✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشق ترین مردان این ایلیم

مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا ، فرزند هابیلیم

آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم

در بین ما یک عده هم هستند…
این روزها مشغول تعدیلیم

در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم

آخر کجا می آیی آقا جان؟
بگذار ، ما مشغول تحلیلیم

دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم

درس “پیام نور"تان از دور
خوب است ، ما مشتاق تحصیلیم

آقا ، شما تفسیر قرآنید
البته ما قائل به تاویلیم

نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم

گفتند : شرط راستی ، مستی است
ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم

در کل ، زمین مصر است و این مردم
یاران فرعونند و ما نیلیم

اینها اگر کرم اند ، ما ماریم
آنها اگر مورند، ما فیلیم

فیلیم در نطع سخن امّا
وقت عمل طیرا ابابیلیم

در حفظ ما باید به جدّ کوشید
ما نقطه ی حسّاس آشیلیم

“آدم شدن” یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم

سیصد نفر “آدم” که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم

تعجیل ، کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟

وقتش که شد ، آن وقت می گوییم:
آقا بیا کم کم که تکمیلیم

وقت عمل هم می رسد امّا
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم

آخر چطوری حرف حق ؟ وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم

ما با همین حالت که می بینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم

صندوق عهد و رای اگر باشد
یاران داوود و سموئیلیم

توی صف عشاقتان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم

بعضی به نامت ، بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم

(کار غنایم را به ما بسپار
چون خبره در تقسیم و تحویلیم

باد هوا خوردن که ممکن نیست
آخر مگر ماها حواصیلیم)

***

گفتند :روز جمعه می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم …

موضوعات: امام زمان (عج), ادبیات انتظار  لینک ثابت




ما تنهایم یا او...

پایان تمام یتیمی‌هایمان خواهد بود…
او می‌خواهد انتقام خون‌هایی را بگیرد که به ناحق ریخته شد…
یاور می‌خواهد…
ما منتظریم یا او؟
او که خیلی وقت است رسیده…

ما منتظریم یا او؟

صدایش می‌آید…
انا المهدی…
هل من معین…؟
اوست که منتظراست…
کاش به سوی پدرمان برگردیم…
او خیلی وقت است که آمده…
فقط تنهاست…همین!

اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم…
اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الصَّمصامُ المُنتَقِم…
اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً…
الا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين طَرَحُوهُ عُرياناً…
اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سَحَقُوهُ عُدواناً…

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




مهدی که بیاید ...

مهدی که بیاید …

مهدی که بیاید دوباره آسمان با زمین به مهر رفتار خواهد کرد

و باران دوباره به گونه های سرد زمین بوسه خواهد زد

زمین دوباره چهره خندان و بشاش خود را به چشمان آسمان هدیه خواهد داد

مهدی که بیاید پرستو ها به اشاره ابروان او پرواز خواهد کرد .

غنچه ها به نسیم کلام او شکوفا خواهد شد

و درختان به احترام او قیام خواهند کرد

و آفتاب به او سلامی دوباره خواهد کرد .

مهدی که بیاید نماز هایمان تا خدا بالا خواهد رفت ،

قنوت هایمان پرواز کبوتران عرشی خواهد شد،

رکوع هایمان کمر شیطان را خواهد شکست

و سجده هایمان را خدا به رخ فرشتگان خواهد کشید .

مهدی که بیاید دوباره رودخانه ها را به قلب خشک مزرعه ها هدایت خواهد کرد .

و گیاهان را با آب آشتی خواهد داد

و ماهی ها را روانه دریا خواهد کرد .

مهدی که بیاید انتظار ها به پایان خواهد رسید

و خدا نیز به انتظار آقایمان پایان خواهد داد .

اللهم عجل وقرب لولیک الفرج

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




روزی به قصد دانستن جای تو از همه پرسیدم: کجاست؟

 

روزی به قصد دانستن جای تو
از همه پرسیدم: کجاست؟
زمین گفت: من هم منتظرم،
هر چه می گردم نمی یابم.
آسمان گفت:چشمان من چنان بر زمین دوخته است،
تا اگر آمد چکه چکه بسرایمش.
دریا گفت: هر روز به چشمان آسمان خیره ام،
تا اگر آمد موج موج خبر آمدنش فریاد کنم.
درخت گفت: قد می کشم تا اگر آمد،
برگ برگ راه آمدنش مهیا سازم.
و من به خود گفتم: کجاست؟
همه منتظرند، پس من هم می نویسم تا اگر آمد،
واژه واژه همه احساس حیات را برایش افشا کنم.

 

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




ﺩﺍﺧـﻞِ ﺳـﺠــــﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﯾـﮏ ﯾـﺎﺱ ﮐــﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿــﺎ
ﺭﻭ ﺑـﻪ ﺳـﻮﯼ ﻗﺒـﻠﻪ ﺍﻡ، ﺍﺣﺴـﺎﺱ ﮐـﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺑـﯿـﺎ
ﺫﮐــﺮ ﺗـﺴـﺒﯿـﺤـﻢ ﺷﺪﻩ ﯾـﺎ ﺁﻝ ﻃـــﻪ ﺍﻟـﻌــــﺠــﻞ
ياﺃﻧـﯿﺲ ﻭ ﻣـﻮﻧـﺲ ﺍﯾـﻦ بی ﮐـﺴـﯿﻬـﺎ ﺍﻟـﻌــﺠـﻞ
اﺯ ﻓــﺮﺍﻕ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺕ ﺳــﻮﺯِ ﺗـﺮﻧــﻢ ﺗــﺎﺑـﻪ کی؟
دلخوشی ﻭ ﺑـﯿـﺨــﯿﺎلی ﻭ ﺗـﺒـﺴـﻢ ﺗـﺎ ﺑـﻪ کی؟
ﻻﯾـــﻖ ﻧــﺎﻡ ﺳـﺮﻭﺩ ﺍﻧــﺘــﻈـــﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴــﺘـــﻢ
با ﻫﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـﺪگی ﺷـﺎﯾﺪ که ﯾﺎﺭﺕ ﻧـﯿـﺴـﺘـﻢ
با ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺮﻣـﻨـــــﺪگی ﺍﻣـﺎ ﺩﻋـﺎﯾـﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷـﺐ ﻫـﺎﯼ ﺁﺩﯾــﻨــﻪ ﺻـﺪﺍﯾﺖ ﻣـﯿـﮑـﻨـﻢ
ﺩﺍﺭﻡ ﺍﻣـﯿـﺪ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﺧـﯿـﻞ ﺩﻋــﺎﯾـﺖ ﺟـﺎ ﺷـﻮﻡ
ﮐـﺎﺵ ﻣـﻦ ﻫــــﻢ ﺟــــــــﺰﺀ ﺧـﯿــــــلی ﻫـﺎ ﺷــﻮﻡ

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت




من دل شکسته ام تو چرا گریه می کنی؟

آقاجان…
من دل شکسته ام تو چرا گریه می کنی؟
داری کدام بغض مرا گریه می کنی؟
گریان غروب ها به کجا خیره می شوی؟
هر روز صبح زود چرا گریه می کنی؟
دارم برای غربت تو گریه می کنم
داری برای غربت ما گریه می کنی؟!
عمری ست از تو غافلم و تو برای من
شب های جمعه پیش خدا گریه می کنی
دلشوره های امشب من بی دلیل نیست
سر بر کدام خاک؟ کجا گریه می کنی؟
این ابرها همیشه که باران نمی شوند
شاید تو بغض کرده ای یا گریه می کنی…
برگشته ایم خسته و شرمنده و فقیر…
یا ایها العزیز…چرا گریه می کنی؟…

موضوعات: نجم ثاقب, ادبیات انتظار  لینک ثابت




سحر جمعه شده حال پریشان دارم
سینه ی سوخته از آتش هجران دارم

ذکر أینَ الحسن و أینَ حسین ها تا کی ؟
از غم دوری تو،ناله فراوان دارم

بوی پیراهنتان هم به مشامم نرسید!
همه شب تا به سحر چشم به کنعان دارم

چقدَر حوصله آقا به خدا پیر شدم ؟!
در سرم موی سپید و تن لرزان دارم

بی جهت نیست ندیدم رخ زیبای تو را
چون که در دل هوس و لذّت عصیان دارم

با همه تیرگی باطن و امواج گناه
نکشم دست ز دامان تو تا جان دارم

همه ی چشم امیدم به عنایات شماست
با همه لکّه ی عصیان که به دامان دارم

در دلم آرزوی دیدن یک لحظه تو را
در کنار حرم شاه خراسان دارم

جمعه ی دوم ماه است و دو دستم خالیست
بده در راه خدا،چشم به احسان دارم

روز و شب من ز غم کرب و بلا گریانم
در دلم ماتم سالار شهیدان دارم

موضوعات: نجم ثاقب, ادبیات انتظار  لینک ثابت




اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟

موضوعات: نجم ثاقب, ادبیات انتظار  لینک ثابت