حکایتی از مرحوم آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ طهرانی (رحمه الله علیه):

 من طفل بودم و منزل ما در تهران، پامنار بود و چند روز بود که مادر بزرگم(مادر پدری من) از دنیا رفته بود.
یک روز مادر من در منزل آلبالو پلو پخته بود. هنگام ظهر یک سائلی در کوچه سوال می کرد و مادر من در مطبخ صدای سائل را شنید و برای خیرات به روح مادر شوهرش میخواست مقداری از غذا به سائل بدهد ولی ظرف تمیز در دسترس نبود، به عجله برای آنکه سائل از در منزل رد نشود مقداری از آن غذا را در طاس حمام که در دسترس بود ریخته و به سائل می دهد، و از این موضوع کسی خبر نداشت.
نیمه شب پدر من از خواب بیدار شده و مادرم را بیدار کرد و گفت: امروز چکار کردی؟ مادرم گفت نمی دانم! پدرم گفت: الان مادرم را در خواب دیدم و بمن گفت: من از عروس خود گله دارم، امروز آبروی مرا در نزد مردگان برد؛ غذای مرا در طاس حمام فرستاد. مادرم می گفت: هرچه فکر کردم چیزی بنظرم نیامد، ناگهان متوجه شدم که چون غذای سائل را به قصد هدیه برای روح مرحومه داده ام، به همان طریق آنرا در عالم ملکوت برای مادر شوهرم برده اند!
 آری او گله دارد که چرا غذای مرا که صورت ملکی اش آلبالو پلو به سائل است و صورت ملکوتی اش یک طبق نور است و برای روان متوفی می برند را در طاس حمام ریخته!
 اهانت به سائل اهانت به متوفی است. هر احسانی که انسان می خواهد بکند، باید با کمال احترام و بزرگداشت فقیر و سائل انجام یابد.

 معاد شناسی. جلد اول. سیدمحمد حسینی طهرانی .

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...