✿نـــگـــــــین عــــــــــرش✿
 
 




نگین عرش
وبلاگ به نام فاطمه زهرا(س)(نگین عرش) ساخته شده✿ هستيِ هستي به بود فاطمه ست✿ مهر محراب سجود فاطمه ست✿ قصـه راكوته كنم كاندر ازل✿ عـلت خلقت وجود فاطمه ست✿


Random photo
تصاویر متحرک ولادت حضرت معصومه و روز دختر


آخرین مطالب


موضوعات


پربازدیدترین مطالب
پربازدیدترین مطالب


تدبر در قرآن
آیه قرآن





ذکر ایام هفته

مهدویت امام زمان (عج)


سخن بزرگان


کرامات معصومین(ع)
آیه قرآن


جستجو


تعبیر خواب رویا



قال انبیاء

وضعیت یاهو مذهبی



آخرین نظرات





 



 

 امام صادق(ع) فرمود:

شیطان گفته است؛ پنج نفر مرا بیچاره ساخته اند و سایر مردم در قدرت و اختیار من هستند.

کسی که از روی نیت صادق و درست به خدا پناه ببرد و در تمام کارها توکل به او کند.

کسی که در شبانه روز بسیار تسبیح خدا گوید.

کسی که هرچه برای خویشتن می پسندد برای برادر مؤمن خود نیز بپسندد.

کسی که به هنگام رسیدن مصیبت به او، ناله و فریاد نزند.

وکسی که به آنچه خدا قسمت او کرده راضی باشد و برای رزق و روزیش غم و غصه نخورد.

منابع:
جامع احادیث شیعه، ج14، ص144
-بحارالانوار، ج63، ص248-
روضه الواعظین، ج2، ص387

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

آیت الله مجتهدی:

همیشه مقید به غسل توبه باشید، چه میدانید شاید بعد از آن غسل مُردید.

غسل نشاط را هم نیت کنید که وقتی عبادت می کنید نشاط داشته باشید.

دیدید آدم گرسنه،چه با نشاط غذا می خورد؟ آدمی که خوابش می آید چه راحت می خوابد و لذت می برد؟

عبادت هم نشاط می خواهد. ماها برای عبادت کسل هستیم. لذا مقید باشید غسل نشاط انجام دهید تا حال عبادت داشته باشید

 پس هر وقت که به استحمام یا حمام میروید
غسل توبه و غسل نشاط را حتما انجام دهید.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید. رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. شیوانا از آن جاده عبور می کرد.

به محض اینکه پیرمرد را دید او را بر دوش گرفت تا به مدرسه ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به شیوانا گفت: این پیرمرد فقیر است و بیمار و مرگش نیز نزدیک، نه از او سودی به تو می رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد باعث می شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چی به او کمک می کنی؟ شیوانا به رهگذر گفت:

من به او کمک نمی کنم، من دارم به خودم کمک می کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم چگونه روی به آسمان برگردانم و در محضر خالق هستی حاضر شوم. من دارم به خودم کمک می کنم.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#داستان

زنى به شهر کوچکی رفته بود تا آنجا زندگی کند.
کمی بعد، زن از سرویس‌دهی ضعیف داروخانه‌ی شهر به همسایه‌ی خود اعتراض کرد. او امیدوار بود همسایه‌اش به خاطر آشنایی با صاحب داروخانه، این انتقاد را به گوش او برساند.
وقتی که این زن دوباره به داروخانه رفت، صاحب آنجا با لبخند و گشاده‌رویی با او احوالپرسی کرد و گفت که چقدر از دیدنش خوشحال است و اینکه امیدوار ست از شهر آنان خوشش آمده باشد و سريع داروها راطبق نسخه به او تحویل داد.

زن بلافاصله رفتار عجیب و باورنکردنی او را با دوستش در میان گذاشت.
زن گفت: « فکر می‌کنم تو به او بابت سرویس‌دهی ضعیفش تذکر داده‌ای»
همسایه گفت: « نه. اگر ناراحت نمی‌شوی، به او گفتم که تو چقدر از عملکرد مثبت او راضی هستی و معتقدی که چقدر خوب می‌تواند تنها داروخانه‌ی این شهر را اداره کند. به او گفتم که داروخانه‌ی او بهترین داروخانه‌ای هست که تو تا به حال دیده‌ای.»

زن همسایه می‌دانست که افراد به احترام، پاسخی مثبت می دهند.
در حقیقت اگر با دیگران محترمانه رفتار کنید، تقریباً هر کاری که از دستشان بربیاد، برایتان انجام خواهند داد.
این رفتار به آنها نشان می‌دهد که احساساتشان مهم، علایق‌شان محترم و نظراتشان با ارزش است.

منبع: کتاب «چگونه فردی با نفوذ باشیم؟»
اثر جان . سی . مکسول

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

از هر دستی بدی
از همون دست پس ميگيری

ﻣﮕـﺮ میﺷﻮﺩ قلبی ﺭﺍ بشکنی
ﻭ قلبت شکسته ﻧﺸـﻮد ؟!

ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ چشمی ﺭﺍ ﮔﺮﯾﺎﻥ کنی
ﻭ ﭼﺸﻤﺖ ﮔﺮﯾـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ ؟!

ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ ﺫهنی ﺭﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ کنی
ﻭ ﺫهنت ﭘﺮﯾﺸـﺎﻥ ﻧﺸﻮﺩ ؟!

ﻣﮕﺮ میﺷﻮﺩ ﺍﺣﺴﺎسی ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍنی
ﻭ ﺍﺣﺴﺎست ﺳﻮخته ﻧﺸﻮﺩ ؟!

ﻣﮕــﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ؟!!

بیشتر مواظب باش!

این دنیا بی‌قانون نیست!

از خیر و شر، هرچه که به این دنیا داده

باشی،

روزی به طرف خودت بازمی‌گردد.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
هرکس ادای انسان های فقیر رو در بیاورد، فقیر میشود
پیامبر(ص)
مثلا یکی میگه “اعصاب ندارم” یعنی از نظر اعصاب فقیرمیشود.

برای داشتن زندگی شاد ادای انسانهای شاد را دربیاورید

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





منتظر نباش زندگی به تو معنا بده
بلند شو و زندگی را
معنا کن……

از قوی ترین بهونت قوی تر باش
برای اینکه تکیه گاه کسی باشی
برای اینکه با قدرت از جات بلند بشی

برای اینکه به هدفت برسی
برای اینکه مفید باشی حداقل واسه خودت

فردای تو نهفته در امروز تو است
پس امروز رو خوب بساز تا
فردایی عالی داشته باشي…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

خوشبختی مانند “تلفن” است!

اگر دیگران نداشته باشند،

به هیچ درد شما نخواهد خورد!

“برای دیگران آرزوی خوشبختی داشته باشید”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





#الگوی فکری و رفتاری

اگر تغییر نكنیم ، حذف می شویم .
برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی ، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی مان به وجود آوریم
کليدهای اين تغيير عبارتند از :
كلید اول: خواستن
كلید دوم: خالی كردن ذهن از تعصب ها
كلید سوم: باور مثبت نسبت به خود
كلید چهارم: عمل کردن
به یاد داشته باشیم كه عظمت زندگی تنها به علم نیست بلکه تلفیقی از علم و عمل است.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#طرز_فکر

تصویر زندگیمون، همون چیزیه که با قلم افکارمون ترسیم میکنیم.
اگر نقصی توی تصویر زندگیمون میبینیم،
بهتره با پاکنی از جنس انرژی و اندیشه مثبت
اون رو پاک کنیم و مجددا با قلم افکارمون
شروع به طراحی و رفع اون نقص کنیم.

یادمون باشه
که بزرگترین مسائل رو آدمها
خودشون با طرز فکر و دیدشون نسبت به دنیای اطراف میسازن.
پس بهتره عدسی و لنز دوربین فکرمون رو
با دستمالی از جنس محبت و عاطفه و عشق و بخشش، پاک کنیم تا عکس زندگیمون شفافتر و زیباتر بیفته…

اجازه دهید قلبتان هدایتتان کند. به آن اعتماد کنید و به صدایش گوش دهید 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




رمز موفقیت

شروع کردن است.
موفقیت ها با
تصمیم ها شروع میشوند زیرا تا
تصمیمی اتخاذ نشود،
تغییری در زندگی رخ نمی دهد،

تصمیم بگیرید تا آینده ای
را خلق کنید که دیگر هیچ شباهتی
به گذشته ی ناکام شما نداشته باشد
و بدانید که :
فاصله ی نداشتن و داشتن،
فقط یک خواستن است،

پس “بخواهید”

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ساعت شنی به من یاد داد باید خالی شوی تا پر کنی.

 

خالی کنی خودت را از نفرت تا پر کنی کسی را از عشق.


خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش.

یادت باشد ساعت شنی روزی می چرخد و این بار این تو هستی که پر می شوی از آنچه خودت پر کرده ای دیگران را.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




خِیْر در چیزیست که اتفاق می‌افتد
باید تسلیم بود
گاهی برای شما حادثه‌ای رخ می‌دهد و شما را غصه دار می‌کند
اما پس از مدتی متوجه می شوید
در دل این بحران برکاتی‌ست که:
خداوند در یک بسته‌بندی تلخ
به شما هدیه می‌دهد

مطمئن باش
ساقی
هرچه ریزد از لطف اوست..

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




چقدر این متن کوچک ، زیبا و بزرگ است :

هیچ دقت کرده اید؟
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ .
ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ .
ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ .
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ .
ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ .

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ .

پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است بی قانونی کنی از انرژی مثبت اطرافت محروم خواهی شد …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




دیگران را ببخشید…
بی عقلی ،
تهمت ها،
خیانت
و بی ادبی
نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.

انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛
شما انسانی رسیده باشید!

با سبکبالی
و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ،
و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار این ها رد شوید …

اگر هوای دلتان ابری شد
و چشمهایتان باریدند،
بگذارید این اشک ها
باران رحمت
و بخشش باشند
برای انها که نمی دانند
و زمین دلشان خشک شده است

ان حال ست که دل بخشنده شما
چشمه جوشانی می شود
که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




اگر کسی گره‌ای دارد


و تو راهش را می‌دانی سکوت نکن!


اگر دستت به جایی می‌رسد کاری کن.


معجزه‌ی زندگی دیگران باش


بی‌شک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

  شبی از شبها وارد قم شد و برای ترساندن مردم شهر، دو جوان را دستگیر و بدون آنکه - در ظاهر - کاری کرده باشند و محاکمه‌ای و سؤال و جوابی در میان باشد، آن دو را در مقابل چشمان مردم به قتل رساند!
“رضاخان” قلدر را میگویم.

در حیرت بودم.
نزد خود گفتم:
- باید حسابی در کار باشد!
تا اینکه معلومم شد؛

گفتند:
- روز قبل از حادثه، همان دو جوان، گربه‌ای را گرفتند و نفت بر سر حیوان ریخته و زنده زنده او را آتش زدند؛ آن هم برای خوشگذرانی!!

«از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید، جو ز جو»

  آیت بصیر، احمد لقمانی، ص۹۹-۹۸
  بر اساس حکایتی از حضرت آیت‌الله بهاءالدینی

#شهد_شهود | #یک_جرعه_معرفت
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

  با وجودی که استخاره بد آمده بود، رفت سفر؛
اتفاقا به او خوش گذشت و سود فراوانی هم برد.
در تعجب بود، از بد آمدن استخاره.
خدمت حضرت رسید و گفت:
- یادتان هست استخاره کردم سفر بروم، بد آمد؟ رفتم و سود فراوانی بردم!
حضرت فرمودند:
- یادت هست که در فلان مکان نماز صبحت قضا شد؟
گفت:
- بله
حضرت فرمودند:
- اگر خداوند آنچه در دنیاست به تو داده بود، جبران آن خسارت نمیشد!

تازه فهمید که چه زیانی کرده است.

 بازنویسی بر اساس نکته‌های نورانی؛ ص۹۹

#شهد_شهود | #یک_جرعه_معرفت

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




دنیا پر از افرادی است که منتظرند کسی از راه برسد و به آنها انگیزه بدهد تا به فردی تبدیل شوند که آرزو دارند.
مسئله این است که هیچ نجات دهنده ای نیست.
این افراد منتظر رسیدن اتوبوس ایستاده اند اما در خیابانی که هیچ اتوبوسی از آن نمیگذرد.
در نتیجه، اگر این اشخاص مسئولیت زندگی خود را بر عهده نگیرند و خود را تحت فشار قرار ندهند ممکن است برای همیشه منتظر بمانند
و این کاریست که اکثر مردم انجام می دهند.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ..

 دکترحسابی

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 حاكمي به مردمش گفت: صادقانه مشكلات را بگوييد.
حسنك بلند شد و گفت: گندم و شير كه گفتی چه شد؟
مسكن چه شد؟
كار چه شد؟
حاكم گفت: ممنونم كه مرا آگاه كردی. همه چيز درست ميشود.
يكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشكلاتتان را بگوييد.
كسی چيزی نگفت؛ كسی نگفت گندم و شير چه شد؛ كار و مسكن چه شد!
از ميان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنك چه شد؟!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﺳﻦ ٧٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﺩارو ، ﺩﮐﺘﺮ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻋﻤﻞ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺩﺍﺩ و ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩ …
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ بیمارستان ، برگ تسویه حساب ﺭﺍ به پیرمرد ﺩﺍﺩن تا هزینه ی جراحی را بپردازد .
◀️ پیرﻣﺮﺩ همینکه برگه را گرفت ؛ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔتن ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔتن ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺭﺍ ﻗﺴﻄﯽ بگیریم
ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺷﺪﯾﺪﺗﺮ ﺷﺪ
◀️ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺷﺪنﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭﺟﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ تو را ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ
نمیتوانی هزینه را ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯼ
◀️ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﻠﮑﻪ
ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ٧٠ ﺳﺎﻝ به من ﻧﻌﻤﺖ ﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻋﻄﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﯿﭻ برگه تسویه حسابی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩ .
◀️ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ به ﻣﺎ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ داده ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ جز اینکه با او باشیم …
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺎﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺷﮑﺮﺵ ﺭﺍ به جا
نمی آوریم ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺭﺍ از دست بدهیم …

شراب شوق می نوشم به گرد
یار می گردم

سخن مستانه می گویم ولی
هشیارمی گردم

گهی خندم،
گهی گریم،
گهی افتم
گهی خیزم

مسیحادر دلم پیداومن بیمار
می گردم…!!

مولانا

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




یکی از مشکلات پوستی، ایجاد توده یا همان دانه‌های سفید زیر چشم است که بیشتر این دانه‌ها ناگهانی و بدون هیچ علامتی زیر چشم ایجاد می‌شوند.
یکی از علل بروز دانه‌های برجسته زیر چشم می‌تواند ضایعاتی به نام سیرنگوما باشد، سرینگوما برجستگی‌های 1 تا 3 میلی‌متری است که به‌صورت دانه‌های برجسته به رنگ پوست روی پلک ظاهر می‌شود.
ضایعات ایجادشده در اثر سرینگوما، در واقع به دلیل رشد خوش‌خیم مجرای غدد عرق ایجاد می‌شود که تنها از نظر ظاهری و زیبایی برای فرد مشکل ایجاد می‌کند و از جهات دیگر خطرناک نیست. البته گاهی ممکن است دانه‌ها به یکدیگر ملحق و به‌مرور زمان بیشتر و بزرگ‌تر شوند که بیشتر از نظر زیبایی فرد را آزار می‌دهد.
معمولاً در فصول گرم بهار و تابستان به علت افزایش تعریق، دهانه غدد عرق بسته و مایع عرق در زیر آن محبوس می‌شود که به آن سیرنگوما می‌گویند که علاوه بر رعایت اصول بهداشتی مانند دوری از تعریق زیاد و شستشوی صورت با آب سرد و گرفتن دوش بعد از کار روزانه یا ورزش می‌توان با لیزر یا الکترولیز دهانه غدد عرق را تخریب کرد و باعث بهبود شد.
عوامل ژنتیکی نیز در بروز این رنگدانه‌ها دخالت دارند، البته علت دیگر برای دانه‌های سفیدرنگ زیر چشم میلیا است که در واقع کیست‌های حاوی ماده‌ای شبیه چربی به نام کراتین است.
میلیا بیشتر در ناحیه صورت به‌خصوص اطراف چشم ظاهر می‌شود، گاهی اوقات این ضایعات خودبه‌خود بهبود می‌یابد ولی در صورت نیاز به درمان استفاده از کرم‌های ترتینوئین، کرایوتراپی (فریز کردن با نیتروژن مایع)، پیلینگ با تری کلرواستیک اسید و گاهی تخلیه ضایعات توسط پزشک کمک‌کننده است. برای درمان سیرنگوما نیز روش‌هایی مانند لیزر، رادیوفرکوئنسی و استفاده از تری کلرواستیک اسید مورد استفاده قرار می‌گیرند.

موضوعات: پزشکی  لینک ثابت




ﺻﺒﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻔﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﮐﻨﯿﺪ:
ﺗﻨﻔﺮ، هیجان، طمع، ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺧﺸﻢ، ﻏﻢ ﻭ ﺗﺮﺱ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ… ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﺪ!
ﻭ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻫﻨﮕﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ.
مراقبه تهی کردن خویش از همه داشته هاست. وقتی که هیچ فکری درون
شما درجریان نباشد.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

چند نفری که در جستجوی آرامش و رضایت درون بودند ،
نزد یک استاد رفتند و از او پرسیدند:
استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر ما خیلی ارام و خشنود به نظر میرسی، لطفا به ما بگو که راز خشنودی شما چیست؟
استاد گفت: بسیار ساده !
من زمانی که دراز میکشم ، دراز میکشم.
زمانی که راه میروم ، راه میروم.
زمانی که غذا میخورم ، غذا میخورم.
این چند نفر عصبانی شدند و فکر کردند که استاد آنها را جدی نگرفته است. به او گفتند که تمام این کارها را ما هم انجام میدهیم,
پس چرا خشنود نیستیم و آرامش نداریم؟
استاد به آنها گفت:
زیرا زمانی که شما دراز میکشید به این فکر میکنید که باید بلند شوید ،
زمانی که بلند شدید به این فکر میکنید که باید کجا بروید ،
زمانی که دارید میروید به این فکر میکنید که چه غذایی بخورید.
فکر شما همیشه در جای دیگر است و نه در آنجایی که شما هستید !
زمان حال ، تقاطع گذشته و آینده است و شما در این تقاطع نیستید
بلکه در گذشته و یا آینده هستید
به این علت است که از لحظه هاتان ، لذت واقعی نمیبرید
زیرا همیشه در جای دیگر سیر میکنید و حس میکنید زندگی نکرده اید و یا نمی کنید.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

درویشی نزد بخیل معروفی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: «تو اول یک حاجت من را برآورده کن تا هر حاجتی که عرضه کنی برآورم.»
درویش گفت: «بفرمای که آن حاجت چیست؟»
بخیل گفت: «این‌که هرگز از من حاجت نخواهی.»

 نکته: بخل و خست نتیجه‌ي کمبود و پوچی و خودبینی است. زندگی از قواعدی مشخص و صریح تشکیل شده است. یکی از آن‌ها این است: شما آنچه ندارید نمی‌توانید ببخشید.

ذات نایافته از هستی‌بخش
کی تواند که شود هستی‌بخش

 لیوان خالی، چيزي برای عرضه ندارد، همان‌طور كه ما به‌اندازه‌ي داشته‌هایمان می‌توانیم ببخشیم. به میزان عشقی که در وجودمان داريم، قادر به عشق‌ورزي هستیم. همان‌قدر که احساس امنیت می‌کنیم، می‌توانیم امنیت ببخشیم، به‌اندازه‌ای که از آرامش و شادی برخورداریم، مي‌توانيم آرامش ببخشيم. فرد تنگدست، دستی گشاده ندارد. انسان محتاج نمي‌تواند حاجت کسی را برآورده سازد. بینوا نمی‌تواند کسی را به نوا برساند.

منبع : عامل تغییر باش نه قربانی تقدیر/ جلد سوم/ سعید گل محمدی

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




صدفی به صدف مجاورش گفت: در درونم درد بزرگی احساس میکنم، دردی سنگین که سخت مرا

می رنجاند. صدف دیگر با راحتی و تکبر گفت: ستایش از آن آسمان ها و دریاهاست. من در درونم

هیچ دردی احساس نمیکنم. ظاهر و باطنم خوب و سلامت است. در همان لحظه خرچنگ از

کنارشان عبور کرد و سخنانشان را شنید. به آن که ظاهر و باطنش خوب و سلامت بود گفت: آری!

تو خوب و سلامت هستی اما دردی که همسایه ات در درونش احساس میکند مرواریدی است که

زیبایی آن بی حد و اندازه است.

 
جبران خلیل جبران

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

آب زلال زندگی جاودان ، پاك است و شفاف و با سیلاب های گل آلود طوفانها نمی تواند در هم آمیزد. (صدای سكوت )

مردمانی هستند كه گویی در ترس از خشم خود زندگی می كنند.

خشم ناگهانی می تواند هزاران كار نیك را بر باد دهد .

خشم بمانند قطره ای جوهر در لیوان شیر است . وقتی خشمگین می شوید راه بازگشتی نیست . وقتی قطره ای جوهر بدرون لیوان شیر بیفتد،شیر هدر شده است.

وقتی تسلیم خشم می شوید ،‌ خشم از بین نمی رود بلكه تشدید میشود .

ابزار خشم برای نمود عشق است . خشم برای آن كه دلبسته آن است مانند تیغ است در دست زندگی مست . تیغ می كشد یا نابود می كند.

قلمرو سكوت خشم را مهار نمی كند بلكه علاقه شما را نسبت به آن می كاهد . فرصت می دهد تا با آن مواجه شوید . با ورود به سكوت ژرف درون خود – مهم نیست چقدر خود پرست باشید – خشمگین شدن سخت خواهد شد . خود را خواهید یافت كه گامی به عقب گذاشته و به خود خندیده و می گوئید “من خشگینم، چرا خشمگین می شوم ؟ “
آنگاه است كه دلیلش را در می یابید .

 خلاصه کتاب در قلمرو سکوت نوشته ویجی اسواران

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ .

ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ…
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ
ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ.
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ حالی که ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ …
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ حالی که می توﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﻣﺎ نیز ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترسیم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي مي خواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي مي کوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مي نويسم اي يار
خانه ي ما اينجاست
تا که *سهراب* نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست؟

فریدون مشیری -

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم!
گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم!


گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟!
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم!
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

امام سجاد(علیه السلام)فرمودند:

گناهانی که موجب رد شدن دعا می شوند عبارتند از:

 نيت بد

 پليدي باطن

  دورويي با برادران ديني

 باور نداشتن اجابت دعا

 تاخير در نمازهاي واجب تا وقتش بگذرد

 ترک كار خير و صدقه

 گفتن كلمات زشت و ناسزا

 معاني الأخبار،ص۲۷۱

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

ای کاش آدمی:

مثل موها وُ ناخن ها
چیزهای بیشتری می‌توانست کوتاه کند…

یا مثل دندان‌های شیری…

هر کسی در چهل سالگی
قلبی تازه وُ مغزی تازه در می آورد…

قلبی خالی از اندوه هایی که سینه آدمی را فشرده اند…

و مغزی که هیچ به خاطر نداشته باشد ،جز جایی که

“آخرین بار از ته قلب خندیده است”

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 امام صادق علیه السلام می فرماید:

 از شامگاه پنج شنبه و شب جمعه،

فرشتگانی با قلم هایی از طلا و

لوح هایی از نقره، از آسمان به سوی زمین

می آیند و تا غروب روز جمعه

ثواب هیچ عملی را به جز

 صلوات بر محمد و آل محمد

علیهم السلام نمی نویسند.

 (من لایحضره الفقیه /ج۱/ص۴۲۴)

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روباهي از شتري پرسيد عمق اين رودخانه چقدر است؟
شتر جواب داد تا زانو
ولي وقتي روباه درون رودخانه پريد ، آب از سرش هم گذشت
روباه همانطور که در آب دست و پا مي زد و غرق مي شد به شتر گفت تو که گفتي تا زانووووو
و شتر جواب داد بله ، تا زانوي من ، نه زانوي تو

هنگامي که از کسي مشورت مي گيريم بايد شرايط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگيريم
«لزوماً هر تجربه اي که ديگران دارند براي ما مناسب نيست»….!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




“تلنگر”

هیچ دقت کرده اید؟

ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ .

ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺁﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ .

ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ .

ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ .

ﮔﻞ ، ﻋﻄﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ .

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ، ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺍﺳﺖ .

پس گذشت وفداکاری قانون طبیعت است

بی قانونی کنی …

از انرژی مثبت اطرافت محروم خواهی شد …
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 مبدأ و منبع وزش باد از کجاست؟

 حمّد بن فُضيل عزرمى حكايت كند:
 روزى كنار كعبه الهى در حِجر اسماعيل زير ناودان طلا، در محضر پُر فيض ‍ امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بودم .

 ناگاه متوّجه شديم كه دو نفر با يكديگر در رابطه اين كه باد از كجا و چگونه مى وزد نزاع مى كنند، و يكى به ديگرى مى گويد: به خدا قسم ! تو نمى دانى باد از كجا مى وزد.

 چون سر و صداى آن ها بالا گرفت ، امام جعفر صادق عليه السلام به آن كه بيشتر ادّعا مى كرد، خطاب نمود و فرمود: آيا تو خودت مى دانى كه باد از كجا و چگونه مى وزد؟

 اظهار داشت : خير، من نمى دانم ؛وليكن از مردم چيزهايى را در اين رابطه شنيده ام .

 حضرت فرمود: باد، زير ركن شامى،در كنار كعبه الهى زندانى است. وقتى خداوند تبارك و تعالى اراده وزش آن را نمايد، مقدارى از آن را آزاد مى سازد.

 پس چنانچه آن باد از جنوب كعبه خارج شود، باد از سمت جنوب مى وزد.
 ولى اگر از شمال آن خارج گردد، آن را باد شمال گويند.
 و اگر از مشرق باشد، آن را باد صبا خوانند.
 و امّا چنانچه از مغرب باشد، باد دبورش گويند.

 و سپس امام عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: دليل و علامت آن اين است كه هميشه در تابستان و زمستان اين ركن شامى متحرک می باشد.

 بحارالا نوار: ج 60، ص 8، ح 7.
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




وقتی ” عزت نفس ” داری کینه نمی ورزی،
همه را به یک اندازه دوست داری،
خجالت نمی کشی،
خود را باور داری،
خشمگین نمی شوی،
و همیشه مهربان هستی …
” انسان صاحب عزت نفس ” حرص نمی خورد،
همه چیز را کافی می داند،
حسد نمی ورزد،
و خود را لایق می داند …
کسی که ” عزت نفس” دارد،
نیازی به رقص و پایکوبی و تظاهر به خوشی ندارد،
زیرا شادکامی را در درون خویش می خوید و می یابد …
“عزت نفس” باعث می شود،
برای بزرگداشت خود احتیاج به تحقیر دیگران نداشته باشید،
زیرا خوب می دانید هر انسان تحفه الهی است …
” انسان صاحب عزت نفس” همه را دوست خواهد داشت و به همه مهر خواهد ورزید …

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





 دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و آن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.

چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و از اقصی نقاط دنیا، عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می‌کرد فرصت همنشینی با دوستان قدیم هم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می‌پرداخت.
برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادر است چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق، و من از او برترم!

همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: «برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم.»
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت: «خداوندا، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او می‌بخشی، آنچه کرده‌ام مایه رضای تو نیست؟!»

ندا رسید: «آنچه تو می‌کنی ما از آن بی‌نیازیم ولی مادرت از آنچه او می‌کند، بی‌نیاز نیست. تو خدمت بی‌نیاز می‌کنی و او خدمت نیازمند. بدین حرمت، مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم.»

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#اموزنده 
 

 من راه رفتن را از یک سنگ آموختم
دویدن را از یک کرم خاکی
و پرواز را از یک درخت

 بادها از رفتن به من چیزی نگفتند
زیرا آن قدر در حرکت بودند
که رفتن را نمیشناختند

 پلنگان دویدن را یادم ندادند
زیرا آن قدر دویده بودند
که دویدن را از یاد برده بودند

 پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند
زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند
که آن را به فراموشی سپرده بودند

 اما سنگی که درد سکون را کشیده بود
رفتن را می شناخت

 و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود
دویدن را می فهمید

 و درختی که پاهایش در گل بود
از پرواز بسیار می دانست

 آنها از حسرت به درد رسیده بودند
و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

 وقتی راه رفتن آموختی
دویدن بیاموز

 و دویدن که آموختی
پرواز را . . .
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




  #فرازهایی_از_كلام_استاد قمشه ای
   

  اگر گوهر ایمان در دل انسان نیست دیگر شادی ای نیست.

اگر آن بشارت نیست در دل انسان بیخود انسان خودش را گول میزند.

اگر آن خبر خوش نیامده انسان دلش را خوش کرده به مقام و ثروتی که از انسان خواهند گرفت
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#چوپان_دروغگو_نگارش_جدید

 

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه …
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.
آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: “گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!

پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را …
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد “آی گرگ، آی گرگ” چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!
مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.
 
بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از “گاز” سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: “خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان “چوپان دروغگو” را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.
اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست “راستگو” باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه “گوسفندان"، “چماق” و “سگ های نگهبان” خود را به یک نفر نسپاریم.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




نقاش مشهوری در حال نقاشی یک منظره کوهستانی بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی‌اش بود که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می‌کرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه کوه فاصله دارد.


رهگذری متوجه شد که نقاش چه می‌کند. رهگذر می‌خواست فریاد بزند، اما ممکن بود نقاش به خاطر ترس غافلگیر شود و یک قدم به عقب برود و سقوط کند. رهگذر به سرعت یک از قلموهای نقاش را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را خط خطی کرد. نقاش که این صحنه را دید با سرعت و عصبانیت تمام جلو آمد تا آن رهگذر را بزند. اما رهگذر تمام جریان را که شاهدش بود برای نقاش تعریف کرد و توضیح داد که چگونه امکان داشت از کوه به پایین سقوط کند.

گاهی اوقات در زندگی ما مشکلات و ناخوشایندی هایی پیش می آید که به ظاهر بسیار ناراحت کننده هستند، اما اندکی صبر و گذر زمان به ما اثبات می کند که آن ناخوشایندی ها در واقع به نفع ما و زندگیمان بوده است. همیشه از خط خطی شدن نقاشی ها و آرزوهایمان ناراحت نباشیم.
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺗﻤﺎﻡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺭﻭﺯﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺎﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﺤﺚ ﻧﮑﻦ فقط به او گوش کن…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
خودت را با کسی مقایسه نکن…
آرامش میخواهی
شکرگزار باش…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
کمک کن ؛ تو توانایی !
شاید همه توانایی روحی و جسمی برای یاری کردن ندارند…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍهی
با همه بی هیچ چشم داشتی ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺵ…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﮐﻦ ، هدف داشته باش…
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﺩﺕ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﺪ .
آرامش ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ وابسته نباش .
ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





علیّ عالی اعلاست، زینَتُ الله و
علیّ دوّم اربابِ ماست، زِینُ العباد

صحیفه ی تو “زبور” است آل طاها را
كه با دعای تو چون موم نرم شد فولاد

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
ایمان شما می تواند کوهها را جابجا کند، در حالیکه ترس موانعی مانند کوه می سازد.
عبارت تاکیدی زیبای شنبه
باهم تکرار می کنیم
من فکرم مرکز قدرت وجودم است پس فکری مثبت دارم و نتیجه ای مثبت. خدایاشکرت

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

*ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ*

برگی از نهج البلاغه

 

امیرالمومنین امام علی علیه السلام:

پس،سستی دل را با استقامت درمان کن و خواب زدگی چشمانت را با بیداری از میان بردار؛
و اطاعت خدا را بپذیر و با یاد خدا انس گیر؛
و یادآور که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد و تو را به عفو خویش میخواند و با کرم خویش می پوشاند!؛
در حالی که تو از خدا بریده، به غیر او توجه داری…
پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا!
و چه ناتوان و بی مقداری تو، که بر عصیان او جرات داری؛
درحالی که تو را در پرتو نعمت قرار داده، و در سایه رحمت او آرمیده ای.
نه بخشش خود را از تو گرفته و نه پرده اسرار تو دریده؛ بلکه “چشم برهم زدنی،بی احسان خدا زنده نبودی”
درحالی که یا در نعمت های او غرق بودی،یا از گناهان تو پرده پوشی شد،ویا بلا و مصیبتی را از تو دور ساخته است…

پس چه فکر میکنی اگر او را اطاعت کنی!؟

به خدا سوگند..!!
اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایی و قدرت برابر بودند وجود داشت[وتو یکی از آن دو بودی] تو نخستین کسی بودی که خود را بر زشتی اخلاق و نادرستی کردار محکوم می کردی.

بخشی از خطبه 223

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 

 نماز آن عبادت اسرار آمیزی است که اتصال به حقیقت آن، انسان را کامل می کند؛
نماز معجونی است همه نقص های روحی بشر را برطرف می کند و روح او را اوج و پرورش می دهد؛
نماز تنها یک عبادت آرامش بخش نیست، بلکه فکر و عقل انسان تنها در سایه آن نور می گیرد و شکوفا می شود، انس گرفتن با نماز حتی مشکلات علمی و نارسایی های فهمی انسان را بر طرف می کند،

ابن سینا که فخر دانشمندان مسلمان و فیلسوفی شهیر و پر آوازه است در خاطرات خود می نویسد:

 شب و روز جز به تحصیل علم به چیز دیگری نمی اندیشیدم و به غیر از فهمیدن به چیز دیگری توجه نداشتم، و به همین طریق پیش می رفتم، تا اینکه حقیقت هر مسئله ای برای من مسلم می شد و هرگاه در مسئله ای حیران بودم و یا نمی توانستم قضیه را بفهمم، به مسجد پناه می بردم، نماز می گزاردم و خالق هستی را ستایش می کردم، در این حال معمای من حل و مشکل برطرف میشد.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#داستانک
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد . بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم
یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد.
حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره.
سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد.
بعله.
تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود.
در بهت و عصبانیت ماندم.
از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است.
به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد ، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!!
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!
ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم..
بعد بی خیال شدم.
توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده.
ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم.
ارزش ندارد غرغر کنم.
ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟!
یک خرید اشتباهی. همین
دم غروب ، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟
آرام گفتم : راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود.
یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه . تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم….
و ﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.
و فهمیدم اگر او نموقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر
ربطی نداره متاهلی یا مجرد مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم ، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم . . .
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . .
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم…بدونیم. . . .
کاش بیشتر مراقب خودمون ، تصمیماتمون و گاهی . . .
گاهی های زندگیمون باشیم . .
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند، که شخصی باعجله آمد وضو گرفت وبه داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد،

 با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی با دقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را به جا می آورد؛ تا وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود،

به هنگام خروج با مرحوم کاشی رو به رو شد
ایشان پرسیدند: چه کار می کردی؟…
گفت: هیچ.

 فرمود: تو هیچ کار نمی کردی؟
گفت: نه! می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند،
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی؟
گفت: نه!

 آخوند فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی،
گفت: نه آقا اشتباه دیدی،

 سؤال کردند: پس چه کار
می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین،

 این جمله در مرحوم آخوند (رحمه الله) خیلی تأثیر گذاشت، تا مدت ها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود: من یاغی نیستم…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




‌ ‌  از،
«مادری» پرسیدند؛
«کدامیک از فرزندان خود را»،
«بیش از دیگران» دوست میداری؟

مادر گفت؛
غایب آنها را تا وقتی که «بازگردد»،
بیمار آنها را تا وقتی که «خوب شود»،
کوچکترین آنها را تا وقتیکه «بزرگ شود»،

و،
«همهٔ آنها را»،
تا «وقتی که زنده هستم» دوست دارم.!!!

قدر این «گوهر نایاب»،
و «غیرقابل تکرار» را «تا هست»، بدانید،
و «حرمتش» را، «عاشقانه پاس بدارید.»

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




حرف مردم را مکن باور پشیمان میشوی
حال و روزت را نکن بدتر پشیمان میشوی

غنچه کی با زور دستان کسی وا میشود؟
لحظه ای که غنچه شد پرپر پشیمان میشوی

ای که در این نا بسامانی رها کردی مرا
آب آنجا که گذشت از سر پشیمان میشوی

عاقبت مرداب شد رودی که از گودی گذشت
از تقاص و کینه ات بگذر پشیمان میشوی

مثل شیرینی که خود راحت به تخت شاه رفت
میروی اما بدان آخر پشیمان میشوی
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




عطا و جفای حاکم…

روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دبد .

حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .
روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.

به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.
حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.

حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت

همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.

حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟
کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.

حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.

حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن

و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.
حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.

فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.
فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد….

از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ثروتمندزاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقیرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود.

ثروتمندزاده با فقیرزاده مناظره مى كرد و مى گفت: صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگین است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در میان قبر، خشت فیروزه به كار رفته است،

ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، این كجا و آن كجا؟

فقیرزاده در پاسخ گفت: تا پدرت از زیر آن سنگ هاى سنگین بجنبد، پدر من به بهشت رسیده است.

سعدی#
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد.
یک شیشه وسطِ یک آکواریوم بزرگ گذاشت و آن را دو نیم کرد.

در یک سمت، ماهی بزرگی قرار داد و در سمت دیگر ,,یک ماهی کوچک,, که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود بود.

ماهی بزرگ، بارها به ماهی کوچک حمله کرد و هر بار به دیوار نامرئی(شیشه ای) برخورد کرد تا اینکه دیگر ناامید شده و از حمله دست کشید.

او دیگر باور کرده بود که شکار آن ماهی کوچک محال و غیر ممکن است‼️

دانشمند دیوار حائل را برداشت. ولی ماهی بزرگ دیگر هیچ وقت به سمت ماهی کوچک نرفت

دیواری که در ذهنش بین او و ماهی کوچک ساخته شده بود بسیار محکم تر از آن دیوار شیشه ای بود …‼️

برای انجامِ کارهایی که محال به نظر می رسند، فقط کافی ست؛
دیوارِ ذهنی خود را برداریم
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگ‌هایی را زیر پای‌شان احساس کردند.

بزرگ‌شان گفت: اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می‌خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می‌خورد.

برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می‌داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ‌های قیمتی.

آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند. زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می‌خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت می‌خوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





اعوذ بالله من نفسی

حق پیمانه را ادا کنید(و کم فروشی نکنید)، و به دیگران زیان نرسانید(181)و با ترازوی صحیح وزن کنید،(182) و از اموال مردم چیزی کم نگذارید، و در زمین به فساد نکوشید(183)

سوره شعرا
کلام حق…کمی تفکر کنیم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





#داستانک
تو لیست خرید برای همسرم نوشته بودم: یک و نیم کیلو سبزی خوردن.
همسرم آمد . بدوبدو خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز میکردم سبزی ها را دیدم
یک و نیم کیلو نبود. از این بسته های کوچک آماده سوپری بود که مهمانی من را جواب نمی داد.
حسابی جا خوردم! چرا اینطوری گرفته خب؟! بعد با خودم حرف زدم که بی خیال کمتر میگذارم سر سفره.
سلفون رویش را که باز کردم بوی سبزی پلاسیده آمد.
بعله.
تره ها پلاسیده بود و آب زردش از سوراخ سلفون نایلون خرید را هم خیس کرده بود.
در بهت و عصبانیت ماندم.
از دست همسری که همه خریدهایش اینطوری است.
به جای یک و نیم کیلو میرود سبزی سوپری میخرد و بوی پلاسیدگی اش را که نمی فهمد ، از شکل سبزی ها هم متوجه نمی شود!!
یک لحظه خواستم همان جا گوشی تلفن را بردارم زنگ بزنم به همسر که حالا وسط این کارها من از کجا بروم سبزی خوردن بخرم؟!
ویک دعوای بزرگ راه بیاندازم..
بعد بی خیال شدم.
توی ذهنم کمی جیغ و داد کردم و بعد همان طور که با خودم همه نمونه های خریدهای مشابه این را مرور میکردم ، فکر کردم: شب که آمد یک تذکر درست وحسابی میدهم.
بعد به خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدی! شب که آمد هم نرم تر صحبت کن.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق مهمی نیفتاده.
ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم.
ارزش ندارد غرغر کنم.
ارزش ندارد درباره اش صحبت کنم حالا! مگر چه شده؟!
یک خرید اشتباهی. همین
دم غروب ، همین منی که میخواست گوشی تلفن را بردارد و آسمان و زمین را به هم بریزد که چرا سبزی پلاسیده خریدی؟؟؟
آرام گفتم : راستی ها سبزی هاش پلاسیده بود.
یادمون باشه از این به بعد خواستیم سبزی سوپری بخریم فقط تاریخ اون روز باشه . تمام.
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، بعد گفتم تو امروز خیلی کار داری و خسته میشی ، دیگه نخواد سبزی هم پاک کنی.
آن شب سر سفره سبزی خوردن نگذاشتم و هیچ اتفاق عجیب و غریبی هم نیفتاد. مکث را تمرین کردم….
و ﺑﻪ همسرم عاشقانه تر نگاه میکردم.
و فهمیدم اگر او نموقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل بشه به یک هفته قهر
ربطی نداره متاهلی یا مجرد مکث را تمرین کن. گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .
گاهی آرامش داریم ، خودمون خرابش میکنیم . . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .
گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .
گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم . . .
گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . .
تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم…بدونیم. . . .
کاش بیشتر مراقب خودمون ، تصمیماتمون و گاهی . . .
گاهی های زندگیمون باشیم . .

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

روزي پيامبر اسلام از محلی می گذشت، مشاهده كرد گروهی از جوانان سرگرم مسابقه وزنه برداري هستند. آنجا سنگ بزرگی بود كه هر كدام آن را به قدری توانايی خود بلند می كردند. رسول خدا صلی الله عليه و آله پرسيدند:

چه می كنيد؟ گفتند:

- زورآزمايی می كنيم تا بدانيم كدام يک از ما نيرومندتر است؟

فرمود: مايليد من بگويم كدامتان از همه قويتر و زورمندتر است؟

عرض كردند:

بلی! يا رسول الله صلي الله عليه و آله. چه بهتر كه پيامبر سلام بگويد چه كسی از همه قويتر است؟

پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله فرمود:

از همه نيرومندتر كسی است كه هرگاه از چيزی خوشش آمد علاقه به آن چيز او را به گناه و خلاف حق وادار نكند و هرگاه عصباني شد طوفان خشم او را از مدار حق خارج نكند. كلمه اي دروغ يا دشنام بر زبان نياورد و هرگاه قدرتمند گشت به زياده از اندازه حق خود دست درازی نكند.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




قناعت مور و حرص زنبور
زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:
ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.
این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد. مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.
زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟
مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.
و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد…

جوامع الحکایات سدید الدین محمد عوفی

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#چند_ثانیه_تفکر

#پیشنهاد میکنم بخونید

دعا لاستيک يدک نيست که هرگاه مشکل داشتي از ان استفاده کني بلکه فرمان است که تو را به راه درست هدايت مي کند.

مي دوني چرا شيشيه جلوي ماشين اونقدر بزرگه ولي آينه عقب اونقدر کوچيکه؟! چون گذشته به اندازه آينده اهميت نداره. بنابراين هميشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.

دوستي مثل يک کتابه, چند ثانيه طول مي کشه که آتيش بگيره ولي سالها طول مي کشه تا نوشته بشه.

تمام چيزها در زندگي موقتي هستند. اگر خوب پيش مي ره ازش لذت ببر، براي هميشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پيش مي ره نگران نباش، براي هميشه دوام نخواهند داشت.

دوستهاي قديمي طلا هستند! دوستان جديد الماس. اگر يک الماس به دست آوردي طلا را فراموش نکن چون براي نگه داشتن الماس هميشه به پايه طلا نياز داري.

اغلب وقتي اميدت رو از دست مي دي و فکر مي کني که اين اخر خطه، خدا از بالا بهت لبخند مي زنه و ميگه: آرام باش عزيزم، اين فقط يک پيچه نه پايان.

وقتي خدا مشکلات تو رو حل مي کنه تو به توانايي هاي او ايمان داري. وقتي خدا مشکلاتت رو حل نمي کنه او به توانايي هاي تو ايمان داره.

شخص نابينايي از سنت آنتوني پرسيد: ممکنه چيزي بدتر از از دست دادن بينايي باشه؟ او جواب داد: بله، از دست دادن بصيرت.

وقتي شما براي ديگران دعا مي کنيد، خدا مي شنود و انها را اجابت مي کند و بعضي و قتها که شما شاد و خوشحال هستيد يادتان باشد که کسي براي شما دعا کرده است.

نگراني مشکلات فردا را دور نمي کند بلکه تنها آرامش امروز را دور مي کند.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 #گلستان_سعدی

یکی از پسران هارون‌الرشید پیش پدر آمد خشم‌آلود که فلان سرهنگ‌زاده، مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی!
هارون گفت ای پسر، کَرَم آنست که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده! نه چندانکه انتقام از حد درگذرد، آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبَل خصم:

نه مردست آن به نزدیک خردمند
که با پیلِ دمان پیکار جوید

بلی مرد آنکس است از روی تحقیق
که چون خشم آیدش، باطل نگوید

 *دمان : خروشان و خشمگین

#گلستان
#سعدی
#باب_اول در سیرت پادشاهان

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم ،
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا ،
به خدایی که خودم میدانم ،
نه خدایی که برایم از خشم ،
نه خدایی که برایم از قهر،
نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند .
به خدایی که خودم میدانم ،
به خدایی که دلش پروانه است ،
و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید،
و به باران گفته است باغها تشنه شدند ،
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست،
که مبادا که ترک بردارد ،

به خدایی که خودم میدانم …

#سهراب_سپهری

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




هر"پرهیزکاری"گذشته ای دارد!!!!!…..
وهر"گناه کاری"آینده ای!!!!!…..
پس قضاوت نکن………!!!
میدانم اگر…
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم…
دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد… تا به من ثابت کند…
در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگر یم…
“پناه “؛
میبرم به “خدا “،
از عیبی که؛
“امروز “درخود میبینم
و؛
“دیروز “
“دیگران را “به خاطر…
“همان عیب"ملامت کرده ام…
محتاط باشیم، در “سرزنش “
و"قضاوت کردن “دیگران
وقتی…
نه از” دیروزاو"خبر داریم،
نه از"فردای خودمان"…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




‌ ‌ حرف مردم مانند
موج دریاست
اگر در مقابلش بایستی
خسته ات میکند!!
واگر با آن همراهی کنی
غرقت میکند!!
قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند
و این اشکالی ندارد.
آنها حق دارند نظر دهند و شما
کاملا حق دارید آنرا نادیده بگیرید.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پروردگارا
گرچه رمضان رو
به پایان است
اما سفره رحمتت را
پایانی نیست
چه زیباست حال کسانی
که هرروزشان رمضان
وهرلحظه شان افطار است

 


 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




‼️ شفاعت بعد از سیصد هزار سال ‼️

امیرالمؤمنین -علیه السلام- در روایتی خطاب به شیعیان فرمودند:

 فاعملوا و أطيعوا و ﻻتنكلوا و ﻻتستصغروا عقوبة الله عزوجل، فإن من المسرفين من ﻻتلحقه شفاعتنا إﻻ بعد ثﻻثمأة ألف سنة:

عمل کنید و اطاعت کنید، و از (عمل کردن به واجبات و ترک گناهان) دست نکشید، و عذاب خداوند بلند مرتبه را کوچک نشمارید؛
پس بعضی از گنهکاران هستند که شفاعت ما بعد از سیصد هزار سال (عذاب) شامل حال آن ها خواهد شد.”

  گناهان کبیره جلد1 صفحه32؛
به نقل از: معانی اﻷخبار

  مبادا به شفاعت اهل بیت -علیهم السلام- مغرور شویم و گوهر وجودمان را به تیرگی گناه آلوده کنیم.

  اللهم عجل لولیک الغریب الفرج 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




ای کسانی که ایمان آوردید ! از گامهای شیطان پیروی نکنید. هر کس پیرو گامهای شیطان شود او را به کارهای زشت و منکر فرمان میدهد. و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود ، هرگز احدی از شما پاک نمیشد؛ ولی خداوند هرکه را بخواهد (و شایسته باشد) پاکیزه سازد ، و خدا شنوا و داناست

سوره نور
کلام حق…کمی تفکر کنیم

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




بار الهےٰ…
مهربانیت
همانند
امواج دریا
پے در پے…
ساحل وجودم را در بر مےگیرد
و به دستِ قدرت تو ،
تمام تیرهاے بلا شکستہ مے شود…

تو هر زمان با من و در کنار من بوده ایے
و من در “گهواره ے” محبتت چه آسوده آرام گرفتہ ام…

پس ای “خداے “مهربانم…
به ذکر نام زیبایتu
و نیایش لحظہ هایت ،
وجود زمینیَم را ملکوتے گردان…
تا آنچہ تو میخواهے باشم
و از آنچہ من هستم “رها” شوم ،
که تو… بے نیاز و من “غرق” نیازم
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.

آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟…

تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید .

فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار کهخشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی. هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 حیرت آور است !!

همه ی جهان حجاب دارد:

1_کره زمین دارای پوشش است…

2_ میوه های تر وتازه دارای پوشش است…

3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود…

4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود و زیر پا انداخته میشود برای اینکه پوشش آن از بین رفته

5_ سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود…

و……
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛
اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!!!

بانو!
این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام…!
چادرت را در آغوش،بگیر و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است…
السلام علیک یا فاطمه الزهرا

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

اگر تغییر نكنیم ، حذف می شویم .

برای جلوگیری از حذف شدن در بازی زندگی ، باید تغییراتی را در خودمان و زندگی مان به وجود آوریم.

کليدهای اين تغيير عبارتند از :

كلید اول: خواستنِ

كلید دوم: خالی كردن ذهن از تعصب ها

كلید سوم: باور مثبت نسبت به خود

كلید چهارم: عمل کردن

به یاد داشته باشیم كه عظمت زندگی تنها به علم نیست

 بلکه تلفیقی از علم و عمل است.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

آقــا سلام! ماه مبـــارک تمام شد
شب­هـــای آخر من و ماه صیام شد

درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی
پشت در نــگاه شــما ازدحــــام شد

سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم
دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد

بین دعای آخـــر سفره دعـــا کنید
شاید که سال، سالِ ظهور امام شد

آقا دعــا کنید که شب­های آخر است
شاید که مهمانی ما هم به کام شد

اللهم عجل لویک الفرج
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
‌ ‌ ‌ ‌ رمضان میرود و میبرد از کف دل ما

آنکه یکماه صفا یافت از او محفل ما

 

رمضان عقده گشا بود گنهکاران را

وای اگر او رود و حل نشود مشکل ما

 

حال که ای ماه خدا ، میروی آهسته برو

که ندانی چه کند رفتن تو با دل ما…
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





دارد بساط ماه خدا جمع می شود
از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود
دارد ز دست های گدا جمع می شود

فرصت گذشت،این رمضان هم تمام شد
زیباترین بهانه ما جمع می شود

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید
اما چه زود حال و هوا جمع می شود

نزد طبیب حال دلم خوب می شود
وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

من تازه انس، تازه گرفتم به نام تو
ربّ کریم ! سفره چرا جمع می شود؟

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

وقت جدايی من و ماه صيام شد
يعنی غروب طلعت اين بار عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع می شود
آه درون سينه ما مستدام شد

يادش به خير …لحظه افطار …تشنگی
نام حسين گفتن ما التزام شد

دست ادب به سينه نهادم به سوی او
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد …

وای از دمی که خنده کوفی جماعتان
بر زخم بی شمار تنش التيام شد

هر کس به نوبه خودش از او بها گرفت
وقتی ميان قتلگهش ازدحام شد …

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




آمدیم از سفر دور دراز رمضان

پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

 

هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا

هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

در آستانه #عيد سعيد فطر،
دفاتر آيات عظام

  • خامنه اي،
  • صافي گلپايگاني،
  • وحيد خراساني،
  • مکارم شيرازي،
  • نوري همداني،
  • سيستاني،
  • موسوي اردبيلي،
  • علوي گرگاني،
  • جوادي آملي،
  • سبحاني،
  • حکيم،
  • گرامي قمي،
  • شبيري زنجاني و
  •  فياض

 

#ميزان فطريه و کفاره را در سال 1395 اعلام کردند.

آيت الله امامي کاشاني ضمن آرزوي قبولي طاعات و عبادات مردم مومن و خداي جوي ميهن اسلامي و تبريک پيشايش روز عيد فطر با اعلام اين مطلب گفت: حداقل مقدار زکات فطره در تهران و شهرهاي بزرگ با محاسبه سه کيلو گندم براي هر نفر ۷۵۰۰ تومان است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني شبکه خبر،

آيت الله امامي کاشاني با بيان اينکه مقدار زکات فطره در شهرهاي کوچک و روستاها و خارج از کشور متناسب با قيمت گندم و برنج در آن مناطق محاسبه مي شود افزود: مقدار فطريه کساني که غذاي غالب آنها نيز برنج است برمبناي قيمت سه کيلو نوع برنج مصرفي محاسبه مي شود.

استاد حوزه علميه همچنين زمان پرداخت فطريه را از شب رويت هلال ماه شوال تا ظهر روز عيد اعلام کرد و گفت: زکات فطره بايد بدست نيازمندان واقعي برسد و زکات خانواده برعهده نان آورخانواده که توانايي اداره امورخود و خانواده را دارد، است.

وي درباره کفاره روزه نيز افزود: مقدار کفاره يک چارک فطريه و حدود 2 هزار تومان است که اين مبلغ حتما بايد به مصرف نان برسد.

آنچه در پي مي‏ آيد ميزان فطريه و کفاره بر اساس نظر مراجع معظم تقليد ـ و بر مبناي دو قوت غالب برنج يا گندم ـ است:

آيت الله خامنه اي:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر حداقل 15000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 2000 تومان

 

آيت الله صافي گلپايگاني:
ـ مؤمنان مبلغ معادل يک صاع (3 کيلوگرم) گندم يا برنج را به عنوان قوت غالب جهت زکات فطره بپردازند.
ـ کفاره روزه غير عمدي، براي هر روز، يک مد (حدود ۷۵۰ گرم) طعام مثل گندم مي باشد.
ـ کفاره عمدي، براي هر روز افطار عمدي، اطعام شصت مسکين؛ هر کدام يک مد (حدود ۷۵۰ گرم) طعام مثل گندم پرداخت شود.
با توجه به اينکه قيمت گندم و برنج در شهرهاي مختلف، متفاوت مي باشد، لذا روزه داران عزيز لازم است معادل مقادير فوق را بر طبق قيمت محل زندگي خود محاسبه نموده و پرداخت نمايند.

 

آيت الله وحيد خراساني:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: دفتر ايشان اعلام نکرد.
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 1500 تومان

 

آيت الله مکارم شيرازي:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر حداقل 15000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 2000 تومان

 

آيت الله نوري همداني:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر 15000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 1500 تومان

 

آيت الله شبيري زنجاني:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر : 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر :18000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر : 1500 تومان براي کفاره افطار غير عمدي و 90000 تومان را براي افطار عمدي


آيت الله سيد علي حسيني سيستاني:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 5000 تومان
بر مبناي برنج: سه کيلوگرم برنج، که مبلغ آن به اختلاف قيمت برنج در شهرها، متفاوت است.
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 1500 تومان


آيت الله موسوي اردبيلي:
بر اساس قوت غالب براي هر نفر سه کيلوگرم گندم يا برنج يا معادل نقدي آن. ملاک، قيمت منطقه اي است که شخص در آن زندگي مي کند.
کفاره قضاي روزه غير عمد:750 گرم گندم يا برنج.

 

آيت الله علوي گرگاني:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر حداقل 18000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 2000 تومان

 

آيت الله جوادي آملي:
بر اساس قوت غالب براي هر نفر سه کيلوگرم گندم يا برنج يا معادل نقدي آن.
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 2000 تومان

 

آيت الله جعفر سبحاني:
بر اساس قوت غالب براي هر نفر سه کيلوگرم گندم يا برنج يا معادل نقدي آن. ملاک، قيمت منطقه اي است که شخص در آن زندگي مي کند.
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 1500 تومان

 

آيت الله گرامي قمي:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر 15000 تومان
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هر نفر 2000 تومان

 

آيت الله محمداسحاق فياض:
بر مبناي گندم: به ازاي هر نفر 6000 تومان
بر مبناي برنج: به ازاي هر نفر سه کيلو برنج که شخص يا عين آن را بايد پرداخت کند و يا قيمت آن را. مبلغ آن در شهرهاي مختلف متفاوت است.
کفاره قضاي روزه غير عمد: براي هرنفر 2000 تومان

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . . .
عید سعید فطر بر شما مبارک

.

.

.

عید فطر ضیافتی است برای پایان این میهمانی
عید فطر پاداش افطارهای خالصانه و بجاست
عید فطر قبولی انفاقهای به قصد قربت است
عید فطر پایان نامه دوره ایثار و گذشت است
پیشاپیش عید بر همه مبارک

.

.

.

 

مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
آیا چیزی قابل درو در این رمضان کاشته ایم ؟

 

همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی دارم
چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه . . .

حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد . . .

 .

.

.

 

عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد . . .

.

.

.

 

این عید فرخنده را به همگی شما عاشقان و دلدادگان صیام
تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

.

.

.

 

با خوردن اگر حال تو جا می آید / خوش باش که ایام صفا می آید
آماده به حمله باش در این شب عید / وقتی که صدای ربنا می آید . . .

.

.

.

 

کم کم غروب ماه خدا دیده می شود / صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت / خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید شما مبارک

.

.

.

 

بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا
بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها
بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی
بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم
و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.
التماس دعا

.

.

.

 

خداحافظ ای ماه غفران و رحمت / خداحافظ ای ماه عشق و عبادت
خداحافظ ای ماه نزدیکی بر آرزوها / خداحافظ ای ماه مهمانی حق تعالی
خداحافظ ای دوریت سخت و جانکاه / خداحافظ ای بهترین ماه الله

.

.

.

 

خدیا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده.
آمین

.

.

.

 

حلول ماه عید و شادی مسلمین است / پایان ماه روزه، برای صائمین است
نشاط و افتخار و شادی و سربلندی / از محک الهی برای مؤمنین است . . .

.

.

.

 

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم
اللهم عجل لولیک الفرج . . .

.

.

.

عید فطر و جشن طاعت بر ره یافتگان ضیافت الهی مبارک

.

.

.

 

دلها همه بهاران شد از شمیم باران / مه رخ نموده امشب در عید روزه داران
هر کس که در دعایش یادی کند ز یاران / شیرین تر از عسل باد کامش به روزگاران . . .

.

.

.

 

تا که چشمم باز شد دیدم که یارم رفته است / ماه مهمانی تمام و مه‌نگارم رفته است
با گل این بوستان تازه انسی داشتم / گرم گل بودم که دیدم گلعذارم رفته است
عید شما مبارک

.

.

.

 

خدایا
این همه روزه بگیریم ، گشنگی بکشیم ، آخرشم پول بدیم تا قبول شه !؟
آخه این چه مهمونی بود !؟
عید فطر مبارک !

.

.

.

 

خدایا
عید است و دلم خانه ویرانه، بیا / این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم / یک روز به مهمانی این خانه بیا
عید فطر بر شما مبارک

.

.

.

 

برگ تحویل می کند رمضان / بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر، زود برفت/ دیر ننشست نازنین مهمان
ماه فرخنده روی برپیچید / و علیک السلام یا رمضان
عید رمضان بر شما مبارک

.

.

.

 

خوش بر کسی که سفره نشین خدا بود
از هرچه غیر خواسته ی او گر ، جدا بود
درب کلاس درس خدا چون گشوده شد
خوش بر مطلبی که قبول انتها بود
عید شما مبارک

.

.

.

 

عید آمد و عید آمد با نقل و نبیدآمد
رمضان مبارک رفت این فطر سعید آمد
دنیا شده یکسر گل هرگوشه پرازبلبل
هر خاک شده بستان چون نور امیدآمد . . .

.

.

.

 

هزاران آفرین بر جانت ای ماه / روان عاشقان قربانت ای ماه
مبارک باد ماه عشق بازان / که بنشینند در ایوانت ای ماه
مبارک باد عید روزه داران / نکویان جهان مهمانت ای ماه . . .

.

.

.

 

بر ملک دلم روی تو خورشید شود / بر جان و دلم عشق تو امید شود
می نوش یکی جام سلامت ای دوست / خوش باشی و هرروز توچون عید شود . . .

.

.

.

 

عید صیام آمد و ماه صیام رفت / لطف تمام آمد و فیض تمام رفت
شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد / گرد غم گناه ز جان عوام رفت

.

.

.

 

عید فطر ضیافتی است برای پایان این میهمانی
عید فطر پاداش افطارهای خالصانه و بجاست
عید فطر قبولی انفاقهای به قصد قربت است
عید فطر پایان نامه دوره ایثار و گذشت است

.

.

.

 

خدایا
سی شب به تو التماس کردم / این لحظه جواب طالب ام من
خواهی بنواز و خواه رد کن/احسان و عتاب طالب ام من . . .

.

.

.

 

ای ماه صیام ارچه مرا خود خطری نیست‌ / حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست‌
ای داده به باد این مه بابرکت و باخیر / مانا که‌ت از این آتش در دل شرری نیست‌ . . .

.

.

.

 

بگذشت مه روزه و عید آمد و عید آمد / بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد / معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد

.

.

.

 

عید آمد و خنده به لبان شد
در ساز دلم شاد و روان شد
از تشنگی وسوزنخوردن
گوهر به کلامم رمضان شد

.

.

.

 

مژده که رسید دعوت دوست
مهمانی دوست وه چه نیکوست
عید رمضان بهار جان هاست
جانی که چنان علی خدا جوست

.

.

.

 

منّ شوال علینا / و حقیق بامتنان
جا باقصف و بالعز / فو تعزید القیان
او فی الاشهر لی / ابعدها من رمضان
معنی :
ماه شوال بر ما منت گذاشت، پس سزوار سپاس است.
با شادی و نغمه بانوان آمد. با‌وفاترین ماهها برای من،
همان دورترین آنان از رمضان می باشد.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

طبق محاسبات نجومی در شامگاه سه شنبه هلال ماه شوال در تمام پهنه ایران در شرایط مساعد آب و هوایی با چشم غیر مسلح قابل رویت است. عید فطر امسال چه روزی است؟

 

رویت هلال ماه شوال در عصر سه شنبه و عید فطر روز چهارشنبه

رصد هلال ماه شوال بسیار حائز اهمیت است و باید با دقت بسیاری صورت بگیرد . دیدن هلال ماه شوال به منزله پایان ماه مبارک رمضان و عید بزرگ مسلمین است .

مسعود عتیقی رئیس انجمن نجوم آماتور گفت:پیش بینی می کنیم هلال ماه شوال در عصر سه شنبه در افق غربی با چشم غیر مسلح قابل رویت باشد.

وی ادامه داد:اگر آلودگی و گرد و غبار در هوا نباشد افرادی که تخصصی در رصد هلال ماه دارند، می توانند بدون تلسکوب یا وسایل رصد به راحتی هلال ماه شوال را رویت کنند.

 

رویت هلال ماه شوال در عصر سه شنبه

رئیس انجمن نجوم آماتور افزود:ماههای قمری 28 یا 31 روزه نیستند و هلال ماه 29.5 روز است که معمولا نیم روز کم یا زیاد می شود.

با توجه به این موضوع امکان رصد هلال ماه در عصر دوشنبه به هیچ وجه نیست. چرا که سن و قوس هلال نیز در حد رصد نخواهد بود.

عتیقی در مورد بهترین جای رصد هلال ماه شوال گفت:بهترین مکان برای رصد هلال ماه شوال در کشور غرب و جنوب کشور است.

 

منبع : خبرگزاری میزان

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
 عارفی را پرسیدند:

از اینجا تا خدا چه مقدار “راه” است؟

فرمود: “یک قدم”

گفتند:این یک قدم کدام است؟

فرمود: “پا بگذار روی خودت”

اعوذُ.باللهِ.مِن نَفسی

خداخواهی
یعنی ترک خودخواهی

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




رسول اکرم (ص) میفرمایند

خدا رحمت كند بنده‏اى را كه حلاليت بطلبد از برادرى كه به آبرو يا مال او تجاوز كرده،

 قبل از آن كه (در قيامت) از او بازخواست كنند،

 آنجايى كه دينار و درهمى نباشد،

 در نتيجه اگر شخص كار نيكى داشته باشد از آن بردارند

 و اگر نداشته باشد، از گناهان مظلوم برداشته بر گناهان او بيفزايند.
 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

دختری در چین زندگی می كرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که آینده اش چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوستش به او خبر داد كه به سوالات امتحانی دست یافته است .

در حقیقت ، دختر می توانست برای شركت در امتحان از همین ورقه استفاده كند . دختر کلیه پاسخ های ورقه را كه در دست داشت حفظ كرد .

با توجه به ضعف درسی وی گمان بر این بود كه او در این امتحانات از نمره 100 فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد. این مساله باعث شد كه دانش آموزان دچار تردید شوند كه مبادا دختر در امتحان تقلب كرده است .

با وجود این اتفاق معلم او را ستایش و تشویق و ابراز اطمینان کرد که وی از آن به بعد موفقیت های بیشتری به دست خواهد آورد . دختر نیز كه هیجان زده شده بود ، شروع به گریه كرد .

او از سخنان معلم بی نهایت خوشحال شده بود و دریافته بود كه اگر خوب درس بخواند ، افتخارات بیشتری كسب خواهد کرد . از آن به بعد ، برای آنکه ثابت کند تقلب نکرده است و برای اینكه معلمش را نا امید نکند ، با جدیت درس می خواند و لذت درس خواندن را احساس می كرد . چند سال بعد ، او در یكی از دانشگاه های معروف پکن پذیرفته شد . در واقع بدون آن ورقه امتحان سرنوشت او این گونه تغییر نمی كرد و آینده خوبی در انتظار وی نبود . اما همان اتفاق فرصتی برایش فراهم آورد و مسیر زندگی وی را متحول كرد .

بعد از سالها ، دختر به مدرسه باز گشت و برای معلم خود حقیقت را فاش كرد . معلم که دیگر سالمند شده بود ، گفت : عزیزم ، آن زمان می دانستم که تو تقلب کرده ای .

زیرا توانایی های تو را می شناختم و می دانستم كه تو نمی توانی نمره 98 بگیری .

اما فکر کردم که امکان دارد تو با استفاده از این فرصت بیشتر کوشش کنی . بدین سبب ، تو را تشویق کردم و نسبت به تو اطمینان داشتم . آن دختر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد .

وی می دانست که در لحظه کلیدی حیات وی ، معلم او را تشویق کرده و همین مساله راه زندگی وی را تغییر داده است. بله دوستان ، در واقع ، در حیات ما اتفاقات و فرصت های زیادی رخ داده و بوجود می آید . لذا نباید به این آسانی این فرصت ها را از دست داد .

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 #خصوصیات_ذاتی

روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند.

روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی ی ایرادی نیز دارد

پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند .

وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه حراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد.

پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی .
آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 #ناجیان_زندگی

اغلب می پنداريم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد، فرزندی نمونه و وفادار است ولی چنین نیست؛ واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران والدینش است، یعنی خودش یک آسیب دیدهٔ واقعی است که مسئول آسیبش والدین هستند!

یک والد خوب والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتن را بدهد. وقتی فرزندتان از شما دور نمی شود وقتی همیشه نگران شماست وقتی تمام برنامه هایش را با شما تنظیم می کند…

نه نشانه وفاداری او، بلکه نشانه آسیب خوردگی اوست. توجه کنید وقتی در هنگام صحبت با فرزندتان، مرتب گوشزد می کنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده اید؛ چقدر رنج دیده اید و..

در واقع مرتب به فرزندتان القا می کنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور می کند و هیچ لحظه ای را برای نجات شما از دست نمی دهد؛ غافل از اینکه خودش تمام زندگی اش را با نگرانی برای شما از دست می دهد… و اگر بهر دلیلی نتواند شما را نجات دهد، احساس گناه می کند…

در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان می دهیم، آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم.. به آنها کمک کنیم زندگی های مستقل و ذهن های آرام داشته باشند.
فرزندان ما، ناجیان ما نیستند.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد…

خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد…
از نقشه های بشر نباید دلهره داشت…

چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است…
یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند،

اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید…
و تمام درهای بسته برایش باز شد…
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،
به دنبال درهاي بسته برو
چون خدای “تو"و “یوسف” یکیست…..
شک نکنیم…

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت





روزهاي واپسين ماه مبارك رمضان :

رو به پایان می رود ماه خدا
حیف می گردم ز الطافش جدا

می رود ماه پر از تاثیرها
بس رقم خورده در آن تقدیر ها

ماه شرم معصیتکاران زحق
که در آن افتاده شیطان از رمق

می رود این ماه و حسرت می برم
در فراغش من گریبان می درم

خاطراتی خوش از آن در خاطرم
سرخوش از الطاف حی قادرم

خاطرات خوب افطار و سحر
ریزش اشک ندامت از بصر

یاد آن شبهای قدر پربها
صوت قرآن ومناجات و دعا

می رود آن که سراسر خوب بود
بین هر پیر و جوان محبوب بود

می رود اما پس از سالی دگر
باز می گردد دوباره از سفر

از خدا خواهم که در سال دگر
باشم و ببینم مه نیکو ثمر

#اسماعیل_تقوایی

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




پسر جوانی به پیرمردی گفت: می دانم که شماخیلی آدم عاقل و موفقی هستید، دلم می خواهد راز زندگی را از زبان شما بشنوم.

پیرمرد گفت: من سرد و گرم زندگی را بسیار چشیده ام و به این نتیجه رسیده ام که راز زندگی در چهار کلمه خلاصه می شود:

اولین کلمه «اندیشیدن» است. یعنی همیشه به ارزش هایی فکر کن که دلت می خواهد زندگی ات را بر پایۀ آنها بسازی.

دومین کلمه «باور داشتن» است. یعنی وقتی همۀ آن ارزش ها را مشخص کردی، حالا خودت را باور کن.

سومین کلمه «در سر داشتن رویا» است؛ یعنی رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش.

و چهارمین و آخرین کلمه «شهامت» است؛ یعنی وقتی که خودت را باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی، حالا نوبت به آن می رسد که با شهامت هر چه تمام تر، رویاهایت را به واقعیت تبدیل کنی.

آن پیرمرد کسی جز «والت دیسنی» (بنیانگذار شرکت بزرگ و موفق دیسنی لند) نبود.

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




اگر به من بگويند زيباترين واژه اي که يادگرفتي چيست؟

ميگويم
پذيرش است
پذيرش يعني:
پذيرفتن شرايط با تمام سختي هاش….

پذيرش يعني:
پذيرفتن ادم ها با تمام نقص هاشون….

پذيرش يعني:
پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد….

پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم….

پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم…

پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه هيچ کس مسئول زندگي من نيست….

پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن….

داشتن پذيرش توي زندگي يعني پايان دادن به تمام دعواها ، اختلاف ها و جدل ها….

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




جملات ماندگار:

در مورد هر چه ميگى
فکر کن؛ ولى هر چه فکر
مى کنى نگو!

آنقدر خوب هستم كه
ببخشمت, اما آنقدر ساده
لوح نيستم؛ كه دوباره به
تو اعتماد كنم!

هميشه سخت ترين
جاى كار اينه كه ؛ تظاهر
كنید هيچى نشده…!

احترام مثل لباس میماند …به بعضى ها مياد….
به بعضى ها نمياد!

زياده از حد, خود را
تحت فشار قرار ندهید ؛
بهترين چيزها زمانى اتفاق
مى افتد که انتظارش را
ندارى.

هميشه با کسى درد و دل
کنید که دو چيز داشته
باشد يکى “درد” ديگرى
“دل"!

تنها چيزى که خرجى
ندارد, جارى شدن در ذهن
ديگران است…پس آنگونه
جارى شويد كه خنده بر
لبانشان نقش ببندد…نه
نفرت در دلشان.

هميشه ميگن سر بى
گناه تا پاى دار ميره اما
بالاى دار نميره….ولى تا
حالا كسى به اين فكر
نكرده كه رفتن تا پاى دار
براى بى گناه از صد بار
مرگ بدتره.

ما آدم های هستيم كه
به راحتى به هم دروغ
مى گوييم ولى بزرگترين
معيارمون براى دوستى
صداقته….

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




داستانك (جالب و خواندني ):

گوهرشاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند .

به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید.

گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفته بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد.

چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت..

چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند .وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود.

ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد .

یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور.

و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن.

جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم .

جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد

. قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او او هم شرط خود را انجام دهد .

جوان جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم …

و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و شد آیت الله محمد صادق همدانی

   

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




انسان بزرگترین آیه عالم خلقت است …

درشعري منسوب به امیرالمؤمنین
ايشان میفرماید:
داروی دردت در نهان تو است
ولی نمی فهمی ….

و دردت از خودت برخاسته
ولی درک نمی کنی…..

آیا میپنداری جرم کوچکی هستی
در حالی که جهان بزرگ تر در تو نهفته است

“تو آن کتاب آشکار هستی که
باحروف‌آن،معانی پنهان آشکار می شود ، “

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




تصویر زندگیمون، همون چیزیه که با قلم افکارمون ترسیم میکنیم.

اگر نقصی توی تصویر زندگیمون میبینیم،
بهتره با پاکنی از جنس انرژی و اندیشه مثبت اون رو پاک کنیم
و مجددا با قلم افکارمون شروع به طراحی و رفع اون نقص کنیم .
یادمون باشه:
که بزرگترین مسائل رو آدمها
خودشون با طرز فکر و دیدشون نسبت به دنیای اطراف میسازن.

پس بهتره عدسی و لنز دوربین فکرمون رو
با دستمالی از جنس محبت و عاطفه و عشق و بخشش، پاک کنیم تا عکس زندگیمون شفافتر و زیباتر بیفته…

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

به حضرت داوود وحی آمد که : ای داوود خانه ای برای من پاکیزه کن تا بدان خانه آیم .
داوود گفت : بار خدایا کدام جا و چه خانه ای گنجایش تو را دارد ؟ که عظمت و جلال تو را شاید ؟

ندا آمد : آن دل بنده مومن است .
گفت خداوندا چگونه آنرا پاکیزه کنم و پاک گردانم ؟
پاسخ شنید : عشق در او بزن
….تا هر چه به ما نسبت ندارد سوخته گردد .

ای داوود از آن پس اگر سرگشته ای در راه طلب ما بینی آنجا نشان ده که بارگاه ما آنجاست .

کشف الاسرار

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

استاد رياضي داشتیم، در وقت خارج از درس، میگفت : اعداد کوچکتر از یک، خواص عجیبی دارند، شاید بتوان آنها را با انسانهای تنگ نظر مقایسه کرد. مثلا (0.2)

 وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6

وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷0.2=15

وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2

و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8
زندگی ارزشمند خودتان را بخاطر آدمهای کوچک و حقیر ، بی ارزش نکنید و به بزرگی خودتان ایمان داشته باشید

 

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 
پرسيدن سؤالات تلخ ممنوع!

تا به حال شده است که با یک پرسش نامربوط از دهان یک آشنای دور یا حتي نزدیک، انقدر غمگین شوی که نتوانی تا چند دقیقه خودت را جمع و جور کنی؟!
راستی چرا مردم از هم اینهمه سئوال می پرسند؟

چرا مثلا می پرسند :روی صورتت جوش در آورده ای؟
چرا اینهمه لاغر شده ای؟
رنگت چرا این همه پریده؟!

اینها سئوال های تلخ خالی کننده ای هستند…
و بدتر از اینها اینکه بپرسی
فلانی کجاست؟ چند تا بچه داری؟ چرا بچه دار نشدی؟ چرا بچه ات اینهمه چاق است؟ چرا خانه ات این همه قدیمی است؟ خانهء قدیمت بهتر نبود؟

چرا از یکدیگر سئوال هایی می کنیم که ممکن است هم را مجروح کنیم؟!

چرا از هم نمی پرسیم که این روسری چه قدر به تو می آید از کجا خریدی اش…
یا چرا به هم نمی گوییم چه قدر چشمانت برق می زند…
چه قدر این رنگ مو به تو می آید…
چه قدر در کنارت از گذشته آرام ترم….
چه قدر دلتنگ بوده ام و چه خوب که بعد از این همه وقت دوباره دیدمت…

به موهای سفیدی که از حاشیه روسری دوستمان بیرون آمده چه کار داریم…
اگر بخواهد خودش درباره اش با ما حرف می زند…
به لکی که پیشانی اش بر داشته…
به لایه های چربی ای که ممکن است بر بدنش افزوده شده باشد…
یا به چین و چروک های صورتش….

این عبارت، چه قدر عبارت بی رحمانه ست و بی رحمانه تر اینکه از زبان یک دوست شنیده شود:
چه قدر خراب شده ای!!!
خراب شده ای یعنی چه؟!
یعنی اتفاقی ناگوار یا خستگی هایی بیشمار بر پشت و شانه های دوستمان، آشنایمان یا عزیزمان وارد آمده است و حالا که ما بعد مدت ها او را دیده ایم با گفتن این عبارت باید حتما به او بفهمانیم که تو خراب شده ای و من این را از پوستت، از صورتت، از لاغری ات و از گودی پای چشمانت فهمیده ام!! و من پتک محکم تری بر سرت فرو خواهم آورد تا تو خراب تر ازین که هستی شوی…

اصلا چرا از هم سئوال می کنیم…. چرا می پرسیم : این مدت که نبودی کجا بودی؟

یا چرا با طعنه می گوییم این همه مدت با کی بودی که یاد ما نمی کردی..!

چرا کلمات و جملاتمان را نمی سنجیم!
ممکن است واقعا کسی با یک جمله ی سادهء ما زخمی تر از آنچه هست شود…

اصلا به ما چه مربوط که دوستمان چرا ماشینش را فروخته!
چرا بچه هایش را به فلان مدرسه گذاشته!
چرا خانه اش را عوض کرده!
چرا از کارش بیرون آمده است!

مگر نه اینکه اگرخودش بخواهد به ما خواهد گفت… کمی درنگ کنیم در ابتدای دیدارها و هم دیگر را با سئوالهای عجولانه نیازاریم.

بگذاریم دوستمان نفسی تازه کند…
بگذاریم آشنایمان در کنارمان یک فنجان چای بنوشد بدون نگرانی، بدون دلهره، بدون اندوه…
او را به یاد لکه های صورتش، کج بودن قدم هایش و خالی های اطرافش نیاندازیم!

قطعا چیزهایی از زندگی اش کاسته شده است که حالا سعی می کند با ارتباط، با سلام های دوباره آنها را التیام دهد.

از کسی سراغی از متعلقات غایبش را نگیریم….
اگر باشد…
اگر هنوز در محدودهء زندگی اش حاضر باشد، خودش یا نامش به میان خواهد آمد.
کمی صبور باشیم…
کمی صبور در ابتدای دیدارها، وهمدیگر را با سئوالهای تاریک و غمگین کننده نیازاریم!

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




 

ابن جوزی یکی از خطبای معروف زمان خویش بود. بالای منبری رفته بود که سه پله داشت. برای مردم صحبت میکرد.
مردی از پایین منبر بلند شد و سوالی پرسید.

او گفت: نمیدانم.
مرد گفت تو که نمی‌دانی پس چرا سه پله از دیگران بالاتر نشسته‌ای؟

گفت: این سه پله را که من بالاتر نشسته‌ام به آن اندازه است که من می‌دانم و شما نمی‌دانید. به اندازه‌ی معلوماتم رفته‌ام بالا. اگر به اندازه‌ی مجهولاتم می‌خواستم بالا بروم، لازم بود که یک منبری درست کنم که تا فلک‌الافلاک بالا می‌رفت.

توضیح : ابن جوزی ، فقیه، محدث، متکلم و تاریخ‌نگار بغدادی بود

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




#داستان از تو حرکت ، از خدا برکت

شخص ساده‌لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودي روزي رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدي برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد.

به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند.

چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و از «دوپله» خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.

مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود، ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي‌خورد بي‌اختيار سرفه‌اي كرد.

درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي‌لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد.
درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي‌دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزي خودت برسي؟
شكي نيست كه خدا روزي رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!



موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت




روزی جمعی از مردم از بزرگی خواستند که برایشان دعا کند و او اینگونه فرمود :
خداوندا ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم و مردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!

پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از او پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!
فرمودند : چه باید می گفتم؟
یکی گفت : برای خشکسالی نیایش مینمودید !
فرمودند: برای جلو گیری از خشکسالی انبارهای آذوقه وغلات می سازیم…

دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !
پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم…

عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !
پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم…

وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…
تا این که یکی پرسید : منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!

تبسمی نمود واین گونه پاسخ داد :
من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟!
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است.

 

موضوعات: فرهنگی-اجتماعی- مذهبی  لینک ثابت
1 3 5