برای او که ” یــَخرُجُ فَیَملَأُ الأرضَ قِسطاً و عَدلاً “

از پرتوی حُسنت به جمال نازم کن
با تبســـم زلبت رفـــع نـیــازم کن


جز صوتِ تــو آرام نباشــد من را
من گم شده‌ام دمــی صدایم کن


از فـرط گنـاه همه جا طرد شـدم
در کوی خودت به لطف ذی مکانم کن


من عبد سیـه روی توام ای صــنما
بین عــشاق جهان مرا نــشانم کن


ذکر لب من باز به بی راهه برفتست
با نغمه‌ی دلربایِ دل خوش بیانم کن


در مرتــبه و مـقامـــت ای دوســـت
قاصــر شــده ام تو هم زبانـــم کن


چون مـِی بـخورم به آسمانم بـبرند
با لــطف و نــگاهِ خود بیـا چنـانم کن


سرگشته شدم در این سرایِ محزون
رُخ بِنــما با رویِ مـَهت خوش‌ حالم کن


پشت پا زدم به اعـــمال جـهان، بیــا
برای نوکـری به درگـهت انــتصابم کــن

1 ـ ” قیام می‌کنـد و زمیـن را پر از عدل و داد می‌نماید” (متن و ترجمه کمال الدین و تمام النعمة ـ ج2 ـ باب 37 )
2 ـ ذی : صاحب
منبع :شور شیرین

موضوعات: ادبیات انتظار  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...