به دو قسمت تقسیم کرد و
هر کدوم در قطعه خودشون مشغول زندگی شدند.
کوچیکه ناراحت بود و به خودش می گفت :
فکر کنم زمین اون مرغوب تره.
و بخاطر این موضوع، عصبانی بود.
بالاخره تصمیم گرفت رابطه اش رو باهاش تموم کنه.
پس کانالی بین دو زمین حفر کرد.
برادر بزرگ تر که از رفتار اون خیلی ناراحت شده بود
از شهر نجاری آورد و بهش گفت :
من برای انجام کارهام دوباره می رم شهر.
می خوام تا برمی گردم، با چوب های توی انبار
یه دیوار کنارِ کانال درست کنی تا دیگه چشمم به برادرم نیفته.
شب که برگشت، دید نجار پل زیبائی روی کانال ساخته!
تا اومد باهاش برخورد تندی بکنه، برادر کوچیکش از پل عبور کرد.
و در حالیکه اشک صورتش رو پوشونده بود گفت :
منو ببخش داداش مهربونم!
کار زشتی کردم، ولی رفتار تو خیلی قشنگ بود.
برادر بزرگ حسابی خوشحال شده بود.
پس، از نجار تشکر کرد و دستمزد خوبی بهش داد.
بعد هم ازش خواهش کرد که چند روزی مهمونش باشه.
ولی نجار قبول نکرد و گفت :
نمی تونم بمونم، آخه پل های زیادی دیگه ای هم هست که باید بسازم.

عزیز دلم
می خوای تو هم همین الآن سازنده یکی از این پل ها باشی؟
می خوای کینه ات رو با زدن پلی به یه قلب بذاری کنار؟
می خوای عشق و محبتت رو هدیه بدی؟
کاشکی کاری کنیم تا همه بفهمند چه قشنگه
بخشیدن و دور ریختن کینه ها.
کاشکی …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت:((می خواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود))

همسرش که چغندر دوست داشت،گفت:((برای پادشاه چغندر ببر!))اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت:((نه!پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است.))بااین انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد.

از بد حادثه،آن روز از روز های بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش می خورد، با صدای بلند میگفت:((چغندر تا پیاز، شکر خدا!!))

پادشاه که صدای مرد فقیر را می شنید ، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد می کنی؟ مرد فقیر با ناله گفت:شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم!

شاه از این حرف مرد خندید وکیسهای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! واز آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




فراموش مکن که:
انسان مانند درياست ؛
هر چه عمیق تر باشد آرامتر است… انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد،
و انسان کوچک بر دیگران… انسان قوی از خودش محافظت میکند ،
و انسان قویتر از دیگران…. وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.
هرکس که به او نزدیک تر است،
آرامتر، متواضع تر و.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

در زندگی همه ما بارها و بارها پیش آمده و خواهد آمد که فعلی را برای اولین بار انجام دهیم.

اولین سلام کردن
اولین ورزش کردن
اولین روزه داری
اولین نماز خواندن
اولین گناه
اولین سیگار کشیدن
اولین بی احترامی
و اولین…………

این اولین ها حیاتی ترین تصمیمات زندگی ما هستند .

گاهی با اولین تصمیم گام در مسیری از زندگی خود خواهیم گذاشت که ممکن است سرنوشت زندگی خود را تغییر بدهیم
شخصی را یادم می آید که در دوران نوجوانی در حالی که با جمعی رفیق نااهل و بی فرهنگ همراه بود، که برای اولین بار دوستی پیشنهاد یک روز ورزش در باشگاه رزمی را به او داد، ولی اول مقاومت کرد که با اصرار بیشتر آن دوست، تصمیم گرفت یک بار با او همراه باشد تا دیگر از اصرار دوستش خلاص شود.
ولی همان یک بار کافی بود که طعم و لذت ورزش را بچشد و در آن راه ، مسیر خود را ادامه دهد و تبدیل شود به شخصی که به عنوان ورزشکار جامعه شناخته شد و حتی مقام ورزشی هم بدست آورد.
ولی همان دوستانی که در ابتدا همراهشان بود در حال حاضر به فلاکت بار ترین شرایط زندگی رسیده اند. و اکثریت آنها ، در زندانها و یا گوشه خیابانها و حتی سه چهار نفر از آنها در همان دوران جوانی بر اثر دعوا ، تزریق ، سنگ کوب و یا خودکشی جان خود را از دست دادند.

خاطره ای ملموس تر بگویم:
یادم می آید اهل دین و ایمان و نماز و روزه نبودم و روزی به اجبار قرار گرفتن در ازدحام جمعیت نماز گزار حرم امام رضا(ع) مجبور به همراهی آنها با نمازی بی وضو شدم .
همین نماز بی وضو چنان لذت و تأثیر شگرفی بر من داشت که باعث شد راغب به پرستش خداوند شوم و او هم لیاقت دیانت را به من ارزانی کرد.

ولی سمت دیگه ماجرا این است که گناهی و یا عمل نادرستی را بخواهید برای اولین بار انجام دهید.

اولین بی احترامی:

همیشه این را به خاطر داشته باشید اولین بی احترامی که نسبت به دیگران انجام میدهید و یا بلعکس دیگران نسبت به شما انجام میدهند ، میتواند دری را به رو شما و دیگران باز کند که باعث تکرار این بی حرمتی حتی به شکلی بدتر از دفعات قبلی شود
بنابراین اگر با کسانی زندگی میکنید که بین شما احترام کاملی برقرار است ، سعی کنید حتی به عنوان شوخی و مزاح هم که شده این حرمت را نشکنید که پایه گذار بیحرمتیهای بزرگتر خواهد شد.

گناه:
این را باید دانست که انجام گناه عملیست لذت بخش.
ممکن است اولین گناهان باعث ناراحتی و عذاب وجدان شوند.

ولی معمولا لذت گناه از عذاب وجدان بالاتر است و همین امر باعث این میشود که انسان با تجربه کردن اولین گناه به سراغ مراحل بالاتر آن برود تا لذت بیشتری کسب کند
و البته همینطور با تکرار آن عمل از قدرت عذاب وجدان هم کاسته می شود، تا جایی که کاملا محو میشود

پس این را باید دانست که اگر برای اولین بار عملی را هرچند هم ساده میخواهید انجام دهید ، حتما حتما تا انتهای آنرا پیش بینی کنید و از این جمله حتما بترسید که پیش خود و یا دیگران میگویید:

«ای بابا یه باره دیگه»

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت