✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
داستان چشمه


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 




به هر حال در این معبر همه مانده بودند که چه کنند و چگونه از روی این سیمهای خاردار میدان مین عبور کنند که ناگاه یک نفر از برادران عزیز روحانی که هم وظیفه ارشاد شاگردان را داشت و هم پیشاپیش آنها حرکت می کرد ، گفت : بچه ها ، شما را قسم می دهم به خدا که من روی این سیم خاردارها می خوابم شما به سرعت از روی من رد شوید و بعد منتظر جواب نمانده و خود را روی سیم خاردارها انداخت وفشار و تیزی آنها را به بدن خویش خرید ، بچه ها ابتدا نمی رفتند حداقل می خواستند یکی از خودشان این کار را بکند ولی حاج آقای روحانی بچه ها را قسم می داد که وقت را تلف نکنید و تعارف نکنید و از روی پشت من عبور کنید بچه ها بسرعت از روی او راه می رفتند هر کس حداقل دو یا سه قدم باید روی بدن این روحانی فداکار بگذارد و پس از قدم آخر خود را به آن طرف مانع پرت کند ، بیش از شصت و هشت نفر بدین طریق از روی بدن این عزیز گذشتند و به پیشروی خود به سوی دشمن ادامه دادند ، این ایثارگری نقش بسیار مهمی در کسب و تصرف مواضع دشمن و انهدام نیروهای فریب خورده بعثی بود در صورتی اگر بچه ها پشت آن مانع زمین گیر می شدند شاید همگی یا غالب آنان مورد اصابت گلوله و محصور آتش دشمن می شدند .
آری بچه ها گذشتند و به هدف خود رسیدند و این روحانی عزیز نیز از جان خود گذشت و به هدف خویش که وصال محبوب بود رسید و به جوار حق تعالی شتافت و سعادت ابدی را نصیب خود ساخت . فردای عملیات پیکر پاک غرقه به خون این برادر روحانی در زیر تابش آفتاب حکایت از فتح الفتوحی دیگر می کرد . منطقه عملیاتی کربلا غلامعلی رجائی .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





السید الاعظم والواعظ المعظم ( امیر شرف الدین ابراهیم بن امیر صدر الدین الدشتکی ) در کتاب فارسنامه ( ناصری ) ترجمه این سید جلیل را از کتاب مزارات شیراز نقل کرده و او را بدین اوصاف ستوده : آن سید جلیل فاضلی است نیکوکردار ، عالمی است کامل و خوش گفتار . . . تا آنکه می فرماید و در مدرسه رضویه با کلماتی مستطاب و دعواتی مستجاب خلق را موعظه و مردم را نصیحت نموده روزی در خدمتش برای طلب باران به صحرا شدیم و آن جناب نماز باران را به جماعت گذارده آنگاه مردم را مخاطب ساخته و آنها را بدین کلمات موعظه فرموده که
ای برادران با صفا و ای دوستان با وفا ، ظلم را بگذارید و حق را بردارید و پیر و سیرت مصطفی و اخلاق مرتضی گردید کم کم دنیای فانی را گذاشتید و بر کناره عقبای باقی رسیدید و چون سخن آن جناب به آنجا رسید وقتی حال عظیم در خلق پیدا شد و همه آغاز گریه کردند ، در این وقت ابری ظاهر و آثار باریدن پیدا شد و هنوز مردم به منزلهای خود نرسیده بودند که باران رحمت باریدن گرفت و بر بندگان نازل گردید ، و آن جناب در ماه صفر سال 888 ه به رحمت ایزدی پیوست و در محله دشتک شیراز مدفون شد .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت





نوشته اند : ( یعقوب صفاری ) ( مؤ سس سلسله صفاریان ) بیمار شد اطباء برای معالجه اش جمع شدند هیچکس از عهده برنیامد . یعقوب گفت : اگر در گوشه و کنار ، مرد خدائی را سراغ دارید که پیش خدا آبرو داشته باشد بیاورید .
گفتند : ( سهل بن عبداللّه شوشتری ) زاهد مشهور چنین است ، دنبال سهل رفتند نیامد بالاخره به هر خواهشی و تمنائی بود او را آوردند ، سهل کنار بستر یعقوب نشست و گفت : آیا می خواهی خدا ترا شفا دهد ؟ در حالی که چقدر آه و ناله مظلومان پشت سرت بلند است .
یعقوب گفت : چه کنم ؟ سهل پاسخ داد محبوسین را آزاد کن ، یعقوب دستور داد زندانیان را آزاد کنند ، سهل گفت : تو به بندگان خدا ظلم می کنی آنوقت امید داری خدا ترا ببخشد و شفایت دهد بیا و از گذشته هایت توبه کن .
بالاخره یعقوب را به توبه و استغفار واداشت آنوقت دست را به دعا بلند کرد و گفت : ای خدائی که یعقوب را از ذلت گناه نجات دادی از این بستر بیماری نیز او را نجات بده .
نوشته اند یعقوب در همان مجلس از بستر بیماری برخاست ، امر کرد طبق زر برای سهل بن عبداللّه آوردند ، سهل گفت : کسی زر می خواهد که خدا را نداشته اشد کسی که خدا را دارد همه چیز دارد .

 

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




حجت الاسلام پناهیان

 

 امیرالمؤمنین به والی یمن ـ یمن شنیدید معمولاً مردم خوبی بودند و خوب توصیف شدند ـ نامه نوشتند :
اهالی یمن . . . !
مردم با من بیعت کردند ،
آقای والی یمن !
شما هم بیعت از مردم بگیر
و شما هم به ‌جای خودت ابقاء بشو
این پُستت مال خودت ،

 ده نفر از بهترین آدم‌هایت را برای من بفرست .

 من خواهش می‌کنم شما وسط این داستان پیدا کنید
ماهیّت دین را ، دین چیست ؟
ما چی را باید بپذیریم ؟
من و شما باید چی را بپذیریم
که یک‌دفعه‌ای با نماز خواندن و قرآن خواندن هم آدم می‌رود جهنّم ؟
پس من چی را این وسط باید بپذیرم ؟

 آقا ! این والی یمن هم سخنرانی کرد ،
همه گریه کردند ،
از راه دور با امیرالمؤمنین بیعت کردند
به واسطۀ این والی یمن ،
بعد فرمود که امیرالمؤمنین دستور داده
↩ 10 نفر از بهترینها را بفرستیم .

 مردم ! شما این کار را خودتان بروید انجام بدهید .
مردم رفتند 100 نفر را انتخاب کردند
از این 100 نفر 70 نفر را انتخاب کردند ،
یکی از بهترین شیوه‌های انتخابات ،
این 70 نفر 30 نفر را انتخاب کردند،
این 30 نفر 10 نفر را انتخاب کردند،
این 10 نفر رفتند پیش امیرالمؤمنین 1 نفر را انتخاب کردند .

[ بالاخره یک نفر از بین بهترین مومنان و زهاد یمن انتخاب شد تا برود به نمایندگی از مردم یمن بیعت کند با امیرالمومنین ]

 ایشان جلوی امیرالمؤمنین شروع کرد
عرض ارادت کردن ،
اینقدر حرف‌های خوشگل و قشنگی زد
عمیق ، شاعرانه ، قوی .

آقا امیرالمؤمنین با توجّهی فرمودند :
اسمت چیست جوان ؟
گفت : مرادی هستم .
فرمود : پسر کی هستی ؟
گفت : ابن ملجم مرادی ام .
امیرالمؤمنین دست روی دست خودش زد.
فرمود : تو ابن ملجم مرادی هستی ؟
گفت: آقا ! بله مگر چیست ؟
چرا ناراحت شدی شما ؟
آقا هِی می‌فرمودند «انّالله و انّا الیه راجعون»،
گفت : آقا ! چی شده مگر ؟
آقا فرمود : واقعاً تو خودت ابن ملجم مرادی هستی ؟
گفت آره آقا !
حضرت فرمودند : می‌دانی تو آخر سر موجب قتل من خواهی شد ؟
گفت : من ؟!!!
حضرت فرمودند : ابن ملجم !
تو مجبور نیستی با من بیعت کنی ، برو ،
برو فکرهایت را بکن .
گفت : آقا ! یعنی چی ؟ من بیعت نکنم با تو ؟
چه حرفی است می‌زنی ؟
من در همۀ عالم به شما بیشتر از هر کسی علاقه دارم .

آقایون !
خدا با قتل علی‌بن ابیطالب چی می‌خواهد به ما بگوید ؟نمی‌خواهد به ما حرفی بزند ؟
علی ابن ابیطالب که زادگاهش کعبه است ،
قتلش پیام ندارد برای ما ؟
آن‌ وقت قتلش باید توسّط کسی باشد که
به قول آقای بهجت(ره) :
یک کسی یک عمر پروانۀ امامش می‌شود
آخرش امامش را می‌کُشد .

 چی می‌خواهد بگوید خدا ؟
این خبر ویژه است یا یک خبر فرعی ؟
حالا یک حادثۀ جزئی است بنده دارم بَرِش تأکید می‌ورزم
یا یک نکتۀ بسیار کلیدی است ؟

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




موقع انفجار و فرو پاشی ستارگان ، گازها و موجهای حاصله
ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل رز ایجاد می کنند.

عکس ناسا (NASA) که توسط تلسکوپ هابل (Hubble Telescope) گرفته شده است :



فإذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان
هنگامی كه آسمان از هم پاشیده شود و مانند رنگ سرخی رز(گلگون) درآید

چگونه 1400 سال پیش که هیچ تلسکوپی وجود نداشته

اینچنین قرآن این صحنه را توصیف میکند !؟

لحظه ای بیاندیشیم…….
الله اکبر
خدا یا بعضی ها با وجود این همه نشانه باز دنبال نشانه می گردند

موضوعات: معجزات علمی و ریاضی قرآن  لینک ثابت




امام باقر(ع)فرمودند:یکی ازپیامبران بنی اسرائیل ازجایی عبورمی کردکه دیدمردمومنی درحال جان دادن است درحالی که نصف بدنش زیردیواری قرارگرفته ونصف دیگربدنش بیرون ازدیواراست وپرندگان وسگهادرحال متلاشی کردن ودریدن بدن اوهستند.سپس ازآنجاگذشتندودرمسیرخودبه شهری رسیدندودیدندحاکم آن شهرکه مردی فاسق وستمکاربودازدنیارفته است وجنازه ی اوراروی تختی گذاشته باابریشم کفن کرده اندودراطراف آن تخت منقل هایی روشن است که بوی خوش عودازآن برخاسته است.آنگاه ایشان به خداوندعرض می کند:خداوندا!!من گواهی می دهم که توحاکم عادل هستی وبه کسی ظلم نمی کنی.آن مرده ی اولی که بنده تواست وبه اندازه ی یک چشم برهم زدن نیزبرای توشریک نگرفته مرگ اوراآنگونه وباآن وضع رقت بارقراردادی واین امیرکه به اندازه ی یک چشم برهم زدن به توایمان نیاورده این چنین است سبب چیست؟خداوندبه اووحی کرد:ای بنده ی من!همان گونه که گفتی من حاکم عادل هستم وبه کسی ظلم نمی کنم.آن بنده ی من (مرده ی اولی)نزدمن گناهی داشت من نیزمرگ اوراباآن وضع قراردادم تامجازات گناه اوباشدتاوقتی برمن واردشدهیچ گونه گناهی نداشته باشد.ولی این بنده(امیر)نزدمن کارنیکی داشت من هم مرگ اوراچنان قراردادم تاپاداش کارنیک اوباشدتانزدمن هیچ گونه نیکی طلب نداشته باشد.

موضوعات: داستان  لینک ثابت




الَمی گفت علی
غرق غمی گفت علی
يونس اندر شكم حوت همی گفت علی
شاپرك گفت علی
باغ فدك گفت علی
صدو ده بار نمكدان به نمك گفت علی
كم كَمَك گفت علی
خواست كمك گفت علی
مستجار آه زد و خورد ترك گفت علی
جسم و تن گفت علی
عقل و بدن گفت علی
روح در موقع ايجاد شدن گفت علی


خون فشان گفت علی
نعره كشان گفت علی
ذوالفقار عين تبر سينه دران گفت علی
روزها گفت علی
صبح و مسا گفت علی
شيعه افتاد زپا ، خواست ز جا گفت علی
گل ما گفت علی
حاصل ما گفت علی
خاكْ گِل،گِلْ گُلُ گلْ دِلْ ، دل ما گفت علی
چه يلی گفت علی
ابن ولی گفت علی
جنگ تا تنگ شد عباس علی گفت علی
كربلا گفت علی
خون خدا گفت علی
چيست نام پسران تو شها ؟ گفت علی
مصطفی گفت علی
غار حرا گفت علی
شب معراج، محمد به خدا گفت علی
ايليا گفت علی
كهف وَری گفت علی
من همانم كه خداوند مرا گفت علی
هر كسی گفت علی
خوش نفسی گفت علی
صبرِايوب كم آورد و بسی گفت علی
بحر و بر گفت علی
رمل و حجر گفت علی
كوه با ناقه صالح چقدر گفت علی
الَمی گفت علی
غرق غمی گفت علی
يونس اندر شكم حوت همی گفت علی
آب و گل گفت علی
بحر خجل گفت علی
نوح رد شد ز خطر بس كه به دل گفت علی

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




کیست حیدر؟،شورش این سینه هاست
کیست حیدر؟،عشق ازدیرینه هاست
کیست حیدر؟،پاکی آئینه هاست
کیست حیدر؟،گردش آدینه هاست
کیست حیدر؟،قلب عالم راشعف
کیست حیدر؟،پادشاه لوکشف
کیست حیدر؟،دست حق دردست او
کیست حیدر؟،راه حق بنبست او
کیست حیدر؟،هست من ازهست او
کیست حیدر؟،می فروشان مست او
کیست حیدر؟،هستی جان من است
کیست حیدر؟،کُل ایمان من است
کیست حیدر؟،شیرشیران عرب
کیست حیدر؟،سروری عالی نسب
کیست حیدر؟،آدمی راتاب وتب
کیست حیدر؟،نور ِتاریکی ِشب
کیست حیدر؟،غم گسارروح وجان
کیست حیدر؟، مقتدای شیعیان
کیست حیدر؟،اوکه دارد ذوالفقار
کیست حیدر؟،لشکری رابیقرار
کیست حیدر؟،راد مرد تکسوار
کیست حیدر؟،درره حق جان نثار
کیست حیدر؟،اوکه غوغامی کند
کیست حیدر؟،کفر رسوا می کند
کیست حیدر؟،دررکابش بوذراست
کیست حیدر؟،درکنارش قنبراست
کیست حیدر؟،دشمن اواَبتراست
کیست حیدر؟،جایگاه اش منبراست
کیست حیدر؟،یک شَه والامقام
کیست حیدر؟،ازخدا براو سلام
کیست حیدر؟،فاتح خیبر بُود
کیست حیدر؟،اوکه یک صفدربُود
کیست حیدر؟،یار ِپیغمبر بُود
کیست حیدر؟،حجت داوربُود
کیست حیدر؟،افتخارخالق است
کیست حیدر؟،سربدار خالق است
کیست حیدر؟،اوکه سِرالله است

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




هارون موسی…

موسی، رسول بود و
هارون: علی (ع)!
و در زمانه ای دیگر
از عصر مردمان عهد شکن،
تاریخ
دوباره تکرار شد.

عهد شکنان
موسی (ع) را احاطه کرده بودند.
نه اینکه در دلشان غوغای گوساله پرستی نبود؛
منتظر بودند نبی عرصه را خالی کند
تا از خدای جدید رونمایی کنند.

و موسی(ع) برای ملاقات خدا رفت؛
رفت
در حالیکه فاطمه س را،
میان دستان هارون،
به امانت سپرده بود.

و هارون را
خواند
که:
«در ميان قوم من جانشينم باش و اصلاحگری کن و راه فسادگران را نپیما» (2)
و رفت
در حالی که نگاهش به پشت سر مانده بود.

و هارون،
میان قوم
تنها ماند.
حتی وقتی گوساله پرستان،
به خانواده اش هجوم آوردند و
خانه اش را به آتش کشیدند
شمشیر را غلاف کرد.

حتی وقتی او را دست بسته
در کوچه ها می کشیدند،
حتی وقتی شمشیر بر سرش نهادند
که «بگو گوساله خدا و سامری رسول اوست!»
دم نزد.

انگار،
این بار
کسی در کوچه های مدینه به موسی می گفت:
«اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند» (3)

هارون،
در غار تنهایی خویش
ده فرمان موسی را
بر پوست نوشت.
ولی هیچ کس،
فرمان های موسی را
به یاد نمی آورد؛
چرا که گوشها
پر از آواز گوساله ی سامری بود.

هارون فریاد زد:
«اى قوم من! شما با این گوساله مورد آزمايش قرار گرفته‏ايد و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد.» (4)
و همدمش
چاه
شد.

هارون،
سالها بر کوه طور
فریاد «خدای ما، خدای یکتاست» سر داد
و فرمانهای موسی را – که کسی گوش نمی داد- عمل کرد.
او حتی،
خودش را برای آنکه یتیمی را از یاد برده بود،
با آتش تنور ترساند.

و وقتی هارون را کشتند
بر منابر خود
گفتند هارون، موسایی نبود!
و او را به جرم اهانت به گوساله های طلایی
لعنت کردند.

این قوم،
لیاقت هارون را نداشتند.
این شد
که صدای هارون
دیگر در کوچه های کوفه نپیچید…

«سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» (5)

————————-
1. با نگاهی ادبی به حدیث منزلت. رسول خدا (ص) که به حضرت علی (ع) فرمودند: «آیا راضی نمی­شوی به این که جایگاه تو نسبت به من مانند جایگاه هارون به موسی باشد الا این که بعد از من پیامبری نیست» (الکافی ج: 8 ص: 106)
2. سوره ی اعراف، آیه ی 142
3. سوره ی طه، آیه ی 94
4. سوره ی اعراف، آیه ی 150
5. سوره ی صافات، آیه ی 120

 

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست
این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست
این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است
به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست
منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او
پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست
آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است
بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست
لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد
که جهان، آینه در آینه حیران علی ست
کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است
تا بدانیم کلید در این خانه علی ست
از دم صبح ازل نام علی را می خواند
دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





قدرتمند واقعی کیست؟
انسان ها در برابر واقعيت زندگي كه توأم با تلخي ها و ناراحتي هاي بسيار است ، برخوردهايشان مختلف مي باشد و همين،رمز تفاوت انسان ها با يكديگر است. مثلا- عده اي برخوردهاي نوميدانه با زندگي دارند و طبيعي است كه آن را سراسر تلخي و سردي مي يابند و ديگري زندگي را پر نشاط ، زيبا و پر تحرك مي بيند و لذا با شوق ، استقامت و روحيه مبارزه با مسائل آن برخورد مي كند .
زندگي انسان ها را گردش ايام نمي سازد و حوست سيارات دخالتي در آن ندارد ، اين خود افراد هستند كه زندگيشان را به دلخواه انتخاب مي كنند . لذا بدگويي به دوران ، مقصر شمردن ديگران در سرنوشت خود و بهانه كردن تربيت غلط و يا نداشتن امكانات اعم از رفاهي و غير رفاهي ، دلايل كافي براي توجيه ضعف و ناتواني فرد نيست.
انسان داراي قدرت هاي عجيب نهفته اي است. آدميت نه به ثروت است ، نه به زيبايي ، نه منزل ، نه ماشين ، اين موجود دوپا ، يك شخصيت طبيعي دارد، همراه با يك دنيا امكانات بالقوه كه در وجودش نهفته است . اگر اين امكانات به ظهور برسد ، ارزشش و مقامش از فرشتگان نيز فراتر مي رود و به آن جا مي رسد كه در وهم نايد . به تعبير زيابي علي (ع)، « اي انسان گمان نكن كه جرم كوچكي هستي ، در تو جهاني بزرگ نهاده شده است.»
ظهور اين امكانات روحي و معنوي بستگي به اراده ي خود انسان دارد و اراده مجري آن چيزي است كه عقل آن را صحيح مي داند . به راستي اگر انسان «چه بايد كرد» را بداند، اما به داناييش عمل نكند، هرگز به مطلوبش نايل نخواده شد. همانطور كه اگر در كشوري مترقي ترين قوانين از طرف مجلس قانونگذاري به تصويب برسد اما اين قوانين در حد مكتوبات و نوشته ها باقي بماند، هرگز هيچ امري در آن مملكت اصلاح نخواهد شد و جامعه هيچ گاه اصلاح نخواهد شد و جامعه هيچ گاه به سعادت نخواهد رسيد.
اراده قوه ي اجرايي كشور بدن انسان است . با نيروي اراده است كه فرد مي تواند به اهدافش دست يابد ، وگرنه همواره انسان در هاله اي از گمان و وهم به سر خواهد برد؛ دقيقا – مانند كسي كه دوست دارد قهرمان فوتبال شود ولي براي رسيدن به آن هيچ تلاشي نمي كند و تنها به اين كه در خيال ، خود را قهرمان ببيند، اكتفا مي كند، چنين آدمي لذت قدرت را هيچ گاه درك نخواهد كرد .
واقعيتي كه ما در آن به سرمي بريم، يعني دنيا، همواره دستخوش ناراحتي ها است و اساسا – انسان در سختي و ناراحتي خلق شد ، و براي دست يافتن بايد با مشكلات و ناراحتي ها بجنگد . جنگي واقعي و در متن زندگي و نه در خيال و اوهام.
اين برخورد ما انسان ها است كه ناراحتي را گوارا يا ناگوار مي سازد. اگر با آنها درافتاده بر آنها غلبه كنيم، احساس عظمت، نشاط و پيروزي خواهيم كرد و اگر در برابرشان منفعل شده ، ناراحتي را بر خود همواره كنيم، در زير چرخ هايش له خواهيم شد و احساس شكست ، زبوني و ذلت، در روحمان لانه خواهد كرد .
يكي از دانشمندان روانشناس مي گويد:« به جوانان بايد ياد داد كه براي رسيدن به هدف و منظور خود نبايد انتظار داشته باشند و در جاده ي كوبنده و صاف طي طريق كنند. كمتر كسي بدون برخورد با مشكلات سردكننده به جايي رسيده است . هرگاه ما در طرز صحيح با مشكلات روبرو شويم، مشكلات نه تنها براي ما مانعي نخواهد بود ، بلكه به پيشرفت و ترقي ما كمك خواهند كرد . هيچ تمريني مفيدتر از تلاش براي غلبه بر مشكلات نيست.»
سختي و دشواري، در برابر اراده ي سست، بيشتر نمايان مي شود و بر عكس در برابر نبوغ و استقامت فرد با اراده محكوم به فنا و نابودي است. در انقلاب ها و تحولات تاريخي نيز ، اراده ها همواره نقش اساسي را بر عهده داشته اند. اعم از اراده فردي و جمعي. درست است كه بزرگترين عامل و محرك در ترقي و تكامل ملت ها و تمدن ها ، افكار قوي و آمال بلند بوده و خواهد بود ولي اين آمال و افكار عالي به دست اشخاص با اراده اي از قوه به فعل درآمده و جامه عمل و واقعيت پوشيده است.
علي(ع) از جمله بزرگترين شخصيت هايي است كه داراي همت و اراده والا و بسيار متعالي است.او در وصف خود مي فرمايد:
«سوگند به خدا ، اگر تمام عرب به جنگ با من به پا خيزند، هرگز در صحنه ي نبرد ، پشت به آنان نخواهم كرد.»
اراده چيست ؟
اراده ، قوه و نيرويي است وابسته به عقل ، بر خلاف تمايلات كه وابسته به طبيعت انسان مي باشد . ميل ، جاذبه اي است كه انسان را به سوي نيازهايش مي كشاند و هر اندازه كه شديدتر باشد ، اختيار از انسان بيشتر سلب مي شود ، مانند ميل به غذا ، چاي ، سيگار و … در اينجا انسان در اختيار نيرويي بيروني از خود است . هر قدر ميل ها در انسان شديدتر باشد ، آزادي او محدودتر و اسارتش افزونتر خواهد شد . در حالي كه اراده به عكس يك نيروي دروني است و موجب رها شدن از هر چيز خارجي كه قصد تملك و اسارت انسان را دارد . انسان با اراده خودش را از تأثير نيروهاي خارجي ، آزاد و مستقل مي كند . هر قدر اراده ، قويتر باشد ، دايره ي اختيار انسان وسيع تر ، هنگامي كه هوس ها و خواهش ها به انسان فشار مي آورد و عقل حكم خلافي صادر مي كند ، اين اراده است كه هوس ها را پس مي زند و به حكم عقل عمل مي كند ، اينجاست كه وقتي « عقده هاي هيجاني مثل غرائز جنسي ، ترس ، جاه طلبي رو به خلاصي مي روند و اين گونه غرايز آزاد شده تحت اطاعت و انقياد اراده درمي آيند نفس به تدريج قوي تر مي گردد . »
داشتن اراده به انسان قدرت مي دهد . آدم با اراده ، با قدرت است چون تحت نفوذ محركات يا عقده ها قرار نمي گيرد و خود شخصا- راه صحيح را برمي گزيند . نقل شده كه روزي حضرت رسول (ص) از راهي در مدينه ديدند ، در حالي كه سنگي را به علامت وزنه برداري برمي داشتند و هر يك به ديگري افتخار مي كرد كه روزنه بزرگتري را برداشته است پيامبر اكرم ايستادند و فرمودند كه آيا دلتان مي خواهد كه من داور اين مسابقه باشم . همه خوشحال شدند و پذيرفتند . فرمودند بسيار خوب ، اما احتياجي نيست كه سنگ برداريد . سنگ برنداشته من برايتان معيار مي دهم كه كدام يك از شما قوي تر هستيد.
فرمود : آن كسي كه نفسش او را ترغيب كند به سوي يك گناهي و ميل گناهي دو او باشد ولي در مقابل آن ميل گناه ايستادگي كند . او از همه قوي تر است .
البته اين داستان ، قدرت عضلات را نفي نمي كند ، و در جاي خودش خوب است ، اما بالاتر از قدرت عضلاني قدرت اراده است. قدرت اراده اين است كه انسان در مقابل خواسته هاي نفسش ايستادگي و مقاومت بكند .
از نظر اسلام گناهكار ، داراي شخصيتي ضعيف ، زبون ، كم جنبه ، و ناتوان است ولي آن كس كه اطاعت خدا را برگزيده چون به منبع قدرت متكي است ، داراي قوت و استقامت فوق العاده اي مي باشد و اين قدرت فوق العاده است كه موجب مي گردد تا انسان در مسير گناه قدم نگذارد .
«از علي (ع) پرسيدند چه كساني غيبت مي كنند و دلشان مي خواهد هميشه پشت سر مردم بدگويي كنند و از بدگويي ديگران لذت مي برند . علي (ع) فرمودند : آدم قوي آن كسي است كه در روح خودش احساس قدرت مي كند ، عارش مي آيد و ننگ مي داند كه غيبت كند».
راههاي تقويت اراده
اراده نيرويي است كه به نسبت هاي متفاوت در انسان ها نهفته است . آدمي هم مي تواند از راه هاي مختلف اراده اش را قوت بخشد و هم مي تواند آن را ضعيف و ضايع كند .
براي تقويت اين نيرو دو راه پيشنهاد شده است .
گروهي گفته اند بايد جسم را ضعيف نگه داشت تا عقل و اراده قوت گيرد . اين روش مخالف فطرت بوده و اسلام آن را نمي پذيرد . اين روش ، آن مثل را تداعي مي كند كه فردي آرزوي قهرمان شدن داشت و در مسابقه ثبت نام كرد اما چون حريف را نيرومند ديد ، به ديگران متوسل گشت تا حريف را لاغر و روحيه اش را ضعيف كنند تا او از اين راه بدين وسيله او در ميدان رزم پيروز شده ، لقب قهرمان گيرد . غلبه بر ضعيف مهم نيست ، هنر آن است كه در مقابل حريف نيرومند ، خود را قوي كنيم و مردانه او را از ميدان بدر ببريم .
از نظر اسلام غرايز بايد در حد طبيعي خود باقي مانده، انسان با قدرت عقل و اراده خود آنها را كنترل و مهار كند . البته چنين كار مهمي نياز به برنامه دارد. اولين مرحله براي رسيدن به اين حد از كنترل ، دارا بودن يك هدف يا مطلوب معين در زندگي است. هدف است كه اراده را تحريف مي كند و تمام غرايز آدمي را به هم مربوط مي سازد و دسته جمعي و با هماهنگي مخصوص رهبري مي كند . بدون هدف ، آدمي در هرج و مرج رواني و اثرات برخورد غرايز دروني اسير مي شود . داشتن هدف سبب مي شود كه شخصيت آدمي با استحكام كامل به سوي مقصد مخصوص رهسپار شود .
هرقدر اهداف محدود باشد ، اراده نيز محدود مي شود و هر اندازه هدف ها و همت ها متعالي و بزرگ باشد ، اراده ها نيز متعالي تر و بلندتر خواهد بود .
امام خميني در اين باره سخن جالبي دارند:
«مردان بزرگ كه داراي سطح فكر وسيعي مي باشند هيچ گاه مأيوس نگرديده و به وضع فعلي خود نمي انديشند و براي پيشبرد هدف خويش در هر شرايطي كه باشند طرح و نقشه مي كشند…
موسي شباني بيش نبود و سال ها شباني مي كرد . آن روز كه براي مبارزه با فرعون مأمور شد ، ياور و پشتيباني نداشت ولي بر اثر لياقت ذاتي و ايستادگي خود با يك عصا اساس حكومت فرعون را برچيد . آيا اگر عصاي موسي در دست ما بود اين كار از ما برمي آمد ؟ همت و جديت و تدبير موسي مي خواهد تا با آن عصا بساط فرعون را به هم بريزد و اين كار از هركسي ساخته نيست . پيغمبر اكرم (ص) وقتي به رسالت مبعوث شد و شروع به تبليغ كرد يك كودك 8 ساله (حضرت امير (ع) و يك زن چهل ساله (حضرت خديجه) به او ايمان آوردند ؛ جز اين دو نفر كسي را نداشت عليرغم آن كه حضرت را بسيار اذيت كردند و كارشكني ها و مخالفت ها نمودند . اما پيامبر مأيوس نشد ، ايستادگي كرد و با قدرت روحي و اراده ي قوي رسالت را از « هيچ » به جايي رسانيد كه امروز نزديك به يك ميليارد نفر پيرو دارد .
هدف دار بودن در تربيت اراده از اهميت والايي برخوردار است
بدان حد كه بعضي از روانشناسان معتقدند ، يكي از راه هاي تقويت اراده عرضه داشتن و الهام هدف جديدي است كه بتواند انقلاب بزرگي در روح شخص ايجاد كند تا نه تنها هيجان هاي عادي بلكه هيجان هاي ناروايي را كه به مسائل بيهوده مشغول شده بود ، برانگيخته شود و به سوي هدف جديد رهسپار شود و اين نكته اي كه معمولا- در تغيير حالات مذهبي انجام مي گيرد .

گفته شد آدمي در صورتي بااراده مي شود كه آن چه در ذهن دارد به مرحله تحقق برساند . از اين رو ايمان و اعتقادي كارساز است كه به مرحله عمل درآمده و تجسم عيني يافته باشد . به همين دليل است كه تقوا در اسلام عامل اساسي پرورش اراده است . اساسا- لفظ تقوا به معني كنترل است و نه پرهيز . آدم باتقوا يعني آدم باكنترل . آدمي كه داراي ترمز است و در زندگي حد و مرزي را همواره رعايت مي كند . انسان باتقوا در كشاكش نبرد ميان خواسته هاي نساني و حكم عقل ، دستور عقل را بر مي گزيند .
به عنوان نمونه ، روزه گرفتن شاريطي دارد از جمله آدم روزه دار ، نبايد تا ساعت معيني بخورد يا بياشامد . در اين مرحله است كه درگيري هاي دروني آغاز مي شود . اگر مخالفت با خواهش ها به طور مستمر ادامه يابد ، اراده به تدريج قوت گرفته و شكوفا مي گردد . از عوامل ديگر تقويت اراده ، مبارزه با عادتهاست. علي (ع) مي فرمايد : با غلبه كردن بر عادت ها مي توان به مقالات والا دست يافت . »
البته نبايد فراموش كرد كه نبايد به همه عادت ها به يك چشم نگريست و عادت هايي كه ايجاد ركود نمي كنند ، جنبه منفي نخواهند داشت . چنانچه بسياري از صفات و فضايل آدمي از طريق عادت ايجاد مي شود . مثلا – هركس به طور طبيعي اندكي شجاعت دارد ، اما براي پيدا كردن يك حالت فوق العاده قوت قلب ، بايد آنقدر با خطرات مواجه شود و تمرين كند تا در موقع لزوم دچار ترس نگردد . ولي عادات هايي كه به جاي تقويت عقل و اراده باعث اسارت آنها مي شوند ، از محدوده مالكيت انسان بر خودش مي كاهند ، راهي جز مبارزه نمي توان يافت . از جمله اين عادت ها مي توان ، اعتياد به مواد مخدر استفاده از نوع خاصي از غذا و … نام برد كه همه و همه جز اسارت ، ثمره ي ديگري ندارند .
مبارزه كردن با همين عادت هاي به ظاهر جزيي ، تأثير بسزايي در تقويت اراده دارد . يكي از راه هاي مبارزه ترك دائمي مي باشد . هركس با كمي تأمل مقدار زيادي از اين عادت هاي زيانبار را در خود خواهد يافت و براي از ميان بردنش تنها احتياج به عزم راسخ و اراده قوي است . راه ديگر مبارزه با عادت ها ، واگذار نكردن كارهاي خود به ديگران است . تا حد ممكن كارهايي را كه به ما مربوط مي شود ، خود انجام دهيم . به عنوان نمونه وقتي سر سفره نشسته ايد و نياز به آب داريد ، به جاي آن كه به برادر ، خواهر يا مادر بگوييد آب برايم بياور ، خودتان بلند شويد . اگر نياز به پول داريد سعي كنيد از طريق انجام كارهايي كه در حد توانتان است آن مقدار پول را تهيه كنيد كه مزاحم و سربار ديگران نباشيد .
يكي از شاگردان امام درباره خصوصيت ايشان خاطره جالبي را نقل كرده اند : امام مقيد است تا آنجا كه امكان دارد كار خود را بر ديگري تحميل نكند ، كار خود را خودش انجام دهد .
در نجف گاهي اتفاق مي افتاد كه امام روي پشت بام متوجه مي شد كه چراغ آشپزخانه يا دستشويي روشن مانده ، به خانم و ديگران را در پشت بام بودند دستور نمي داد كه بروند چراغ را خاموش كنند خود راه مي افتاد و سه طبقه را در تاريكي پايين مي آمد ، چراغ را خاموش مي كرد و بازمي گشت . گاهي قلم و يا كاغذ مي خواست كه در اتاق طبقه دوم منزل بود به هيچ كسي حتي فرزندانش دستور نمي داد كه براي او كاغذ و قلم بياورند . خودش برمي خاست از پله ها بالا مي رفت و يك ورق كاغذ و يك قلم برمي داشت و بازمي گشت .
تلقين به نفس از جمله عوامل مهم ديگر در تقويت اراده است .
امام در اين زمينه مي فرمايند :
اين خطر بزرگي براي انسان است كه خودش را قبول نداشته باشد . بلكه به عكس ما بايد باورمان بشود كه چيزي هستيم ، اگر اعتقاد پيدا كرديم كه مي توانيم هر كاري را انجام دهيم ، توانا مي شويم . به تعبير ديگر وقتي اين احساس پيدا شد ، در يك ملتي كه من خودم بايد هر چيز مي خواهم تهيه كنم ، ديگران به من نمي دهند .
اين احساس اگر پيدا شد مغزها راه مي افتد ، خود باور توانايي ، و انسان را توانا مي كند . يكي از دانشمندان مي گويد :
«تا وقتي فكر مي كنيد كه نمي توانيد و داراي ظرفيت نيستيد ، احتمال موفقيت كم است ، اگر درخشان ترين شايستگي ها را داشته باشيد خاموشش مي كنيد . برعكس يك فردي كه از حيث هوش و قابليت متوسط است ولي به خودش اطمينان كامل دارد ، موفق خواهد شد . او موفق مي شود زيرا در ضمن تجسس و كوشش براي عملي ساختن انديشه هاي خود پس از مدتي كاوش ، سرچشمه هاي صفاتي را كه به آن نيازمند است پيدا مي كند و چون به پيشرفت خود اطمينان دارد ، عدم موفقيت ديگران در اركان اراده او تزلزلي ايجاد نمي كند ، به همين دليل با استفاده از تجربيات خود ، شروع به كار مي كند . يقين داشته باشيد كه اين شخص خيلي زودتر و بهتر از آنچه تصور مي كرديد كامياب مي شود .
براي اين كه جرأت پيدا كرده ، شك و ترديد را از خود دور سازيد ؛ صحبت هاي ديگران را با گوش و هوش بشنويد و به بسط و استقرار جرأت خود ادامه دهيد . به كساني كه داراي اين صفت گرانبها هستند بنگريد و تجزيه و تحليل كنيد . حتي در جستجوي آن ابتكاري جسورانه از خود نشان دهيد و كاري را در پيش گيريد كه اجراي تصميماتي را ايجاد كند و هنگامي كه به امتحان مي پردازيد اين تلقين را به ياد بياوريد:« من مي توانم و مي خواهم »
عامل مهم ديگر در تقويت اراده پي گيري در كارهاست .

اگر با خود قرار مي گذاريد ، كاري را كه تمام مسايل پيرامون آن را سنجيده و به اثرات مثبتش در زندگي واقف شده ايد ، انجام دهيد به طور مستمر در راه تحققش تلاش كنيد . مثلا – اگر با خود عهد كرده ايد ، صبح ها نيم ساعت ورزش كنيد ، حتما – اين كار را انجام دهيد . توجه داشته باشيد كه رسيدن به هدف ها ، محتاج زمان است ، بنابراين يك ساعت و يا چند روز براي دست يابي به آنها كافي نخواهد بود . در اين راه تلاش و فعاليت مستمر ، مهم است .
منابع:
1- به نقل از رسالت اخلاق در تكامل انسان ، صفحه 406 .
2- نهج البلاغه فيض ، صفحه 962 .
3- تعليم و تربيت ، استاد مطهري ، صفحه 197 .
4- همان ، صفحه 196 با تغيير .
5- انسان كامل ، صفحه 160 .
6- همان ، صفحه 164 .
7- روانشناسي و اخلاق ، صفحات 140 و 141 .
8- ولايت فقيه ، صفحات 185 و 186 .
9- روانشناسي و اخلاق ، صفحه 133 .
10- غررالحكم ، جلد 3 ، صفحه 229 .
11- سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام ، جلد يك ، صفحات 117 و 118 .
12- خط امام – كلام امام ، ج 2 ، ص 187 .
13- مجله سروش ، شماره 25 ، صفحه 8 .
14- رسالت اخلاق در تكامل انسان صفحات 212 و 213 .

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





اکنون می‌دانیم که انواع جذابیت‌های ظاهری، گرچه در نظر اول تاثیرگذارند، اما در دراز مدت نمی‌توانند جای جذابیت‌های درونی را بگیرند. می‌دانیم که هر دختر و پسری فارغ از زیبایی یا عدم زیبایی چهره و اندامش باز هم می‌تواند جذاب باشد و جذابیت را در خود پرورش دهد. در این پست به این موضوع می‌پردازیم.
عوامل درونی و عمومی برای جذاب شدن:
در دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، انواع زیبایی‌های ظاهری جلب نظر می‌کنند و به شکل روزافزونی گسترش می‌یابند. عمل‌های جراحی زیبایی، لباس‌های شیک و مارک‌دار، لوازم پیرایش و آرایش، متخصصان زیبایی و صدها وسیله برای زیبایی ظاهری وجود دارد و روزانه مورد استفاده صدها هزار نفر قرار می‌گیرد. ما در اینجا نمی‌خواهیم درباره این روش‌ها صحبت کنیم؛ زیرا موضوع مهم‌ تر عوامل درونی جذابیت است که مؤثرتر و ماندگار می باشد. حتماً شما هم با افرادی برخورد کرده‌اید که زیبایی آنها در نگاه اول جذب‌تان کرده است، اما با گذشت زمان و اندک شناختی که درباره آنها به دست آورده‌اید، دیگر انگیزه‌ای برای ادامه ارتباط با آنها نداشته‌اید. زیبایی ظاهری گرچه در نگاه اول مهم است، اما برای همیشه نمی‌تواند برای طرف مقابل جذابیت خود را حفظ کند. اما اگر زیبایی ظاهری ماندگاری لازم را ندارد، پس چه عواملی می‌توانند در درازمدت همچنان باعث جذابیت شوند؟
انعطاف و نرمی:
افرادی که سخت نیستند و می‌توانند در مقابل مسائل و مشکلات، در برابر آرا و عقاید مختلف و مخالف و حتی در برابر اتفاقات مختلف نرم و منعطف باشند، جذابند. بدیهی است هیچ انسانی جذب افراد جزم‌اندیشی که چارچوب‌های سفت و سخت دارد، نمی‌شود و همچنین کمتر کسی است که تحمل فرد غیرمنعطفی را داشته باشد که همیشه غر می‌زند و هیچ کار مثبتی انجام نمی‌دهد. افراد نرم و انعطاف‌پذیر دیگران را همانطور که هستند، می‌پذیرند و در پی آن نیستند که همه را تغییر داده و به شکل مورد انتظار خود درآورند. در نتیجه دیگران در کنار آنها احساس آزادی و آرامش دارند، می‌توانند خودشان باشند، آزادانه حرف بزنند و رفتار کنند و نگران قضاوت و سوگیری بی‌دلیل نباشند.
شعور بالا و درک عمیق:
هر قدر میزان شعور و فهم بالاتر باشد، فرد جذاب‌تر می‌شود. افراد باشعور، دیگران را درک می‌کنند و به این درک خود احترام می‌گذارند. آنها قدرت هم ذات پنداری بالایی دارند و می‌توانند خود را به جای طرف مقابل گذاشته و نگرانی‌ها، ناراحتی‌ها، شادی، غم و بسیاری از احساسات و نیازهای دیگران را درک کنند. شعور و درک بالا، فرد را از دیگران متمایز ‌کرده و به اطرافیان او احساس آرامش و شادی و احساس ارزشمند بودن و درک شدن می‌دهد؛ یعنی همان چیزهایی که هر انسانی برای رشد و سعادت به آن‌ها نیاز دارد.
تواضع مقتدرانه:
هرقدر غرور کاذب و خودخواهی فرد کمتر و تواضع حقیقی و فروتنی او بیشتر باشد، مردم بیشتر به سمت او جذب می‌شوند. البته منظور از تواضع این نیست که فرد اعتماد به نفس یا عزت نفس کمی داشته باشد و خود را تحقیر یا کوچک کند؛ بلکه تواضع باید در عین بزرگی و اقتدار در او دیده شود. چنین فردی به توانمندی‌ها، استعدادها و قابلیت‌های خود ایمان دارد، اما خود را بالاتر و برتر از دیگران نمی‌داند و به ارزش دیگران نیز واقف است. او درعین متواضع بودن، اقتدار و قابلیت‌های بالای خود را نیز ابراز می‌کند؛ اما نه به صورت غرور یا تفاخر و به همین دلیل عمق وجود او نیز بر دیگران آشکار است.
ابراز وجود و ابراز کامل‌ تر خود:
افراد باجسارتی که می‌توانند بدون انفعال یا پرخاش، خود و عقاید و دیدگاه‌ها و علایق خود را ابراز کنند، جذاب‌ترند. ابراز جسارت و داشتن جرأت، معمولا اطرافیان را هیجان‌زده می‌کند و باعث می‌شود دیدگاه‌های جدید مطرح و بررسی شوند. بدون جسارت، شاید بسیاری از تغییرات و تحولاتی که در عرصه‌های مختلف روی داده هرگز به وقوع نمی‌پیوست. افراد باجسارت قدرت طرح ایده‌های جدید خود را دارند و چون مردم معمولاً از اوضاع یکنواخت خسته و کسل ‌شده و در ذات خود خواهان رشد و پیشرفت هستند، جذب دیدگاه‌های جدید می شوند. آنها دوست دارند حرف‌های جدید را بشنوند و از آنها حمایت و بدین وسیله احساس زنده بودن کنند.
قانون جاذبه شخصی از دیدگاه اختصاصی:
طی قرون‌ گذشته، مفهومی به نام قانون جاذبه شخصی عنوان و به صدها شکل مختلف بیان شد. چکیده این قانون، این است که هر کس در زندگی به شکلی اجتناب‌ناپذیر، افراد و وضعیت‌هایی را به سوی خود جذب می‌کند که بیشترین سازگاری را با افکار او دارند! از این دیدگاه، افراد مانند ایستگاه رادیویی که دائماً امواج صوتی پخش می‌کند، مشغول پخش امواج فکری خود هستند و دیگران این امواج را جذب می‌کنند. از طرفی، افکاری که احساسات ما را تشدید می‌کنند، مانند امواج رادیویی هستند که به وسیلۀ پالس‌های الکتریکی شدت یافته از ذهن ما خارج می‌شوند و توسط هر کسی که پالس مشابهی دارد، جذب می‌گردند. بنابراین در زندگی، افراد، ایده‌ها، فرصت‌ها، منابع، محیط‌ها و کلاً چیزهایی را به سوی خود جلب و جذب می‌کنیم که با چارچوب اصلی ذهنی‌مان سازگارند. طرفداران دیدگاه تصویر ذهنی و جاذبه شخصی معتقدند، مهم‌ترین عامل جاذبه شخصی، تصویر ذهنی است که دیگران از ما دارند. در اینجا، حتی واقعیت فرد چندان اهمیتی ندارد، چیزی که مهم است تصویری است که از ما در ذهن آنها نقش بسته است. مثلاً اگر فردی که می‌خواهد شما را ملاقات کند، تصویر ذهنی‌اش این باشد که با فردی جذاب و برجسته ملاقات خواهد کرد، شما برای او از پیش جاذبه و جذابیت خواهید داشت. همین طور اگر کسی به شما بگوید قصد دارد شما را با فردی مهم و پولدار آشنا کند، به طور طبیعی احساس خاصی در شما به وجود می‌آید و در حضور او رفتارتان با زمانی که هیچ چیز از او نمی‌دانستید، تفاوت می‌کند. جاذبه، خصوصاً جاذبه کوتاه‌مدت، عمدتاً در ذهن شکل می‌گیرد؛ اما جاذبه بلندمدت، بیشتر به آنچه واقعاً هستید، بستگی دارد. افراد موفق همواره تلاش می‌کنند دیدگاه دیگران را نسبت به خود حقیقی‌شان بهبود بخشند؛ چرا که می‌دانند ۸۵ درصد موفقیت و شادمانی، حاصل روابط و تعاملات با دیگران است و هر چه دیگران مثبت‌تر با آنها برخورد کنند، دستیابی به اهداف برای‌شان ساده‌تر خواهد بود.
توجه و حساسیت نسبت به مسائل دیگران:
توجه به دیگران و مهم دانستن آنها یکی دیگر از عوامل جذابیت است. مارک سالزمن، (نویسنده)، رفتار افراد جذاب را نسبت به اطرافیان و دوستان این گونه توصیف می‌کند: «او تمامی‌ توجه خود را به فرد فردِ اشخاص نشان می‌دهد. اگر شما پنج سال پیش او را دیده باشید و چیزی درباره‌ مادرتان به او گفته باشید، او یادش است». دیگران از این توجه خاص شاد و خرسند می‌شوند و احساس ارزشمندی می‌کنند و همین حس است که باعث جذب آنها می‌شود. در واقع مخاطبان چنین افرادی در کنار آنها خود را مهم‌ترین اشخاص روی زمین احساس می‌کنند.
افزایش جذابیت شخصی:
برای آنکه جذابیت خود را بالا ببرید، به نکات زیر دقت کنید:
خودتان باشید. خود بودن و جسارت داشتن جذابیت می‌آورد. هرچقدر بیشتر خودتان باشید و کمتر نقش بازی کنید، جذابیت‌تان افزایش می‌یابد و افراد بیشتری جذب شما خواهند شد. ویژگی‌های درونی خود را جذاب کنید. صداقت، شعور، معرفت، درک بالا ، فروتنی و حساسیت نسبت به زندگی، سرنوشت و رشد دیگران بسیار مهم است. دقیقاً بدانید چه پیامی را برای دیگران ارسال می‌کنید و آنها چه دیدگاهی از شما در ذهن خود دارند و آیا این دیدگاه‌ها دقیقاً همان تأثیری را که شما مایلید، دارند؟ خود را فردی جاذب، مهم و قدرتمند تصور و طوری بااطمینان برخورد کنید که گویی از پیش فردی موفق، قدرتمند و پرجاذبه هستید. این قصد و تجسم را آنقدر ادامه دهید که واقعاً ویژگی‌های ذکرشده در شما ایجاد و تثبیت شود. در درون‌تان نور ایجاد کنید. نور درونی بیشترین جذابیت را برایتان به ارمغان می‌آورد. نور درونی شامل همه چیزهایی می‌شود که علامت یکپارچگی شماست. به این منظور، قصد، کلام، رفتار و فکر یکپارچه و مثبت را درخورد تقویت کنید.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





آدم ها وقتی از اتفاقی ناگوار شدیدا رنجیده و ناراحت می شوند، این احساس خود را با جمله قلبم شکسته بیان می کنند. اما مطالعات نشان داده اند که این احساس می تواند واقعا چیزی بیشتر از یک عبارت یا جمله باشد.
برای مثال جالب است بدانید که احتمال سکته مغزی یا حمله قلبی برای خانم یا آقایی که همسرش را از دست داده است، در سی روز اول بعد از فوت، دو برابر افزایش می یابد.
رابطه شکستن قلب با بروز بیماری های قلبی عروقی:
قلب که یکی از مهم ترین اندام های داخلی بدن ماست، عضوی عضلانی و ضربان دار است که با پمپاژ خون به سراسر بدن بر فعالیت تمام اندام ها تاثیر مستقیم دارد. اما این تاثیر کاملا متقابل است، یعنی قلب نیز از مغز، ریه، کلیه، دست و پا و روح و روان تاثیر می پذیرد.
تاثیر احساسات بر عملکرد و ضربان قلب نیز واقعی است. برای مثال دقت کرده اید در زمانی که یکی از نزدیکانتان را بعد از مدت زمان طولانی می بینید، قبلتان تندتر و محکم تر می زند؟
قطعا نقش قلب در بدن به پمپ کردن خون خلاصه نمی شود. قلب ما به صورت کاملا پویا از احساس ما، آرزوهای ما، روابط اجتماعی و عشق ما به دیگران تاثیر می پذیرد.
احساس شور و هیجان، عشق و شادی و یا حزن و غم کاملا توسط قلب حس می شود و قلب با تغییر در عملکرد خود، نظیر تغییر فشار خون، شدت و سرعت ضربان و … به این احساس پاسخ می دهد.
این ارتباط به قدری محکم است که امروزه پزشکان اعتقاد دارند بین احساسات و عواطف انسان و خطر ابتلا به بیماری های قلبی ارتباطی جدی وجود دارد و این تاثیر را به صورت سندرم قلب شکسته تعریف می کنند.
سندرم قلب شکسته چیست؟
سندرم قلب شکسته به شرایط بالینی حادی اطلاق می شود که یک استرس روحی مستقیما بر عملکرد جسمی قلب تاثیر می گذارد و از این رو به عنوان یکی از عوامل مهم ابتلا به بیماری های قلبی عروقی در نظر گرفته می شود.
سندرم قلب شکسته را کاردیومیوپاتی ناشی از استرس نیز می گویند و در واقع شرایطی است که عضله قلب مخصوصا در ناحیه بطن چپ، بزرگ و متسع می شود. در نتیجه توانایی قلب در پمپاژ خون کاهش یافته و خون کافی به اعضای بدن نمی رسد.
در واقع فشارهای شدید روحی و روانی نظیر مرگ عزیزان و یا سایر بحران های عاطفی باعث افزایش شدت و یکدفعه ای هورمون های استرس در بدن می شود. در این زمان است که قلب واقعا بهت زده می شود و در بسیاری از موارد نتیجه ی این بهت زدگی، تظاهر علائمی نظیر درد قفسه سینه، تنگی نفس و حتی نارسایی قلبی خواهد بود.
سندرم قلب شکسته بر خلاف باور عموم، کاملا با حمله کلاسیک قلبی که به ظاهر هم معنی هستند متفاوت است. سندرم قلب شکسته هیچ تعلقی به سابقه بیماری قلبی و عروقی ندارد و می تواند در افراد سالم هم تظاهر کند. اما خوشبختانه علائم آن قابل درمان و شرایط ناشی از آن کاملا قابل بازگشت هستند.
شکستن قلب خطر سکته مغزی و قلبی، در اثر شکستن قلب افزایش پیدا می کند.
محققان آمریکایی دریافتند غم و اندوه می تواند به افزایش استرس جسمی فرد منجر شود. از طرفی خیلی از افراد بیمار هنگام مواجهه با بحران های غم و اندوه در زندگی، اولین کاری که می کنند کنار گذاشتن و فراموش کردن درمان بیماری خود است، مثلا عدم مراجعه به پزشک و یا کنار گذاشتن مصرف داروها.
به منظور بررسی تاثیر بحران های روحی به عنوان یک عامل خطر برای مشکلات قلبی عروقی، این تیم تحقیقاتی آمار ابتلا به سکته مغزی و حمله قلبی را در میان بیماران بالاتر از 60 سال که همسرشان فوت کرده بود، بررسی کردند و این آمار را با شدت ابتلا به این بیماری ها در افرادی که همسرشان زنده بود، مقایسه کردند.
نتیجه آنکه به طور کلی بعد از سی روز، خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی در گروهی که همسرشان فوت کرده بود، افزایش یافت و میزان ابتلا در این گروه، دو برابر گروهی بود که همسرشان زنده بود.
مطالعات قبلی همچنین نشان داده بودند بحران های روحی و غمناک موجب تغییراتی در لخته شدن خون، فشار خون، ضربان قلب و به طور کلی سلامت دستگاه قلبی عروقی می شود.
ناگفته نماند که خیلی وقت ها این تاثیرات به دلیل کنار گذاشتن داروها و درمان ها مخصوصا در سنین بالا است، مخصوصا داروهای کاهنده کلسترول خون و یا داروی آسپیرین.
شناخت سندرم قلب شکسته، عرصه های گسترده ای را در طب مدرن هموار کرد.
اگرچه بسیاری از متخصصین قلب و عروق اعتقاد دارند ارتباط بسیار ظریف تر و البته قوی تری بین قلب و شرایط روحی و روانی فرد وجود دارد.
در واقع این پزشکان معتقدند تنها ترشح هورمون های استرس نیست که باعث تاثیرپذیری قلب از احساس می شود و این ارتباط، بحثی بسیار پیچیده تر دارد.

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





نکاتی که به ما می آموزند ارتباط، یک مهارت و یا حتی یک هنر می باشد و باید آنها را دقیقا بیاموزیم.
1 – مودب باشید. از کلماتی مانند « بفرمائید» و « متشکرم » در صحبت هایتان استفاده کنید اما بیش از حد آنها را به کار نبرید. مودبانه اما قاطعانه « نه» بگویید و اگر بار نخست به جواب منفی شما توجه نشد، روی حرف خود تاکید کنید برای مثال بگویید: « می فهمم اما…..»
2 – به کارایی توجه داشته باشید ، نه ملاحظه کاری و محبوبیت. گاه لازم است که خشم خود را به طرف مقابل نشان دهید اما خویشتنداری خود را از دست ندهید. ابتدا برای خود معلوم کنید که چه احساسی دارید سپس تصمیم بگیرید که چه وقت با فرد مورد نظر مذاکره کنید. مطلب خود را با آرامش مطرح کنید. برای مثال بگویید: « من خیلی از این گفته شما متاسفم ، اما….»
3 – اگر از چیزی ناراضی هستید صریح ابراز کنید. آه نکشید یا اخم نکنید و با بداخلاقی و بی حوصلگی رفتار نکنید. اما خود را زیاد نیز خوش رو نشان ندهید و مرتب لبخند نزنید. ممکن است این حرکت شما، نگرانی و تردید تلقی شود.
4 – در برخورد اول تصمیم بگیرد که با طرف مقابل دست بدهید یا خیر. سعی کنید از سوء تفاهم جلوگیری کنید. محکم و دوستان دست بدهید اما زیاد دست او را در دست خود نگیرید و نفشارید. از تماس نگاه با او اجتناب نکنید.
هنگامی که طرف مقابل شما نگاه می کند به نگاه او پاسخ دهید. بر مطالب مهم گفته های خود با چشم دوختن به طرف مقابل تاکید کنید. با سئوال کردن می توانید گفتگو را حول مطلبی که می خواهید متمرکز و از اتلاف وقت جلوگیری کنید.
5 – هنگامی که مشکلی پیش می آید خونسردی خود را حفظ کنید. کنترل اوضاع را در دست بگیرید و مشکل را به شکل اصولی برطرف کنید ، سراسیمه، و دستپاچه (احساساتی) نشوید.
6 – مراقب رفتارهای عصبی خود باشید . اگر دوستان به شما می گویند که حرف خود را مرتب تکرار می کنید، دست خود را روی دهانتان می گذارید یا با موهایتان بازی می کنید ، گفته های آنها را مد نظر قرار دهید و سعی کنید این عادت ها را کنار بگذارید.
7 - صادق باشید. کنایه یا طعنه زدن خلاف اصل صراحت گویی و قاطعیت است. واضح آنچه را که می خواهید بیان کنید. از به کار بردن واژه های و اصطلاحات عامیانه یا فنی و تخصصی اجتناب کنید مگر آنکه مطمئن باشید حرف شما را طرف مقابل درک می کند.
8 – حتما یک فرهنگ لغات خوب در اختیار داشته باشید و سعی کنید با پیدا کردن لغاتی که برایتان جدید است دامنه لغات خود را افزایش دهید. دفتر یادداشتی از لغات جدید همراه با معنی آنها برای خود تهیه کنید.
9 – سعی کنید با نگاه کردن به شرایط از دیدگاه طرف مقابل و با توضیح مزایایی که پذیرفتن نظرات شما برای او دارد طرف مقابل را متقاعد سازید.
10 – اشتیاق خود را برای بیان دیدگاهها نشان دهید. این کار تظاهری ساختگی و تصنعی نیست، بلکه در واقع ابراز صادقانه عقاید و باورهای عمیق شما است.
11 – هنگام عصبانیت صدای خود را بلند نکنید. زور و خشونت باعث نمی شود نظرات شما متقاعد کننده تر شود. منطق ، حربه بسیار قوی تری است.
12 – هیچ گاه به قصد لطمه و طعنه زدن به طرف مقابل چیزی نگویید یا ننویسید. اگر چنین کاری کردید دیگر نمی توانید حرف خود را پس بگیرید حتی اگر اظهار پشیمانی و تاسف کنید.
13 – برای آنکه حرفتان تاثیر گذار باشد مبالغه نکنید. اگر طرف مقابل تصور کند همیشه مسایل را بزرگ می کنید درباره تمامی حرفهای شما چنین خواهد اندیشید. کوچک جلوه دادن مسایل بسیار موثر تر است.
14 – سعی نکنید لهجه خود را پنهان کنید اما واضح صحبت کنید. اگر طرف مقابل در درک گفتار شما مشکل دارد آرام تر صحبت کنید و در نگاه او دقیق شوید و دنبال نشانه های شک و تردید بگردید تا متوجه شوید حرف های شما را فهمیده است یا خیر.
15 – از علایم غیر کلامی مانند «اوم» یا «آها» یا عبارتهایی مانند «می دانید»، « اصولا» و « در واقع » برای جلب توجه فرد به سخنان خود استفاده نکنید. این عبارت ها تنها مکث های کلام شما را پر می کنند و از ارزش پیام می کاهند.
16– فنون مکالمه را تمرین کنید. افراد را با نامشان صدا کنید. سئوال کنید، علاقه نشان دهید و با دقت گوش کنید.
17 – حرف طرف مقابل را قطع نکنید مگر آنکه از موضوع بحث خارج شده باشد. اگر او کند یا با مکث صحبت می کند جملات او را تمام نکنید. با حرکت های لب، حرفهای او را تکرار نکنید یا او را در ادامه صحبت کمک نکنید. صبور باشید.
18 – به یاد داشته باشید تنها گفته شما نیست که در خاطر می ماند، بلکه نحوه بیان شما نیز در ذهن ثبت می شود بنابراین از لحن تند و خشن اجتناب کنید.
19 – صدای خود را ضبط کنید و منتقدانه به آن گوش کنید. اگر لازم بود جلوی آینه با تمرین عبارت ها و کلماتی که تلفظ آنها مشکل است، تلفظ و طرز بیان خود را بهبود بخشید.
20 – تند و بلند صحبت نکنید. اگر احساس کردید آهنگ صدایتان یکنواخت است ، نفس عمیقی بکشید و تمام سعی خود را به کار ببرید تا هنگام صحبت با قدرت بیشتری هوا را بیرون بدهید. این کار مستلزم آن است که دهان خود را بیشتر باز کنید.
21 - سعی کنید از طریق نگاه با طرف مقابل ارتباط برقرار کنید اما هرگز خیره نشوید. تحقیقات نشان می دهد که در مکالمه ، اغلب آن فردی که از توانایی ابراز وجود بیشتری برخوردار است، اول تماس چشمی خود را قطع نمی کند بلکه بعد از 2 تا 3 ثانیه آرام آرام این کار را می کند نه یکباره. هنگامی که با کسی رو در رو صحبت می کنید سعی نکنید در آن واحد به هر دو چشم او نگاه کنید زیرا چشم هایتان چپ به نظر می آید. ابتدا به یک چشم و سپس به چشم دیگر نگاه کنید.
22 – سریع صحبت نکنید زیرا این امر نشان دهنده عدم اعتماد به نفس است.
23 – در پایان جملات صدایتان را پایین نیاورید زیرا شنونده این طور برداشت می کند که خسته و بی حوصله شده اید یا علاقه ای به این صحبت ندارید.
24 – هنگامی که با طرف مقابل صحبت می کنید نگذارید مسایل دیگری که در اتاق رخ می دهد حواستان را پرت کند. تمام توجه خود را به گفت و گویتان معطوف کنید. از نظر طرف مقابل بسیار ناشایست و بی ادبانه است که نگاهتان مرتب به این سو و آن سو حرکت کند. 25 - عقاید خود را به گونه ای مطرح نکنید که گویی حقیقت محصند برای مثال بگویید: « به نظر می رسد که …. باشد» نه آنکه : « این طور هست ». اکراه نداشته باشید قبول کنید که تصمیم گیری برایتان دشوار است. اما تعلل نکنید یا مدام در فکر مساله خاصی فرو نروید زیرا به نظر می رسد که قدرت تصمیم گیری ندارید.
26 – با دقت به حرف های طرف مقابل گوش دهید به خصوص به نوسانات صدای او دقت کنید زیرا این امر اغلب کمک می کند بهترین طرز فکری را که در پس گفتار او نهفته است درک کنید.
27 – سعی نکنید مقدار زیادی اطلاعات و وقایع را از یک گفت و گو یا جلسه به خاطر بسپارید . اطلاعات مهم و کلیدی را یادداشت کنید.
28 – از علایم غیر کلامی برای نشان دادن علاقه و توجه خود استفاده کنید مانند لبخند، تکان دادن سر به نشانه تائید، در هم کشیدن چهره و اخم کردن. هر وقت لازم بود با کلماتی مانند «بله» ، «واقعا» ، «ادامه بدهید» و «البته» طرف مقابل را تشویق به صحبت کنید.
29 – اگر مطلبی را نمی فهمید ، توضیح بخواهید تا مطلب را درک کنید. هیچ وقت تظاهر به فهمیدن نکنید اما طرف مقابل را خسته و ناراحت نکنید . برای مثال بگوئید: « خیلی ببخشید اما ممکن است آن مطلب را دوباره توضیح بدهید؟»
30 – سعه صدر داشته باشید. هنگامی که کسی با شما صحبت می کند به حرف های او گوش کنید. فرضیه بافی نکنید. ممکن است تصورات شما اشتباه باشد . اگر موضوع یا بحثی برایتان جالب نیست، اجازه ندهید تمرکزتان به هم بخورد و نگذارید حواستان متوجه موضوعی شود که قصد گفتنش را دارید. تمام توجه تان به مواجهه باشد.


برگرفته شده از سایت کلیدهای طلایی موفقیت

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





در جلسه گذشته روایتی را از پیغمبراکرم خواندم که جمله آخرش را معنا نکردم و روایت جلسه گذشته و روایت این جلسه با همدیگر رابطه دارند. روایت قبلی این بود «مَنْ حَبَسَ عَنْ أخِیهِ الْمُسْلِمِ شَیْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَرَکَةَ الرِّزْقِ …» تا اینجا معنا کردم؛ به اینکه اگر کسی به شخصی بدهکاری دارد و میتواند بدهد امّا ‌ندهد، این موجب میشود که خدا برکت را از روزی اش بردارد. در ادامه روایت دارد: «إِلَّا أنْ یَتُوبَ» این را معنا نکردم که آمدند از من پرسیدند.
این «إِلَّا أنْ یَتُوبَ» معنایش این است: مگر اینکه توبه کند. در اینجا دو چیز هست.

1- برود و بدهی ای که دارد پرداخت کند.

2- استغفار هم بکند. یعنی هم حکم تکلیفی دارد هم وضعی. آن وقت اینجاست که خداوند برکت را به روزی اش میدهد. وقتی رفت پرداخت کرد و استغفار هم کرد (چون خلاف شرع کرده بود) خداوند برکت را به روزی اش میدهد.
حالا چرا اینهایی که بدهی دارند و میتوانند پس بدهند، نمیدهند؟ برای اینکه این خیال میکند به اینکه نگه داشتن، موجب میشود به روزی او افزوده شود و اگر برود بدهی را بدهد از روزی اش کاسته میشود. این از اشتباهاتی است که انسان میکند. خیلی مواقع انسان این اشتباهات را میکند. اینطور نیست به اینکه انسان اگر ادا کرد و ‌پرداخت کرد،‌ کسر بشود. یک چیزهایی هست که انسان اگر پرداخت بکند در کنارش دریافت میکند و یک دریافتی هایی هست که به آدم ضرر میرساند. اتفاقاً این از همان جاهاست.
در گذشته گفتم که از خدا طلب گشایشِ روزی کردن هیچ مشکلی ندارد. دستور هم آمده از خدا بخواهید. امّا بدانید! یک سنخ اعمال هست که بدون دعا افزایش روزی را میآورد، ظاهرش را انسان خیال میکند که کسری است و حال اینکه این کسری نیست بلکه افزودنی است. یکی اش همین است که علی علیه السلام در روایت فرمود: «إسْتِعْمَالُ الْأمَانَةِ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ» به کارگرفتن امانت (یعنی پرداخت کردن امانت) به روزی می افزاید. استعمال الامانة یعنی بکار گرفتن امانت. ‌(کنایه از خوش حسابی کردن در پرداختها است) چون پول شما پیش من امانت است و باید بدهم.‌ هر بدهکاری که داری امانت است اگر نمیدهی، داری خیانت میکنی. هیچ تعارف ندارد. بکارگرفتن امانت یعنی پرداخت کردن امانت، به روزی میافزاید. تو اشتباه کردی؛ هم برکت را از روزیات بردی (که در روایت قبلی بود) هم از این طرف جلوی افزودن روزی را گرفتی، کسر کردی.‌
این دادنها، کنارش گرفتن هاست. اگر دیدی به اینکه داری یک قدری این طرف و آن طرف میشوی، دنبال این باش ببین به کسی بدهکاری داری یا نه؟ زود برو بده. وقتی دادی، این دادن کنارش گرفتن از خداست. کما اینکه در باب صدقه هم داریم. خیلی چیزها هست که حالا اینجا این را من خواستم بگویم. چرا حقّ دیگری را پرداخت نمیکنی؟ خیال میکنی کم میشود؟ خیر! این دادن می افزاید نه اینکه کم کند.

 

[1] بحار الانوار، جلد 72؛ صفحه 172


سایت تبلیغات اسلامی تهران ـ برگرفته شده از سخنرانی حاج آقا مجتبی تهرانی

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





هارولدبور از دانشگاه ييل براي اولين بار با انجام يک آزمايش ساده، به وجود ميدان مغناطيسي در اطراف موجود زنده پي برد.او با توجه به يک مولد الکتريکي که در آهنربا در داخل سيم پيچ دوران مي کند و جريان توليد ميکند، سمندري را در يک ظرف آب نمک قرار داد و ظرف را به دور سمندر چرخاند.
الکترودهايي که در اين ظرف وجود داشتند و به يک گالوانومتر حساس متصل شده بودند، يک جريان متناوب را نشان مي دادند. زماني که بور اين آزمايش را بدون سمندر انجام داد،گالوانومتر هيچ جرياني را نشان نداد. اين بدان معنا بود که در اطراف موجود زنده ميداني وجود دارد که خاصيت مغناطيسي هم دارد. بور اين وسيله را بر روي دانشجويان داوطلب خود امتحان کرد و مشاهده نمود که اين ميدان در بدن انسان هم وجود دارد وکاملا تابع رويدادهاي اساسي زيست شناختي بدن است. او اين ميدان را حياتي ناميد چون هرگاه حيات از بين برود،ميدان حياتي هم از بين ميرود.
به گونه هاي که يک سمندر مرده که در دستگاه بود هيچ پتانسيلي به وجود نمي آورد. تشکيل ميدان مغناطيسي بدن همانگونه که مي دانيد، در بدن ما ميليونها عصب وجود دارد که کار انتقال پيام در بدن ما بوسيله تحريک الکتريکي اين عصبها صورت مي گيرد. در اثر شارش بار در اطراف آنها در بدن ما يک ميدان تشکيل مي شود و ميدان بدن ما در اثر فعاليت همزمان ميليونها عصب به وجود مي آيد.
امواج مغزي دستگاه موج نگار مغز چهار نوع منحني از امواج مغزي را ارائه ميدهند که عبارتند از: آْلفا، بتا، دلتا و تتا. ريتمهاي دلتا کندترين امواج مغزي با تناوب از 1تا3 دور در ثانيه بوده و اغلب در خواب عميق ظاهر مي شوند. به نظر ميرسد که ريتمهاي تتا که داراي تناوب 4تا7دور درثانيه مي باشند به خلق و خوي بستگي داشته باشد. ريتمهاي آلفا از 8تا 12 دور در ثانيه، در اوقات تفکر، تامل آزاد رخ داده و در صورت تمرکز حواس و توجه قطع مي شوند و بالاخره ريتمهاي بتا با تناوب 13الي22 دور در ثانيه،ظاهرا منحصر به نواحي جلوئي مغز، يعني جايي که فعاليتهاي پيچيده مغزي رخ مي دهد مي باشند.
امواج آلفا امواج بسيار مهمي هستند که بوسيله هانسبرگر آلماني کشف شدند و به گفته وي با نوعي هوشياري و خوداگاهي معطوف به درون ظاهر مي شوند تغييرات فيزيولوژي مهمي در بدن ايجاد مي کنند مثل تمرکز و يادگيري. ميدان مغناطيسي بدن و امواج مغزي در معرض خطر حتما تا به حال در باره خطرات گوشيهاي موبايل يا زندگي در نزديکي نيروگاهاي برق چيزهايي شنيده ايد.بنابر تحقيقات پروفسور لاي امواج مغناطيسي که از نيروگاهاي برق يا وسايل برقي مثل سشوار و ريشتراش برقي و… ساتع مي شود به دي ان اي سلولهاي مغزي آسيب ميرساند و قابليت ترميم را در آنها از بين مي برد. ميدانهاي مغناطيسي خارجي علاوه بر آسيب به دي ان اي مغز اثر منفي ديگري به بدن دارند. اين ميدان ها باعث اختلال در ميدان مغناطيسي طبيعي بدن مي شوند.
همانطور که ميدانيد نزديک به 70%از بدن مارا آب فراگرفته و مولکولهاي آب به صورت دوقطبي هستند و زماني که ما در معرض يک ميدان مغناطيسي خارجي قرار مي گيريم، اين مولکولها در جهت آن ميدان قرار مي گيرند و اين پديده باعث مي شود نظم ميدان مغناطيسي ما به هم بريزد. علاوه بر عوامل خارجي يکسري عوامل داخلي نيز وجود دارند که باعث مي شوند اختلال در ميدان بدن ايجاد شود. مهمترين آنها بارهاي الکتريکي هستند که هنگام شارش بار در عصب در اطراف آن به وجود مي آيند و به صورت الکتريسيته ساکن در بافتهاي بدن ذخيره ميشوند و ميداني که در اطراف اين بارها بوجود مي آيند در ميدان بدن ايجاد خلل مي کنند. اين بارها به خصوص در نقاطي که تراکم اعصاب بيشتر است ذخيره مي شوند و به دليل اين که هم تراکم زيادي دارند و هم در نزديکي عصبهاي بيشتر و مهمتري قرار دارند براي بدن به شدت مضر هستند. از جمله اين نقاط ناحيه سر و دستها و قسمت مچ يابه پايين است و در بين اين سه قسمت، سر اهميت ويژه اي دارد چون بارهاي ذخيره شده در آن علاوه بر ايجاد خلل درميدان مغناطيسي مغز باعث اغتشاش در امواج مغزي نيز مي شوند.
به ظاهر ما روزانه تنها دقايقي را در معرض ميدان مغناطيسي هستيم.مثل موبايل يا سشوار و غيره.اما در طول دوران زندگي خود در معرض ميداني بسيار قوي هستيم و آن ميدان مغناطيسي زمين هست. عوامل داخلي اغتشاش در ميدان بدن ما هم فعاليتهاي حياتي و اجتناب ناپذيري هستند که در تمام طول عمر ما در جريان هستند پس چگونه ميتوان باعث خلل اين اثرات سو که باعث اختلال در بدن ما و بيماريهايي مثل سرطان مي شوند را خنثي کرد؟ در اينجاست که بايد گفت خداوند راه حل تمام اين سوالات را در يک عمل ساده که امکان آن براي همه افراد وجود دارد و بيش از چند دقيقه هم وقت نمي برد و هيچ ضرري هم ندارد به انسان هديه داده و آن نماز است.
نماز و ميدان مغناطيسي آنگونه که از تصاوير به دست آمده از ميدان مغناطيسي زمين پيداست، به طور شگفت انگيزي اگر انسان در هر نقطه از زمين رو به قبله بايستد، ميدان مغناطيسي بدنش بر ميدان مغناطيسي زمين منطبق مي گردد و در مدتي که در نماز است ميدان بدنش منظم مي شود. يکي از نکات بسيار جالبي که پروفسور بور به آن دست يافته بود اين بود که دريافته بود که در بدن تمام دانشجويان مؤنث ماهي يکبار تغيير ولتاژ شديد ايجاد مي شود و ميدان بدن به منظمترين حالت خود مي رسد و به همين دليل است که زنان نيازي ندارند در اين مدت نماز بخوانند. اخيرا هم کشف شده است که علت اينکه قلب زنان منظم تر و قويتر از مردان ميزند و دليل آن همين تغيير ولتاژ هست.
نماز و بارهاي الکتريکي همانطور که قبلا اشاره شد بارهاي زائدي که در اثر تحريکات الکتريکي اعصاب به وجود مي آيند هم شبيه ميدان بدن و هم بر امواج مغزي اثر سو دارند. و اين اثرات در نواحي که اعصاب در آن تحرک بيشتري دارند، خطرات جديتري ايجاد مي کنند و بايد هرچه سريعتر از آن نواحي دور شوند. به طرز حيرت آوري مي بينيم که اين نواحي دقيقا نواحي هستند که در وضو شسته مي شوند و بنابر تحقيقات صورت گرفته، بهترين راه دفع اين بارهاي زائد استفاده از يک ماده رساناست که سريعترين و ارزانترين و بي ضررترين ماده براي اين کار آب است و جالب اينجاست که آب هرچه خالص تر باشد سريعتر بارهاي ساکن را از بدن ما به اطراف گسيل مي دهد و هيچ مايعي مثل آب خالصي که در وضو به انسان سفارش شده اين اثر را ندارد. نماز و امواج مغزي: با دفع بارهاي زائد بدن در وضو امواج مغزي در ايده الترين حالت قرار مي گيرند. علاوه بر آن حالت تمرکزي که در هنگام نماز در انسان به وجود مي آيد، تشعشع امواج آلفا را به اندازه قابل توجهي بالا مي برد و توانايي مغز را در توليد اين امواج بالا مي برد.


منبع سایت پارسی طب

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت




 

حدود چهارده قرن پيش وقتي كه حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ از جانب خداوند به پيامبري رسيد و دعوت خود را آغاز كرد، افرادي كه درونشان پاك بود و دنبال حقيقت بودند از همه زودتر به نزد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آمده و با شنيدن سخنان پيامبر و با گوش دادن به آيه‌هاي قرآن كريم، گم شده خويش را يافته و به پيامبر و دين اسلام ايمان آوردند و از اصحاب اولية حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ گرديدند، از جمله اين افراد سلمان فارسي يا سلمان محمدي بود.
سلمان نامش قبل از مسلمان شدن روزبه[1] بود و پسر يكي از دهقانان از اهالي روستاي جي اصفهان يا از رامهرمز فارس بوده است: تاريخ تولدش معلوم نيست ولي طبق آن چه كه گفته شده، عمر طولاني داشته و در سال 34 يا 36 هجري فوت كرده است.[2]
سلمان جزء اولين كساني بود كه اسلام آورده و در جنگ‌هاي بسياري همراه پيامبر و ديگر مسلمانان با مشركان و كافران جنگيد. او در ايمان به پيامبر و اسلام به عالي‌ترين درجة ايمان رسيد[3] و در ميان اصحاب پيامبر هيچ كس به مقام و شأن سلمان نمي‌رسيد چرا كه سلمان به گفته علي ـ عليه السلام ـ مثل لقمان حكيم بلكه از لقمان هم بهتر بود و اسم اعظم را مي‌دانست.[4] سلمان به علم و علماء عشق مي‌ورزيد و آنها را دوست مي‌داشت.
سلمان قبل از مسلمان شدن به آئين زرتشت كه آئين ايرانيان بود، معتقد بود و گويا در دوران كودكي به دين مسيحيت گرويده[5] بود از آنجائي كه با سواد بود مطالعات بيشتري در رابطه با ساير اديان داشت و به دنبال دين حق و كامل مي‌گشت و در اين رابطه حتي سفرهاي پرخطري را به شهرهاي مختلف كرد و سختي سفر را به جان خريد تا به واقعيت و حقيقت برسد وقتي كه به سرزمين حجاز مي‌رسد به خدمت يكي از بزرگان قبيله بني كلب مي‌آيد و بعد از مدتي به يكي از بزرگان قبيله بني قريظه فروخته مي‌شود و به مدينه مي‌رود[6] و به ارباب خود خدمت مي‌كرد ولي هميشه دنبال گمشده خويش بود تا وقتي كه آوازة پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ در ميان مردم حجاز پيچيد و همه مي‌گفتند، شخصي ادعا مي‌كند كه از طرف خداوند يكتا آمده و تمام حرف هايي كه مي‌زند از جانب خداوند است و حرفهاي خوب و موزون مي‌زند كه هر شنونده را مجذوب مي‌كند. سلمان علاقمند مي‌شود كه اين فرد را ملاقات كند. وقتي كه پيامبر را مي‌بيند و سخنان پيامبر را مي‌شنود و نشانه هايي را كه در كتابها در مورد پيامبر خوانده بود آنها را در پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌بيند. خيلي خوشحال مي‌شود پس شهادتين[7] را مي‌گويد و مسلمان مي‌شود. با قبول اسلام سلمان گم شده خود را مي‌يابد.
همانطور كه گفته شد، سلمان يكي از مسلمانان با ايمان و دوستدار پيامبر و علي ـ عليه السلام ـ بود و پيش مسلمانان از مهاجر و انصار[8] احترام فراوان داشت، طوري كه مهاجر و انصار با هم بر سر اين كه سلمان از كدام گروه باشد با هم رقابت مي‌كردند و هر كدام مي‌گفتند سلمان از گروه ماست. از آنجائي كه پيامبر هم سلمان را دوست مي‌داشت و براي اين‌كه مهاجر و انصار هم با هم رقابت نكنند و سلمان هم به درجه بالائي كه لايق آن بود برسد فرمودند: سلمان نه از مهاجر است و نه از انصار بلكه «سلمان از ما اهل بيت است».[9] و از اين به بعد به سلمان، سلمان محمدي مي‌گفتند كنيه او ابوعبدالله، ابواسحاق و ابوالحسن بود.ه است.
سلمان از آن جايي كه در ايران تجربه‌هاي زيادي اندوخته بود، از اين تجربه‌ها در جهت كمك به اسلام هم استفاده مي‌كرد. وقتي كه مشركين مكه در جنگ احزاب (خندق) خواستند به مدينه حمله كنند و به اسلام ضربه نهائي را بزنند و پيامبر و مسلمين با هم مشورت كردند كه چه بايد بكنند، هر كس چيزي مي‌گفت. يكي مي‌گفت بايد بيرون شهر برويم و با دشمنان جنگ بكنيم، يكي مي‌گفت: در شهر بمانيم و در كوچه‌ها با دشمن بجنگيم. وقتي نوبت به سلمان رسيد گفت: ما در ايران در اين گونه جنگها كه با روميان داشتيم، دور شهر خود را خندق مي‌كنديم. به اين ترتيب از شهر و خانه هايمان دفاع مي‌كرديم. پيامبر وقتي رأي سلمان را شنيد آنرا پسنديد و در نتيجه در جنگ خندق (احزاب) با استفاده از نقشه سلمان مسلمانان پيروز شدند.[10]
بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ هم سلمان همواره كنار اهل بيت پيامبر بود و به دختر پيامبر يعني حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و علي ـ عليه السلام ـ علاقه زيادي داشت و هميشه پيرو آن بزرگواران بود.
تا اين كه در سال 34 يا 36 هجري وفات كرد و حضرت علي او را غسل داد و كفن كرد و بر او نماز خواند و دفن كرد. قبر سلمان در شهر مدائن نزديك بغداد است.[11]
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سلمان نخستين مسلمان ايراني، داود الهامي.
2ـ معارف و معاريف، سيد مصطفي حسيني دشتي.
3ـ سلمان فارسي، سيد جعفر مرتضي عاملي.
4ـ پيامبر و ياران، عالمي دامغاني.
[1] . حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، ج 7، كلمه سلمان.
[2] . عاملي، سيد جعفر مرتضي، سلمان فارسي، ترجمه سيدمحمد حسيني، قم، انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1370 ص 14.
[3] . همان.
[4] . خواجويان، محمدكاظم، تاريخ تشيع، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهي، چاپ چهارم، 1379، ص 26.
[5] . سيد جميلي، صحابة النبي، انتشارات بيروت، دارالكتاب العربي، چاپ اول، 1407 هـ، ص 77.
[6] . همان.
[7] . سلمان بعد از مسلمان شدن توسط پيامبر(ص) از بردگي آزاد مي‌شود، در سال اول هجرت.
[8] . مهاجر: به گروهي از مسلمانان گفته مي‌شد كه بر اثر آزار و اذيت مشركان با اجازه پيامبر از مكه به حبشه و مدينه هجرت كردند.
انصار: به افرادي گفته مي‌شد كه از اهالي مدينه بودند و به پيامبر كمك و ياري مي‌كردند.
[9] . ابن هشام، سيره ابن هشام، ج 2، ص 224، قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج 1، ص 219.
[10] . عاملي، جعفر مرتضي، پيشين، ص 63.
[11] . قمي، شيخ عباس، منتهي الامال، انتشارات هجرت، چاپ هشتم، 1373، ج 1، ص 222؛ عاملي، پيشين، ص 19.


برگرفته شده از سایت اندیشه قم

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





از آنجا که به طور معمول ورزش کاران دراثر ورزش عرق می کنند و مواد زاید بدن آنها از این طریق دفع شده و بر روی پوست بدن آنها جمع می شود، و همچنین در بسیاری از ورزش ها که در فضای آزاد و روی زمین خاکی انجام می شوند، گرد خاک قابل توجهی روی بدن و سر وصورت ورزش کاران می نشیند، و نیز در ورزش هایی از قبیل کشتی، که ورزشکاران تماس نزدیک بدنی با یکدیگر دارند، ممکن است میکروب ها از بدنی به بدن دیگران سرایت کند، لازم است بعد از ورزش استحمام نمایند.
امروزه حمام رفتن از جهات دیگری نیز در ورزش نقش دارد؛ به عنوان مثال: ورزشکارانی که می خواهند وزن اضافی خود را کاهش داده و آن را تنظیم نمایند، از محیط گرم و مرطوب حمام استفاده می کنند، تا در اثر عرق کردن زیاد، وزن آنها کاهش یابد (که البته ممکن است این نحو وزن کم کردن، برای سلامتی ورزشکار، زیان آور باشد). اسلام نیز بر نظافت و استحمام تأکید فراوان نموده و حتی آن را از بعد کاهش یا افزایش وزن نیز مورد نظر قرار داده است، که ما در این جا تنها به ذکر چند حدیث در زمینه اکتفامی نماییم. در این احادیث، توصیه های مفیدی درباره ی آداب حمام رفتن وجود دارد، که از نظر علم روز نیز مورد تأیید می باشند:
امام صادق علیه السلام فرمود:
به حمام داخل مشو، مگر در حالی که در شکمت چیزی [غذایی] که شدت حرارت معده را خاموش کند وجود داشته باشد، و این کار برای بدن، قوی تر [و مناسب تر] است؛ و در حالی که شکمت از غذا پر است نیز وارد حمام مشو.»
بدیهی است وقتی انسان از محیط گرم حمام خارج می شود، باید خود را به ویژه از ناحیه ی سر، به خوبی بپوشاند تا مریض نشود.
امام باقر و امام صادق علیه السلام هر گاه از حمام خارج می شدند، عمامه بر سر داشتند، چه در زمستان و چه در تابستان، و می گفتند: این کار، امان از سردرد است.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
بعد از این که از حمام خارج شدید، پاهایتان را بشویید! این کار، درد نیمه ی سر را از بین می برد؛ و هر گاه از حمام خارج شدی، عمامه بر سرت ببند!»
البته شستن پاها بعد از استحمام واجب شرعی نیست، زیرا امر آن ارشادی بوده و جهت راهنمایی کردن به نجات از درد نصف سر است. بدین جهت در برخی از احادیث فرموده اند: اگر خواستی پایت را نشویی، نشوی. خود آن حضرت نیز گاهی پس از خروج از حمام، پای خود را نمی شستند.
زراره می گوید: اما باقر علیه السلام را دیدم که از حمام خارج شده و همچنان به راه خود ادامه می دهد، پاهایش را نمی شوید، تا این که [همان طور] نماز می خواند.» با حمام رفتن می توان به تنظیم وزن پرداخت:
«امام کاظم علیه السلام می فرماید:
یک روز درمیان حمام رفتن، گوشت بدن را زیاد می کند و هر روز ادامه دادنِ آن، پی [و چربی] کلیه ها را آب می کند.»
دراز کشیدن در حمام نیز چربی کلیه ها را آب می کند و زیان آور است:
هیچ یک از شما در حمام دراز نکشد، زیرا این کار، پی [و چربی] کلیه را آب می کند [و به کلیه ها آسیب می رساند].» نظافت حمام باید رعایت شود، زیرا حمام جایی است که برای نظافت تدارک دیده شده و نباید خود آلوده باشد:
امام علی علیه السلام فرمود:
در حمام ادرار کردن، فقر و تنگ دستی را به ارث می آورد.»
زراره می گوید: اما باقر علیه السلام را دیدم که از حمام خارج شده و همچنان به راه خود ادامه می دهد، پاهایش را نمی شوید، تا این که [همان طور] نماز می خواند.» با حمام رفتن می توان به تنظیم وزن پرداخت:
«امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«الحمّام یومٌ و یومٌ لا، یکثر اللّحم، وادمانه کلّ یومٍ یذیب شحم الکلیتین(5)؛
یک روز درمیان حمام رفتن، گوشت بدن را زیاد می کند و هر روز ادامه دادنِ آن، پی [و چربی] کلیه ها را آب می کند.»
دراز کشیدن در حمام نیز چربی کلیه ها را آب می کند و زیان آور است:
«لا یستلقینّ احدکم فی الحمّام فانّه یذیب شحم الکلیتین(6)؛
هیچ یک از شما در حمام دراز نکشد، زیرا این کار، پی [و چربی] کلیه را آب می کند [و به کلیه ها آسیب می رساند].»
نظافت حمام باید رعایت شود، زیرا حمام جایی است که برای نظافت تدارک دیده شده و نباید خود آلوده باشد:
امام علی علیه السلام فرمود:
«البول فی الحمّام یورث الفقر(7)؛
در حمام ادرار کردن، فقر و تنگ دستی را به ارث می آورد.»
پی نوشتها:
1. همان، ص 220.
2. بحارالانوار، ج 76، ص 79.
3. همان جا.
4. همان جا.
5. همان، ص 78.
6. همان جا.
7. وسائل الشیعه، ج 11، ص 276.
منبع : ورزش در اسلام ، حسین صبوری

 

موضوعات: گلچین  لینک ثابت





حدیث (1) امام صادق عليه السلام:
خدای عز و جل بندگانی در زمین دارد و در بین بندگان خالصش، کسانی هستند که هر نعمتی از آسمان به زمین فرود آید، آن را از ایشان باز دارد و به دیگران دهد، و هر گرفتاری که نازل شود، بر ایشان فرود آورد.
اصول کافی (ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 253 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 5)
حدیث (2) امام باقر عليه السلام :
خداوند تبارک و تعالی چون بنده ای را دوست دارد در بلا و مصیبتش غرقه سازد و باران گرفتاری بر سرش فرود آرد و آنگاه که این بنده خدا را بخواند فرماید : لبیک بنده ی من ! بی شک اگر بخواهم خواسته ات را زود اجابت کنم می توانم اما اگر بخواهم آن را برایت اندوخته سازم این برای تو بهتر است
اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2 ، ص 253 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 7)
حدیث (3) امام صادق عليه السلام :
چهل شب بر بنده مومن نگذرد مگر اینکه واقعه ای برایش رخ دهد و او را غمگین سازد و به واسطه آن ، متذکر گردد.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 254 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 11)
حدیث (4) امام صادق عليه السلام :
در بهشت مقام و منزلتی وجود دارد که هیچ بنده ای به آن نرسد ، مگر به درد و بیماری ای که در بدنش حادث شود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص255 (باب شدة ابلاء المومن حدیث 14)
حدیث (5) امام صادق عليه السلام :
جایگاه مومن نزد خدای عزوجل برترین جایگاه است و این جمله را سه بار فرمود چرا که گاه بنده ای را خداوند به گرفتاری مبتلا می سازد و می فرماید. آنگاه جانش را عضو عضو از پیکرش بیرون می کشد، در حالی که وی بر این پیشامد خداوند را حمد و ستایش می گوید.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص254(باب شدة ابلاء المومن حدیث 13)
حدیث (6) امام صادق عليه السلام :
ای عبد الله، اگر مومن می دانست که پاداش مصائب و گرفتاری هایش چه اندازه است ، آرزو میکرد با قیچی تکه تکه شود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص255(باب شدة ابلاء المومن حدیث15)
حدیث (7) امام باقر عليه السلام :
خداوند عزیز و با جلال از بنده مؤمنش با رنج و بلا دلجویی می کند، همچنان که شخص با هدیه ای که از سفر آورده، از خانواده اش دلجویی می کند و خدا مومن را از دنیا پرهیز می دهد، همچنان که طبیب بیمار را (از بعضی خوردنی ها و آشامیدنیها) پرهیز می دهد.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج 2 ،ص 255(باب شدة ابلاء المومن حدیث17)
حدیث (8) امام صادق عليه السلام :
رسول خدا فرمودند: حکایت مومن حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به این سو و آن سو کج و راست می کنند. مومن هم به واسطه ی بیماریها و دردها کج و راست می شود. اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمی رسد، تا اینکه مرگش به سراغش می آید و کمرش را در هم می شکند.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص258(باب شدة ابلاء المومن حدیث25)
حدیث (9) امام صادق عليه السلام :
درکتاب علی آمده: شدیدترین بلاها در بین آفریدگان، نخست به پیامبران و سپس به اوصیاء می رسد و آنگاه به مثل و شبیه ترین مردم به آنها. مومن به مقدار نیکی هایش آزموده می شود. هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است، چرا که خدای عزوجل دنیا را مایه پاداش مومن قرار نداده و نه وسیله عذاب کافر. اما آن که دینش نادرست و کارش سست باشد، بلایش اندک است. بلا به انسان مومن پرهیزکار زودتر می رسد تا باران به سطح زمین.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص259(باب شدة ابلاء المومن حدیث29)
حدیث (10) امام صادق عليه السلام :
هر اندازه که ایمان بنده افزون گردد، تنگ دستی اش بیشتر و زندگی اش سخت تر شود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص261 (باب فضل فقراء المسلمین حدیث 4)
حدیث (11) امام صادق عليه السلام :
روزی رسول خدا (ص) از کنار بزغاله گوش بریده مرده ای که در زباله دان افتاده بود، گذر می کرد.پس رو به اصحاب کرد و فرمود :این ، به چند ارزد. گفتند: شاید اگر زنده بود، یک درهم. پیامبر (ص) فرموده: به خدایی که جانم در دست اوست، دنیا در پیشگاه خدا، بی ارزش تر از این بزغاله نزد صاحبش.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ،ج2 ، ص129(باب ذم الدنیا و الزهد فیها)
حدیث (12) امام صادق عليه السلام :
خداوند عروجل می فرماید اگر بنده مومن من دل آزرده نمی شد، سر انسان کافر را با دستمالی آهنین می بستم، تا هرگز دچار سردرد نشود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص257(باب شدة ابتلاء المومن، حدیث 24)
منبع: aviny.com

موضوعات: گلچین  لینک ثابت




خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کني

 

و نه آنقدر بدم که رهايم کني!

ميان اين دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار مي دهم!

هر چه تلاش کردم نتوانستم آني شوم که تو مي خواهي و هرگز دوست ندارم آني شوم که تو رهايم کني!

خدايا دستم به آسمانت نمي رسد اما تو که دستت به زمين مي رسد بلندم کن !

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ، ﺩﺭ ﺩﺭﻳﺎﻳﻰ ﺍﺯ «ﺁﺏ» ﺑﻮﺩﯾﻢ .

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﻰ، ﺩﺭ ﻣﺤﻴﻄﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ «ﻫﻮﺍ» ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻥ، ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺮﻭﺍﺭﻫﺎ «ﺧﺎﮎ» ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺧﻔﺖ.

ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﭼﺮﺧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ «ﺁﺗﺶ» ﺗﮑﻤﻴﻞ ﻧﮑﻨﻴﻢ.

ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺁﺏ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺧﺎﮎ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ .

“ﺍﻟلّٰهُمَّ أﺟِﺮْﻧٰﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻨّٰﺎﺭِ ﻳٰﺎ مُجير” “ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﻩ” ﺑﺎﺭﺍﻟﻬﺎ ؛ ﺩﺭﻫﯿﺎﻫﻮﻱ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﭼﻪ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﻜﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ!

ﭼﻪ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺳﭙﯿﺪﻱ ﻣﻮﯾﻢ ﺣﺎﺻﻞ ﺷﺪ، ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﻜﻪ ﻗﺼﻪ ﺍﻱ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩ!

ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺍﮔﺮﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ مي شود ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﻪ، ﻧمي شود.

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭﺳﺎﺩﮔﯽ!

ﻛﺎﺵ ﻧﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﯾﺪﻡ ﻭﻧﻪ ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﺠﺎﯾﺶ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮕﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺗﻮ مي شدم …

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




گفتم امروز که روز غم مولاست

 

عجب   پس چرا این دل من در هوس کرب وبلاست  

 

روزها را که شمردم دیدم ۱۱۰ روز دگر “عاشوراست “.  

 

السلام علی الحسین

 

و علی علی ابن الحسین

 

و علی اولاد الحسین 

و علی اصحاب الحسین

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




ﺍَﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺍﺟْﻌَﻞْ ﻟِﻲ ﻓِﻴﻪِ ﺇِﻟَﻰ ﻣَﺮْﺿَﺎﺗِﻚَ ﺩَﻟِﻴﻠﺎً ﻭَ ﻟﺎَ ﺗَﺠْﻌَﻞْ ﻟِﻠﺸَّﻴْﻄَﺎﻥِ ﻓِﻴﻪِ ﻋَﻠَﻲَّ ﺳَﺒِﻴﻠﺎً ﻭَ ﺍﺟْﻌَﻞِ ﺍﻟْﺠَﻨَّﺔَ ﻟِﻲ ﻣَﻨْﺰِﻟﺎً ﻭَ ﻣَﻘِﻴﻠﺎً ﻳَﺎ ﻗَﺎﺿِﻲَ ﺣَﻮَﺍﺋِﺞِ ﺍﻟﻄَّﺎﻟِﺒِﻴﻦَ

ﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺑﺴﻮﻯ ﺭﺿﺎ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻰ ﻛﻦ ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠّﻂ ﻣﮕﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﻣﻨﺰﻝ ﻭ ﻣﻘﺎﻣﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ ﺍﻯ ﺑﺮﺁﺭﻧﺪﻩ ﺣﺎﺟﺎﺕ ﻃﺎﻟﺒﺎﻥ. رمز مشارکت�

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت




فرق مراتوطاقت ديدن نداشتي
هجده سربريده ببيني چه ميكني

اينجاهمه به گريه ى توگريه ميكنند
خنده به اشك ديده ببینی چه ميكني

خون ريزد ازشكاف سرم خون جگر شدى
جسمى بخون تپيده ببينى چه ميكنى

تويكسره به چشم پدربوسه ميزنى
تيرى درون ديده ببينى چه ميكنى

وقتى كه ميرسد زشريعه،حسين را
باقامتى خميده ببينى چه ميكنى

طفلان دربدر به بيابان كربلا
چون آهوى رميده ببينى چه ميكنى

يك ضربه زد به فرق سرم راحتم نمود
توقتل صبر،ديده؟،ببينى چه ميكنى

من پيكرم به غيرسرم لطمه ايى نديد
جسمي گلوبريده ببينی چه می کنی .یازینب..

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




هوالمحبوب
همه انسانها به طور فطری دنبال خوشبختی وکمال هستند ووقتی بدانند یک یا چند شب میشود ره صد ساله را پیمود بعید است از ان به سادگی عبور کننددر عظمت شبهای قدر مطالب زیادی گفته میشودخوب است از این منظر هم بنگریم که در این لیالی چه بخواهیم وچگونه طلب کنیم
استاد پناهیان میگوید*** انسان موجود تنهایی است کسی نمی تواند ازتنهایی وغربت ذاتی اش رهایی پیداکند خانواده ورفقا تاحدی می توانند این تنهایی وغربت رابرطرف کنند ولی غربت اصلی انسان هیچ گاه به طور کامل زایل نمیشودخدا انسان راطوری افریده که تنهایی اش فقط باخدابرطرف میشود****
خیلی خوب است در شبهای عزیز قدر بهترین خوشبختیها مثل داشتن همسر نیکو فرزندان صالح* زندگی شیرین*ولذتهای حلال دنیا را ازخداوند طلب کنیم چراکه خودمحبوب ازما میخواهد نمک اش مان راهم ازاو بخواهیم
اما
چه خوب است که در این شبها برای قرار دل بی قرارمان خدا طلب کنیم ..چراکه باحضور او همه خوشبختیها جمع وبی وجود او دنیاوهمه تعلقاتش برای ما ارامشی نخواهد داشت.

 

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




اکثرا شب های قدر ما به خواندن قرآن و دعای جوشن کبیر، نماز و قرآن به سر گرفتن و استغفار به سر شده است، در خوب و نیکو بودن این اعمال شکی نیست اما سخن جای دیگری است، هدف از خواندن دعا چیست؟ چرا قرآن کریم در این شب نازل شده؟

یکی از دلایل عزت این شب نزول کتاب هدایت قرآن کریم و تمامی کتاب های مقدس در این شب است «ماه رمضان، ماهى كه قرآن در آن نازل شده است، تا هدایتى براى مردم و نشانه هایى روشن از هدایت و جدایى حق از باطل باشد». این شب، عزیز است چرا که، موجبات هدایت انسان به سوی خدا را فراهم می سازد، هدف رسیدن به خداست و این سفر الهی و لقاء خدا جز با قدم های معرفت ممکن نیست. آری اگر دعا، نماز، قرآن را بخوانی اما تدبری و تفکری در آن نباشد راه رسیدن به خدا بس سخت و دشوار خواهد شد.

پس بهترین عمل در این شب ها عبادت همراه با بینش است، اگر قرآنی می خوانیم، دعایی می خوانیم یادمان باشد که در فلسفه همه این ها بیندیشیم، در شبی که عبادتش بهتر از هزار سال است بیاییم به بنیان های فکری خود هم نظمی دهیم بیاییم با خداوند عهد کنیم من بعد همه کارهای ما حرف زدن های ما، رفتار ما همه و همه همراه با تعقل و تفکر باشد.

زمانی را به تفکر اختصاص دهید
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: تفكر یك ساعت بهتر از عبادت یك سال است. البته كسى موفق به تفكر مى‏شود كه خداوند متعال قلب او را به نور معرفت و توحید روشن كرده، و در راه سلوك و عبودیت باشد. تفكر در خصوصیات مخلوقات: انسان را به مبدأ جهان و صفات عالیه او آشنا مى‏كند، و تفكر در نفس خود مرحله بندگى و وظیفه داشتن و اطاعت اوامر پروردگار متعال را تعلیم مى‏كند، و تفكر در اعمال و رفتار خود و دیگران، نواقص و عیوب و نقاط ضعف خود را نشان مى‏دهد، و تفكر در حالات گذشتگان، انسان را براى عواقب امور و نتائج اعمال و مراحل خوشبختى و گرفتارى و عالم ماوراء طبیعت متوجه مى‏كند. تفكر وسیله‏اى است كه هرگز نظیر آن را براى وصول به مقامات بندگى و عوالم عبودیت نتوان پیدا كرد. (مصباح الشریعة/ ترجمه مصطفوى؛ متن؛ ص115) اولین جاده رسیدن به خدا معرفت است و بهترین عمل در شب قدر کسب معرفت الهی است.

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




جوانی نورس از جوانان زیبای کوفه که تهی دست و بی پرستار بود با زنی تقریبا

جا افتاده ازدواج کرد. در شب زفاف بجای بوسه و نوازشتا سپیده دم این زن و شوهر

با هم دعوا کردند وسر آفتاب بعنوان مخاصمه بحضور علی علیه السلام که خلافت وقت

بنام نامیش افتخارداشت حاضر شدند.

زن دعوی خود را چنین طرح کرد.

– این جوان با من ازدواج کرد.بعقدش درآمدم ولی دیشب که نخستین شب زندگی و باصطلاح

شب زفاف ما بود بجای هر محبت و نوازش یک بند از من نفرت جست وتا آنجا که می خواست

نیمشب مرا به خانه خود براند. اگر من زشت بودم پیر بودم و زن دلخواهش نبودم آیا بهتر نبود

که مرا نادیدهانگارد و با یک دختر جوان و دلپسند عروسی کند؟!

جوان اینطور از خود دفاع کرد :

– یا امیر المومنین! این بانو هرچه می گوید راست می گوید ولی من هم گناه ندارم زیرا همین

که با هم به در حجله عروسی تنها ما ندیم ناهان در خود یک بیزاری شدید ودر عین حال بی

جهت احساس کردم که هر چه سعی کردم علتش را بشناسم نتوانستم. هر چه سعی کردم خودم

را نسبت باین ازدواج که از اقدام خودم صورت گرفته بود خشنود نشان بدهم سعی من بیهوده ماند.

روی همین اختلاف دیشب تا سپیده دم با هم دعوا و نزاع داشتیم و هم اکنون تصمیم دارمای بانو را

با سه طلاق از خود دور کنم.

امیرالمومنین نگاهی به پیرامون خود افکند و به اصحابش فرمود:

«ما را تنها بگذارید. احیانا گفتگو هایی پیش می آید که پسند یده نیست بگوش دیگران برسد»

همه برخاستند و مسج را ترک گفتند.دادگاه این داوری خلوت شد.

امیرالمومنین نگاهی باین زن افکند و فرمود:

– « اگر راست بگویم تصدیقم خواهی کرد؟»

– آری یا امیرالمومنین.شما همیشه راست می گویید.

اندکی درنگ کرد و فرمود:

-«شما دختر ………… فلان از قبیله فلان نیستید؟»

آری یا امیرالمومنین

-«هنوز دوشیزه خردسال بودید که پسر عموی خود را دوست می داشتید. او هم شما را دوست می داشت ….اینطور نیست»

-آری یا امیرالمومنین.

-«اما پدر تو رضا نمی داد این عروسی صورت بگیرد و برادر زاده خود را از آستان خانه اش طرد کرده بود.راست است؟»

-همین طور است یا امیرالمومنین.

-«درست مثل اینست که حالا باشد.

شبی پسر عموی عاشق دور از چشم عمو و دور ازقبیله به بالین تو آمد و با اینکه تو راضی نبودی تا نیمشب در بستر تو خوبید

محصول این دیدار شبانه ماه دیگر آشکار شد. تنها مادر تو بود که میدانست این حادثه را چه کسی بوجود اورده است.

راز ترا پدر و دایی ها و عموها و اقوام و خویشاوندان پوشانید تا باز هم نیمه شبی حمل خود را فرو گذاشتی و نوزاد

را در کهنه ای پیچیده و سر راه مردم ویرا پای دیوار خوابا نیدی تا رهگذران برش دارند و بزرگش کنند. یاد داری

که وقتی خواستی برگردی سگی بطرف این قنداقه رفت تو ترسیدی این سگ هرزه پاره جیگر ترا بدندان بکشد.

با سراسیمگی سنگی برداشتی و بسمت سگ انداختی .آن سنگ بجای انکه پوزه سگ را بشکند سر نوزاد را شکست ؟

با مادرت دوباره بطرف قنداق برگشتی سر شکسته بچه را با دستمالی بستی و دوباره در همان جا بدست تقدیر

بدست خدا سپردیش …..وسر بسوی آسمان برداشتی و گفتی :

یا حافظ الودایع احفظه. ای که تو امانت ها را نگه می داری .

امانت ما را نگه بدار….و بعد به خانه خود برگشتی .اینطور نبود »؟

زن عراقی که محو گفتار علی شده بودو از این همه مو شکافی و تحقیق ماتش برده بود و با اعجاب ودر عین حال شرمسارانه گفت:

– راست است .راست می گویی ای امام بر حق .

– اری . حافظ الوادیع ودیعه ترا حفظ کرد. بدست مردی از آن قبیله با مانتش سپرد.آن پسر در خانه آن مرد نیکو کار رشد کرد و بزرگ شد

و بلا خره برای خود مردی شد و از آن قبیله سفر کرد و پس از چند سال دوباره به قبیله باز گشت و زنی را بعقد خود دراود که نمی دانست آن

زن مادر اوست ».

این زن و مرد چنان فریاد کشیدند که انعکاس فریادشان در ودیوار مسجد را به فریاد دآورد.

علی علیه السلام دست مبارکش را دراز کردو کلاه از سر این پسر جوان برداشت .

هنوز جای آن سنگ که مادرش.یعنی همین زن همین تازه عروس به سرش زده بود باقی بود.

-«این جا را نگاه کنید . این نشانی از آن سنگ است که بسوی سگ پرتاب شده ولی سرپسر ترا شکسته.

خدا را سپاس بگزارید که از یک عمل شنیع.از یک اشتباه بسیار قبیح حفظتان کرده است برخیزید شما مادر

وپسر هستید و با هم زندگی کنید»

زن و شوهر بروی هم نگاهی کردند و بعد مثل اینکه دستی از آسمانها پیش آمده بود. پسرک را آهسته آهسته به آغوش

مادرش کشانید مادر نومید پس از بیست و چند سال جیگر گوشه اش را به آغوش کشید و با هم از خدمت علی برخاستند.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




 

این سه مرد عرب با هفده نفر شتری که داشتند به مدینه رسیدند.

سه نفر بودند که هر سه مالک این هفده نفر شتر بودند.

اولی یک دوم یعنی نصف و دومی یک سوم یعنی ثلث و سومی یک نهم یعنی

تسع از این هفده شتر حق داشتند و می خواستند این مال مشاع را مفروزکنند و

تقسیم کنند و هر کدام پی کارشان بروند.ولی بهنگام تقسیم در اشکال گیر کردند .

اشکالشان این بود که شریک سوم چون یک نهم از هفده شتر بهره می برد جز چند

تکه لاشه چند پاره گوشت واستخوان چیزی بدستش نمی آمد. ودلش و دلش می خواست

شتر زنده داشته باش ولی باین طرز مالکیت محال بود بی آنکه دو سه شتر را تکه

پاره کنند بتوانند به تقسیمش سر و صورتی بدهند.

نشستند و فکری کردند و گفتندجز پنجه مشکل گشای علی هیچ پنجه دیگرینمی تواند

این گره پیچیده را باز کند یکسر بحضور امیر المومنین شرفیاب شدند و ماجرای خود را تعریف کردند.

امیر المومنین لبخندی زد وفرمود :

َ« راست می گوید. امکان ندارد با این تقسیم نقصی به این هفده شتر وارد نیاید.

اما من می خواهم یک شتر از مال خود بر شتران شم بیفزایم تا حسابتان بی کسر و

خرده تصفیه شود»

شرکا به شدت خوشحال شدند .

– یا امیرالمومنین. یک شتر از مال خود بر شتران ما اضافه میکنی؟

– « آری تا بتوانیم تقسیم کنیم»

با این شتر اضافه شده تعداد شترها به هیجده رسید.

امیرالمومنین شریک اولی را صدا زد و فرمود:

«شما از هفده شتری که داشتید یک دوم یعنی نصف حق میبرید نصف هفده

شتر هشت شتر ونصف است اما حالا که روی هجده شتر تقسیم می کنیم سهم شما

نه شتر تمام می شود . شترها خود را سوا کنید»

شریک اولی جلو رفت و بجای هشت شتر و نیم نه شتر از آن هجده شتر سوا کرد.

نوبت به شریک دوم رسید:

-«شما از هفده شتر یک سوم بهره می برید.اینطور نیست؟»

-آری یا امیرالمومنین.

-«یک ثلث از هفده شتر پنج شتر و دو سوم یک شتر خواهد شد.

ولی حالا که ثلث از هجده شتر میبرید حق شما شش شتر تمام است.شترانتان

را سوا کنید».

شریک دوم عوض پنج شتر و دو سوم یک شتر قطار شش شترزنده و سالم را کشید و به گوشای برد

و این هم آخرین شریککه ی نهم از هفده شتر حق دارد:

-«شما از هفده شتر یک شترو هشت نهم یک شتر حق می بردید اما حالا هجده شتر داریم

یک نهم بر حق شما افزوده می شود وشما میتوانیدصاحب دو شتر زنده باشید.

این هم دو شتر شما بردارید و بروید».

اصحاب با حیرت بسیار دیدند با اینکه ما به التقسیم جده شتر بود وامیرالمومنین باین

سه شریک بر روی حساب هجده شتر سهم داده باز هم یک شتریعنی شتر امیرالمومنین مانده است.

شریک اول بجای هشت شتر ونصف نه شتر گرفت و شریک دوم بجای پنج شتر و دو سوم شتر صاحب

شش شتر شد و شریک سوم بجای یک شترو هشت نهم شتر صاحب دو شتر زنده و سالم است

معهذا این سه نفر دسته جمعی همان هفده شتری را که داشتند دارند.

بدین ترتیب: ۱۷=۲+۶+۹

این مساله هنوز که هنوز است برای ریاضی دانان مساله گیج کننده و ابهام گرفته است.

زیرا با این فرمول هفده و هجده با هم مساوی می شوند.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




برای اجابت دعا در شب قدر باید کارهایی کرد و به کسانی متوسل شد که خداوند به ما نگاه کند و دعاهایمان را اجابت نمایداز جمله آنها عبارتند از:

الف ـ تأكید بر دعا در شب قدر

الإقبال ـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ :شب بیست و یكم ماه رمضان ، خدمت امام صادق علیه السلام وارد شدم. به من فرمود:

«اى حمّاد! غسل كرده اى؟»

گفتم: آرى ، فدایت شوم.

پس ، حصیرى طلبید. سپس فرمود:«كنار من بیا و نماز بخوان».

امام علیه السلام همواره نماز مى خواند و من نیز كنار او نماز مى خواندم ، تا آن كه از همه نمازهایمان فارغ شدیم. سپس شروع كرد به دعا كردن.

من نیز دعاى او را آمین مى گفتم ، تا آن كه سپیده دمید. اذان و اقامه گفت و بعضى از فرزندان نوجوان خود را صدا زد.

ما پشت سرش ایستادیم و او جلو رفت و براى ما نماز صبح را به جماعت خواند. 1

ب ـ دعاهاى شب قدر

المعجم الأوسط ـ به نقل از عبد اللّه بن یزید ـ عایشه گفت: اى پیامبر خدا! اگر شب قدر را درك كردم ، از خدا چه بخواهم؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «از او عافیت بخواه » . 2

الإقبال ـ در بیان دعاى امام حسن مجتبى علیه السلام :

«اى آن كه در آشكارى اش پنهان است! اى آن كه در نهان بودنش آشكار است! اى پنهانى كه نهان نیست! اى آشكارى كه دیده نمى شود!

اى آن كه هیچ توصیفگرى به حقیقتِ هستى اش نمى رسد و به حدّى محدود نیست! اى غایبى كه گم شده نیست!

اى حاضرى كه دیده نمى شود : طلبش مى كنند و به او مى رسند ؛ آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست ، حتّى چشم بر هم زدنى ، تهى از او نیست ؛ نه به چگونگى، درك مى شود و نه به كجایى ، جایى براى او بیان مى گردد! تو فروغ فروغ ها و پروردگار پروردگارانى. تو بر همه چیز ، احاطه دارى.

منزّه است آن كه چیزى همچون او نیست ، و او شنواى بیناست. منزّه است آن كه این گونه است و جز او چنین نیست.»3

سپس هر چه خواستى دعا مى كنى و از او مى خواهى.

امام صادق علیه السلام در حدیث خود فرموده است كه دعاى دعاكننده ، مستجاب و حاجت هایش برآورده مى شود

ج ـ واسطه قرار دادن قرآن

امام باقر علیه السلام: « در سه شب از ماه رمضان ، قرآن را [ به دست] مى گیرى ، باز مى كنى و جلوى روى خود قرار مى دهى و مى گویى:

« خداوندا! تو را به كتابِ نازل شده ات مى خوانم و به آنچه در آن است ـ و نام بزرگ تر و نام هاى نیكوتر تو و آنچه مایه بیم و امید است ، ـ كه مرا از آزادشدگانِ خودت از آتش قرار دهى» و براى هر نیازى كه به نظرت مى رسد ، دعا مى كنى» 4

د ـ واسطه قرار دادن قرآن و اهل بیت علیهم السلام

الإقبال ـ به نقل از امام صادق علیه السلام ـ :قرآن را بگیر و آن را بر سرت بگذار و بگو :

«خداوندا! به حقّ این قرآن و به حقّ آن كه او را با قرآن مبعوث كردى و به حقّ هر مؤمنى كه در قرآن او را ستوده اى و به حقّى كه بر آنان دارى ـ و هیچ كس به حقّ تو ، آشناتر از خودت نیست ـ ، تو را قسم مى دهم ، به خودت ، اى خداوند! (ده بار) سپس مى گویى :

«به حقّ محمّد (ده بار) ، به حقّ على (ده بار) ، به حقّ فاطمه (ده بار) ، به حقّ حسن (ده بار) ، به حقّ حسین (ده بار) ، به حقّ على بن حسین(ده بار) ، به حقّ محمّد بن على (ده بار) ، به حقّ جعفر بن محمّد (ده بار) ، به حقّ موسى بن جعفر (ده بار) ، به حقّ على بن موسى (ده بار) ، به حقّ محمّد بن على (ده بار) ، به حقّ على بن محمّد (ده بار) ، به حقّ حسن بن على (ده بار) ، به حقّ حجّت (ده بار) » و حاجت خویش را مى طلبى .

امام علیه السلام در حدیث خود فرموده است كه دعاى دعاكننده ، مستجاب و حاجت هایش برآورده مى شود.5

امام كاظم علیه السلام: قرآن را در دستت بگیر و آن را بالاى سرت ببر و بگو:

« خداوندا! به حقّ این قرآن ، و به حقّ آن كه او را با قرآن به سوى بندگانت فرستادى ، و به هر آیه اى كه در قرآن است و به حقّ هر مؤمنى كه او را در قرآن ستوده اى و به حقّ او بر تو ـ كه هیچ كس به حقّ او داناتر از تو نیست ، اى سرورم ، اى سرورم ، اى سرورم! خداوندا ، خداوندا ، خداوندا! (ده بار) و به حقّ محمّد (ده بار) و به حقّ هر امام (ده بار) و امامان را مى شمارى تا به امام زمانت برسى.» به یقین ، از جاى خود بر نمى خیزى ، مگر آن كه حاجتت برآید و كارت برایت آسان شود !6

زیارت امام حسین (علیه السلام)

امام صادق علیه السلام: « هر گاه شب قدر شود ـ كه در آن ، هر كار حكمت آمیزى فیصله مى یابد ـ ، آن شب، منادى از دل عرش بانگ بر مى آورد كه: «خداوند ، هر كس را امشب به زیارت قبر حسین علیه السلام آمد ، آمرزید».7

……………………………………………………………………………….

1- الإقبال : ج 1 ص 366 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 157 ح 4 .

2- المعجم الأوسط : ج 3 ص 66 ح 2500 ؛ مستدرك الوسائل : ج 7 ص 458 ح 8654 نحوه .

3- الإقبال : ج 1 ص 382 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 165 ح 5 وفیه «دعاء علیّ بن الحسین علیهماالسلام» .

4- الإقبال : ج 1 ص 346 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 و ج 97 ص 4 ح 5 .

5- الإقبال : ج 1 ص 346 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 .

6- الإقبال : ج 1 ص 347 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 .

7- تهذیب الأحكام : ج 6 ص 49 ح 111 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 166 ح 5 .

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت





شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شستشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبی‌ها را جایگزین بدیها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم نماییم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.
در شب قدر که شب‌زنده‌داری می‌کنیم، خداوند نام ما را در گروه نیک‌بختان ثبت می‌کند و آتش جهنم را بر ما حرام می‌سازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیک‌تر شویم؟
دعاهای شبهای رمضان مجموعه‌ای است روشنی‌بخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزش‌های آن‌ها به صورت هدف‌هایی برای ما در می‌آیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدف‌های مطرح‌شده در دعاها گام برداریم.

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت





امشب، زمينيان در ماتمند و آسمانيان چشم انتظار، غم و اندوه سراسر کوفه را در بر گرفته، گريه بر چشم ها سنگيني مي کند و هُرم سينه، لب ها را مي سوزاند. بغض در پشت در و در فرصت گريستن صف کشيده است، ديگر دل به دنبال واژه ها نمي گردد. اشک، بي بهانه سرازير مي شود. آه اي خدا امشب، شب ناله در فراق پدري مهربان است، که جز چاه و نخل و ماه، کسي گريه اش را نديده بود. پدري دل سوز که با آه يتيمان کوفه، شريک بود و غصه هاي همه را بر جان خود هموار مي کرد. يتيمان گرد خانه اش جمع مي گردند و بر يتيميِ خويش مي گريند که: اي پدر خوبي ها! چگونه ما را در اين دنياي ظلماني رها کردي؟ بعد از تو، بر در کدامين خانه بکوبيم و ياري طلبيم.
نوزدهم رمضان، سالروز ضربت خوردن بزرگ مردى است که پيشينيان به حقيقت او نرسيده اند و آيندگان نيز مانند او را نخواهند ديد. آري! علي، مفهوم بي انتهايي است که در محدوده واژه و قلم نمي گنجد. علي، اوج قدرت خداوندي است که فروغ جاودانگي اش دنيا را در برگرفته است.
در قرآن آياتي در شأن آن امام همام و شيعيان او نازل شده است. از آن جمله: روزي پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : «اي علي، آيا اين سخن پروردگار را شنيده اي: کساني که ايمان آورده اند و کار شايسته کرده اند، آن ها بهترين مردمان اند. مقصود از اين آيه، تو و شيعيان توست و وعده گاه من با شما، حوض کوثر است. آن گاه که امت ها براي حسابرسي آورده شوند، شما در حالي فراخوانده مي شويد که پيشاني سپيدانِ حجله نشين هستيد.
صداي عدالت در مسجد کوفه طنين انداز ميشود و خون عدل بر محراب مسجد ميپاشد.
اين صدا صداي مردي است که نه عادل بلکه خود عدل بود و ميخواست به جهانيان بگويد که تا ظهور منجي آخر الزمان عدل شهيد شد و عدالت به خاطره ها سپرده شد.
صدا صداي هيهات بود از دنيا و دني هاي روزگار، صداي رهايي بود از شر مردم دغل و هزار رنگ کوفه، مردمي که هنوز هم هستند، نه در کوفه در جايجاي اين زمين پهناور.
و در ليله القدر مولود کعبه و قرآن ناطق ضربت از پست ترين مردمان عالم خورد. مردماني که در اوج ضلالت و پستي خود را بهترين مسلمانها ميدانستند و پيشانيهاشان از پيشاني ساييدن بر زمين براي خدايي که نه خداي محمد بلکه خداي ذهن ناپاکشان بود پينه بسته بود. کوراني که از اسلام آنچه را که خود ميخواستند ميپذيرفتند و از اتقوا الله فقط ذکر و سجده اش را ميدانستند.
و ما اميد واريم و از خدا ميخواهيم که ظهور عدل را دوباره ببينيم و سرهاي خوارج را بر سر دار ها (خوارجي که در پشت نام مسلماني جنايت ميکنند و انسانهاي بي گناه را براي عقايد احمقانه خود با بمب و ترور ميکشند و خوارجي که اسلام را ملعبه دستان خويش ساخته اند تا به نوايي و ثروتي برسند) مشاهده کنيم.
پس در ليله القدر دستها را به آسمان ميبريم و از او ميخواهيم: اللهم عجل لوليک الفرج و از خداوند ظهور منجي اش را خواستاريم.

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




اي کاش بگيرند از امروز سحر را
اي اهل ِ حرم سير ببينيد پدر را
شمشير پُر از زهر گرفته ز طبيبان
بر نسخه ي تو فرصت اما و اگر را
جز تو چه کسي عفو کند قاتل خود را
آن قاتل ِ خوابيده ي عمري دم ِ در را
حتي خودِ قاتل پس از آن ضربه به خود گفت
اي کاش که برداري از اين سجده کمر را
باور نکند کوفه که تو اهل ِ نمازي
وامانده دهانش که شنيده ست خبر را
سخت است ولي باز براي دلِ زينب
يک روز به تأخير بينداز سفر را‎


نخل‏ها با تو به راه افتاده‏اند و تاريخ، پشت سرت گام بر مي‏دارد. ابرها حرکتشان را با قدم‏هاي مقتدرت تنظيم مي‏کنند و کعبه از همان فاصله دور، انگار مي‏خواهد دوباره تو را چون زمان کودکي‏ات در آغوش بکشد.
از قبله مي‏آيي و به سوي قبله مي‏روي.
نوشته‏اي که براي تو نقش مي‏بندد، بايد از سه نقطه شروع شود و به سه نقطه پايان بپذيرد.
اي مرد هفتاد زخم، اي مرد اُحُد و بدر و خندق!
«کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست ***که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند.»
از مکه بنويسيم که پيشاني‏ات در خط مقدم دفاع از رسالت، آماج سنگ‏هاي تراشيده و نتراشيده‏اش بود؟ يا از بدر که هنوز زخم شمشير تو را بر پيکر دارد؟
از قلعه‏هاي مستحکم خيبر که در مقابل تو زانو زدند، يا از اُحُد که فقط خدا مي‏داند که در آن، چگونه ستون محکم بر جاي ماندن آسمان رسالت شدي؟
تو از بستر محمد صلي ‏الله‏  عليه‏ و‏آله مي‏ آيي و تنت بوي بال‏هاي جبرئيل مي‏دهد.
انگار کفش‏هاي زخمي‏ات را به اندازه تمام تاريخ راه برده‏اي تا به سرانجامي به نام رستگاري برساني!
اذان بگو و اين بار، شهادتين را آرام آرام جاري کن! بگذار براي آخرين بار، مسجد کوفه از جام لب‏هاي آتشينت سيراب شود! زمين، بوي غروب مي‏گيرد و تا سر به سجده ببري، کوفه يخبندان‏تر خواهد شد.

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




شیری گرسنه از میان تپه‌ های کوهستان بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد.
سپس در حالی که شکمی از عزا درمی آورد، هر ازگاهی یکبار سرش را بالا می گرفت و مستانه نعره می کشید.
صیادی که در آن حوالی در جستجوی شکار بود صدای نعره های مستانه شیر را شنید و پس از ردیابی با گلوله ای آن را از پای درآورد.

هنگامی که مست پیروزی هستیم بهتر است دهان مان را بسته نگه داریم.
غرور منجلاب موفقیت است.

موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت مقدمه شكست است.

موضوعات: اخلاق  لینک ثابت




بی مروت دردها دارد علی ضربت مزن
با خدایش رازها دارد علی ضربت مزن

چشمها از داغ زهرا همچنان بارانی است
توی سینه غصه ها دارد علی ضربت مزن

یاد آن سیلی و آن میخ در و سقط جنین
بهر هر یک نوحه ها دارد علی ضربت مزن

جنگ صفین و ابوموسی و مکر عمر و عاص
فتنه ها را ماجرا دارد علی ضربت مزن

از زبیر و طلحه وآن نانجیبان در جمل
صبر بنگر تا کجا دارد علی ضربت مزن

آیه آیه بر خوارج خواند اندر نهروان
خطبه اش حال و هوا دارد علی ضربت مزن

بی علی سخت است اما پرچمش افراشته
چون به خانه مجتبی دارد علی ضربت مزن

گرچه مالک کشته و عمار یاسر شد شهید
لشگری در کربلا دارد علی ضربت مزن…

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




یکی از تجار آفریقا که اکنون مردی دانشمند است به نام ( محمد شریف دیوجی ) برنامه اش این است که هر سال دهه ( عاشورا ) به طور رایگان برای تبلیغ و برگزاری مراسم عزاداران امام حسین علیه السلام به یکی از قریه های آفریقا می رود او برای من ( سید محمد شیرازی ) تعریف کرد : ( وقتی در آفریقا به یکی از قریه ها وارد شدم که واعظ و خطیب نداشت من آمادگی خود را برای سخنرانی اعلام کردم ، اهل قریه هم خیلی خوشحال شدند .
وقت نماز رسید اما هر چه گوش دادم صدای اذان نشنیدم بعد به خانه ای که سیاه پوش بود و جمعیت زیادی برای عزاداران موج می زد وارد شدم و به یکی از افراد مجلس گفتم : چرا در محل شما صدای اذان شنیده نمی شود ؟
جواب داد اذان چیست ؟ گفتم : اذان برای نماز .
گفت : نماز چیست ؟
گفتم : شما چه مذهبی دارید ؟
جواب داد ما بودائی هستیم .
گفتم : پس چرا برای امام حسین عزاداری می کنید ؟ گفتند : ما از گذشتگان خود پیروی می کنیم چون آنها همیشه عزاداری امام حسین را بر پا می کردند .
پس من بالای منبر رفتم و گفتم : ای مردم ! امام حسین به قریه شما آمده ولی جد حسین و پدر حسین و دین حیسن به قریه شما نیامده است ، پس بیایید حسین علیه السلام را واسطه قرار بدهیم تا دین و جدّ او هم بیایند از آن روز مشغول بیان احکام و عقاید حقه اسلام و هدف مقدس حسین علیه السلام شدم واسلام را به آنها معرفی کردم ، هنوز دهه عاشورا تمام نشده بود که همه اهل قریه از کوچک و بزرگ و فقیر و غنی مسلمان و شیعه شدند . )

موضوعات: داستان های علما  لینک ثابت




در شب قدر باید قدر خود را بشناسی
در شب قدر، که از چشمه نور
آیه هایی روشن
جلوه هایی جانسوز
تا سحرگاه ، فرو می بارد
وای اگر از وزش نفحه خیر
و از این ریزش فیض
بهره هایی نبری
ورنه ، افسانه سرد است و سراب
آن همه شور دل و ناله و فریادگری !
می رسد لحظه دیدار …. ولی
حیف اگر در شب قدر
قدرِخود، نشناسی،دیده و این همه خشک
نفس و این همه سرد؟!
تو و این سنگدلی؟!
من و این بی دردی؟!
کاروان رفته و ما، مانده ز راه
گرد این قافله را می بینیم
وادی ایمن و منزلگه دوست
گر چه دور است ….. ولی
این قدَر هست که بانگ جرسی می آید.

چون واسطه غیب و شهود است علـــی
دیباچه دفتر وجود است علـــــی
دریای کمال و هنر و علم و عمل
بحر کرم و سخا وجود است علــــی

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




سؤال:آيا امام زمان(عج) نيز مانند ساير مردم بيمار مي شوند؟
جواب:
بنا بر آنچه در اخبار و روايات آمده است، امام زمان(عج) به سان مردم ديگر در ميان آنان زندگي مي كنند. و همان طوري كه پيامبران الهي و ديگر ائمه(ع) به بيماري و يا مشكلات ديگر دچار مي شدند، امام زمان(عج) نيز ممكن است به همين صورت باشند. بنابراين دعا براي سلامتي آن حضرت و يا صدقه دادن براي ايشان، بي مورد نيست. گذشته از اين كه صدقه دهنده، به هر نيتي كه صدقه دهد، اثر كارش به خود او نيز باز مي گردد. و زماني هم كه به نيت سلامتي امام زمان (عج) صدقه مي دهد، عمل شايسته ديگري نيز انجام داده است؛ چرا كه به ياد ولي خدا بوده و با عمل خويش، ياد و نام آن حضرت را ترويج كرده است. مضمون دعاي فرج (اللهم كن لوليك) نيز دعا براي نصرت و حفاظت آن حضرت از گزندهاي روزگار است. در اين راستا نكاتي است كه بايد در نظر گرفت: 1) كلمه «سيف» كه در روايات آمده، كنايه از مطلق سلاح مي باشد. چنان كه در بسياري موارد چنين كاربردي دارد. 2) آنچه مسلم است سلاح هاي موجود دنيا به گونه اي است كه نابود كننده هر كسي است كه در برد مؤثر آن باشد در حالي كه سلاح امام زمان «عج» و يارانش تنها انسان هاي تبهكار و فاسد و بي ايمان را از بين مي برد و خوبان از گزند آن در امانند. اما اين كه اين ويژگي چگونه به دست مي آيد بر ما پوشيده است. پس مي توان احتمال داد كه آن حضرت به سلاح فوق مدرني دست مي يابند كه چنين كاربردي دارد و سلاح هاي ديگران در برابر آن ناتوان است و كارايي چنداني ندارد و نيز ممكن است سلاح جديدي توسط آن حضرت به كار گرفته نشود و با سلاح هايي ابتدايي به نبرد برخيزند و اراده الهي بر از كار افتادن ديگر سلاح ها تعلق گيرد.

موضوعات: پرسمان انتظار و مهدویت  لینک ثابت




کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دست های پینه دارش استراحت می کنند

نخل ها از غربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند

ای خوارج، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید، او رفتنی ست

درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش، کوفه را آزار داد

مهربانی نگاهش حیف مشگل ساز بود!
روی مسکین ها درِ دارالخلافه باز بود

…دشمنانش در لباسِ دوست بسیارند و او
…بندگان کیسه های سرخ دینارند و او

ساده گی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود

نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض، درحقِ او هر خانه نفرین می کند

حرص اهل مکر، از بنده نوازیِ علی ست
داستان بچه هاشان بی نمازی علی ست

گام در راهِ فلانی و فلان برداشتند
از اذان ها نام او را مغرضان برداشتند

جرم سنگینی ست، بر لب خنده را برجسته کرد
چاه ها دیدند مولا خستگی را خسته کرد

جرم سنگینی ست،تیغ ذوالفقاری داشتن
زخم ها از بدر و خیبر یادگاری داشتن

جرم سنگینی ست،از غم کوله باری داشتن
مثل پیغمبر عبایِ وصله داری داشتن

جرم سنگینی ست، بر تقدیر حق راضی شدن
با یتیمان روزهای گرم همبازی شدن

جرم سنگینی ست، جای زر، مقدر خواستن
در دو دنیا خیرخواهیِ برادر خواستن

جرم سنگینی ست، در دل عشق زهرا داشتن
سال ها در سینه داغ کهنه ای را داشتن

هیچ طوفانی حریف عزم سکانش نبود
تیغ تیز ابن ملجم قاتل جانش نبود

پشت در، آیینه اش را سنگ غافلگیر کرد
زخم بازویی، امیرالمومنین را پیرکرد

مرگ سی سال است بر او، خنجر از رو می کشد
هرچه مولا می کشد، از درد پهلو می کشد

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




دلا باید که هردم یا علی گفت

نه هر دم بل دمادم یا علی گفت

به صدق دل همیشه یاد او کرد

به هرپیچ و به هر خم یا علی گفت

دمی که روح در آدم دمیدند

زجا برخاست آدم یا علی گفت

چونوح از موج طوفان ایمنی خواست

توکل کرد و هردم یاعلی گفت

عصا در دست موسی اژدها شد

کلیم آنجا مسلم یا علی گفت

نمی شد زنده جان مرده , هرگز

یقین عیسی بن مریم یا علی گفت

رسول اله شنید از پرده غیب

ندایی آمد, آن هم یا علی گفت

نزول وحی چون فرمود سبحان

ملک در اولین دم یا علی گفت

علی در کعبه بر دوش پیمبر

قدم بنهاد اول یا علی گفت

علي را ضربتي كاري نمي شد

گمانم ابن ملجم يا علي گفت

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد
اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند .
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید :
آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطه علیهما - فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت





حاج آقا مجتبی تهرانی:

من همیشه قبل از اینکه از خدا طلب مغفرت کنم, می گویم خدایا من امشب از تمام کسانی که گردنشون حقی دارم, غیبت منو کردن, مالی از من خوردن, آزاری رسوندن و… از همه اونها گذشتم و هیچ شکایتی ندارم. خدایا اگر تو امشب منو نبخشی و از سر تمام تقصیراتم نگذری ((یعنی من از تو بخشنده تر هستم و چنین چیزی غیرممکنه)) پس حتما تو منو بخشیدی…
اینطور دعا کنید و ببینید چه حالی به شما دست می دهد خصوصا در حق کسانی که به شما بدی کردند بیشتر دعا کنید.
و در روایت آمده که اگر در حق کسانی که به شمابدی کردند دعا کنید خداوند چندین برابر اون چیزی که خواستید رو برای خودتون مستجاب می کنه.

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




طبيب آمد خبر بر كودكان داد
خبـر از حال شاه بيكسان داد
بـه چشمـان پـر از اشك يتيمي
نظر كردو سرخود راتكان داد
منم شاهي كه بر رعْيت دعا كرد
سفـارش بـر يتيمـان شمـا كـرد
يتيمي رابه خواب خويش ديدم
كه سيلي خورد و زهراراصداكرد
الا اي كـوفـه بـا اين ناله هايت
بگوش آيـد صداي خنده هايت
توگويي پيش چشمانم عيان است
سري افتد ز ني در كوچه هايت
حسين خويش راياري كن عباس
بـراي او علمـداري كن عباس
مبـادا مشـك آبـت پـاره گـردد
بـرايـم آبـرو داري كن عباس
ســر افـرازم نمــا نـزد پـيـمبـر
بـراي اصـغــرم آبـي بـيـاور
اگـر دستت بـريـد و تير در چشم
بـه زانو تير از چشمت در آور
غمم را ظلم ، بي انـدازه كرده
كتاب هستي ام شيرازه كرده
الهي خير نـبـيـنـه “ابن ملجم”
كه داغ مـادرم را تازه كرده
بـه دل آمـد عـزاي عـالمينـم
كفن مي خواهدازمن نورعينم
يكـي مـانـده بـراي مجتبـايـم
بميرم بي كفن مانده حسينم
شـدي عـازم براي ديدن يـاس
خزان مي گردد ازداغ تو احساس
دلـم لرزيـد وقتي پيش چشمـم
سخن آهسته مي گفتي به عباس
زكـوفـه بـوي مكر و ننگ آيـد
بـلا از مردمي صد رنگ آيد
بسـا طفلي كـه احسانش نمودي
بـه استقبال من با سنگ آيد

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




مرحوم ایة الله ميلاني ميفرمودند:
در روز بنشينيد هر روز يک مقدار با امام زمان درد و دل کنيد.
خوب نيست اين شيعه‌ روزش شب شود و شب‌اش روز شود،
و اصلاً به ياد او نباشد.
بنشينيد چند دقيقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتيح دعايي بخواند،
با همين زبان خودمان سلام و عليکي با آقا کند.
با حضرت درد و دلي کند.

بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است. يک وجب هم نيست.
قبل از اينکه از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش او رسيده است.
نزديک است. درد و دل‌ها را مي‌شنود.
با او حرف بزنید، و ارتباط برقرار کنید.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 

كوفه امشب التهاب محشر است

كوفه امشب كربلايی ديگر است

جبرييل آوای غم سر داده است

در فلك شوری دگر افتاده است

تير غصه بر دل زارم نشست

تيغ دشمن فرق مولايم شكست

قلب مجنون سوی صحرا می رود

حيدر(ع) امشب سوی زهرا(س) می رود

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





وقتی که با نان و نمک افطار می کرد

انگار که با فاطمه دیدار می کرد

هی شیر را از پیش خود می زد کنار و

هی دخترش با چشم تر اصرار می کرد

در آسمان انگار چیزی تازه می دید

با اشک دیده چشم را خونبار می کرد

در خاطرش پیراهنی پر ماجرا داشت

که این جهان را بر سرش آوار می کرد

امشب ز شب های دگر مظلوم تر بود

این را اذان، وقت سحر اقرار می کرد

دنیا برایش صحنه های پر زغم داشت

که هر سحر را مثل شام تار می کرد

این پیر مردی که غرورش را شکستند

انا الیه راجعون تکرار می کرد

دلتنگ محسن بود این شب های آخر

گریه به پهلو و در و دیوار می کرد

قلابِ در وقتی که بوسه زد به شالش

یاد غلاف و زخم دست یار می کرد

از بسکه دلتنگ نگاه همسرش بود

او ابن ملجم را خودش بیدار می کرد

همراه زینب دخترش محراب کوفه

گریه برای حیدر کرار می کرد

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




در خرائج راوندي است که نه یا ده برادر در قبیله اي عرب زندگی می کردند و تنها یک خواهر داشتند که بسیار به او علاقه مند بودند، آنان
به خواهر گفتند: هر چه خداوند به ما روزي می دهد نزد تو می سپاریم و تو ازدواج نکن؛ زیرا به غیرت ما نمی گنجد که تو ازدواج نمایی،
خواهر با آنان موافقت کرد و به خدمتگزاري آنان پرداخت. برادران نیز خواهر را گرامی می داشتند، تا این که روزي خواهر پس از پاکی از
عادات ماهیانه براي غسل نمودن بر سر چشمه آبی رفت و در میان آب نشست، اتفاقا زالویی در جوف او داخل شد و پس از مدتی زالو بزرگ
شده و شکم زن بالا آمد، برادران پنداشتند که خواهر آبستن شده و به آنان خیانت کرده است، تصمیم گرفتند او را بکشند، ولی بعضی از
آنان ممانعت کرده، گفتند: او را نزد علی بن ابیطالب می بریم، خواهر را نزد علی علیه السلام برده و ماجرا را شرح دادند.
امیرالمومنین: طشتی پر از لجن برایم بیاورید! و به زن دستور داد میان طشت بنشیند و در آن حال زالو از جوف زن بیرون آمد و در میان
طشت قرار گرفت. برادران چون این تدبیر و علاج حیرت آور بدیدند، گفتند: یا علی! تو پروردگار ما هستی و تو غیب می دانی! امیرالمومنین
علیه السلام آنان را از این گفتار، منع نموده و به آنها فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرف خداوند به من خبر داده که این قضیه در
این ماه و در این روز و در این ساعت، واقع خواهد شد.

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




امیرالمومنین علیه السلام به وشاء فرمود: به محلتان برو! زن و مردي را بر در مسجد می بینی با هم نزاع می کنند آنان را به نزد من بیاور،
وشاء می گوید بر در مسجد رفتم دیدم زن و مردي با هم مخاصمه می کنند، نزدیک رفتم و به آنان گفتم امیرالمومنین شما را می طلبد، پس
همگی به نزد آن حضرت رفتیم.
علی علیه السلام به جوان فرمود: با این زن چکار داري؟
جوان: یا امیرالمومنین! من این زن را با پرداخت مهریه اي به عقد خود در آوردم و چون خواستم به او نزدیک شوم، خون دید و من در کار
خود حیران شدم. امیرالمومنین علیه السلام به جوان فرمود: این زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهی شد.
مردم از شنیدن این سخن در اضطراب و تعجب شدند.
علی علیه السلام به زن فرمود: مرا می شناسی؟
زن: نامتان را شنیده، ولی تاکنون شما را ندیده بودم.
علی علیه السلام تو فلان زن دختر فلان و از نوادگان فلان نیستی؟
زن: آري، بخدا سوگند.
حضرت امیر: آیا به فلان مرد، فرزند فلان در پنهانی بطور عقد غیر دائم، ازدواج نکردي و پس از چندي پسر زاییدي و چون از عشیره و
بستگانت بیم داشتی طفل را در آغوش کشیده و شبانه از منزل بیرون شدي و در محل خلوتی فرزند را بر زمین گذارده و در برابرش
ایستاده و عشق و علاق هات نسبت به او در هیجان بود،
دوباره برگشتی و فرزند را بغل کردي و باز به زمین گذاردي و طفل، گریه می کرد و تو ترس رسوایی داشتی، سگهاي ولگرد اطرافت را گرفته
و تو با تشویش و ناراحتی می رفتی و بر می گشتی، تا این که سگی بالاي سر پسرت آمد و او را گاز گرفت و تو بخاطر شدت علاقه اي که به
فرزند داشتی سنگی به طرف سگ انداخته سر فرزندت را شکستی، کودك صیحه زد و تو می ترسیدي صبح شود و رازت فاش گردد، پس
برگشتی و اضطراب خاطر و تشویش فراوان داشتی، در این هنگام دست به دعا برداشته و گفتی: بار خدایا! اي نگهدارنده ودیع هها.
زن گفت: بله، بخدا سوگند همین بود تمام سرگذشت من و من از گفتار شما بسی در شگفتم.
پس امیرالمومنین علیه السلام رو به جوان کرد و فرمود: پیشانیت را باز کن، و چون باز کرد آن حضرت جاي شکستگی پیشانی جوان را به
زن نشان داد و به او فرمود: این جوان پسر توست و خداوند با نشان دادن آن علامت به او نگذاشت به تو نزدیک گردد؛ و همان گونه از خدا
خواسته بودي فرزندت را حفظ کند، او را برایت نگهداشت، پس شکر و سپاس خداي را به جاي بیاور

موضوعات: قضاوت های امام علی علیه السلام  لینک ثابت




دل را ز شرار عشق سوزاند علی(ع)


یک عمر غریب شهر خود ماند علی(ع)


وقتی که شکافت فرق او در محراب


گفتند مگر نماز می خواند علی(ع)

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




حاج آقا پناهیان:


.
امشب به عنوان شب قدر و مهمترین شب سال خودمان، باید درِ خانۀ خدا چه‌کار کنیم؟ امشب چه اتفاقی باید برای ما بیفتد؟چرا شب اوج عبادت ما با شب اوج مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) یکی شده است؟ چه حکمتی در تلاقی این دو مناسبت مهم وجود دارد؟ وقتی فکر کردن یکی از بهترین عبادت‌هاست، امشب دربارۀ چه چیزی باید فکر کنیم؟
امشب باید در موضوع عاقبت به خیر شدن فکر کرد و این مسألۀ اصلی امشب است.
امشب از دو جهت شب فکر کردن دربارۀ عاقبت به‌خیری است: یکی با دیدن ابن ملجمی که حداقل «علی‌الظاهر» یکی از وفاداران و معتمدین جدّی امیرالمؤمنین(ع) بود اما قاتل امیرالمؤمنین(ع) شد.
و دیگر، از این جهت که وقتی رسول خدا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: در یک ماه رمضان محاسن تو به خون سرت خضاب می‌شود، بلافاصله امیرالمؤمنین(ع) پرسید: یا رسول الله(ص) آن موقع من دین دارم؟!
یعنی«آیا من عاقبت به خیر می‌شوم؟»
.
وقتی به سوابق خوب ابن ملجم نگاه می‌کنیم باید نگران عاقبت به‌خیری خودمان شویم
.
. ابن ملجم، یک آدم غافل نبود، عوام هم نبود. او قاری قرآن بود. او مانند یک استاد قرآن و یک فقیه بود
وقتی ابن ملجم به فرق مبارک امیرالمؤمنین(ع) شمشیر زد، و او را دستگیر کردند، حضرت به او فرمود: آیا من بیش از همۀ دوستانم به تو محبت نکردم به حدّی که دوستان من اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: یا علی! چرا این‌قدر به ابن ملجم، محبت می‌کنی؟ و ابن ملجم بدبخت هم تأیید کرد
.
امروز کفار و مستکبرین و صهیونیست‌ها، وقتی خودشان نتوانستند خط مقاومت را در جهان اسلام از بین ببرند، به سراغ ابن ملجم‌ها رفتند، به سراغ قاری‌های قرآنِ قاتل رفتند
.
من تنم به لرزه در می‌آید وقتی می‌شنوم که یک بچه مذهبی شب‌های ماه مبارک رمضان در خانه‌اش می‌ماند و به مسجد و مجلس دعا نمی‌رود که گریه کند و «الهی العفو» بگوید. وقتی می‌شنوم که صبح مثل یک کارمند در یک نهاد انقلابی سر کار می‌رود و شب به خانه می‌آید و مثل عوام می‌خوابد و عبادت نمی‌کند.
این بچه مذهبی‌هایی که اهل ضجه زدن درِ خانۀ خدا نیستند، وضعیت‌شان خطرناک است.
.
من از کسانی که در خیابان‌ها بی‌بندو باری می‌کنند آن‌قدر نمی‌ترسم که از مذهبی‌ها و مدّعی‌هایی که شب‌ها درِ خانۀ خدا ضجه نمی‌زنند
می‌ترسم.
غصّۀ ما از بابت مذهبی های مدّعی است
کسی انتظار نداشت ابن ملجم، امیرالمؤمنین(ع) را به قتل برساند چون او از دیگران به علی(ع) نزدیکتر بود
شیطان هم برای کسانی که مذهبی هستند، بیشتر دام می‌گستراند
خود شیطان یک مذهبی بود که عاقبت به شر شد

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




آنچه براى مردان خدا حائز اهمیت است، خشنودى ذات پاك اوست، و امیرمومنان امام على علیه السلام مردى كه براى رضاى خدا چنان در جبهه جنگ شمشیر مى ‏زند و پایمردى نشان مى ‏دهد كه هیچ پهلوانى را یاراى مقاومتش نیست،
در نیمه ‏هاى شب چنان اشك مى ‏ریزد و بدرگاه خداوند زارى و سرانجام به حالت اغماء مى ‏افتد، گوئى كه ترسوتر از او یافت نمى ‏شود و به گفته شاعر عرب: «جمعت فى صفاتك الاضداد»؛
یعنى: صفات متضاد در شخص تو ـ امیرالمۆمنین على علیه السلام ـ جمع شده.

آرى او به هنگام خشم بر دشمنان خدا قاطع ولى در مقابل كودك یتیم آنقدر متواضع و مهربان بود كه در برابر طفل یتیم روى خاك مى ‏نشست، دست مرحمت بر سر او گذاشته و آه مى‏ كشید و مى‏ فرمود:

بر هیچ چیزى مثل كودكان یتیم آه نكشیده ‏ام. چنانکه در وصیتنامه باشکوه خود فرمود:

«اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغَیِّرُوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا تضیعوا [یَضِیعُوا] بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّى یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لِآكِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّار؛ (بحارالأنوار، ج ‏42، ص 199)

درباره یتیمان از خدا بترسید. مبادا كه گرسنه بمانند و در جمع و جامعه شما تباه شوند من از پیامبر خدا شنیدم كه مى فرمود: اگر كسى یتیمى را، تا آنجا كه بى نیاز شود، سرپرستى كند خداوند به پاداش این كار، بهشت را بر او واجب مى كند. چنانچه اگر كسى مال یتیم را بخورد، خداوند- سوختن در- آتش را بر او واجب مى فرماید.

و در جای دیگری فرمود:

«مـا مِنْ مُۆْمِنِ وَ لا مُۆْمِنَةٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلى رَاءْسِ یَتیمٍ تَرَحُّماً لَهُ اِلاّ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِكُلِّ شَعْرَةٍ مَرَّتْ یَدُهُ عَلَیْها حَسَنَةً؛ (بحارالانوار، ج 72، ص 4)

هـر مـرد و زن با ایمانى كه از دلسوزى و مهر دست نوازش بر سر یتیمى بكشد، خداوند رحمان به هر تار مویى كه از زیر دست او بگذرد برایش ثواب مى نویسد.

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




خصو صیات ایت الله بهجت در زیارت اقا امام رضا (ع)از زبان استاد رضائی

مرحوم آیت الله بهجت(ره) خیلی به زیارت ائمه اهمیت می دادند و هر روز بین الطلوعین دو ساعت و نیم زیارت حرمشان طول می کشید و هیچ روز زیارت حرم به جز روزهایی که مشکل داشتند ترک نمی شد.وقتی به حرم مشرف می شدند، انگار تنها ایشان هستند و حضرت رضا(ع) و به هیچ چیز توجه نمی کردند، مردم دست و صورت آقا را می بوسیدند اما ایشان مشغول زیارت خودشان بودند.یک روز بنده از ایشان سوال کردم که آیا مرجع دیدید که دو ساعت و نیم زیارتش طول بکشد فرمودند: حاج حسین قمی از مراجع تقلید چهار ساعت زیارتش طول می کشید و می گفت حرم مانند بهشت برای من است.مرتب ایشان در حرم مشغول ادعیه بودند و در صحن آزادی برای بزرگان حمد وسوره ای می خواندند و مقید بودند یک ساعت روبروی ضریح بایستند و چشمان خود را برای اینکه حواس شان بیشتر جمع باشد می بستند و دعا و مناجات می خواندند و همیشه به ورودی درب ضریح که می رسیدند خودشان را می انداختند و زمین را می بوسیدند.مرحوم آیت الله بجهت(ره) تأکید داشتند که هر موقع به حرم مشرف می شوید عطبه و ضریح را حتما ببوسید و می گفتند باید یک نفر از خدام را در کنار ضریح قرار دهند تا راهنمایی کند مردم بتوانند به ترتیب ضریح را ببوسند.روزی در حرم فردی از آیت الله بهجت(ره) چندین بار سوال کرد و ایشان به او گفتند: من اینجا برای گدایی آمده ام چرا من را از گدایی خودم باز می دارید.آیا ما این معرفت را نسبت به ائمه داریم، با این خضوع و خشوع به حرم مشرف می شویم؟

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

 

ارتباط آیت الله بهجت با حضرت ولی عصر (عج) چگونه بود؟

در توسلات و در جلسات مکرر دل ها را به سوی امام زمان(عج) سوق می دادند، یک روز جمعه وقتی از حرم بیرون می آمدیم، دعای ندبه در حال قرائت بود، از بلندگوهای حرم صدای اَینَ بَقیَّه الله (کجاست بقیه الله) به گوش رسید و ایشان پاسخ دادند: امام زمان(عج) همه جا است ما باید ببینیم کجا هستیم.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

 

با توجه به اینکه درماه بهار قرآن هستیم، ایشان درباره قرآن کریم چه توصیه هایی داشتند؟

روزی با آیت الله بهجت منزل یکی از نوادگان سید ابوالحسن اصفهانی بودیم، صحبت از ملاقات بقیه الله شد و بعد از اینکه از مجلس بیرون آمدیم از آقا خواستم دستور ذکری بدهند، و ایشان فرمودند کتابی است که اگر شما چاپ آن را تهیه کنید همه ذکر ها در آن موجود است و دفتر قلم بیرون آوردم و گفتم آستان قدس همه کتاب های قدیمی را دارد و من تهیه می کنم و شما بفرمایید آن کتاب چیست و فرمود بنویس قرآن، و همه اذکار، مشکلات و دردهای امروزی ما در قرآن است .

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

 

مهمترین خصوصیت بارزی ایشان، که می توان در زندگی های امروزی کاربردی کرد را بیان بفرمایید؟

مرحوم محمد تقی بهجت بنده خدا بود، اگر انسان بنده خدا باشد و دائما مشغول ذکر و یاد الهی باشد در زندگی به خیلی موفقیت ها دست پیدا خواهد کرد.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

 

جوانان ما کدام یک از ویژگی آیت الله بهجت(ره) را می توانند الگوی خود قرار دهند؟

ساده زیستی، یاد خدا بودن و نماز اول وقت، زیرا نماز اول وقت می تواند گذشته را جبران و آینده را تأمین کند.ایشان خیلی توصیه می کردند که انسان باید در زندگی حتی در امور کوچک مانند جا به جایی گلدان عفو و گذشت را پیشه کنند تا زندگی شیرین شود و می فرمودند: بزرگترین مسئله ای که زندگی را پابرجا نگه می دارد گذشت است.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir


مطالعه وبهره مندی زندگی آیت الله بهجت چه تأثیری می تواند در جامعه داشته باشد؟

زندگی و اخلاق ایشان تأثیرات زیادی می تواند در جامعه داشته باشد و کتابی است به نام به سوی محبوب که دست خط خود آیت الله بهجت(ره) می باشد و جوانان این را تهیه کنند و کلمه به کلمه روی آن کار کنند.

آیا رسیدن به جایگاه آیت الله بهجت(ره) کار دشواری است و یا اینکه هر کسی می تواند آیت الله بهجت(ره) شود؟

نه اصلا کار دشواری نیست و اگر انسان بتواند ترک گناه کند علاوه بر لذت های فراوان رسیدن به جایگاه آیت الله بهجت(ره) برایش آسان می شود.

اگر بخواهید یکی از توصیه های ایشان را به مردم هدیه دهید کدام ویژگی را عنوان می کنید؟

ضمن تشکر از تلاش پایگاه خبری تحلیلی شما که در مسیر شناسایی بزرگان دینی قدم بر می دارد، من می خواهم یکی از نماز هایی که خود آیت الله بهجت(ره) برای برآوردن حاجت به من توصیه نموده است و به هر کسی هم که یاد داده ام به حاجت خود رسیده است را به مردم شریف یاد دهم.هر کسی که حاجتی دارد روز پنج شنبه چهار رکعت نماز، دو تا دو رکعت به جا آورد و در رکعت اول بعد از حمد11مرتبه توحید، رکعت دوم بعد از حمد21مرتبه توحید، رکعت سوم بعد از حمد31مرتبه توحید و رکعت چهارم بعد از حمد41مرتبه توحید را بخواند و بعد از سلام نماز، 51 مرتبه توحید، 51 مرتبه صلوات و بعد از آن به سجده برود و 100مرتبه (یاالله یاالله) یعنی200مرتبه یا الله بگوید انشالله حاجت او برآورده خواهد شد.آیت الله بهجت(ره) جمعه ها نماز جعفر طیار و هر پنجشنبه این نماز را می خوانند و به من هم توصیه می کردند و سید مرتضی کشمیری از عارفان بزرگ هر پنجشنبه این نماز را می خواند و به اهل و عیال خود هم توصیه می کردند.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

 

عارف وارسته حضرت آیت الله العظمی بهجت درباره امام زمان(عج) فرمودند:چقدر حضرت مهربان است، به کسانی که اسمش را می برند و صدایش می زنند و از او استغاثه می کنند؛ از پدر و مادر هم به آن ها مهربان تر است ایشان همچنین درباره دعا در زمان غیبت فرمودند:مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(عج) دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و انکار نکردن حضرت تا ظهور او می باشد.

برگرفته از کتاب «جرعه وصال» ص ۲۵ و 26»

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

از آیت الله بهجت پرسیدند: داستان ها و قضایایى از کسانى که پیوسته زیارت عاشورا مى خواندند و به این صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در این باره چیست؟ایشان پاسخ داده اند که: متن زیارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن. به درستى که من چند چیز را بر خواننده آن تضمین مى کنم: ۱. زیارتش قبول شود. ۲. سعى و کوشش وى مشکور باشد ۳. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و ناامید از درگاه خدا برنگردد.اى صفوان! این زیارت را با این ضمان، از پدرم یافتم و پدرم از پدرش…تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هرکدام این زیارت را با این ضمان، تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده که: هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارت وى را بپذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم و از سند او استفاده مى شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسى است و همین مطالب، سبب شده است که علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغولیت هاى علمى و مراجعاتى که داشتند - به خواندن آن مقید بودند تا جایى که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان، زیارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت، درگذشتند.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.irحجت الاسلام حائری زاده :

 

اشتیاق به خدا داشته باشیم. خدا برایمان مهم باشد. ببینیم خدا کجا راضی است، کجا راضی نیست. موسی علیه‌السلام به خدا شکایت کرد از قومش خطاب آمد موسی علیه‌السلام تو بندۀ من هستی من که خدای آنها هستم ورزق مرا می خورند و آبرویشان را حفظ می کنم مرا فحش می دهند برو و به وظیفه ات عمل کن. انسانی که شوق به خدا دارد نماز شب می خواند. فرمود: ” جیفَهٌ بِاللَّیْلِ” نباشید جیفه یعنی مردار. مانند مرداری نباشید که به جایش چسبیده است. آیت الله بروجردی شبی نزدیک اذان صبح به حوزۀ فیضیه سر زدند دیدند بعضی چراغها روشن ودر حال عبادت و مطالعه اند و برخی خاموش وطلبه هاخوابند. فرمود: طلبه ای که نماز شب نخواند به درد طلبگی نمی خورد. تقوا ندارد که از تقوا حرف بزند ومردم را به تقوا دعوت کند.آیت الله بهجت (ره) می فرمود: زمان آیت الله قاضی(ره) هر طلبه ای “طی الارض” نداشت جای تعجب بود.وغالب طلاب “طی الارض” داشتند.زیرا خیلی مسائل را رعایت می کردند.هرمجلسی نمی رفتند.هر مالی را نمی خوردند.روایت داریم از امام سجاد علیه‌السلام : ” وَمِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِکْرِکَ عَلى”
از عظیم ترین نعم الهی همین جریان ذکر و توفیق جاری بودن ذکر بر لبان من است.

برگرفته شده از mtbahjat.blog.ir

موضوعات: بزرگان و علما  لینک ثابت




«هر بیت اشاره به یکی از"حضرات معصومين علیهم السلام"دارد»

 

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد

بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد


بیت‌هایم همه قرآن روی سر آوردند

چارده مرتبه آنگاه دلم محرم شد


ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم

بوسه می‌خواست لبم، گنبد خضرا خم شد


خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت

گفت: ایوان نجف بوسه گه عالم شد


بعد هم پشت همان پنجره‌ی رویایی

چشم من محو ضریحی که نمی‌دیدم شد


خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق

گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد


گریه کردم، عطش آمد به سراغم، گفتم:

به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد


آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم

کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد


روی سجاده‌ی خود یاد لبت افتادم

تشنه‌ام بود، ولی آب برایم سم شد


زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد

از محمد به محمد که میسر هم شد


من مسلمان شده‌ی مذهب چشمی هستم

که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد


سالها پیر شدم در قفس آغوشت

شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد


کاروان دل من بسکه خراسان رفته است

تار و پود غزلم جاده‌ی ابریشم شد


سالها شعر غریبانه در ابیات خودش

خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد


داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم

برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد


یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد


بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت

آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد…

 

شاعر:سید حمیدرضا برقعی

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




چرا به حضرت على علیه السلام امیرالمؤمنین گفته می شد ؟
امیرالمؤمنین به معناى لغوى آن؛ یعنى امیر و فرمانده و رهبر مسلمانان
مطابق همین معناى لغوى به پیامبر اسلام می ‏توان امیرمؤمنان؛ یعنى رهبر و
فرمانده مسلمانان اطلاق نمود. به خلفاى راشدین و خلفاى اموى و عباسى و یا همه کسانى که
توسط شورا و اصحاب اهل حل و عقد انتخاب شده‏ اند، اطلاق می ‏گردد.
بر همین اساس است که خلفاى اسلامى خود را امیرمؤمنان می ‏خواندند
. اما در واقع این لقب تنها اختصاص به حضرت علی دارد. در روایات عنوان امیرالمؤمنین
از القاب خاص على علیه السلام شمرده شده است. در برخى از روایات بیان شده که
حتى در زمان خود پیامبر نیز توسط آن حضرت ، از على علیه السلام به امیرمؤمنان یاد شده است. شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا روا است که به
امام زمان عج الله تعالی فرجه
به عنوان “"سلام بر تو، اى امیرمؤمنان"” سلام یاد کرد؟ امام فرمود: نه
، زیرا خداوند تنها على را به این لقب نامیده است. نه قبل او کسى به این لقب نامیده شده
و نه پس از او. آن شخص پرسید: پس چگونه بر قائم آل محمد مى ‏بایست سلام کرد؟
فرمود: مى ‏گویید: السلام علیک یا بقیة الله"”

دایرةالمعارف تشیع، ج‏2، ص 522
-همان، ص 522 – 523

معارف و معاریف، ج‏2، ص 448؛ دایرةالمعارف تشیع، ج‏2، ص 522

4بحارالانوار، ج‏35، ص 37، ارشاد مفید، ص 42

کافى، ج‏1، ص 411؛ بحارالانوار، ج‏24، ص 211؛ مظهر ولایت، ص

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




علی کیست؟

از گوشه محراب بپرسیدم علی کیست؟
از جلوه مهتاب بپرسیدم علی کیست؟
از خاطره چاه بپرسیدم علی کیست؟
از چشمه گرداب بپرسیدم علی کیست؟

 

آن گوشه محراب علی را به دعا دید
آن جلوه مهتاب علــی را به صفا دید
آن خاطــره چاه علــــی را به وفا دید
آن چشمه گرداب علی را به رضا دید

 

از فاطمه پرسیدم علی کیست؟
از دایــره پرسیدم علی کیست؟
از قافیـه پرسیدم علی کیست؟
از حادثه پرسیدم علی کیست؟

 

از فاطمه پرسیدم و قلبش ضـربان شد
از دایـــره پرسیدم و از قطـــر دوان شد
از قافیه پرسیدم و چون شعر روان شد
از حادثه پرسیدم و گویا … نگــران شد

 

از دشمن مـولا بپرسیدم علـی کیست؟
از یاور مــولا بپرسیدم علـــــی کیست؟
از محشر کبری بپرسیدم علی کیست؟
از نوبت دلـها بپرسیدم علــــی کیست؟

 

تا نام علی بردم و دشمن شده گریان
تا نام علی بردم و آن دوست غزلخوان
تا نام علی بردم و محشر شده حیران
تا نام علی بردم و دل گشــته پریشان

 

جن و ملک و عــرش نماید به علی ناز
هم دشمن سرکَش نماید به علی ناز
ما مردم این فرش چه گوییم … همانا
آن خالق این عــرش نماید به علی ناز

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




بسم الله الرحمن الرحیم
براى امام زمان دعا کنيد..دعا تاثير دارد.
بعضي ها مي گویند مگر خدا نگهدار امام زمان نیست، پس چرا دعا کنيم؟
نه، مگه امام حسن(ع) و امام حسين(ع) تب نکردند؟
حضرت على (ع) در جنگ خيبر به حدی سرش درد گرفته بود که چشمانشون رو بسته بودند….
دوم اينکه هر چه دارى را جمع کنید و براى امام زمان خرج کنید.
يعنى هر چيزى که براى امامان ديگه خرج مي کنىد بايد برابرش را براى امام زمان(عج) خرج كنید… را گذاشتم که هر کس به اندازه توانش براى امام زمان کار کند.
در قيامت از چهار چيز سوال مي کنند که من دو تا را خدمت شما عرض می کنم.
اول عمر شماست که چه کار کردى؟
دوم هم مال شما.
روايتی هست از پيامبر(س) که 10درهم به ابوذر، مقداد و سلمان داد فرمود: بروید و خرج کنيد. فردای آن روز سپری روی زمین و زیر حرارت آفتاب گذاشتند و گفتند کفشهایتان را در بياوريد، روى اين سپر بایستید و بگویيد با مالتان چه کار کرديد.
ابوذر رفت همان طور که پاهایش که مي سوخت گفت: اين کار را کردم، آن کار را کردم؛ مثلا نان خريدم و… تا آخرین درهم گفت و پاهایش همچنان می سوخت.مقداد هم همينطور…
بعد سلمان رفت و گفت که يک گدا سر راهم بود٬ همه پول را به او دادم و سریع پايين آمد.
پيامبر(س) فرمود: اين طور باشيد که روز قيامت از شما همین طور سوال می کنند.

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت





بسم الله الرحمن الرحیم


اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّكینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.


خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت وببند برایم درهاى آتش دوزخ را و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل كننده آرامش در دلهاى مؤمنان

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت




(بسم الله الرحمن الرحیم)
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند: آيا شما را از چيزى خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنيد، شيطاناز شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟ عرض كردند: آری.
فرمودند: روزه روى شيطان را سياه مى‌‏كند، صدقه پشت او را مىشکند‏‌ دوست داشتن براى خدا و هميارى در كار نيك، ريشه او را مى کند‏‌ و استغفار شاهرگش را مى‏ زند‌

متن حدیث:

اَلا اُخْبِرُكُمْ بِشَىْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّيْطانُ مِنْـكُمْ كَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلى،

قالَ: اَلصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـكْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِى اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ يَقْطَعانِ دابِرَهُ

وَ الاْسْتِغْفارُ يَقْطَعُ وَ تينَهُ؛

 «ميراث حديث شيعه، جلد 2، صفحه 20، حدیث 18»

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت




چندگاهیست وقتی می گویم:
«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»
با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد

چندگاهیست وقتی می گویم: «صلواتک علیه و علی آبائه »
به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم
چندگاهیست وقتی می گویم: «فی هذه الساعة»
دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت
کجا منزل گرفته ای

چندگاهیست وقتی میگویم: «و فی کل الساعة»
دلم نمی سوزد که همه ساعاتم ازآن تو نیست

چندگاهیست وقتی می گویم: «ولیا و حافظا»
احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده
و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است

چندگاهیست وقتی می گویم: «و قائدا وناصرا»
به یاد پیروزی لشکرت،
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمیزند

چندگاهیست وقتی می گویم: «و دلیلا و عینا»
یقین ندارم که تو راهنما و نگهبان منی

چندگاهیست وقتی می گویم: «حتی تسکنه أرضک طوعا»
یقین ندارم که روز حکومت تو بر زمین،
من هم شاهد مدینه فاضله ات باشم

چندگاهیست وقتی می گویم: «و تمتعه فیها طویلا»

به حال آنانی که در زمان طولانی حکومت شیرین تو
طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم

اما چندگاهیست دعای فرج را چندبار می خوانم

تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، هم اشکم بریزد،
هم در جست و جویت باشم،

هم سرپرستم باشی،

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم
وهم احساس کنم خدا در
نزدیکی من است…..
و باز هم با شرم
می گویم : اللهم عجل لولیک الفرج

یک سال دیگر هم گذشت
و چشممان به جمال مولای غایبمان روشن نشد…
و چرا بیاید؟ وقتی که اکثریت قریب به اتفاق ما شیعیان
در تمام سال از او غافلیم،
و قلیلی از ما نیز به هنگام مشکلاتمان از او یاد می‏کنیم…
اما آقای ما
به رو سیاهیمان نگاه نکن و به دستهایمان که خالی اند
و به زبانمان نیز گوش مسپار
که گناهکارتر از آن است که تو را با صداقت و اخلاص بخواند،
قلب آن اندک بندگان واقعی خداوند را ببين
که هر روز ـ صبح و شام ـ تو را مي‌خوانند…

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




چه زیبا میشد این دنیا
اگر شاه و گدا کم بود
اگر بر زخم هر قلبی
همان اندازه مرهم بود
چه زیبا میشد این دنیا
اگر دستی بگیرد دست
اگر قدری محبت را..
به ناف زندگانی بست
چه زیبا میشد این دنیا
کمی هم با وفا باشیم
نباشد روزگاری که…
نمک بر زخم هم پاشیم
چه زیبا میشد این دنیا
نیاید اشک محرومی
زمین و آسمان لرزد
ز آه و درد مظلومی
چه زیبا میشد این دنیا
شود کینه ز دلها گم
اگر بشکستن پیمان
نگردد عادت مردم …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ای خاطرات کودکی...

 

ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکارو دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بز

 

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




انسانهای پاک حجاب دخترانشان را دوست دارند، و بر پوشش آنها حریص هستند، و دوست دارند تا آنها را با تقوا و صالحه به جامعه تحویل دهند، ولیکن چگونه….؟

ده گام اساسی برای با حجاب کردن دخترت به تو پیشنهاد می شود که در هیچ یک از این اسلوبها، چیزی به نام توبیخ، کتک زدن، داد و بی داد کردن و امثال اینها نمی یابید، بلکه گامهای حکیمانه ی است که پدر و مادر و یا دیگر اعضای خانواده برای با حجاب کردن دخترانشان به کار می گیرند.

1- از همان روز کودکی دخترت را به حجاب تشویق کن، و منتظر نباش تا به سن تکلیف برسد، سپس او را بدان امر کنی، چه بسا وقتی به سن تکلیف رسید نتوانی او را قانع سازی، و هوای نفس بر وی غلبه کند، پس بهتر آن است از کودکی به تدریج شروع کنیم.

2- خوبی های حجاب را برایش ذکر کن، از عجایب و حسنیات آن صحبت کن، و بگو که حجاب وقار و سنگینی است، حجاب مظهر تربیت صحیح و حسن نیت پاک است.

3- او را با خبر ساز که همانا حجاب امری واجب از جانب خداوند است، و او را آگاه ساز که این عمل را فقط برای رضای خداوند انجام می دهی نه مردم؛ و اینکه خداوند در همه حال او را می بیند. و خداوند از زن محجبه خشنود می شود، ایات حجاب را برایش تلاوت کن، و او را تشویق کن تا آن را حفظ نماید و معانی آن را فرا گیرد.

4- نمونه ی از زنان محجبه و صالحه برای آنها ذکر کن، بهتر است از امهات المؤمنین شروع شود، سپس از زنان صالحه دیگری که نمونۀ بارز عصر خویش بودند، سعی شود نمونه ی از زنان محجبه این عصر نیز برای آنها ذکر شود، بویژه زنان غیر مسلمانی که به اسلام رو آوردند و حجاب را اختیار نمودند.

5- تفاوت بین زنان محجبه و غیر محجبه برای دخترت ذکر کن، و هلاکت بی حجابان و خطر بی حجابی در اجتماع امروزی برای وی بازگو کن.

6- از اخلاق و رفتار زن صالحه سخن بگو، و ثواب التزام به عمل صالح، و پاداش زنان صالح، و اینکه چگونه یک زن صالحه می تواند

7- مواظب باش تا دخترت همراه دختران محجبه باشد و با آنها دوست باشد، و ایشان را همراه دختران بی بند و بار رها مساز، چه بسا که دوست و همنشین بیشترین تأثیر را بر همنوع خود می گذارد.

8- سعی شود مادر دختر الگویی صالحه برای او باشد، تا با وی در مورد حجاب،
و کیفیت آن سخ ن بگوید، و حکایات و داستانهای حجاب را از وی بشنود.

9- تلاش شود تا مادر،
دخترش را در کلاسهای دینی و علمی و حلقات قرآن در مساجد مشارکت دهد، چون در این کلاس ها بر حجاب خویش بیشتر اهتمام می ورزد، و بدینوسیله کم کم به آن خو گرفته، و پرورش می یابد.


10- در مقابل پوشش و حجاب دخترت، هدایا و جوایزی در نظر گرفته، و بدینوسیله او را بر این عملش تشویق کن، و به او بفهمان که خداوند در روز قیامت جایزه بزرگ را به او عطا می کند، و آن هم بهشت بلند مرتبه و جاویدان است.

 

موضوعات: حجاب  لینک ثابت




درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . .

موضوعات: داستان  لینک ثابت




امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه) در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .

سلمان گفت : ای علی (علیه السلام ) با من شوخی میکنی در حالی که من پیرمرد و شما جوان و کم سن و سال هستید ؟

علی ( علیه السلام ) فرمودند : ای سلمان ، مرا از نظر سن و سال کوچک و خودت را خیلی بزرگ خیال کرده ای ؟ قصه دشت ارژن را فراموش کرده ای ؟ چه کسی تو را در آن بیابان که گرفتار شیر درنده شده بودی نجاتت داد ؟

سلمان با شنیدن این کلمات از امیرالمومنین ( علیه السلام ) به وحشت افتاد و عرض کرد : از کیفیت آن جریان برایم بگوئید .

علی ( علیه السلام ) فرمودند :

تو وسط آب ایستاده بودی و از شیری که در آنجا بود می ترسیدی ، دست ها را به دعا بلند کردی و از خداوند متعال نجات خود را طلبیدی ، خداوند هم دعایت را اجابت و مرا به فریاد تو رساند . من هم آن اسب سواری هستم که زره او بر روی شانه اش و شمشیرش به دستش بود و ضربه ای بر آن شیر وارد کردم که او را دو نیم کرد و تو خلاص شدی .

سلمان عرض کرد : نشانه دیگری در آنجا بود برایم بیان فرمائید .

حضرت دست به آستین برد و یک شاخه گل تازه بیرون آورد و فرمود : این همان هدیه تو است به آن اسب سوار ! سلمان با دیدن آن گل بیشتر دچار حیرت و سرگردانی شد با عجله خدمت رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) شرفیاب شد و عرض کرد ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) من اوصاف شما را در انجیل خواندم و محبت شما در دلم جای گرفت ، همه ادیان غیر از دین شما را رها کردم و آن را از پدرم مخفی نمودم تا سرانجام متوجه شد و نقشه کشتن مرا کشید ولی دلسوزی او نسبت به مادرم مانع می شد و دائما چاره ای در قتل من می اندیشید و مرا به کارهای سخت و دشوار وادار می کرد ، تا اینکه فرار کردم ، به محلی به نام دشت ارژن رسیدم در آنجا ساعاتی استراحت کردم احتیاج به آب پیدا کردم لباس های خود را بیرون آوردم و داخل رود خانه ای که در همان نزدیکی بود رفتم . ناگهان شیری آمد و روی لباس های من ایستاد . وقتی او را دیدم به وحشت افتادم و از خداوند متعال نجات خود را درخواست نمودم که ناگاه اسب سواری پدیدار شد و با یک ضربه شیر را به دو نیم کرد .

من از آب بیرون آمدم لباس به تن کردم و خودم را بر رکاب اسبش انداختم و آن را بوسیدم و چون فصل بهار بود صحرا و اطراف رودخانه پر از گل و سنبل بود شاخه گلی گرفتم و به او هدیه کردم و تشکر نمودم .چون گلها را گرفت از چشمان من ناپدید گشت و اثری از او ندیدم ، از این جریان بیش از صد سال می گذرد و من این قصه را برای احدی نگفته ام امروز علی ( علیه السلام ) تمام آن قضیه را بیان فرمود و همان شاخه گل را به من نشان داد ؟

رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند :

ای سلمان ، هنگامی که مرا به آسمان بردند تا جائیکه جبرائیل توقف نمود و من تا کنار عرش الهی بالا رفتم در حالی که پروردگارم بدون واسطه با من سخن گفت …

وقتی سفر معراج تمام شد و من به زمین برگشتم علی ( علیه السلام ) بر من وارد شد و پس از عرض سلام و تبریک به خاطر الطاف و عنایاتی که خداوند متعال در این سیر ملکوتی به من نموده از تمام گفتگوهای من با پروردگارم خبر داد .

بدان ای سلمان ، هر کدام از انبیاء و اولیاء از زمان حضرت آدم ( علیه السلام ) تا کنون که گرفتار شده است علی ( علیه السلام ) او را از گرفتاری نجات داده است .

نفس الرحمان صفحه ۲۷ ، محدث نوری

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮبچه ﭘﺮﺳﯿﺪ :
- ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ؟
- ﻧﻪ .
- ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ؟
- ﻧﻪ .
- ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
- ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﻣﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻥ .
- ﭼﺮﺍ؟
- ﭼﻮﻥ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺘﻢ
- ﻗﺒﻼ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻦ؟
- ﻧﻪ .
- ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﺎ
ﺣﺎﻻ ﺩﯾﺪﻡ .
- ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﯽ؟
- ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺒﻢ ﺁﺭﻩ
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﻭ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ
ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺩﻭﯾﺪ، ﺷﺎﺩ ﺷﺎﺩ.
ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﺷﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ،
ﮐﯿﻔﺶ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ،
ﻋﺼﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪﺵ ﺭﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ..پیرمرد نابینا بود …
ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺷﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﺣﺘﯽ ﺑﺎ
ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﺳﺎﺩﻩ..

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﮑﻦ

ﺩﻫﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯﻩ

ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺯﺩﻩ

ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺪ ﺑﺨﺘﻪ

ﺯﯾﺎﺩ ﮔﺮﺩﺵ ﺑﺮﯼ ﻣﯿﮕﻦ ﻭﻟﻪ
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﻓﺴﺮﺩﺱ

ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺧﺮﺍﺑﻪ

ﻣﺮﺍﻣﺖ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﺎﺷﻪ

ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻓﻼﻧﻪ

ﭘﺲ ﺑﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﮕﻦ ﺧﺪﺍﯼ ﺗﻮﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﻗﻀﺎﻭﺕ
ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺲ

ﭘﺲ ﻟﺬّﺕ ﺑﺒﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﮐــــــــــــــــــــــﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ
ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮔﺸﺖ

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت




خیره شدن به صفحه‌ تلفن هوشمند آن هم با گردنی که تنها ۱۵ درجه رو به جلو خم شده، حدود ۱۳ کیلو فشار مضاعف به ستون فقرات وارد می‌کند. این فشار که بسته به حالت گردن تا ۲۷ کیلو هم می‌رسد خطری جدی برای سلامت گردن و کمر است.

به گزارش سلام خبر، زندگی بدون گوشی‌های تلفن هوشمند این‌روزها برای بسیاری غیرقابل تصور است. نگاه خیره به صفحه تلفن با گردنی که به جلو خم شده به حالتی عادی و روزمره تبدیل شده است، کم نیستند کسانی که هر لحظه از وقت آزاد خود را برای انداختن نگاهی به صفحه تلفن صرف می‌کنند و حتی کسانی تا ساعات‌ها سرگرم رد و بدل کردن پیام کوتاه، تماشا کردن ویدئو یا خواندن مطلبی روی صفحه کوچک موبایل خود هستند.

در این زمینه متخصصان کلینیک “جراحی ستون فقرات و توانبخشی” در نیویورک به این نتیجه رسیدند که سر انسان بزرگسال با 4 تا 6 کیلو وزن و 15 درجه خمیدگی رو به جلو حدود 13 کیلو فشار مضاعف بر ستون فقرات وارد می‌کند. این درحالی است که نگاه کردن به صفحه گوشی‌های موبایل اغلب با سری خمیده‌تر صورت می‌پذیرد.

اگر خمیدگی گردن تا 60 درجه باشد، فشار روی ستون فقرات، گردن و کمر تا 27 کیلوگرم می‌رسد. ادامه این فشار موجب سفت‌شدن عضلات گردن، انقباض عضلات کمر و حتی ساییدگی زودهنگام دیسک مهره‌های ستون فقرات می‌شود.

انسان به عنوان جانداری متحرک نیازمند حرکت است

رئیس “انجمن پزشکان متخصص سلامت شغلی” در آلمان، ولفگانگ پانتر در گفتگو با خبرگزاری آلمان توضیح می‌دهد: «ما سال‌هاست که در مورد استفاده طولانی مدت از تلفن‌های هوشمند همراه که موجب دردهایی از جمله گردن و سر درد می‌شوند هشدار می‌دهیم و حتی آنها را با عنوان موارد “همرا‌ه‌-گردن” می‌شناسیم.»

پزشکان آلمانی که تخصص آنها در زمینه سلامت شغلی است همواره توصیه می‌کنند که باید از حالت‌های غیرطبیعی که اغلب یک‌سویه به بدن فشار وارد می‌کنند پرهیز کرد.

برداشتن نگاه از روی صفحه کامپیوتر یا صفحه گوشی موبایل‌و دیدن مناظر دورتر، چرخاندن گردن بلند شدن و کمی قدم زدن همه توصیه‌های ساد‌ه‌ای هستند که از فشار روی ستون فقرات کم می‌کنند.

پروفسور برند کلدنی، رئیس‌بخش ارتوپدی و جراحی سوانح کلینیک هرتسوگن‌ آوراش می‌گوید: انسان در طبیعت خود جانداری متحرک است تنبل. بدن انسان نیاز به تحرک دارد تا در مناسب‌ترین فرم خود بماند.

وی نیز مانند سایر متخصصان این رشته، زل زدن به صفحه کامیپوتر، نشستن مداوم در دفتر یا پشت میز کار را برای بدن انسان “سم” می‌داند.

این متخصصان تأکید دارند که آناتومی بدن با توجه به تکامل طبیعی خود نیازمند آن است که در حالت ایستاده یا رفتن از یک مکان به مکان دیگر، حرکات مختلفی انجام دهد تا در مناسب‌ترین فرم خود بماند.

انعطاف‌پذیری ستون فقرات نوجوانان و ضریب خطر بالا

سکون در یک حالت می‌تواند به سرعت برای سلامت بدن مشکل‌ساز شود. این نکته در مورد نوجوانان که ستون فقرات انعطاف پذیرتری دارند قابل توجه‌تر است.

کنت هنسراج، جراح ستون فقرات در نیویورک با اشاره به حالت نادرست بدن نوجوانان که مدتی طولانی با موبایل چت کرده یا ویدئو تماشا می‌کنند، می‌گوید: ستون فقرات نوجوانان ضریب خطر بالاتری برای آسیب‌پذیری ناشی از حالت بدن دارد.

این آسیب‌ها که ممکن است پس از مدتی طولانی خود را نشان دهند، می‌توانند پیامدهای جبران‌ناپذیری داشته باشند.

این جراح به خبرگزاری آلمان عنوان کرد: توصیه می‌شود گوشی تلفن هوشمند یا تبلت را بالا بگیرید تا نیازی به خم کردن شدید گردن نباشد. با این کار مدت استفاده از این دستگاه‌ها را نیز به طور خودکار کوتاه می‌کنید چون این حالت برای دست‌ها خسته‌کننده است.

کارشناسان توصیه می‌کنند که به جای گوشی موبایل از لب‌تاپ یا کامپیوتری که مانیتور روی میزی با بلندی مناسب قرار گرفته، استفاده کنید تا فشار کمتری به ستون فقرات خود وارد کنید. البته ورزشی که از آن لذت می‌برید را فراموش نکنید.
منبع: تسنیم

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت




همه ي ما باور داريم که انجام هر کار و فعاليت مفيدي، نيازمند اينه که با نشاط و پرانرژي باشيم. واسه ي همينه که چند هفته ايست که شنبه ها يه نکته اي رو به هم يادآوري مي کنيم که ميتونه انرژي مثبت رو درون ما تقويت کنه.

اما يادمون باشه که همه چي دست خداست. اگرچه ما يه تدبيرهايي رو واسه ي باانگيزه و پر انرژي بودن مون که البته اون هم از آموزه هاي ديني نشأت مي گيره به کار مي بريم. اما بايد يادمون باشه، اوني که اين تدبير رو به ذهن ما ميندازه و توفيق به کارگيري اون رو ميده، خود خداست. حواسمون باشه همون کسي که خالق اين هستي و کائنات و ما انسان هاست، خالق همون انرژي مثبتي هم هست که در موردش داريم صحبت مي کنيم.
دوستان خوب من؛
اين هفته، هفته ي باعظمتي است که شب هاي قدر در اون قرار داره. شب هايي که قراره مقدرات يک ساله ي ما رو در اون بنويسن و امضاء کنن. اين يه فرصت بسيار مغتنم و ايده آله که با خود خدا حرف بزنيم و از او از ته دل درخواست و تقاضا کنيم که هرگونه کسالت و تنبلي و سستي در انجام وظيفه رو از ما دور کنه و به ما کلي انرژي مثبت بده.
خيلي ها در اين شب ها از خدا شغل خوب و درآمد مناسب و همسر عالي و سفرهاي معنوي و فرزند و … مي خوان که البته خيلي هم خوبه. ولي شايد مهم تر از اينها اين باشه که از خدا بخواهيم :
* که به ما شوق و رغبت عبادت بده.
* توان و تحمل سختي ها و ناملايمات رو به ما بده.
* شوق و تمايل خدمت به پدر و مادر و در ما روزافزون کنه.
* به هر کار ارزشمندي که مشغوليم هم چنان به لطف خودش، شور و انگيزه ي فراوان بده.
* امسال اينقدر انرژي و توان عالي داشته باشيم که صفات منفي مون رو ريشه کن و صفات مثبت رو در خودمون تقويت کنيم.

نکته ي آخر اينکه اين گفتگو و درخواست و دعا، صرف نظر از اينکه عامل اجابت و تحقق خواسته هاست به ما انرژي مثبت و حال خوب ميده.
برخلاف درد و دل کردن با اين و اون که عمدتاً به عزت نفس انسان لطمه مي زنه، گفتگو با خدا به انسان آرامش و انرژي ميده.

موضوعات: روانشناسی  لینک ثابت




عن الصادق عليه السلام : الاخوان ثلاثة فواحد كالغذاء الذي يحتاج كل وقت فهو العاقل و الثاني في معني الداء و هو الاءحمق و الثالث في معني الدواء فهو اللبيب ؛(1)
امام صادق عليه السلام فرمود: ((رفقاي صميمي كه به آدمي وابسته و نزديك هستند سه قسمند: اول كسي است كه مانند غذا از لوازم ضروري زندگي به حساب مي آيد و در همه حالات ، آدمي به وي نياز دارد. او رفيق عاقل است .
دوم كسي است كه وجود او براي انسان ، به منزله يك بيماري مزاحم و رنج آور است و او رفيق احمق است .
سوم رفيقي است كه وجود نافعش به منزله داروي شفابخش و ضد بيماري است و او ((رفيق لبيب)) يعني ((روشنفكر بسيار عاقل)) است .
بعضي از افراد به قدري خردمند و عاقل و تيزبين و عاقبت انديش هستند كه كلمه عاقل براي شناساندن آنان نارسا و كوتاه است . در اين حديث امام صادق عليه السلام آن مردان شايسته و ممتاز را با كلمه ((لبيب)) معرفي كرده است .
مي توان گفت كسي كه رفيق لبيب دارد، از نعمت بسيار بزرگي در زندگي برخوردار است . بايد قدر آن نعمت گرانبها را بداند و از وجود چنين دوست پرارج و لايق به شايستگي استفاده كند. رفيق لبيب داروي دردهاي زندگي و حلال مشكلات اجتماعي است . او مي تواند در مواقع حساس و خطرناك ، بزرگترين خدمت را نسبت به دوست خود بنمايد و با عقل روشن خويش وي را از سقوط و بدبختي برهاند.
فضل مروان از وزراي معتصم عباسي بود. او بر اثر لياقت و كارداني بر تمام اقران خود تقدم يافت و مورد عنايت مخصوص خليفه قرار گرفت . وزير براي آن كه مردم از قرب معنوي خود نزد معتصم آگاه سازد و مراتب محبوبيت خويش را به ديگران بفهماند، از خليفه درخواست نمود كه به وي افتخار دهد و روزي به عنوان صرف عصرانه منزلش را به قدوم خود مزين سازد. خليفه دعوت او را براي روز مقرر اجابت نمود.
وزير براي پذيرايي هرچه بهتر و عالي تر خانه مجلل خود را با فرشهاي گرانبها و پارچه هاي قيمتي و گل هاي رنگارنگ به وضع بسيار جالب و خيره كننده اي تزيين نمود. ظروف طلا و نقره بسيار تهيه كرد. بهترين ميوه ها و شيريني ها را مهيا نمود و خلاصه مجلس بي نظيري را تشكيل داد.
موقعي كه خليفه وارد مجلس شد، از ديدن ان همه تجمل و ثروت به شگفتي آمد و از اين كه وزيرش چنين زندگي باشكوه و مجللي تهيه كرده ، رشك برد. چند لحظه با ناراحتي نشست و سپس با بهانه درد شكم از جاي خود حركت كرد و از مجلس بيرون رفت .
وزير از اين پيشامد سخت نگران شد. در خاطرش گذشت كه اين مجلس شوم و بدفرجام نه تنها مقامش را بالا نبرد، بلكه زمينه تنزل و سقوطش را آماده ساخت . بايد فورا چاره جويي كند ولي از شدت اضطراب و خودباختگي قدرت فكر كردن نداشت .
در آن موقع حساس تصميم گرفت ، حقيقت امر را به اطلاع رفيق لبيب و هوشمند خود، ابراهيم موصلي كه در مجلس مهماني حضور داشت ، برساند و از عقل تيزبين او استفاده كند. جريان را با وي در ميان گذارد. ابراهيم لحظه اي فكر كرد. به وزير گفت : تو از خليفه جدا نشو و به عنوان بدرقه و مراقبت حال مزاجي اش به دربار برو و در محضر خليفه بمان و منتظر نامه من باش . وقتي نامه ام به دستت رسيد، از تو مي پرسد نامه چيست ؟ تو هم مدلول آن را به عرض برسان !
وزير طبق دستور رفيق داناي خود عمل كرد و نامه به موقع رسيد. ابراهيم در نامه نوشته بود كه صاحبان فرش ها و ظروف طلا و نقره آماده اند و مي گويند، مجلس پذيرايي خليفه تمام شد. اجازه دهيد اموال خود را ببريم . همان طور كه ابراهيم پيش بيني كرده بود، معتصم از نامه سوال كرد. وزير هم مفاد نامه را به عرض رساند. خليفه بي اختيار خنديد و عقده دروني اش گشوده شد، زيرا دانست آن همه اموال ، ملك شخصي وزير نبوده ، بلكه از ديگران به عاريت گرفته است . به همين جهت با گشاده رويي و مسرت از زحمات وزير قدرداني كرد. رفيق لبيب با اين تدبير عاقلانه توانست ، دوست خود را از يك خطر قطعي برهاند.(2)
مسئله عقل و درايت رفيق ، در مكتب تربيتي اسلام به قدري مهم و پرارزش است كه اگر به فرض ، كسي با دارا بودن عقل تيزبين و فكر روشن ، فاقد پاره اي از مكارم اخلاق باشد، رفاقت با وي ، روا و مجاز شناخته شده است .
عن ابي عبدالله عليه السلام قال قال اميرالمومنين عليه السلام لا عليك اءن تصحب ذالعقل و ان لم تحمد كرمه و لكن انتفع بعقله ؛(3)
علي عليه السلام فرموده است :
((مانعي ندارد كه با فرد عاقل و خردمندي كه داراي طبع بلند و كرامت اخلاق نيست رفاقت نمايي ولي مراقب باش كه در برخوردهاي دوستانه تنها از فكر روشنش استفاده كني و به دنائت و پستي اخلاقش متخلق نگردي .))(4)

1- بحارالانوار، ج 75، ص 238.
2- جوامع الحكايات ، ص 6.
3- وسايل الشيعه ، ج 3، ص 203
4- جوان از نظر عقل و احساسات ، ج 2، ص 349.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت


...


بعضي از گناهان علاوه بر آنكه از جهت ديني عمل غيرقانوني است از جهت فطري نيز عملي غيرانساني و ضد وجدان است .
ارتكاب اين قبيل گناهان براي مسلمان و غيرمسلمان موجب شكنجه هاي دردناك و ملامت هاي جانكاه وجدان اخلاقي است .
فشارهاي دروني آنچنان گناهكار را در مضيقه مي گذارد كه آرامش و راحتي از وي سلب مي شود و زندگي بر او تلخ و غيرقابل تحمل مي گردد.
مثلا دختربچه زيباي چهار ساله اي را در نظر بگيريد كه نزديك منزلش كنار كوچه ايستاده و زنجير نازك طلايي در گردن دارد. دزدي از آنجا مي گذرد. زنجير طلا را مي بيند، طمع مي كند كه آن را بربايد. نزد دختر مي رود. همانند يكي از بستگان نزديكش او را در آغوش مي گيرد و مي بوسد. يك سيب از جيب خود بيرون مي آورد و به دست بچه مي دهد. در ضمن گردن بند را هم باز مي كند و بچه را مي گذارد و مي رود. در اين جا عملي بر خلاف شرع و قانون واقع شده است .
چنانچه دزد با ايمان باشد، در باطن از دزدي خود احساس شرمساري مي كند و اگر بي ايمان باشد، بدون احساس شرمندگي و انفعال ، از كنار قضيه بي تفاوت مي گذرد. اگر دختربچه متوجه باز كردن گردن بند شود، فرياد كند و با دستهاي كوچك خود آن را نگاه دارد، در صورتي كه آن دزد، انسان جسور و خطرناكي باشد، دست به دهان بچه مي گذارد، و را به نقطه خلوتي مي برد، گلويش را آنقدر فشار مي دهد تا بچه خفه شود، گردن بند را باز مي كند و بچه مرده را در همان نقطه خلوت مي گذارد و مي رود. در اين جا دو گناه واقع شده است ، يكي دزدي كه عملي غيرقانوني است و آن ديگري كشتن كودك كه هم غيرقانوني است و هم خلاف فطرت و ضدوجدان است .
قاتل اگر فرد بي ايماني باشد و در امر دزدي احساس شرمندگي در پيشگاه الهي ننمايد، نمي تواند خفه كردن دختربچه را ناديده انگارد و نسبت به آن بي اعتنا باشد. چرا كه او از لحظه اي كه مرتكب قتل نفس گرديده ، ضميرش ناآرام و بي قرار شده است . شب به بستر خواب مي رود، ولي خوابش نمي برد، پيوسته به خود مي پيچد و به جنايتي كه مرتكب شده است ، فكر مي كند. وقتي منظره دست و پا زدن طفل بي گناه در ذهنش مجسم مي گردد، به خود مي لرزد، وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرامي گيرد. گويي در باطنش قدرت ناشناخته و نيرومندي است كه او را به محاكمه كشيده و لحظه اي او را آرام نمي گذارد. پيوسته بر سرش فرياد مي زند و با تندي و خشونت به وي مي گويد: ((اي خائن ! چرا طفل بي گناه را كشتي ؟ چرا به اين جنايت وحشتناك دست زدي ؟!))
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
گاهي اين قبيل گناهكاران بر اثر ملامتهاي دروني و شكنجه هاي وجدان اخلاقي كارشان به جنون مي كشد، جنوني بسيار سخت و شديد و تنها راه علاجشان اين است كه عقده دروني آنان گشوده شود و عمل ضد وجداني كه مرتكب شده اند، از صفحه خاطرشان زدوده گردد و اين به طور عادي امري ناشدني است .
به نظر روانپزشكان اين قبيل بيماران اگر از عقايد مذهبي بهره اي داشته باشند، ممكن است مشكل روحي اينان با ايمان به خدا و اعتقاد به آمرزش گناهان حل شود و از بدبختي رهايي يابند.
شكنجه هاي وجدان اخلاقي بسيار جانكاه و توانفرساست و گاهي صورت پشيماني به خود مي گيرد كه آن را جز با جبران خطا يا فديه نمي توان آرام كرد، به همين جهت آمرزش گناهان در اديان ، حائز مقامي مهم مي باشد.(1)
ممكن است بعضي از افراد با ايمان در اين قبيل مواقع ، بر اثر بي اطلاعي از تعاليم ديني و ناآگاهي از رحمت الهي گناه خود را نابخشودني و غيرقابل عفو پندارند و تصور كنند با جرمي كه مرتكب شده اند، لايق آمرزش نيستند و رحمت الهي شامل حالشان نمي گردد.
از اين رو پيوسته در آتش دروني خود مي سوزند و از شكنجه وجدان اخلاقي رنج مي برند. اگر اينان با مربي لايق و روحاني شايسته اي برخورد نمايند و او آنها را به رحمت نامحدود الهي متوجه نمايد و به آمرزش گناهي كه مرتكب شده اند، اميدوارشان سازد، خيلي زود عقده هايي كه در باطن دارند، گشوده مي شود و از رنج و عذاب رهايي مي يابند. شاهد اين مطلب قضيه اي است كه ذيلا توضيح داده مي شود.
يكي از فرمانداران مقتدر بني اميه دستور قتل بي گناهي را داد و ماءمورين او را كشتند. فرماندار پس از قتل شخص بي گناه ، از دستور ناحقي كه داده بود، سخت دچار پريشاني فكري و ناراحتي روحي گرديد و شب و روز از عمل ظالمانه خود در عذاب بود. كار اداري را ترك گفت و از مردم كناره گرفت ولي شكنجه وجدان اخلاقي او را آرام نمي گذاشت . سرانجام ديوانه شد. كسانش او را به مكه آوردند كه شايد از مشاهده مردم ، وضعش بهتر شود. خوشبختانه در آن سال امام سجاد عليه السلام نيز به مكه مشرف شده بود. جريان امر به عرض آن حضرت رسيد. امام عليه السلام چند جمله كوتاه با وي سخن گفت و با كلمات اميدبخش آن حضرت ، مشكل فرماندار حل شد.
كان علي بن الحسين عليه السلام في الطواف فنظر في ناحية السمجد الي جماعة فقال : ما هذا الجماعة ؟ فقالوا: هذا محمد بن شهاب الزّهري اختلط عقله فليس يتكلم فاءخرجه اءهله لعلّه اذا راءي الناس اءن يتكلم فلما قضي علي بن الحسين عليه السلام طوافه خرج حتي دنا منه فلما رآه محمد بن شهاب عرفه فقال له علي بن الحسين عليه السلام : ما لك ؟ فقال : ولّيت ولاية فاءصبت دما فقتلت رجلا فدخلني ماتري فقال له علي بن الحسين عليه السلام : لاءنا عليك من ياءسك من رحمة الله اءشدّ خوفا منّي عليك ممّا اءتيت ثم قال له : اءعطهم الدّية قال : قد فعلت فاءبوا فقال : اجعلها صررا ثم انظر مواقيت الصّفاة فاءلقها في دارهم .(2)
امام زين العابدين عليه السلام در طواف بود متوجه شد كه در گوشه اي از مسجد جمعي گرد آمده اند. پرسيد: چه خبر است و اينان چرا جمع شده اند؟
عرض كردند: ((محمد بن شهاب زهري)) دچار اختلال عقلي شده و حرف نمي زند. خانواده اش او را به مكه آورده اند تا شايد با ديدن مردم سخن بگويد.
حضرت پس از انجام طواف به طرف او آمد. محمد بن شهاد حضرت سجاد عليه السلام را شناخت . امام عليه السلام به او فرمود: ((تو را چه مي شود؟))
عرض كرد: ((در ولايتي فرماندار بودم . دامنم به خون بي گناهي آلوده گرديد و بر اثر نگراني هاي روحي و ناراحتي هاي دروني به اين وضعي كه مشاهده مي كنيد، دچار شده ام .))
امام عليه السلام از كلام او استفاده كرد كه از عفو الهي نااميد گرديده و بر اثر ياءس و نوميدي به اين روز افتاده است . بلافاصله به او فرمود: ((خوف من بر تو از نااميد بودن از رحمت و عفو الهي بيش از خوفي است كه از ريختن خون بي گناه ، بر تو دارم .))
و با اين جمله كوتاه او را به عفو و آمرزش گناه اميدوار نمود.
سپس فرمود: ((ديه مقتول را به وارث بده !))
عرض كرد: ((براي دادن ديه اقدام نمودم و به وراث او مراجعه كردم ، اما از گرفتن آن ابا نمودند.))
امام عليه السلام فرمودند: ((ديه مقتول را در كيسه هاي كوچك جاي ده و درش را ببند. موقعي كه اهل منزل براي نماز جماعت از خانه خارج مي شوند، آنها را به داخل خانه بيفكن .))(3)

1- چه مي دانم ؟ بيماري هاي روحي و عصبي ، ص 64.
2- الكافي ، ج 7، ص 296.
3- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 335.

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




يوم لا ينفع مال و بنونَ الا من اءتي الله بقلب سليم ؛(1)
قيامت روزي است كه نه مال و ثروت براي انسان نفعي دارد و نه فرزندان . چيزي كه در آن روز آدمي را منتفع مي سازد، اين است كه هر فردي با قلبي سالم از شرك و نفاق و دلي منزه از فساد اخلاق در پيشگاه الهي حضور به هم رساند.
امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه (2) فرموده اند كه :
((صاحب قلب سليم كسي است كه پروردگار خود را ملاقات نمايد و در دلش كسي جز او نباشد و قلبي كه در آن شرك و شك وجود دارد، سليم نيست .))
و عنه صاحب النية الصادقة صاحب القلب السليم (3)
و نيز فرموده است : آن كس كه نيت صادقانه دارد، صاحب قلب سليم است .
انس مي گويد: روزي حضور پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بوديم به طرفي اشاره كرد و فرمود:
((هم اكنون از اين راه يكي از اهل بهشت بر شما ظاهر خواهد شد.))
طولي نكشيد كه مردي از انصار از آن راه آمد و سلام كرد، در حالي كه آب وضوي ريش خود را با دست راست خشك مي كرد و بند نعلينش را به دست چپ آويخته بود، فرداي آن روز و همچنين روز سوم نيز، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم آن سخن را تكرار فرمود و همان شخص از آن راه آمد.
روز سوم پس از آن كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از جا حركت كرد و مجلس را ترك فرمود، عبدالله بن عمرو بن عاص از پي آن مرد انصاري به راه افتاد و به وي گفت : ((بين من و پدرم اختلافي روي داده ، و من قسم ياد كرده ام ، سه روز نزد او نروم ، اگر موافقت نماييد، مي خواهم اين سه روز را نزد شما بگذرانم .)) آن مرد در كمال صفا و سادگي گفت : مانعي ندارد.
عبدالله بن عمرو بن عاص مي گويد: سه شب نزد وي ماندم و پيوسته مراقب اعمالش بودم . در خلال اين سه شب نديدم كه براي عبادت برخيزد. فقط گاه به گاه كه در بستر از اين پهلو به آن پهلو مي شد، ذكر خدا مي گفت و پس از طلوع فجر براي فريضه صبح برمي خواست .
اما در اين مدت من از او سخني جز خير و خوبي نشنيدم ، سه روز منقضي شد. موقع رفتن خواستم اعمال او را ناچيز وانمود كنم . به وي گفتم : بين من و پدرم اختلافي روي نداده بود. ولي من سه روز پي در پي از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم درباره شما چنين و چنان شنيدم . خواستم بدانم در پيشگاه الهي چه اعمالي انجام مي دهي كه به اين مقام رسيده اي ؛ اما در اين مدت از تو عمل فوق العاده اي نديدم . پس چه چيز به تو رفعت بخشيده است ؟
مرد پاسخ داد: ((اعمال من چيزي جز آن چه مشاهده كردي نيست .))
از هم جدا شديم . فلما وليت دعاني فقال ما هو الا ما راءيت غير اءني لا اءجد علي اءحد من المسلمين في نفسي غشا و لا حسدا علي خير اءعطاه الله اياه قال عبدالله هي التي بلغت بك و هي التي لا نطيق ؛(4)
راه خود را در پيش گرفتم بروم ، مرا صدا زد و گفت : ((اعمال من همان بود كه ديدي ، جز آن كه در دلم نسبت به هيچ يك از مسلمانان كينه و حسدي نمي يابم و بر نعمت و خيري كه خداوند به ديگران اعطا نموده است ، رشك نمي برم .))
عبدالله گفت : ((اين سلامت دل و پاكي ضمير است كه تو را به اين مقام رسانده و ما قادر نيستيم كه اين چنين باشيم .))(5)
مشورت در همه جا!
پيشواي گرامي اسلام از چهارده قرن قبل به پسران و دختران مسلمان در ازدواج قانوني ، آزادي و اختيار داده و حق برگزيدن همسر را به خودشان تفويض نموده است . ولي اعطاي اين آزادي بدان معني نيست كه جوانان ، خود را از راهنمايي دگران بي نياز بدانند و بدون مشورت در امر ازدواج خويش اقدام كنند. بلكه بر عكس واقع بيني و عاقبت انديشي ، اخلاق و ادب و خير و صلاح ، آنان را ملزم مي كند كه در مسئله زناشويي از فكر افراد آزموده استفاده كنند. با والدين و ديگر بزرگسالان مشورت نمايند و از خودسري بپرهيزند و با احراز مصلحت به تصميم خويش جامه عمل بپوشانند.
پسران و دختران جوان بايد همواره به اين نكته توجه داشته باشند كه ازدواج منشاء بسياري از خوش بختي ها و بدبختي هاست . با ازدواج ، زندگي مشترك آدميان آغاز مي شود و جوان در مسير تازه اي قدم مي گذارند. طرفين ازدواج ، به فرمان عقل و دين ، موظفند در امر زناشويي كه يكي از مهمترين مسائل حياتي است ، دقت كنند و با مشورت و بررسي همه جانبه ، براي خود همسر شايسته اي انتخاب نمايند و ناسنجيده و بي حساب تصميم نگيرند.
عن علي عليه السلام شاور قبل اءن تعزم و فكر قبل اءن تقدم (6)
علي عليه السلام فرموده است : ((قبل از تصميم ، مشورت نما و پيش از اقدام در كار فكر كن !))
چندي قبل جواني به منزلم آمد كه سخت ناراحت و مضطرب به نظر مي رسيد. او مي گفت يك سال پيش با زن بيوه اي آشنا شدم و پس از چندبار ملاقات ، دل به او باختم . با آن كه بيست و پنج سال از من بزرگتر بود و دو پسر جواني از دو شوهر سابق خود داشت ، به فكر افتادم با وي ازدواج كنم . من پيشنهاد كردم ، او هم موافقت نمود. مطلب را با مادرم در ميان گذاردم . او با نگراني به پدرم گفت و هر دو با اين ازدواج مخالفت كردند. گفت و گو بسيار شد. پس از چند روز مادرم گريان نزد من آمد و با التماس درخواست نمود كه از اين فكر منصرف شوم . پدرم نيز با تندي ملامتم مي كرد و مرا از اين ازدواج منع مي نمود؛ ولي من كه اين وصلت را مايه خوشبختي و سعادت خود تصور مي كردم ، همچنان در عزم خويش راسخ بودم . سرانجام پدرم گفت : اگر با اين كار اقدام نمايي ، ديگر مجاز نيستي به منزلم رفت و آمد كني . از گفته پدر ناراحت شدم . زيرا با نداشتن مسكن ، ازدواج ما به تاءخير مي افتاد. اين موضوع را به اطلاع زن مورد علاقه ام رساندم . او با گشاده رويي مرا به خانه خود دعوت نمود و گفت : در همين منزل عروسي خواهيم كرد.
خيلي خوشحال شدم . به منزل پدرم رفتم . فرش و اثاثيه را كه با زحمت و كار چندين ساله براي ازدواج خود تهيه كرده بودم ، به منزل زن منتقل نمودم و با مهر سنگيني با او رسما ازدواج كردم .
چندماهي بيشتر نگذشت كه از طرفي علاقه من نسبت به زن كاهش يافت و از طرف ديگر زن از من پول زيادتري مطالبه مي كرد و مرا به علت كمي درآمد سرزنش مي نمود. رفته رفته بناي ناسازگاري گذارد و كار ما به اختلاف كشيد.
بر اثر پريشاني فكري و تشويش خاطر، به موقع ، سر كار خود حاضر نمي شدم و نمي توانستم به درستي انجام وظيفه كنم . اولياي موسسه چندبار تذكر دادند، مفيد نيفتاد و بر اثر بي نظمي اخراجم نمودند.
موقعي كه زن متوجه شد كه بيكار شده ام ، مرا به منزل راه نداد. اثاثيه ام را مطالبه كردم ، انكار كرد. مقاومت نمودم ، فرياد زدم ، بچه هاي زن از منزل خارج شدند و تهديدم كردند. اكنون در سخت ترين شرايط به سر مي برم .
پدرم ناراحت و خشمگين است و مرا به منزل راه نمي دهد. مادرم رنجيده خاطر و ناراضي است و به من اعتنا نمي كند. از موسسه اخراجم نموده اند و بيكار مانده ام . اثاثي كه محصول چندين سال كار و كوششم بود، از دست داده ام . زنم مرا طرد نموده و به خانه اش نمي پذيرد. از من شكايت نموده و با مطالبه نفقه و مهريه ، درخواست طلاق كرده است . بچه هاي جوان زن ، آبرو و حيات مرا تهديد مي كنند و با اين همه گرفتاري ، نمي دانم آتيه من چه خواهد شد.
جوان در حاليكه يك پرده اشك روي چشمش را گرفته بود، مي گفت اين زن مرا به خاك سياه نشانده و زندگي را بر من تلخ و غيرقابل تحمل نموده است . قرار و آرام ندارم و شب و روزم با رنج و ناراحتي مي گذرد. نشاطم از دست رفته و در سنين جواني فرسوده و ناتوان شده ام . از سخنان او اين حديث به خاطرم آمد.
عن اءبي عبدالله عليه السلام قال : كان من دعاء رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اءعوذ بك من امراءءة تشيّبني قبل مشيبي .(7)
امام صادق عليه السلام مي فرمود: از دعاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم اين بود كه : خدايا به تو پناه مي برم از زني كه مرا پير مي كند قبل از آن كه زمان پيري ام فرارسيده باشد.
خلاصه اين كه جوانان بايد با هوشياري همسر خود را برگزينند و از آزادي و اختيارات قانوني خويش سوء استفاده نكنند. بايد در امر ازدواج پيرو عقل و مصلحت باشند و از خودسري و لجاجت بپرهيزند. با والدين و ديگر بزرگسالان با تجربه و خيرخواه ، مشورت كنند. مراقب باشند كه احساسات موقت و عشق هاي زودگذر، آنان را كور و كر نكند و خويشتن را اسير ازدواجي نامناسب و خانمان برانداز ننمايند و با دست خود موجبات بدبختي و تيره روزي خويش را فراهم نياورند.
عن ابراهيم الكرخيّ قال : قلت لابي عبدالله عليه السلام انّ صاحبتي هلكت و كانت لي موافقة و قد هممت اءن اءتزوّج فقال لي انظر اءين تضع نفسك و من تشركه في مالك و تطلعه علي دينك و سرّك (8)
ابراهيم كرخي به امام صادق عليه السلام عرض كرد: همسرم كه زني شايسته و موافق بود، از دنيا رفته است و اينك قصد ازدواج دارم .
حضرت فرمود: ((دقت كن كه خود را در كجا قرار مي دهي و با كدام خانواده پيمان ازدواج مي بندي ! متوجه باش كه چه كسي را شريك ثروت خود مي سازي و او را بر دين و اسرار خويش واقف و مطلع مي نمايي .))(9)

1- معاد از نظر روح و جسم ، ج 2، ص 281.
2- سوره مباركه شعراء، آيه 88.
3- تفسير برهان ، جلد 3، ص 184.
4- مجموعه ورام ، جلد اول ، ص 126.
5- معاد از نظر جسم و روح ، ج 2، ص 174.
6- فهرست غررالحكم ، ص 183.
7- الكافي ، ج 5، ص 326.
8- الكافي ، ج 5، ص 323.
9- بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات ، ج 2، ص 250.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت





« اَلَم یَعلَم بِاَنَّ اللهَ یَری…؟!»
آیا انسان نمیداند که خدا او را می بیند؟

شیطون اندازه ی یک حبه قنده!!!
گاهی، می افته تو فنجون دلمون!

حل میشه… آرووم…آرووم…!
بی آنکه اصلاً بفهمیم…!

و… روحمون سر می کشه اون رو!!!
اون چای شیرین رو،

شیطون زهرآگین دیرین رو.
اونوقت، اون…خون میشه در خانه ی تن!

می چرخه و می گرده و می مونه اون جا!!!
اون… میشه… من!!!

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




در دعاي مكارم الاخلاق ، حضرت سجاد عليه السلام مي فرمايد:
و لا تفتنّي بالسّعة ؛
((بار الها! با گشايش و سعه مالي ، مرا مورد آزمايش قرار مده .))
امتحان خداوند هنگام وسعت مالي ، حتمي و اجتناب ناپذير است .
امام عليه السلام براي آن كه در معرض امتحانات سنگين قرار نگيرد، از خداوند مي خواهد كه به او سعه مالي و ثروت زياد ندهند تا با آزمايش هاي سخت باري تعالي مواجه نگردد.
اين جمله دعا براي عموم مردم بسيار آموزنده است . آن حضرت با آن كه معصوم است و از خطايا منزه است ، براي آن كه در مضيقه امتحان واقع نشود، از خداوند مي خواهد كه به او سعه مالي ندهد. اما بعضي از افراد عادي در حال تهيدستي مي گويند: اگر خداوند به ما ثروت عنايت كند، چنين و چنان مي نماييم و به خوبي انجام وظيفه مي كنيم .
ممكن است در آن موقع از روي خلوص و پاكي سخن بگويند، اما نمي دانند كه ثروت ، افكارشان را عوض مي كند و آنان را دگرگون مي سازد و ممكن است بر اثر امتحان مالي سقوط كنند و هميشه دچار بدبختي و سيه روزي گردند.
به شرحي كه توضيح داده مي شود، ثعلبة بن خاطب كه از انصار بود، به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده امتحان برنيامد، زيرا بر اثر حب مالي از پرداخت زكات واجب ، سر باز زد و خداوند درباره تخلف وي آيه نازل فرمود. او در ايام تهيدستي شرفياب محضر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شد.
به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد.
حضرت فرمود: اي ثعلبه ! مال قليلي كه بتواني شكرش را ادا كني ، بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحملش را نداشته باشي .
دفعه ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرض كرد:
((به خدايي كه شما را به رسالت مبعوث نموده است ، من قسم ياد مي كنم كه اگر خداوند به من مالي بدهد، حق هر صاحب حقي را عطا خواهم نمود.))
در آن موقع پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم در پيشگاه الهي او را دعا كرد و براي او درخواست مال نمود.
خداوند دعاي حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفندداري را آغاز نمود. خداوند به مالش بركت بسيار داد و با سرعت گوسفندان افزايش يافتند. تا جايي كه ديگر نمي توانست در شهر بماند. از مدينه دور شد و در يكي از وادي هاي اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگهداري مي كرد.
طولي نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه دوردستي رفت تا در آن جا بتواند گوسفندان را نگهداري كند.
از طرف خداوند، امر به گرفتن زكات ، صادر شد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم ماءموريني را به اطراف فرستاد. از جمله ماءمور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزد ثعلبه آمد، اما او از دادن زكات ابا كرد و بخل نمود.
گفت : ((زكات چيزي جز جزيه نيست و من جزيه نمي دهم .))
وقتي خبر اين كلام به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد، فرمود: ((واي بر ثعلبه !))
سپس وحي آسماني آمد: ((كساني از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مي بندند كه اگر باريتعالي از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مي دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهي به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداي وظيفه روي گردان شدند.))
پس از نزول آيه ، بعضي از دوستان ثعلبه نزد وي رفتند و او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهي بود، پرداخت ننمودي ؟ درباره تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد.
ثعلبه سخت مضطرب شد، مقداري از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبة ؛ ((واي بر تو!))
ثعلبه با شرمساري گفت : ((يا رسول الله ! زكات آورده ام ، بفرماييد از من تحويل بگيريد.))
حضرت فرمود: درباره ات آيه آمده است . آيه را كه نمي توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمي شود و او را رد كرد.
بعد از آن كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت ، زكات را نزد ابي بكر برد و بعد نزد عمر و هيچ يك از آن دو، صدقه را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگي به گناه از دار دنيا رفت .(1)

1- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 224، محجة البيضاء، ج 6، ص 102.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




عن علي عليه السلام قال : ان من مكارم الاخلاق اءن تصل من قطعك و تعطي من حرمك و تعفو عمن ظلمك ؛(1)
حضرت علي عليه السلام فرموده :
((از جمله مكارم اخلاق برقرار نمودن رابطه دوستي با آن كس است كه از تو بريده و عطا نمودن به كسي است كه تو را محروم ساخته و عفو و اغماض از كسي كه به تو ستم كرده است .))
غريزه حيواني و حس تلافي جويي مي گويد كسي كه تو را ترك گفته بايد به بي اعتنايي ، او را ترك كني ، كسي كه تو را محروم نموده ، اگر فرصت به دست آوردي ، محرومش نمايي ، و از كسي كه به تو ستم كرده ، انتقام بگيري و مجازاتش نمايي .
بنابراين آن كسي كه مي خواهد به مكارم اخلاق متخلق گردد، بايد خواهش هاي غريزي و تمايلات نفساني را واپس زند و به كرامت نفس و بزرگواري گرايش يابد و اين كاري بس مشكل است ولي در پيشگاه الهي بسيار ارزنده و مهم است و در پاره اي از موارد، صاحب اين خلق را در دنيا از نفع و بهره بزرگي برخوردار مي سازد.
((اسماعيل بن احمد ساماني)) در ماوراء النهر حكومت مي كرد. عمر بن ليث صفاري تصميم گرفت با او بجنگد و ماوراء النهر را حوزه حكومت و قلمرو فرمانروايي خويش درآورد. لذا لشكر نيرومندي مجهز ساخت و عازم بلخ گرديد. اسماعيل بن احمد براي او پيامي فرستاد كه هم اكنون تو بر منطقه بسيار وسيعي حكومت مي كني و در دست من جز محيط كوچك ماوراءالنهر نيست . از وي خواسته بود كه به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولي عمر بن ليث به پيام اسماعيل اعتنا نكرد، هيچ راه را پيمود. از جيحون گذشت ، منازل را طي كرد و به بلخ رسيد. سرزمين را براي لشكرگاه برگزيد، خندق حفر نمود، نقاط مرتفعي را براي ديده باني مهيا كرد و ظرف چندين روز تمام مقدمات جنگ را آماده نمود. در خلال اين مدت لشكريانش تدريجا از راه مي رسيدند. هر گروهي در نقطه پيش بيني شده مستقر مي شدند.(2)
جمعي از افسران و خواص اسماعيل بن احمد كه آوازه جراءت و شهامت عمرو بن ليث را شنيده بودند، از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز تكان خوردند و با يكديگر مشورت نمودند و گفتند: اگر بخواهيم با عمر و سپاه نيرومندش پيكار كنيم يا بايد همگي از زندگي چشم بپوشيم و كشته شويم ، يا آن كه در گرماگرم نبرد، به دشمن پشت كنيم و ميدان جنگ را ترك گوييم و به ذلت فرار تن در دهيم و هيچ يك از اين دو بر وفق عقل و مصلحت نيست . بهتر است كه از فرصت استفاده كنيم و پيش از شكست قطعي به وي تقرب جوييم و امان بخواهيم ، چرا كه او مردي دانا و توانا است و هرگز دامن خويش را با كشتن اين و آن كه عمل عاجزان و ابلهان است ، لكه دار نمي كند.
يكي از حضار گفت : اين سخني عاقلانه است و نصيحتي مشفقانه است و بايد طبق آن تصميم گرفت . قرار شد در شب معين گرد هم آيند و به اين نظريه جامه عمل بپوشانند.
شب موعود فرارسيد، با هم نشستند و هر يك نامه جداگانه اي به عمر نوشتند و مراتب وفاداري خود را نسبت به او اعلام نمودند و از وي امان خواستند. نامه هاي افسران و خواص اسماعيل به عرض رسيد، آنها را خواند، از مضامين آنها آگاه شد و همه آنها را در خرجيني جاي داد و در آن را بست و مهر نمود.
در خواست پناهندگي شان را اجابت كرد، جنگ آغاز شد. برخلاف تصور افسران موجباتي فراهم آمد كه اسماعيل بن احمد غلبه كند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عده اي كشته ، گروهي دستگير شده ، و جمعي گريختند.
سپاهيان عمرو در محاصره واقع شدند و خيلي زود شكست خوردند. عمرو بن ليث نيز فرار كرد ولي دستگير شد، ساز و برگ نظاميان عمرو غنيمت رفت ، اموال اختصاصي او و همچنين خرجين نامه افسران به دست اسماعيل افتاد از مشاهده خرجين و مهر عمرو بن ليث و يادداشتي كه روي آن بود، به مطلب پي برد و دانست محتواي خرجين ، نامه هايي است كه افسرانش به عمرو نوشته اند.
خواست آن را بگشايد و نامه ها را بخواند تا بداند نويسندگان آنها چه كساني هستند؛ ولي فكر صائب و عقل دورانديشش او را از اين كار بازداشت .
با خود گفت : اگر نامه را بخوانم و نويسندگانش را بشناسم ، به همه آنها بدبين مي شوم و آنان نيز اگر بدانند كه رازشان فاش شده است ، از عهدشكني و خيانتي كه به من كرده اند، دچار خوف و هراس مي شوند و ممكن است از ترس جان خود پيشدستي كنند و اين پيروزي را به شكست مبدل سازند و مفاسد بزرگ و غيرقابل جبراني به بار آورند.
خرجين را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود. خرجين بسته را كه مهر عمرو بر آن بود به ايشان ارائه داد و گفت :
((اين ها نامه هايي است كه جمعي از افسران و خواص من ، به عمرو نوشته اند و به وي تقرب جسته اند و از او امان خواسته اند. ده بار حج خانه خدا به ذمه من باد اگر بدانم در اين نامه ها چيست و نويسندگان آنها چه كساني هستند و در صورتي كه امان خواهي نويسندگان راست باشد، آنان را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفته خود استغفار مي كنم و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص ، خرجين سربسته را با همه محتوياتش در آتش افكندند و سوزاندند و اثري از نوشته ها باقي نگذاشت .))
نويسندگان نامه از اين كرامت نفس و گذشت اخلاقي به حسرت آمدند از اين كه نوشته ها خاكستر شد و سوءنيتشان براي هميشه مستور ماند و آسوده خاطر گشتند.
آنها هم از عمل خودشان پشيمان شدند و مجذوب فرمانده بزرگوار خويش گرديدند و از روي صداقت و راستي تصميم گرفتند، نسبت به او همواره وفادار باشند.(3)
كرامت نفس اسماعيل بن احمد مدلول كلام علي عليه السلام است كه فرموده :
العفو زكاة الظّفر و السُّلوُّ عوضك ممّن غدر؛(4)
((عفو و بخشش ، زكات پيروزي و ظفر است ، از ياد بردن و به دست فراموشي سپردن و تلافي نمودن ، مكر و غدر است .))
از آنچه مذكور افتاد روشن شد كه خلق خوب و حسن معاشرت با مردم در اسلام مورد كمال توجه است و در قيامت ، صاحبان اخلاق حميده ، مشمول رحمت و عنايت خاص حضرت باريتعالي هستند.(5)

1- غررالحكم ، ص 388.
2- كامل ابن اثير، ج 7، ص 178.
3- جوامع الحكايات ، ص 56.
4- نهج البلاغه ، ص 506.
5- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 151.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




عن علي عليه السلام قال : عود لسانك لين الكلام ؛(1)
امام علي عليه السلام فرموده :
((زبانت را عادت ده كه گفتارش هميشه نرم و ملايم باشد.))
مردي به نام ((اسحاق كندي)) كه در زمان خود فيلسوف عراق بود به نوشتن كتابي دست زد كه حاوي تناقض هاي قرآن باشد. در اين كار همت گمارد و براي انجام آن تنها در منزل نشست و مشغول به نوشتن گرديد.
روزي يكي از شاگردان او بر حضرت امام حسن عسگري عليه السلام وارد شد. حضرت به وي فرمود:
((آيا در بين شما يك مرد رشيد نيست كه استادتان را از كاري كه درباره قرآن شروع كرده ، باز دارد؟))
عرض كرد: ((ما از شاگردان او هستيم ، چطور ممكن است در اين مورد يا ديگر موارد به او اعتراض نماييم ؟))
امام عليه السلام فرمود: ((آيا حاضري آن را كه به تو مي آموزم ، در محضر استادت انجام دهي ؟))
عرض كرد: ((بلي !))
فرمود: ((نزد او برو، با وي به لطف و گرمي انس بگير و در كاري كه مي خواهد انجام دهد ياري اش نما و چون با او ماءنوس گشتي ، بگو براي من سوال پيش آمده است ، اجازه مي خواهم بگويم كه از مثل شما توقع اين اجازه هست . سپس بگو: اگر تكلم كننده به اين قرآن نزد شما بيايد و اين سوال مطرح گردد، كه آيا جايز است مراد گوينده قرآن از گفته هاي خودش غير آن باشد كه شما گمان برده ايد و آن را برداشت نموده ايد؟
او در پاسخ خواهد گفت : اين احتمال هست . آنوقت به او بگو شما از كجا مقصد متكلم قرآن را درك نموده ايد؟ شايد منظور او غير از آن چيزي باشد كه شما گمان برده ايد.
فصار الرجل الي الكندي و تلطّف الي اءن اءلقي عليه هذه المساءلة فقال له اءعد علي فاءعاد عليه فتفكر في نفسه و راءي ذلك محتملا في اللغة و سائغا في النظر؛(2)
آن مرد نزد فيلسوف كندي رفت و طبق دستور امام پس از تلطف و مهر، مطلب را با وي در ميان گذارد، آنقدر اين كلام موثر افتاد كه به او گفت : دوباره بگو! دوباره گفت . فيلسوف ، پس از انديشه و تفكر ابراز داشت اين كه گفتي به اعتبار لغت ، محتمل است و از جهت دقت نظر، جايز است .
اين احتمال صحيح و اساسي طبق دستور امام عسكري عليه السلام به نرمي و ملايمت و با حفظ شخصيت فيلسوف تحصيل كرده القا گرديد، از اين رو در وي اثر مفيد گذارده و او را در نوشتن كتاب ، دودل و مردد ساخت . حال اگر همين مطلب با تندي و خشونت ادا مي گرديد، وي را در عقيده خود مقاوم مي نمود و به گفته هايش پافشاري نشان مي داد.(3)

1- فهرست موضوعي غررالحكم ، ص 334.
2- بحارالانوار، ج 5، ص 311.
3- شرح و تفسير دعاي مكارم الاخلاق ، ج 2، ص 110.

 

موضوعات: حکایات منبر  لینک ثابت




يكي از مسلمانان مدينه به شخصي بدهكار بود و نمي توانست بدهي خود را بپردازد از طرفي، طلب كار نيز اصرار بر دريافت پولش داشت .
فرد بدهكار براي چاره جويي نزد امام حسين عليه السلام آمد هنوز حرفي نزده بود كه امام حسين عليه السلام دريافت، او براي حاجتي آمده است؛ به او فرمود «آبروي خود را، با خواهش رو در رو، مريز نياز خود را در نامه اي بنويس، كه به خواست خدا آنچه تو را شاد كند، به تو خواهم داد.
او در نامه اي نوشت «اي اباعبد الله! فلاني پانصد دينار از من طلب دارد و اصرار دارد كه طلبش را بگيرد لطفاً او را راضي كنيد، تا وقتي پولدار شوم به من مهلت دهد.
امام حسين عليه السلام پس از خواندن نامه او، به منزل رفت و هزار دينار در كيسه اي برايش آورد و فرمود «با پانصد دينار، بدهي خود را بپرداز؛ و با پانصد دينار ديگر، به زندگي خود سر و سامان بده؛ و پيش هيچ كس جز سه نفر حاجت خود را مگو دين دار، كه دين جلو او را مي گيرد؛ جوانمرد، كه بخاطر جوانمردي حيا مي كند؛ صاحب اصالت خانوادگي، كه مي داند تو نمي خواهي آبرويت به خاطر نيازت ريخته شود؛ او شخصيت تو را حفظ و حاجتت را برآورده مي كند.
__________________
تحف العقول ص251

موضوعات: داستان  لینک ثابت





درعصر سليمان نبى ؛ پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد… اما چند كودك را بر سر بركه ديد…
آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود…
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من متصور نيست..
پس نزديك شد ، ولی آن مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد..
شكايت نزد سليمان برد…. پیامبر آن مرد را احضار کرد و پس از محاكمه وی را به قصاص محكوم نمود ودستور به كور كردن چشم او داد…
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت :
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند..
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!!!!
و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم ….
پس به عدالت نزديكتراست اگر محاسنش را بتراشيد ؛ تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند”

موضوعات: داستان  لینک ثابت




آیت اللہ مجتهدی:

پس روزگارے مے آید کہ
مردم شکم هایشان خدایشان است،
موقع نماز و وقت نماز بہ دنبال شکم هستند.
الان نانوایے ها و رستوران ها چہ خبر است؟
در خانہ ها بعضے در حال ناهار خوردن
هستند و فکر نماز نیستند.کسانے کہ نماز را
در اول وقت نمے خوانند نماز آنها را نفرین مے کند
و مے گوید خدا تو را ضایع و خراب کندهمان طور کہ
تو مرا ضایع و خراب کردی.بہ همین خاطر هم هست
کہ این گونہ افراد همیشہ گرفتار هستند و
مے گویندآقا من هر کار مے کنیم نمے شود
این کار، آن کار. این براے این است کہ نماز
اول وقت نمے خوانے و پدر و مادر از دست تو
ناراضے هستند.از ملا مے پرسند: چرا هر کار
مے کنیم کارمان بہ سامان نمے شود؟]در جواب گفت
[ براے اینکہ نماز اول وقت نمے خوانے و نماز هم
نفرین تان مے کند.استاد ما مرحوم آقاے برهان 65
سال پیش بر روے منبر مے گفت و من هنوز یادم
هست کہ مے فرمود: آن کسے کہ نماز مغرب را
آن قدر دیر بخواند کہ آسمان پر از ستارہ
شود چنین کسے ملعون است.

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




لطف تو یارب! ازل است و ابد
این منم و این گنه بی‌عدد
روی سیه، بار خطا، فعل بد
نمی‌زنی به سینه‌ام دست رد یا واحد یا احد یا صمد
تشنـه لبم آب حیاتم بده
غرق گنـاهم حسناتم بده
از کرم خویش نجاتم بده
اگرچه باشدگنهم بی‌عدد یا واحد یا احد یا صمد
بنده ولی بنـده شرمنده‌ام
رو سیه و زار و سرافکنده‌ام
باز به سوی تو پناهنده‌ام
ای همه عفو تو فراترزحد یا واحد یا احد یا صمد
آمده‌ام تا کـه قبولم کنی
وصل به اولاد رسولم کنی
سائل زهرای بتولم کنی
جزکرمت هیچ ندارم سند یا واحد یا احد یا صمد
مرا به قرآن پیمبر ببخش
به اشک صدیقه ‌اطهر ببخش
به آخرین نماز حیدر ببخش
که بوده ذکرم همه حیدرمدد یا واحد یا احد یا صمد
عبـد فراری‌ام که برگشته‌ام
غرق به خوناب جگر گشته‌ام
ببین به کار خویش سرگشته‌ام
آخر کارم به کجا می‌رسد؟ یا واحد یا احد یا صمد
من که گنه‌کارترم از همه
ز آخر کار خود کنم واهمه
به پهلوی شکسته فاطمه
ببخش ورنـه آبرویم رود یا واحد یا احد یا صمد

موضوعات: مناجات  لینک ثابت




آزرده طعم دورى، از یار را چشیده

آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
روى زمین قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسید از گفته و شنیده
مى‏رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى که وقت وصل دلش رسیده
تکبیر گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر رکوع خم شد با قامتى خمیده
برخاست از رکوع و آرام رفت سجده
اشک خداست این که روى زمین چکیده
تیغى فرود آمد کعبه شکست و تسبیح
محراب ماند و تیغى کاین کعبه را دریده
او سجده کرد امّا سر بر نداشت دیگر
سجده به این طویلى مسجد به خود ندیده
کعبه شکست برداشت امّا نه بهر میلاد
نزدیک شد زمان دیدار یک شهیده

ادامه »

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




حضرت موسی (ع) فرمودند :
خداوندا! مى ‏خواهم به تو نزدیک شوم، فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود،
گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏ خواهم، فرمود: رحمتم از آن کسى است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند.
گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏ خواهم فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر صدقه ‏اى بدهد.
گفت‏: خداوندا! از درختان بهشت و از میوه‏ هایش مى خواهم، فرمود: آنها از آن کسى است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد.
گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مى ‏خواهم، فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند.
گفت‏: خداوندا خشنودى تو را مى‏ خواهم، فرمود: خشنودى من از آن کسى است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.
مستدرک الوسائل، ج 7 صفحه 456.

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت





روزی پیامبر اکرم به خانه حضرت زهرا آمدند . حضرت علی و حسنین (صلوات الله علیهم اجمعین) هم در خانه حضور داشتند .
پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند :
چه میوه ای از میوه های بهشتی میل دارید بمن بگوئید تا به جبرائیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.
امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. رفتند در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند :
پدر جان به جبرائیل بگوئید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد .
و حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود جامه عمل پوشانیدند و به جبرئیل دستور دادند یک طبق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.
مدتی نگذشت که جبرائیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت.
پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند : فاطمه جان یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده است ، آنرا نزد من بیاور .
حضرت زهرا آن طبق را آوردند و نزد پدر گذاشتند. پیامبر خرمای اول از درون ظرف برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهادند و فرمودند « حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشتند و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند «حسن جان نوش جانت ، گوارای وجودت ». خرمای سوم را در دهان جگر گوشه خود حضرت زهرا نهادند و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند.
خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهادند و فرمودند « علی جان نوش جانت‌، گوارای وجودت » خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهادند و همان جمله را تکرار نمودند .
خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند.
در این هنگام حضرت زهرا فرمودند : پدر جان به هر کدام از ما یک خرما دادید اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید . چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟
رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند:فاطمه جان وقتی خرما در دهان حسین نهادم ، دیدم و شنیدم که جبرائیل و مکائیل از روی عرش ندا بر آورده اند که : «حسین جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به تبع آنها این جمله را تکرار کردم وقتی خرما در دهان حسن نهادم باز جبرائیل و مکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت ».
فاطمه جان وقتی خرما در دهان تو نهادم دیدم حوری های بهشتی سر از غرفه ها در آورده اند . و می گویند « فاطمه جان نوش جانت ، گوارای وجودت » من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم.اما وقتی خرما در دهان علی نهادم شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می زند « علی جان نوش جانت ، گوارای وجودت » . به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم در دهان علی نهادم باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هنیأ مرئیاً لک یا علی » نوش جانت ، گوارای وجودت علی جان.به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم در دهان علی نهادم ، شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود:« یا رسول الله بعزت و جلالم قسم اگر تا صبح قیامت خرما در دهان علی بگذاری من خدا هم می گویم علی جانم نوش جانت ، گوارای وجودت».
یا علی
جلاءالعیون علامه مجلسی

موضوعات: اهل بیت (ع)  لینک ثابت




پلک های نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر به میخ در افتاده است
در نگاه زینب دل خسته زخمش اشناست
زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
ناامیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی فزت و ورب الکعبه ی او روشن است
حیدر مظلوم سی سال است فکر رفتن است
کوفه شبها اشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصّه ی ان کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او می گفت با صد شورشین
کربلا عباس من، جان تو و جان حسین

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




هرکه پیشانی او زخم شده مومن نیست
پیر وادی شدن ای دوست! به سال و سن نیست!
دین تسبیح و مناجات و محاسن دین نیست!
به خدای تو قسم پیرو دین خودبین نیست!
دین کجا گفته که همسایه ی خود را ول کن؟
دین کجا گفته که دل را ز خدا غافل کن؟؟
دین کجا گفته که چون کبک ببر سر در برف؟
دین کجا گفته فقط مغلطه باشد در حرف؟؟
دین کجا گفته جواب سخن حق تیر است؟؟
دین کجا گفته که بیچاره شدن تقدیر است!؟
دین نگفته ست ببر آبروی مومن را؟
دین نوشته است بخر آبروی مومن را
به خدا سخت در انجام خطا غرق شدیم
ناخدا جان!همه در غیر خدا غرق شدیم
دل خوشی مان همه این است:مسلمان هستیم
فخر داریم که:ما پیرو قرآن هستیم
ما مسلمان دروغیم!… مسلمان فریب!
همه ی دغدغه مان این شده: گندم؟ یاسیب؟…
هر که از راه رسید آبروی دین را برد!
هر که آمد فقط از گرده ی این مذهب خورد!
آب راکد بشود، قطع و یقین می گندد!
غرب یکدست به دینداری مان می خندد!
در نمازت “خم ابروی نگار” آوردی!
با عبادات چنین, گند به بار آوردی!
هرچه را گم بکنی وقت نمازت پیداست
اصلا انگار نه انگار خدا آن بالاست!
چه نمازی ست که یک ذره خدایی نشده؟؟
این نمازی ست زمینی و هوایی نشده!
پاره کن رشته ی تسبیح و مرنجان دین را!
اینهمه کش نده این مد ” و لا الضااااااالین” را!… .

 

موضوعات: سایر مطالب  لینک ثابت





مردی سالها در آرزوی دیدن امام زمان(عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید.شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد.معروف است، هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد، ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و… صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود).
تا اینکه روزی، به او الهام شد:
«الان حضرت بقیة الله(عج)، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!»او حرکت کرد،
و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند.
اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند:
به امام(عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن!در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد، و قفلی را نشان داد و گفت:
آیا ممکن است برای رضای خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال پول احتیاج دارم.پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم.زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری..؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید.وقتی پیرزن رفت،امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند:مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم.از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او دین دارد و خدا را می شناسد.از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد،هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو میکنیم.
تعجیل در فرجش صلوات:
اللهم صلی علی محمد وال محمد وعجل فرجهم والعن عدوهم.


اگر یک نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سرباز یاری

موضوعات: امام زمان (عج)  لینک ثابت




اشاره قرآن به آثار دوستی پنهانی دختر و پسر
تراز: حال این سوال مطرح است که مهریه نیکو چگونه است؟ مقصود از مهر شایسته زیاد بودن آن است؟ قرآن به جزئیات پاسخ نداده لذا باید به سراغ مفسرین حقیقی کتاب الله یعنی پیغمبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت عصمت و طهارت برویم. رسول اکرم (صلی الله علیه واله) در روایتی برترین زنان امتش را چنین معرفی می نمایند…
پایگاه خبری تحلیلی تراز: با توجه به اینکه ۳۵ آیه ابتدایی سوره نساء به مسائل خانوادگی از قبیل ارث و ازدواج و محرم و نامحرم می پردازد نام این سوره را نساء یعنی زنان گذاشته اند. یکی از موضعات مورد اشاره در آیات نخستین این سوره بحث ازدواج و پرداخت مهریه است. در آیه ۲۵ این سوره به پرداخت مهریه نیکو و شایسته اشاره شده است:
«و هر كس از شما، كه توانايى مالى ندارد تا با زنان آزادِ باايمان ازدواج كند، پس از كنيزانِ با ايمانى كه شما مالك آنيد، (به زنى بگيرد) و خداوند به ايمان شما داناتر است. همه از يكديگريد، پس (نگوييد: كه من آزادم و تو كنيز و) با اذن صاحبانشان آن كنيزان را به همسرى درآوريد و مهريه نيكو و به‏ طور شايسته به آنان بدهيد، به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتن‏هاى پنهانى. پس آن گاه كه كنيزان، صاحب همسر شدند، اگر مرتكب زنا شوند، كيفرشان نصف كيفر زنانِ آزاد است. اين (نوع از ازدواج،) براى كسانى از شما رواست كه از (رنج و فشار بى ‏همسرى و) افتادن به گناه و زنا بر خود بترسد، با اين همه، صبر كردن (و ازدواج نكردن با كنيزان) برايتان بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است.»
سه نکته:
* برترین زنان امت از نظر پیامبر(صلی الله علیه واله)
حال این سوال مطرح است که مهریه نیکو چگونه است؟ مقصود از مهر شایسته زیاد بودن آن است؟ قرآن به جزئیات پاسخ نداده لذا باید به سراغ مفسرین حقیقی کتاب الله یعنی پیغمبر(صلی الله علیه واله) و اهل بیت عصمت و طهارت برویم. رسول اکرم (صلی الله علیه واله) در روایتی برترین زنان امتش را چنین معرفی می نمایند: «افضل نساء امتی اصبحهن وجهان و اقلهن مهراً؛ بهترین زنان امت من زنانی هستند که خوشروتر و مهریه ایشان کمتر باشد.» (من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۲۵۲)

** نتیجه سنگینی مهریه
امام صادق (علیه السلام) نیز برکت را در کمی مهر دانسته و فرموده اند: «إن من برکة المراة قلة مهرها؛ از برکات زن کمی مهریه اوست.» (من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۲۵۴)
امیرالمومنین (علیه السلام) هم نسبت به مهریه های سنگین هشدار داده اند که چنین مهریه هایی نه تنها موجب تحکیم بنیان خانواده نمی شود بلکه کدورت آفرین و اختلاف افکن است! «لا تغالوا بمهور النساء فتکون عداوة؛ مهریه زنها را سنگین نگیرید که موجب کدورت و دشمنی گردد.» (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۱)

*** اشاره دو آیه قرآن به آثار دوستی پنهانی دختر و پسر
در این آیه به نهی از دوستی دختر و پسر به صورت مستقیم اشاره شده است: “به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه اهل فحشا و نه اهل دوست گرفتن‏هاى پنهانى” همچنین در آیه ۵ سوره مائده نیز در این رابطه می فرماید: «در حالیکه پاكدامن باشيد، نه زناكار و نه دوست پنهانی و نامشروع گيريد.»
در این دو آیه نکات فراوانی وجود دارد که تنها به برخی اشاره ای گذرا می اندازیم:
- در آيه‎ اول سخن از ترك دوستی دختران با پسران و درآيه‎ دوم ممنوع بودن دوستی پسران با دختران مطرح شده است.
- أخدان جمع خِدن به معنی دوست است. دوستی های نهی شده در آیه اولاً پنهانی اند؛ ثانیاً منشأ آن شهوت است.
- اما چرا “أخدان” به معنی دوست ها به صورت جمع آمده؟ شاید به این علت که دوستی از روی شهوت به یک نفر منتهی نخواهد شد زیرا نفس آدمی سیری ناپذیر است.
- جالب اینست که بجز این دو مورد در همه جای قرآن از دوست با نام صدیق نام می برد زیرا منشأ آنها را صداقت می داند اما در اینجا…!
- بلافاصله بعد از زناکار نبودن، نداشتن دوستی پنهانی مطرح شده که نشان می دهد این دوستی ها هم در حکم زنا البته در مراتب دیگر هستند؛ زنای چشم، زنای گوش، زنای مصافحه با نامحرم و غیره.

 

موضوعات: دینی و مذهبی  لینک ثابت




محراب کوفه امشب در موج خون نشسته

 

محراب کوفه امشب در موج خون نشسته
یا عرش کبریا را سقف و ستون شکسته


سجاده گشته رنگین از خون سرور دین
یا خاتم النبیین، یا خاتم النبیین


از تیغ کینه امشب فرقی دو نیم گردید
رفت آن یتیم پرور، عالم یتیم گردید

 

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





آیا دل به دل راه داره ؟(طبق احادیث)

امام علی علیه السلام مى فرماید: «کینه و بدخواهى دیگران را از سینه خود دور کن تا بدخواهى به تو از سینه دیگران ریشه کن شود»
«اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَیرِکَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِکَ»
امام مى فرماید: از خود شروع کن، ابتدا به قلب خویش مراجعه کن ببین آیا نیت سوئى درباره دیگران دارى یا نه؟ اگر دارى آن را از سینه ات پاک کن چیزى نمى گذرد که خواهى دید سینه دیگران نیز از نیات سوء درباره تو پاک شده است.

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم:
«مَنْ أرادَ أنْ یَعْرِفَ کَیْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَاللهِ فَلْیَعْرِفْ کَیْفَ مَنْزِلَةُ اللهِ عِنْدَهُ فَإِنَّ اللهَ یُنَزِّلُ الْعَبْدَ مِثْلَ ما یُنَزِّلُ الْعَبْدُ اللهَ مِنْ نَفْسِهِ ؛
هر کس مى خواهد بداند چه مقام و منزلتى نزد خدا دارد به منزلت خداوند نزد خود بنگرد، زیرا خدا منزلت بنده را همان گونه قرار مى دهد که بنده منزلت خدا را در دل و جان خود قرار داده است».

در حدیث جالبى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که مردى خدمت آن حضرت عرض کرد: شخصى به من مى گوید من تو را دوست دارم چگونه بدانم که او راست مى گوید و واقعاً مرا دوست مى دارد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«اِمْتَحِنْ قَلْبَکَ فَإنْ کُنْتَ تَوَدُّهُ فَإنَّهُ یَوَدُّکَ ؛
قلب خود را بیازماى اگر تو او را دوست مى دارى او هم تو را دوست مى دارد». (قلوب با یکدیگر راه دارند)
یکى از یاران امام رضا علیه السلام به نام «ابن جهم» عرضه داشت: فدایت شوم مى خواهم بدانم من نزد تو چگونه ام؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«أُنْظُرْ کَیْفَ أَنَا عِنْدَکَ ؛
نگاه کن ببین من در نزد تو چگونه ام»

- بحارالانوار، ج 71، ص 156، ح 74.
- اصول کافى، ج 2، ص 652، ح 2.
- میزان الحکمه، ح 3149.

موضوعات: روایات  لینک ثابت





به راه های چپ و راست رفتند، راه ضلالت و گمراه پیمودند و راه روشن هدایت را گذاشتند پس درباره آنچه در آینده باید باشد شتاب نکنید، و آنچه را در آینده باید بیاید دیر مشمارید.

چه بسا کسی برای رسیدن به چیزی شتاب می کند، اما وقتی به آن رسید دوست دارد که ای کاش آن را نمی دید، وچه نزدیک است امروز به فردایی که سپیده آن آشکار شد . ای مردم! اینک ما در آستانه تحقق وعده داده شده، ونزدیکی طلوع آن چیزهایی که برشما پوشیده و ابهام آمیز است قرار داریم.

بدانید آن کس از ما (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) که فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سیره و روش پیامبر (صل الله علیه وآله وسلم) و امامان (علیها السلام) رفتار می کندتا گره ها رابگشاید، بردگان و ملت های اسیر را آزاد سازد. جمعیت های گمراه و ستمگر را پراکنده و حق جویان پراکنده را جمع آوری می کند. (حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) سال های طولانی در پنهای از مردم به سر برد، آن چنان که اثر شناسان اثر قدمش را نمی شناسند گرچه در یافتن اثر ونشانه ها تلاش فراوان کنند. سپس گروهی برای درهم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند، و چونان شمشیر ها صیقل می خورند. دیده هایشان باقرآن روشنایی می گیرد، و در گوش هایشان تفسیر قرآن طنیین افکند، و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند.

نهج البلاغه بخشی از خطبه 150

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





میگویند افراط است در حالیکه نمی دانند معنای افراط چیست؟
افراط یعنی زیاده روی در دین که خود موجب بدعت است.
این که فردی حجابی داشته باشد
و آنرا در نهایت اعلا درجه آن رعایت کند، افراط است؟
تبعیت از سیره معصومین در رعایت حجاب،چهره ای افراطی از دین است؟
دین با رعایت قوانین آن در نهایت درجه، افراطی نمی شود،
بلکه عملی که منجر به خروج از مسیر بندگی شود،افراط است!
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
میگویند پوشیه یک نوع سختگیری ست و صحبت از اعتدال و میانه روی است
درجواب اینان باید گفت:
مگر نه این است که معصومین ما،نماد اعتدال و میانه روی هستند؟
مگر نه این که رفتار معصوم،معیار فهمیدن کلام خداست؟
مگر نه این که جزء جدا نشدنی حجاب خانم فاطمه زهرا(س) روبند بود؟
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
میگویند پوشیه لباس اعراب است و در ایران مرسوم نیست!
مگر لباس بانوان اشراف ایرانی،پوشیه نبود
و تا زمان همین رضاخان،این پوشش مرسوم نبود؟
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
میگویند خشک مذهبی ست….ضد فرهنگی و عقب موندگی ست
عجب!!! پوشش حضرت زهرا(س)،ضد فرهنگ و عقب ماندگی ست؟!
چادر ودیگر انواع حجاب چه طور؟
آنها هم نشان عقب ماندگیست؟
ویا نه، تنها پوشیه در این زمان محکوم به برداشتن است؟
گاهی نیز تهمت به انگشت نما شدن و نامیدن آن به “لباس شهرت"است؟
◆امروز پوشیه را لباس شهرت می کنند،
◆فردا چادر را،
◆پس فردا همین روسری ساده را!!!
به قول آیت الله صافی:
مگر میشود لباس مادرمان فاطمه زهرا لباس شهرت شود؟؟؟
اگر قرار باشد هر انگشت نما شدنی، حرام باشد،
باید برای مسلمانان محجبه ای که در کشورهای غیرمسلمان هستند،
حفظ حجاب را حرام دانست!!!
و در آخر حرف از دین زدگی ست…
عجب!!!
حجاب کامل ضربه ای به اسلام می زند و یا بی حجابی ؟؟!!!
کدام یک؟؟؟
•°•°•°•°•°•°

موضوعات: حجاب  لینک ثابت





بسم الله الرحمن الرحیم


اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَكاتِهِ وسَهّلْ سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى الحَقّ المُبین.


خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از بركاتش وآسان كن راه مرا به سوى خیرهایش ومحروم نكن ما را از پذیرفتن نیكىهایش اى راهنماى به سوى حـق آشكار

موضوعات: فروعات دین  لینک ثابت





شب قدر ، شب تولد است. شبی که اعمال ما در اتحاد با عاملش ، به امضای حضرت حجت( عج)می رسد؛اعمالی که جوهر صفات ما را می سازد
و آن صفات هم، جوهره ی عقل و اندیشه مان را؛عقل و اندیشه هم،ابدیت و هویت ما را تشکیل می دهد.
اگر امشب، قلب و وجودمان را از اغیار، تعلقات، کینه ها، و دلتنگی ها، ضیق ها و ناراحتی ها خالی کنیم و صحیفه ی جانمان را-
همان گونه که از مادر، متولد شدیم- در میدان جذبه ی ولایت حضرت حجت(عج) بگذاریم، وجود خود را در این میدان، آرزومند وصل به مطلوبش
می یابیم و به امضای حضرت در سیر کمالان می رسیم.
برای رسیدن به این هدف، باید نیاتمان را خالص کنیم و بافتهای ذهنی و اوصاف و رزایل خودی را از قلبمان بیرون برزیم ؛
چرا که در لیالی قدر، به جز چند دسته که اصرار بر رزایل اخلاقی دارند، همگان آمرزیده می شوند.باید از تعلقات دنیایی و نگرانی های جزیی و
زاویه ای، بیرون بیاییم و در یک نگرش کلی، منافع کل را- که خدا، توحید و اهداف عالی امام زمان (عج) است- بخواهیم.
مشاهده سایت

 

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




شب قدر در نگاه علامه طباطبایى
آنچه در پیش رو دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان است که در دو سوره « قدر» و «دخان‏» مطرح گردیده است.

شب قدر یعنى چه؟
مراد از قدر، تقدیر و اندازه ‏گیرى است و شب قدر شب اندازه ‏گیرى است و خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال را تقدیر می ‏کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر می ‏گرداند.

شب قدر کدام شب است؟
در قرآن کریم آیه‏ اى که به صراحت ‏بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمی ‏شود. ولى از جمع‏ بندى چند آیه از قرآن کریم می ‏توان فهمید که شب قدر یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو می ‏فرماید: « انا انزلناه فى لیله مبارکه‏.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر می ‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

و در سوره قدر می ‏فرماید: «انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده می ‏شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار می ‏توان آن شب(شب قدر) را معین کرد.

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.

پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.

تکرار شب قدر در هر سال
شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلکه با تکرار سالها، شب قدر نیز تکرار می‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر می ‏شود. دلیل براین امر این است که:

اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.

ثانیا: کلمه «یفرق‏» در آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم‏.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را می‏رساند و نیز کلمه «تنزل‏» درآیه کریمه «تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.

ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185 ) چنین برمی ‏آید که مادامى که ماه رمضان تکرار می ‏شود شب قدر نیز تکرار می ‏شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست ‏بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار می ‏شود.

در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل می ‏شده و چون از دنیا می ‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل می ‏شده است؟ فرمود: « نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.‏» (3)

عظمت‏ شب قدر
در سوره قدر می ‏خوانیم: «انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: «وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که می ‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه «لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه « لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است).
حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)

وقایع شب قدر

الف- نزول قرآن در شب قدر
ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.

قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:
1- نزول یکباره در یک شب معین.
2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص).

آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان می‏ کند.
در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره ‏ها و آیات است ‏یک دفعه نازل نشده است ‏بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمی ‏آید مگر این که زمان و مکانش و واقعه‏اى که درباره ‏اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمان‏ها و مکان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف می ‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمی ‏کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است.

همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

ب- تقدیر امور در شب قدر
خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و… تقدیر می ‏کند.

در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدیر و اندازه ‏گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت می ‏کند. چون کلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏ گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله ‏اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» برمی ‏آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می ‏آیند.

ج- نزول ملائکه و روح در شب قدر
بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل می ‏شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره ‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست ‏بسنده می ‏شود.

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر می ‏شود ملائکه‏اى که ساکن در «سدره المنتهى‏» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل می‏شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.
یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب می‏کنند و هیچ مؤمن و مؤمنه ‏اى دراین نقاط نمی‏ماند مگر آن که جبرئیل به او سلام میکند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت ‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)

2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئکه والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است. (6)

د- سلام و امنیت در شب قدر
قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر می ‏فرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى می ‏آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد.

به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.
البته بعضى از مفسرین گفته ‏اند: مراد از کلمه «سلام‏» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام می ‏دهند.

پی ‏نوشت‏ ها:
1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .
2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .
3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .
4- فروع کافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .
5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .
6- تفسیر برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




وقتی ماه مبارک رمضان به دهه‌ی سوم خود می‌رسد معنایش این است که بیشترِ این ماه، سپری شده و روزهای کمتری باقی مانده است؛ اما وقتی از زاویه‌ی دیگری به این موضوع، نگاه کنیم این حقیقت را درمی‌یابیم که دهه‌ی پایانی، بلحاظ ارزش و فضیلت، دارای قدر و قیمت بالاتری است و به این اعتبار، می‌توان گفت که فضیلت بیشتری از ماه خدا هنوز باقی مانده است.
فقط یک شب از شبهای دهه‌ی آخر -که شب قدر نامیده می‌شود- برتر و بالاتر از هزار ماه است که با یک حسابِ ساده، معادل بیش از 80 سال می‌باشد. البته نه اینکه فقط به اندازه‌ی همین 80 سال باشد چون قرآن کریم، حرف از برابری با هزار ماه نمی‌زند بلکه سخن از برتر و بالاتربودن است.[1]
برای هر فرد تیزبین و لحظه‌شناسی، این سوال به وجود می‌آید که برای بهره‌مندی از فضیلت فوق‌العاده‌ی این شب بی‌نظیر، چه باید کرد؟
«بهترین اعمال در این شب، دعاست… اِحیا هم برای دعا و توسل و ذکر است. نماز هم -که در شب‌های قدر یکی از مستحبات است- در واقع مظهر دعا و ذکر است…دعا یعنی چه؟ یعنی با خدای متعال سخن گفتن؛ در واقع خدا را نزدیک خود احساس کردن و حرف دل را با او در میان گذاشتن. دعا یا درخواست است یا تمجید و تحمید است یا اظهار محبت و ارادت است؛ همه‌ی اینها دعاست.»[2]
انسان‌ها معمولا دچار آلودگی به معصیت و نافرمانی هستند و این موضوع، مانند مانعی است که جلوی عروج روح آنان را می‌گیرد؛ بنابراین «شب قدر، فرصتی برای مغفرت و عذرخواهی است. از خدای متعال عذرخواهی کنید. حال که خدای متعال به من و شما میدان داده است که به سوی او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم، این کار را بکنیم، والّا روزی خواهد آمد که خدای متعال به مجرمین بفرماید: “لایؤذن لهم فیعتذرون” خدای نکرده در قیامت، به ما اجازه عذرخواهی نخواهند داد.»[3]
همراه‌بودن شب‌قدر با ایام شهادت امیرالمومنین(علیه‌السلام)، یک موهبت و فضیلت مضاعف است که نمی‌توان بی‌توجه از کنار آن گذشت. شب قدر «بهانه و مناسبتی است برای اینکه دلهایمان را با مقام والای امیر مؤمنان و سرور متقیان عالَم قدری آشنا کنیم و درس بگیریم.»[4]
محل نزول فرشتگان والامقام الهی در شب قدر، محضر مقدس و نورانی انسان کامل و آخرین حجت پروردگار بر روی زمین است. نمی‌توان به دنبال کسب فیض این شب بود ولی به منبع و مخزن فیض، بی‌اعتنایی کرد. به همین دلیل، لازم و ضروری است که «به ولیّ‌عصر، ارواحنافداه، توجّه کنید…و به برکت امام زمان از خدای متعال خواسته‌هایتان را بگیرید.»[5]
گفتنی‌ها در فضیلت شب قدر، فراوان است که بیان آن در یک نوشتار مختصر نمی‌گنجد اما به‌طور خلاصه، این حقیقت را باید دانست که که شب قدر، این چنین است: «شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متّصل می‌کنند، دلها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی، منوّر می‌کنند…شب سلامت دلها و جانها، شب شفای بیماری‌های اخلاقی، بیماری‌های معنوی، بیماری‌های مادّی و بیماری‌های عمومی و اجتماعی که امروز متأسفانه دامان بسیاری از ملت‌های جهان، از جمله ملت‌های مسلمان را گرفته است! سلامتی از همه‌ی اینها، در شب قدر ممکن و میسّر است؛ به شرطی که با آمادگی، وارد شب قدر شوید.»[6]
پی‌نوشت:
[1] «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3)
[2] امام خامنه‌ای، مهر 1384
[3] امام خامنه‌ای، دی 1376
[4] امام خامنه‌ای، شهریور 1387
[5] امام خامنه‌ای، فروردین 1371
[6] امام خامنه‌ای، آذر1376

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم

 

امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم
از غصه و از هجر رخت نامه نوشتم
آقای پس پرده پس از عرض سلامی
میخواستم از عشق بگویم دو کلامی
در پرده بمان تا برسد وقت ظهورت
در شهر نمانده نه حلالی، نه حرامی
بر سر در خوش‌رنگ مکان‌های عمومی
مانده‌ست فقط از تو در این جامعه نامی
این جا به خدا هیچ کسی فکر شما نیست
تنهایی و تنها نکند فکر قیامی؟!
پیمانه به پیمانه شب مستی و خم شد
اما غرض از نامه شب نوزدهم شد
میخانه همین جاست اگر قدر بدانیم
امشب شب احیاست اگر قدر بدانیم
تو باعث بینایی چشم تر مایی
من نامه نوشتم به تو که یاور مایی
در نامه نوشتم به خداوند تو سوگند
باید که شفیعم بشوی پیش خداوند
ای کاش نگاهم به تماشای تو باشد
در نامه‌ی امسال من امضای تو باشد
راهی که قرار است در امسال بگیریم
ای کاش به سمت رخ زیبای تو باشد
امشب شب قدر است و شب ضربت بر سر
افتاده به محرابِ دعا حضرت حیدر
محراب شده خونی و دنیا شده ماتم
سر برده به زانوی خودش لاله از این غم
بردند همه از غم تو سر به گریبان
از خاتم پیغمبر و تا حضرت آدم
از بس که هوا تیره شده مردم ماندند
ماه رمضان آمده یا ماه محرم؟
وا کرده به محراب چه قرآن نفیسی
شمشیر کثیف پسر قاتل ملجم
امشب شب قدر است اگر قدر بدانی
تا آخر امسال تو شاید بتوانی
شاید بتوانی که خودت باشی و ربت
شاید بتوانی دل خود را بتکانی

 

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود
هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«شهیدگمنام!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




عبدم ولـی عبـد گنه‌کار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار   الغوث خلّصنا من النّار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار الغوث خلّصنا من النّار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار   الغوث خلّصنا من النّار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علی را دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرّار   الغوث خلّصنا من النّار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنـده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو را با این دل زار الغوث خلّصنا من النّار
از جرم بسیارم چه گویم؟!
حتـی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق ای حیّ دادار    الغـوث خلّصنا من النّار
یـارب یـارب یـا الهـی
بر جرم سنگینم گواهی
من بی‌پناهم تـو پناهی
من معصیت‌کارم تو ستّار    الغوث خلّصنا من النّار

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




ذات هو گفت علی
حضرت هو گفت علی
نام عالی به خودش داد و به او گفت علی

مبتلا گفت دعا
گرم دعا گفت علی
توبه كرد آدم و هی رو به خدا گفت علی

آب و گل گفت علی
بحر خجل گفت علی
نوح رد شد ز خطر بس كه به دل گفت علی
با يقين گفت علی
سوی زمين گفت علی
اين خليل است كه در آتش كين گفت علی
آن وسط گفت علی
او نه غلط گفت علی
يوسف از بين زنان رفت فقط گفت علی
الَمی گفت علی
غرق غمی گفت علی
يونس اندر شكم حوت همی گفت علی
بحر و بر گفت علی
رمل و حجر گفت علی
كوه با ناقه صالح چقدر گفت علی
در فضا گفت علی
بين هوا گفت علی
خواست الياس كند طی سما گفت علی
هر كسی گفت علی
خوش نفسی گفت علی
صبرِايوب كم آورد و بسی گفت علی
لاله گون گفت علی
ذكر جنون گفت علی
سر يحيای پيمبر پر خون گفت علی
مصطفی گفت علی
غار حرا گفت علی
شب معراج، محمد به خدا گفت علی
ايليا گفت علی
كهف وَری گفت علی
من همانم كه خداوند مرا گفت علی
فاطمه گفت علی
پيش همه گفت علی
نه بترسد، كه بدون واهمه گفت علی
مجتبي گفت علی
سبزْ قبا گفت علی
بين صفين امير الكرما گفت علی
كربلا گفت علی
خون خدا گفت علی
چيست نام پسران تو شها ؟ گفت علی
اكبرش گفت علی
گل پسرش گفت علی
رو و مو، ابرو و چشم و سرش گفت علی
هر نفس گفت علی
مست ز بس گفت علی
قاسم ابن حسن از پشت فرس گفت علی
چه يلی گفت علی
ابن ولی گفت علی
جنگ تا تنگ شد عباس علی گفت علی
آتشين گفت علی
زينب دين گفت علی
بر بلندای فلك صبر يقين گفت علی
شاپرك گفت علی
باغ فدك گفت علی
صدو ده بار نمكدان به نمك گفت علی
كم كَمَك گفت علی
خواست كمك گفت علی
مستجار آه زد و خورد ترك گفت علی
نای و نی گفت علی
ساغر و می گفت علی
مَردْ ،سلمان سپاهانی ِ جی گفت علی
خون فشان گفت علی
نعره كشان گفت علی
ذوالفقار عين تبر سينه دران گفت علی
پر توان گفت علی
تند و دوان گفت علی
دُلْدُلِ شير خدا شيهه كشان گفت علی
روزها گفت علی
صبح و مسا گفت علی
شيعه افتاد زپا ، خواست ز جا گفت علی
گل ما گفت علی
حاصل ما گفت علی
خاكْ گِل،گِلْ گُلُ گلْ دِلْ ، دل ما گفت علی
جسم و تن گفت علی
عقل و بدن گفت علی
روح در موقع ايجاد شدن گفت علی
**به عشقِ
حضرت عشق اسدالله الغالب علی بن ابی طالب

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی

علی امـــــشب چه خوش با ما مدارا می کنی
شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی
درکـنار ذکـر حـقّ و جـــوشن و احیای شب
با نــمازآخرت دل را مــصـفا مـی کـنی
عـدل و احـسان شما حتی ز قاتل کم نگـشت
کاسه شیری هم برای قاتلت مــولامهیامی کنی
امشـب آقا با همین فرق شکسته، روی زرد
یاد آن میخ در و پـهلوی زهـرا(س) می کنی
از شمار فضل تو حدر قلم ها عاجــز است
در رکـوع خود زکــات عشـق اهدا می کنی
مـردم نا اهـل کـوفه با تو بد کردند علـی(ع)
ازخدای خود تو استغفارآنها را تمـنا می کنی

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت





ﺑﻪ ﺳﯿﻞ ﺍﺷﮏ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺴﺖ ﺭﺍﻩ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﯽ‌ﺁﺭﻧﺪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺟﻮﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ
ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﺁﻫﻨﮓ ﯾﻮﺳﻒ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺍﺭﺩ
ﻏﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﮐﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﻧﻮﺍﺯﺩ ﻗﺪ ﮐﻤﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ
ﻧﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﻧﻪ ﺑﻮﯼ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺩﺍﻏﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﺑﺮّﺩ ﺍﻣﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺍﺑﺮﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ
ﺩﺭﯾﻐﺎ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺁﻥ ﺧﻂ ﻭ ﻧﺸﺎﻥ‌ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺵ ﻗﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ‌ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ
ﻫﻤﺎﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ‌ﺑﺮﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ‌ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺍﮔﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﻧﻤﯽ‌ﮔﻨﺠﺪ ﺑﻪ ﮐﻮﺯﻩ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺍﻋﺠﺎﺯﯼ
ﻣﯿﺎﻥ ﭼﻔﯿﻪ ﭘﯿﭽﯿﺪﻧﺪ ﺟﺴﻢ ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ؟!
ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﯾﻮﺳﻒ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮔﺮﺩﻧﺪ
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﯽ‌ﺁﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﺎﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ

موضوعات: جبهه و شهدا و جانبازان  لینک ثابت





شب قدر شبی است که سرنوشت انسان ها در همه ی هستی، تقدیر و اندازه گیری می شود. در شب قدر فرشتگان رحمت الهی به زمین فرود آمده، به حجت الهی و به تبع آن وجود مقدس، به سایر مؤمنان سلام می کنند. شب قدر، شب ولایت الهی و اولیای اوست.

راز مخفی بودن شب قدر
یکی از اموری که در ارتباط با شب قدر، قابل توجه است مخفی بودن شب قدر، در میان شب های ماه مبارک رمضان، به خصوص دهه ی آخر آن است. در بیان راز مخفی داشتن شب قدر حکمت هایی از سوی دانشمندان اسلامی بیان گردیده است: «فایده ی مخفی داشتن این شب آن است که مردم به عبادت خدا تلاش بیشتری کرده، به طمع درک شب قدر، تمام شب های ماه رمضان را احیا بدارند. چنان که خداوند نماز «وسطی» را در میان نمازهای پنج گانه مخفی داشته و نام «اعظم» خود را در میان نام هایش و ساعت استجابت دعا را در میان ساعت های روز جمعه پنهان نگاه داشته است.»

نکته ی دیگری که در بیان فلسفه ی مخفی داشتن شب قدر بیان شده، این است: «وان لایتکل الناس عند اظهارها علی اصابه الفضل فیها فیفرّ طوافی غیره؛ راز مخفی داشتن شب قدر این است که مردم تنها به فضیلتی که از ناحیه ی درک شب قدر نصیب شان شده اکتفا نکنند که در انجام سایر وظایف خودشان کوتاهی نمایند.»بنابراین یکی از رازهای مخفی ماندن شب قدر مصون داشتن انسان ها از دچار شدن به عجب و غرور است. زیرا اگر شب قدر معلوم باشد ممکن است، کسی با شب زنده داری در آن دچار عجب شده، در انجام سایر تکالیف خود کوتاهی نماید.
شاید یکی از رازهای مخفی بودن شب قدر در میان چند شب این باشد که اگر کسی به شب زنده داری و عبادت در یکی از آن شب ها موفق نشد، ناامید نشده، شب دیگری را به امید درک فضیلت شب قدر به عبادت و شب زنده داری بپردازد. بدون شک این امر می تواند یکی از الطاف الهی و از جلوه های تسهیل و آسان-گیری خداوند به بندگانش باشد. خداوند شب قدر را در میان چند شب مخفی داشت تا فرصت بیش تری به بندگان برای درک شب قدر داده شود و آن ها به امید دست یافتن به فضیلت شب قدر، شب های بیشتری را به عبادت و راز و نیاز با خداوند مشغول شوند.

(((التماس دعای فراوان)))

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت




علی امشب میان کوچه ها تنهاتر از ماه است
پریشان تر ز مرغان عزادار شبانگاه است

به روی ارغوانش عطر لبخندی شکوفا شد
علی آیا ز توفیقی که امشب دارد آگاه است؟

شتاب گام هایش بیشتر می گردد از نبض اش
مسیر زندگی در چشم او امشب چه کوتاه است

خزیده در ردای شب تمام ناجوانمردی
و شمشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه است

علی آرام می سوزد علی آرام می جوشد
علی آرام می نوشد از آن جامی که دلخواه است

میان چشم هایش قطره ی اشک شکوفا شد
میان چشم هایی که دلیل هر چه گمراه است

علی آرام می گرید ز داغ کودکانی که
فراق مهربانی ها بر آنها سخت جانکاه است

یتیمان کاسه های شیر را بر خاک اندازید
مجال دلنوازی با علی بسیار کوتاه است

صدایی آشنا می آید از اعماق تاریکی
نوای بغض نخلستان و/ یا غم مویه ی چاه است

هنوز از مسجد کوفه پس از کوچ علی بینی
که ذکر دائم گلدسته هایش : «فزتُ برب الکعبه» برپااست

موضوعات: حضرت فاطمه زهرا(س) و امام علی(ع)  لینک ثابت




 


ﯾﺎ ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻥَّ َﺒﯿﻨﯽ ﻭ َﺒﯿﻦَ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﺰﻭﺟﻞَّ ﺫُﻧﻮﺑﺎ ﻻ‌ ﯾَﺎﺗﯽ ﻋَﻠﯿﻬﺎ ِﺎﻻ‌ّ ِﺮﺿﺎﮐُﻢ
ﺷﻬﯿﺪ ﻣﻄﻬﺮﯼ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻣﯿﻞ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻧﻄﻔﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺳﺮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻄﺮﺕ ﻣﺎ ﻣﺘﻤﺎﯾﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﯾﮏ ﻭﻟﯽ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ.
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻣﺎﻣﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﻟﺨﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﺎﺳﺖ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﺎ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﺮﺩ.
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ) ﺑﺎﺷﯿﺪ.
ﻓﺮﺩﺍ ﻣﻨﺎﺟﺎﺗﺘﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻼ‌ ﺑﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍﺷﺐ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﻋﺎﯼ ﻓﺮﺝ ﻭ ﺩﻋﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ.
ﻣﺴﺘﺤﺒﺎﺕ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ، ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺗﻮﺑﻪ ﻣﺎ ﮔﯿﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ “ﻻ‌ ﯾﺎﺗﯽ ﻋﻠﯿﻬﺎ” ﻓﺮﺩﺍ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ” ﺍﻻ‌ّ ﺭﺿﺎﮐﻢ ” ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻫﯿﺪ.
ﺩﺭ ﺗﻮﺳﻼ‌ﺕ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ) ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﺪﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﯾﺪ، ﺩﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ.
ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺍﺳﻢ 9:30 ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ 2:30 ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻧﺒﺎﺵ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺍﺕ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﻐﺮﺏ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﻣﻐﺮﺏ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ، ” ﻗﺪﺭ” ﺍﺳﺖ؛ ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ.
ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﻟﺬﮐﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺩﺍﺋﻢ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﺪ، ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺩﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻓﺮﺩﺍﻫﺮﻟﺤﻈﻪ ﻭﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺩﻋﺎﯼ ﻓﺮﺝ ﻭ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ.
ﺣﺠﺖ ﺍﻻ‌ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻧﺠﻮﯼ ﻧﮋﺍﺩ

 

موضوعات: شب قدر  لینک ثابت