روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است ،

گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی

گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم…

گنجشک او را روی دوش خود گذاشت وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی

گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم اینه ….

موضوعات: حکایات جالب و شنیدنی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...