پلک های نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر به میخ در افتاده است
در نگاه زینب دل خسته زخمش اشناست
زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
ناامیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی فزت و ورب الکعبه ی او روشن است
حیدر مظلوم سی سال است فکر رفتن است
کوفه شبها اشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصّه ی ان کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او می گفت با صد شورشین
کربلا عباس من، جان تو و جان حسین

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...