وقتي ردپاي خدا را در زندگي پيدا كردم…
فهميدم ميتوانم پاهايم را از گليمم درازتر كنم!!!
و خواسته هايم از قد خودم بزرگتر باشند!!!
و حتي آرزوهايم محال!!!
وقتي لبخند خدا را درميان دعاهايم ديدم…
“ترس” برايم معنايش را از دست داد…
و جايش را “ايمان” پر كرد…
هنوز از ياد نبرده ام…
چه گله هايي كردم براي سختي راه…

و خدا چگونه مرا به بالاي كوه هدايت كرد…
و فراموش نكرده ام كه چه نااميدانه…
درپي جرعه اي آب بودم…
و خداوند چگونه سيرابم كرد…
وعده ي خدا اين است:
“دستانت را به من بده…
تا فتح كني دنيا را…
و ممكن كني،ناممكن ها را…
و بدست بياوري…
دست نيافتنيهارا…”
پس خود را به خدا بسپار…
تا بيداري ات آرام شود،همچون خواب…
خوابت شيرين شود،چون رويا…
روياهايت قابل لمس شوند،چون واقعيت…
و واقيعتهاي زندگي ات زيبا شوند،چون
آرامش…
و آرامشت از جنس عشق شود،چون خدا…
و خدا همراهت شود،مثل هميشه…
از هميشه…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
نظر از: رحیمی [عضو] 

با سلام

می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون

می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون

این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا
سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون

صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست
باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون

پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد
باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون

گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست
پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست

گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک
باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست

چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند
در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست

خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک
بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست

شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین
سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست

عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت
می توان فهمید این را از کلام اهل بیت

ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین
بسکه لبریز است نام او ز جام اهل بیت

هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر
کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت

در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین
سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت

روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت
روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت

تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را
از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را

در روایت هست هر که دوستش دارد خدا
در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را

عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام
از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را

ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات
هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را

جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا
سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را

زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو
سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو

اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم
باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم

ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم
بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم

زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را
ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم

عالم نوزادی ما فرق دارد با همه
ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم

هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین
بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم

دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین
آذری می خوانمت: “جانیم سنه قربان حسین”
محمد علی بیابانی

یا علی علیه السلام

1395/02/20 @ 17:51


فرم در حال بارگذاری ...