چرا این کتاب را در دست گرفته‌ای و با چه انگیزه‌ای این کتاب را مطالعه می‌کنی؟

هیچ می‌دانی من می‌خواهم تو را به سفری دور و دراز ببرم؟

همسفر خوب من ! از تو می‌خواهم تا همراه من به آینده بیایی ! آینده‌ای که دیدنش آرزوی همه است.

من تو را به روزگاری می‌برم که قرار است امام زمان در آن ظهور کند؛ آری، سخن من در مورد روزگار ظهور است.

من می‌خواهم حوادث آن روزگار را برایت بگویم. آیا آماده هستی؟

حتماً بارها شنیده‌ای که وعده خدا بسیار نزدیک است. پس برخیز و همراه من به مکّه بیا…

امروز، بیستم «ذی‌الحجّه» است .

من و تو الآن در شهر مکّه، کنار کعبه هستیم . بیست روز دیگر تا ظهور باقی مانده است. امام زمان روز دهم «مُحرّم» کنار کعبه ظهور می‌کند.1

نگاه کن! ببین که کعبه چقدر زیبا، جلوه نمایی می‌کند !

آیا موافقی با هم طوافی گرد کعبه بنماییم؟

به راستی چرا «مسجدالحرام» این قدر خلوت است؟ !

شنیده بودم که خانه خدا بسیار شلوغ است و هیچ وقت دور خانه خدا خلوت نمی‌شود.

چرا امروز اینجا این قدر خلوت است؟

آیا عشق و علاقه مردم به کعبه کم شده است؟

مکّه حرم امن خدا است؛ امّا امروز سپاهیان «سُفیانی» این شهر را محاصره کرده‌اند و به همین علّت است که شهر این قدر خلوت است.2

همسفرم! آیا «سُفیانی» را می‌شناسی؟

آیا می‌خواهی کمی درباره او برایت سخن بگویم؟

«سفیانی» یکی از دشمنان امام زمان است و قیام او از علامت‌های ظهور معرّفی شده است.3

تقریباً پنج ماه قبل، او در سوریه دست به کودتای نظامی زد و حکومت این کشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله کرد و شهر کوفه را به تصرّف خود درآورد ودر این شهر جنایات زیادی انجام داد و تعداد زیادی از شیعیان این شهر را قتل‌عام کرد.4

سفیانی سپاهی را به مدینه فرستاد و توانست این شهر را هم تصرّف کند.

اکنون، سفیانی در اندیشه تصرّف شهر مکّه است؛ زیرا شنیده است امام زمان در این شهر ظهور می‌کند.

او دستور داده تا تعدادی از سربازانش به مکّه بروند و این شهر را محاصره کنند.

اکنون شهر مکّه در تصرّف سپاهیان سفیانی است.

سؤالی ذهن مرا به خود مشغول کرده است: امام زمان و یاران او چگونه این حلقه محاصره را خواهند شکست؟

سپاهیان سفیانی با دقّت همه راه‌های ورودی شهر را کنترل می‌کنند.

آماده شو !

ما باید به بیرون شهر برویم، همان جایی که قرار است جوانی ماه‌رو وارد شهر شود.

آنجا را نگاه کن !

آیا آن جوان سی ساله را می‌بینی که به شکل و شمایل یک چوپان است؟

او در دست خود یک چوب‌دستی دارد و آرام آرام از میان سپاه سفیانی عبور می‌کند. خیلی عجیب است !

سپاه سفیانی که نمی‌گذارند هیچ‌کس وارد شهر شود، چرا مانع ورود این جوان نمی‌شوند؟

نمی‌دانم او را شناختی یا نه؟

جان من فدای او!

این جوان، همان مولای من و توست که به امر خدا به شکل یک چوپان، وارد شهر می‌شود.5

او از راه دوری آمده است. او از «یَمَن» به «مدینه» رفته و مدّتی در شهر پیامبر منزل کرده است و با حمله سپاه سفیانی به مدینه، از آنجا خارج شده و اکنون به مکّه رسیده است.6

صورت نورانیش چون ماه شب چهارده می‌درخشد.7

به گونه راستش نگاه کن ! آن خال زیبا را می‌بینی که چون ستاره‌ای می‌درخشد؟8

این جوان، فرزند پیامبر است و می‌آید تا دین جَدّش را زنده کند…9

امام زمان وارد شهر می‌شود، ودر کنار کوه‌های این شهر منزل می‌کند.

شهر مکّه، شهر خدا و کعبه، محور خداپرستی است و چون هدف امام، ریشه‌کن کردن کفر است، حرکت خود را از مکّه شروع می‌کند.

هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقی است. امام زودتر به مکّه آمده است تا برای انجام کارهای مقدماتی رسیدگی کند.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...